یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

قدرت نقد، نقد قدرت


بهرام حسین زاده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ بهمن ۱٣٨٨ -  ۱۶ فوريه ۲۰۱۰


هر جنبشی با پا گذاشتن به مرحله بلوغ خود، در موقعیتی تازه قرار می‌گیرد و در این موقعیت تازه، "انتقاد و انتقاد از خود" همچون آن دایه‌ایست که باید به مراقبت از این جنبش بپردازد.
تا چند ماه پیش، همین کافی بود که عده‌ای از هم‌میهنان‌مان به خیابان درآمدند و زبان به اعتراض گشودند. در گامی بعدتر قوت قلبی گرفتیم از ایستادگی سردمداران جنبش سبز. اما هر چه زمان گذشت، اوضاع و احوال بغرنج‌تر و پیچیده‌تر می‌شد. سادگی نخستین جنبش، جای خود را به مرکب‌بودن می‌دهد. عناصر تازه‌ای در جنبش حضور می‌یابند. هر چه می‌گذرد افراد و اقشار تازه‌تری بما می‌پیوندند، خواست‌های جدید مطرح می‌شود، متحدین و مخالفینِ نوینی می‌یابیم. این تحرکات در جنبش سبز و هر جنبش دیگر امری‌ست کاملا طبیعی. این دگرگونی‌ها نشانه‍ی زنده بودن یک ارگانیسم است.
منطبق با همین موضوع است که نباید شکل کنونی جنبش را شکل نهایی آن فرض کرد. درست مانند همان سیب به هوا پرتاب شده‌ای که تا فرود آمدن هزار چرخ باید بزند. جنبش تا بخواهد شکل نهایی خود را بیابد باید حوادث و اتفاقات بسیاری را از سر بگذراند.
فقط در اولین دورانِ شروع به اعتراضات است که جنبش در ساده‌ترین و روشن‌ترین وضعیت خود قرار دارد، هر چه می‌گذرد گنگی‌ها بیشتر می‌شود. در بازی شطرنج سیاست نیز فقط نخستین حرکت‌هاست که ساده می‌نمایند و با سرعت انجام می‌گیرند، همین‌که چندین حرکت انجام شود دیگر برای وقوع هر "احتمالی" باید محاسبات لازم و تازه‌ای صورت بگیرد. با هر حرکت تازه، وقوع ده‌ها احتمال تازه‍ی دیگر نیز پیش می‌آید. بهمین دلیل است که هر چه می‌گذرد بازی از سرعتش کاسته می‌شود. تاثیر حرکت‌ها از سطح به عمق می‌روند.
و حالا داستان جنبش سبز ماست: حضور المنت‌ها و عناصر تازه‍ی متشکل از افراد و اندیشه‌ها و خواست‌ها، کنش و واکنش با وضعیت‌های نوین جهانی و داخلی، دگرگونی دائمی در نیروهای کودتایی مخالف؛ این جنبش را با وقوع احتمالات نوینی مواجه کرده است و هنر ما باید این باشد که از میان تمامی آن محتملات، زمینه‌سازِ وقوع آن حالتی از احتمالات باشیم که تامین‌کننده‍ی خواست و راهگشای پیروزی جنبش باشد.
این وضعیتِ تازه ما را به هشیاری بیشتری فرا می خواند. هر گامِ خام‌اندیشانه از خون جوانانِ ما هزینه خواهد گرفت. پوپولیسم را از جنبش باید بیرون کرد. نمی‌توان به دادن شعارهای زیبا و تند و رادیکال دل خوش نمود. فراموش نکنیم که هر جوانی که به خاک می‌افتد، حاصل چه تلاش بزرگی‌ برای آفرینش از سوی مادرِ حیات است. این جوان‌ها را نمیتوان به دست جوانی‌شان سپرد و بر پرپر شدن‌شان نظاره کرد. دقت در هر گام و انتخاب سنجیده‍ی هر گفته و تیزبینی برای دریافتن فرصت‌های مناسب، چیزی‌ست که تنها و تنها از دلِ یک نگرش نقادانه به خود از سوی جنبش سبز می‌تواند صورت گیرد.
بعد از وقایع بیست و دوم بهمن، بسیاری از نیروهای درون جنبش سبز به نقد رفتار جنبش پرداختند. در مقابل نیروهای دیگری از درون همین جنبش زبان به اعتراض گشودند که: «اکنون زمان انتقاد نیست. که انتقاد یاس و ناامیدی زاست.» بزرگان و عزیزان بسیاری به این شیوه سرزنش کننده‍ی منتقدین شدند. آنان به این امر دقت نکردند که "نقادی" رخ‌داده، امری مکانیکی نیست، بلکه دقیقا از نیازهای مرحله‌ایست که جنبش سبز ما پا بدان گذاشته است، امری ارگانیک و داخلی‌ست و باید از این زایش استقبال کرد.
می‌توان حتی بدین گونه نگریست که این کدام "امید" است که میتواند از انتقاد فرو ریزد؟ مگر "امید" عنصری نیست واقعی از "آینده"؟ پس چه تناقضی میتواند میان امید و انتقاد باشد؟
آیا ما در اینجا نباید اندیشناک باشیم از اینکه شاید "توهماتی" را در بسته‌بندی "امید" بخودمان قالب کرده‌ایم؟ زیرا در پی "نقادی" آنچه که فرو میریزد توهم است و نه امید.
امید آن است که از پس هر نقدی بر خواهد برداشت و مبتنی بر "محتمل‌ترین حالت وقوع حوادث" است و نمی‌تواند با نقد سر ناسازگاری داشته باشد، اما در آنجایی که باید زبان نقاد بسته شود که آسیبی بر این روحیه نخورد، ما با امید مواجه نیستیم، بلکه با "توهم" سر و کار داریم و چرا نباید "توهماتمان" را بزداییم؟
هیچ نقدی نبوده که به "تضعیف" سوژه‍ی مورد نقد بیانجامد. اگر تمامی نقدهای دنیا را بر سر جنبش سبز بریزیم و آن را از میان کوه آتشی از انتقادها بگذرانیم، در نهایت آنچه که باقی خواهد ماند یک قامت استوار و پالوده از ناراستی‌هاست و نه تنی بیمار و رنجور. اگر حکومت کشور ما بیمار و رنجور شده و در حال اختضار است آیا بخاطر نقادی‌های صورت گرفته است یا برای آن که از هر نقدی گریزان است؟در "بی‌نقادی" است که کژی روز برزو فزونتر می‌شود.
کدام جنبش و کدام ارگان زنده را میشناسیم که بدون پروسه نقادی به رشد و اعتلای خود بپردازد؟ و کدام جنبش و حرکت را میشناسیم که در نبود "نقد" همچنان در تاریخ حضور داشته باشد؟ تمامی منقرضین تاریخ، همگی در بیرون ماندن از حیطه‍ی "نقد" با هم وجه اشتراک داشته‌اند. هیچ فراموش نمی‌کنم که کژی‌های تاریخ سی‌سال اخیر با این جمله آغاز شد که:«بحث بعد از مرگ شاه.» و در درون تشکیلات‌‌هایمان هم با فرو کردن سنبه‍ی "خردجمعی" به حلقوم‌ها، راه را بر خردورزی و نقادی فردی بستیم. اما امروزه این جنبش خواستار فردی شدن اندیشه و خرد نقاد است. آنچه که "جمعی‌ست" تصمیم‌ها هستند و نه خردها و نقادی‌ها. ما باید با راعی کردنِ نقد فعال در میان جنبش سبز از "زندگی و شادابی" آن نگهبانی کنیم و در این راه نهراسیم که مخالفین‌ما با شنیدن این حرف‌هایمان، پی به نقاط ضعف ما خواهند برد، این اهمیت ندارد، بلکه مهم این است که ما با این نقدها، خویش را از آن نقاط ضعف عاری خواهیم کرد و قوی‌تر خواهیم شد، این است منشاء قدرت سبز ما.
فراموش نکنیم که یکی از تفاوت‌های مهم جنبش‌های دوران مدرن با دوران‌های باستان و قرون وسطی، در این است که آن جنبش‌ها بدون تئوری و بطوری طبیعی و ناگهانی اتفاق می‌افتادند و پس از رخ دادنشان بود که تئوری‌شان مدون می‌شد (اگر می‌شد!) اما جنبش‌های دوران معاصر تماما از پیش فکر شده‍ی بشر هستند. یعنی عنصر ذهنی بر موجودیت خود آنان تقدم زمانی دارد، و این تقدم را نباید تنها بعنوان تقدم زمانی درک کرد بلکه مقدم بودن "اهمیت" آن را نیز می‌رساند. عناصر "روشنفکرانه" ستون‌های مرکزی جنبش‌های معاصرند، بر خلاف دورانی که پهلوانان و عیاران، هسته مرکزی جنبش‌ها را اشغال کرده بودند. این است که به تفکر و نقادی کم بها دادن، یعنی دچار پوپولیسم تاریخی شدن و عوامانه کردن اموری که عوامانه نیستند.
"نقد" مهمترین ابزاری‌ست که یک جنبش مدرن و معاصر در دسترس خویش دارد. خویش را به بهانه‌های واهی ازین مهمترین ابزارمان محروم نکنیم.


بهرام حسین‌زاده


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست