یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بیست و دوم بهمن رسید، نقش خود را ایفا کرد و رفت
پاسخ به پرسش های خانم شهلا بهاردوست


ملیحه محمدی


• رهبری جنبش کروبی و موسوی باید به مسئولیتی که انتخاب سیاسی آنها بر عهده شان گذاشته رسمیت ببخشند و تواضع و ملاحظه را در این راه که موجب ایجاد توهم رهبری در برخی دیگر و وارد کردن نیروهای جانبی به اهرم اصلی اراده مردم می شود، کنار بگذارند و به عیان از حامیان خود بویژه در خارج کشور بخواهند که برای کمک به پیروزی جنبش، نیروی خود را برای بیان برنامه های آنان به کار بگیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ بهمن ۱٣٨٨ -  ۱۹ فوريه ۲۰۱۰


 نظرتان در مورد ۲۲ بهمن ۱٣٨٨ و آنچه که در این روز گذشت چیست؟

در مقاله ای که بیستم بهمن، با عنوان «مرگ کلام جنبش سبز نیست» در اشاره به مر اسم سالروز انقلاب نوشتم از جمله این نکته را اوردم که: بیست و دوم بهمن اگر سخت، اگر آسان، برگزار می شود. و نتیجه هر چه باشد، نه پایان مبارزه دموکراسی خواهی مردم ایران و نه پایان فشارها و حق کشی های اقتدارگرایان در حکومت خواهد بود. ... و بازنده واقعی آن است که بخواهد در روزی و قراری مشخص، مبارزه ای را که مضمونش حقوق و آزادی های مردم است آنهم در جامعه چون این که ما داریم به پایان ببرد.
این اشاره مختصر را در مطلبی که مضمون آن مقوله دیگری بود، از این بابت آوردم که حماسه ای که برخی از دوستان آفرینش آن را در روز بیست و دوم بهمن، از مردم ایران چشم داشتند، نگرانم می کرد. واقعیت این بود که سعی بسیاری از حامیان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور این بود که بگویند ۲۲ بهمن فقط یکی از بی شمار روزهای مبارزه دموکراتیک در ایران خواهد بود؛ با تأثیری محدود در امروز و دستاورد و نتایجی برای آینده، مثل هر تجربه دیگری. اما در عین حال شمار قابل توجهی از دوستان از روز واقعه خبر می دادند و «سرنوشت ساز» بودن مراسم! رهنمودهاشان به هموطنان داخل کشور تا محاصره زندان اوین و آزادی زندانیان سیاسی نیز می رفت و تصویر درخشانی از توازن قوا به نفع به نفع جنبش سبز در مقابل حاکمیتی که گویا هوادارانش تنها چند ده هزار مزدور هستند! مطمئنم خیلی ها مثل من دلنگران این بزرگنمایی ها بودند و چالش با یکدیگر در فضای جنبش سبز را نیز صلاح نمی دیدند؛ نمی دیدیم. آنچه که امروز گمان می کنم برای دست یافتن به نتایج دقیقتر و کمک به رفع ابهاماتی که در این راه دراز بی شک رو می کند نیازمندش هستیم.
باری با چنین پیش ساخته های ذهنی، سرانجام بیست و دوم بهمن رسید، نقش خود را ایفا کرد و رفت، همان گونه که مسائل روی زمین و در واقعیت روی می دهند. یعنی حکومت و جنبش سبز با تمام توان بالفعل شان ظاهر شدند. آنچنان که یک حکومت مستقر، صاحب دولت، ارتش، پلیس و... به میدان بیاید و آنچنان که یک جنبش هشت ماهه ی در حال رشد و گسترش قادر باشد.
نتیجه به هیچ وجه ناامیدکننده نبود. پس از همه آمادگی هایی که حکومت داشت، و پس از همه هزینه هایی که جنبش سبز تاکنون پرداخته بود، از رسانه ها و تریبون های بسته، تا روزنامه نگاران بیکار و فراری و زندانی اش، زندان های تا سقف پر شده از فرزندان سبزش، تا جان های عزیزانش که به یغما رفته است. بازهم سبزها همه جا بودند! و فقط بودن شان پس از آن صدماتی که رفته و اینهمه مشکلاتی که هست، یعنی غلبه جریان آرام آب بر سخت ترین سنگ ها و سودن و بردن آنها و سرانجام رسیدن به دریاها.
مراسم بیست و دوم بهمن بویژه در تهران و شهرهای بزرگ که خاستگاه آن بوده است، با کمترین امکانات، بیشترین محدودیت ها، برکنار از سازماندهندگان حرفه ای، به حکومت نشان داد که باید انتخاب کند! یا حضور جنبش را باور کند یا به هر مناسبتی تمام نیروی خود را به خیابان بکشاند و به قول نمایندگان مجلس خودی، نیروی انتظامی در کف خیابان بماند.
نسبت به خطراتی هم که جان های جوانش را تهدید می کرد و خط و نشان هایی هم که حامیان کودتا کشیده بودند، کم هزینه تر برگزار شد. خوشبختانه طبق رهنمود بعضی از دوستان که در خارجه نشسته اند، کسانی به سمت زندان اوین حرکت نکردند تا فاجعه ای روی کند، که حکومت جهان نیز سودای آن نباشد؛ و باز خوشبختانه در حالیکه حاکمیت مثل همیشه هر جا که لازم دید دست به خشونت زد، اما فجایع عاشورا نیز اتفاق نیافتاد. و اینک دریای نقدی که از چارسو و مهمتر از همه، از درون به این رویداد گشوده است، یعنی که این جنبش پویاست و راه خواهد جست. پس خوب است سعی کنیم که از نقدها نهراسیم حتا اگر غیرمنطقی به نظر بیایند و طبعاً حق نگاه نقادانه به آنها را نیز برای خودمان و دیگران محفوظ بدانیم. باشد که عیاری بیابیم و تجربه هامان را محکی بزنیم که بی شک راه را رهروانی به پایان می برند که "خطا آزموده" باشند.


نقاط ضعف و قدرت جنبش سبز در مرحله کنونی از نگاه شما چیست؟

مهمترین نقطه قوت این جنبش همان "سبز" بودن آن است. "سبز" با معنایی که از خود به جهان تفهیم کرد، بر طیف رنگهای دیگری که در حول و حوش این مبارزه و هر حرکت دیگری پدید می آید فائق شده است. اگر انقلاب ۱٣۵۷، ملت واحدی را حول مخالفت با استبداد سلطنتی به دنیا معرفی کرد، اینبار صلح طلبی و مسالمت جویی در مبارزه نماد ِ ستودنی این جنبش در سراسر جهان شده است. و این از مضمون اجتماعی و فرهنگی آن برخاسته است.
جنبش سبز یکی از آگاهانه ترین خیزش های مردم ایران است که بدنه و پایگاه اصلی اش را در طبقات متوسط و نیمه متوسط شهری ـ شهری به معنای مدرن ـ ایجاد کرده است. یعنی گروه ها و طیف هایی از مردم که در کلیت خود مبارزه خشونت بار و پیکار مرگ و زندگی بر سر عقاید را بر نمی تابند و این را در سی ساله اخیر بخوبی نشان داده اند. در طول این سه دهه نشیب و فراز سیاسی در ایران در حالیکه از جنگ های منطقه ای تا شورش های شهری در این کشور روی داده است، هیچ کدام نتوانسته مورد تأیید و پیگیری طبقات متوسط و نسبتاً تحصیلکرده شهری قرار بگیرد و تبدیل به حرکت سراسری شود. انتخابات تنها عرصه ای بوده است که مردم مشارکت و قهر را در حوزه آن داوطلبانه آزموده اند، سنجیده اند و در پی گیری اش هزینه کرده اند. آنها بزرگترین رستاخیز جامعه مدنی را در دفاع از سلامت انتخابات انجام دادند و این نقطه قوتی است که در مسیر تحول دموکراتیک، جامعه ایرانی را در مقابل ویرانی و خشونت بیمه می کند.
نقطه قوت دیگر این جنبش پایه های وسیع و نیرومندی است که در جنبش زنان به عنوان حامل نیمی مطلق از جامعه، و جنبش جوانان و دانشجویان به مثابه اکثریت چشمگیر جامعه دارد. دو جنبشی که در تمامی دوران سی ساله اخیر موثرترین حرکت ها را ایجاد کرده اند. جنبش سبز در وجه مطالباتی خود، در نحوه عملکرد شبکه ای ش، بیشترین شباهت را به فعالیت های جنبش زنان قبل از انتخابات دارد که مهر خود ر ا بر فعالیت ها و برنامه های انتخاباتی تمامی نامزدها ـ به صدق یا ریا ـ زده بود، تلاش های «یک میلیون امضا» و « تغییر برای برابری» و گردهمایی های پرزحمت و هزینه زنان در مناسبت های مختلف در خیابان ها، پیش کسوت جنبش سبز محسوب می شوند. و تقلای سراسری جوانان ایران برای برگزاری انتخابات آن انرژی نهفته و سرمایه پنهانی است که جنبش سبز با آنها می بالد و از آنها می آموزد.
نقطه قوت دیگر این جنبش، باز بواسطه همان مضمون مسالمت جو و همه فهمش این است که امکان حرکت در تمامی جهات و ورود به هر نقطه ای از زمان و مکان را دارد. این جنبش از انجا که به سلاح فکر و بیان و مطالبه مجهز است و خواسته هایش حداقلی و میان مدت است می تواند در میان هر گروه اجتماعی و به هر مناسبتی حرفی برای گفتن و موردی برای بیان خود داشته باشد و با وجود نو بودن رویکردش از آنجا که مدعیاتش قابل فهم هستند اصطکاک کمتری را نسبت به دیگر ایده های نو ایجاد کند.
نقاط ضعف این جنبش اما حداقل دو مورد برای اشاره دارد.
یکی از آنها همچنان دست نیافتن به زبان مشترکی با قشرهای به لحاظ فرهنگی و اقتصادی محروم جامعه است. دلیل این ضعف را حداقل امروز و هنوز، نمی توان در خطای بینش یا عملکرد سبزها جستجو کرد. علت این جدایی را باید بیشتر در بافت فرهنگی آن گروه ها دنبال کرد که مهمترین راهبرشان اعتقادات دینی از نوع سنتی است. و اسلام سنتی امروز در ساختار قدرت حاکم جای دارد و از تریبون و جایگاه ویژه برای تبلیغ ایده های برخوردار است. به همین دلیل است که مزدور دیدن همه هواداران دولت احمدی نژاد نه واقع بینانه است و نه منصفانه. دلایل ذهنی و مادی فراوانی وجود دارد که لایه های فرو دست اجتماعی به احمدی نژاد و سیستمش باور داشته باشند و البته که این واقعیت نافی تلاش های عوامفریبانه و مزدور پرورانه او نیست.
باری، علت هر چه باشد، واقعیت این است که این ناپیوستگی مطالبات طبقه متوسط شهری، با گروه های محروم اجتماعی به هر حال در حساب ضعف های جنبش سبز قرار می گیرد و البته قرار نیست به همین شکل باقی بماند و ناچار است راه های ممکن برای این پیوند را بیابد. ضریب رشد آگاهی جمعی در ایران اگر اندازه گیری می شد لابد رقم قابل توجهی را نشان می داد و این نقطه امید گسترش نیروی مبارزه مدنی در ایران است.
اما نقطه ضعف دوم همان است که اگر چهار ماه پیش می خواستم چنین کارنامه ای بنویسم در حساب نقطه قوتش می نوشتم! یعنی رهبری برآمده از واقعیت مبارزه!
واقعی تر از رهبری موسوی، کروبی کمتر در مسیر مبارزات اجتماعی سیاسی ممکن می شود. واقعیتی برآمده از شکل و مضمون مبارزه. دو کاندیدای مورد مدافعه جنبش سبز و با همراهی کامل با منویات یک جنبش انتخایاتی و امادگی برای حرکت از نقطه آغاز و همراهی با پیشروی جنبش. به کروبی و موسوی نگاه کنیم که همچون شهروندان عادی خود و خانواده و اقوام شان مضروب و دستگیر و کشته شده اند.
اما امروز دیگر از انتخابات گذشته ایم. و جنبش در حضور دولت کودتا باید مطالبات و خواسته هایی را پیگیری کند که در صورت پیروزی انتخابات می خواست شاهد آن باشد. و این یعنی سهل و ممتنع! و جای بحث دیگری را طلب می کند؛ اما خطیر بودن شرایط را می رساند و هر لحظه اماده بودن جنبش را می طلبد. در چنین شرایط ویژه ای رهبری قاطع و بی تزلزل و بدون سایه می تواند همبستگی و حرکت سنجیده تر را تدارک کند. رهبران این حرکت دیگر کافی نیست همراه مردم به خیابان بیایند و باید جلوتر از مردم حرکت کنند و گام های های پیش رو را تعیین کنند. باید به رهبریت خود رسمیت ببخشند تا اگر چون «ماندلا» سر از کنج زندان نیز در آوردند حضورشان تعریف شده، محسوس و محرک باشد. و چنین حالتی در وضعی که هر فعال یا دلسوز سیاسی هر روز نسخه ای می پیچد مقدور نمی شود.
رهبران جنبش سبز، موسوی و کروبی اما، به نظر می رسد که متأسفانه سیاست را عین عبادت گرفته اند. به حفط تواضع و خضوع بیشتر می اندیشند تا ضرورت های راه بردن ِجنبشی که در شرایط خودبخودی و هر لحظه با خطر سرکوب مواجه است. آنها یا باید رسماً و اسماً باشند و عملکردشان مشخص شود و یا اصلاً نباشند تا جنبش، رهبران بی رودر بایستی خود را بیابد. شهامت فقط آمادگی برای دستگیری و مردن نیست. از جمله در مخالفت با دوستان است و پذیرای طعن و کنایه های آنان شدن. و از جمله مانع شدن از اینکه که در شرایط خاص کسانی اطلاعیه صادر کنند و به مردم بگوید که مثلاً بیست و دوم بهمن «سرنوشت ساز» است و یا در آن روز زندان اوین را باز می کنیم! تا به سهم خود نومیدی بیافرینند و نتیجه این شود که برخی از مردم حضور سنگین جنش سبز را، حضوری که یک حکومت را به تمامی در حالت آماده باش نگاه داشت، یک شکست ارزیابی کنند و دنبال مقصرانی در لابلای صفحات روزنامه ها و سایت های اینترنتی بگردند!
نه اینکه در روزنامه ها و سایت ها پربیراه گفته نشد؛ اما شک دارم که توهم عده ای از خواص توانسته باشد بر توازن واقعی نیروها در جامعه حائل شده و جنبش را به جای دیگری برده باشد. آنهم جامعه ای که تجربه روزانه هفت ماهه دارد.


ادامه و حرکت جنبش سبز را در روزها و هفته های آینده چگونه می بینید؟

جنبش سبز را باید از مسیری که تاکنون پیموده ارزیابی و در آینده نزدیک پیش بینی کنیم. این مسیر عبارت بوده است از رفتن، ایستادن تأمل کردن و هزینه های مقاومت و مبارزه مدنی را پذیرا شدن. آینده نزدیک به گمان من دوره گسترش در درون و تعمیق در پایه های نظری و اجتماعی جنبش است. همان اموری که بالاترین نیازهای مادی و معنی این جنبش هستند. به این ترتیب من دچار ناامیدی نمی شوم اگر در وجه خیابانی و تظاهراتی، این جنبش برآمدهای چشمگیری نکند و حتا فضا را برای سازش و چانه زنی با حکومت مهیا کند. سازش بر سر برخی از خواسته ها که فرصت و توانی برای ادامه مبارزه و تأمین خواسته های بالاتر بسازد و مهمتر از آن زمینه را برای همراه شدن قشرهای دیگر اجتماعی مهیا کند. مبارزه ای که بی امان و بدون تنفس زندگی کند، یا تسلیم می شود و یا خواسته منطقی اش قلب شده، اسیر خشونت و انتقام می شود و سرانجام شاید چاره ای باقی نماند جز آنکه رضا بدهد تنها به از میان بردن نماد ِ هدف مبارزه اش. (شاه برود هر چه شد بشود.)
اما ما برای دمکراسی مبارزه می کنیم و شرط پیروزی واقعی، و بی بازگشت شدن دستاوردهای دمکراسی آن است که اکثریت چشمگیر این جامعه با هر دین و آیین و اعتقادی اهداف و نتایج آن را بشناسند و بخواهند.


راهکارهای پیشنهادی شما چیست؟

این پرسش کمی بزرگتر از اختیاری است که یک فرد بخود بدهد اما! به گمانم در پاسخ به پرسش نقاط ضعف و قوت جنبش باورهای خودم را در این زمینه گفته باشم. رهبری جنبش کروبی و موسوی باید به مسئولیتی که انتخاب سیاسی آنها بر عهده شان گذاشته رسمیت ببخشند و تواضع و ملاحظه را در این راه که موجب ایجاد توهم رهبری در برخی دیگر و وارد کردن نیروهای جانبی به اهرم اصلی اراده مردم می شود، کنار بگذارند و به عیان از حامیان خود بویژه در خارج کشور بخواهند که برای کمک به پیروزی جنبش، نیروی خود را برای بیان برنامه های آنان به کار بگیرند و اگر مصرند تا برنامه های دیگری را به مردم پیشنهاد کنند از انتصاب خود به آنان چشم پوشی کنند.
صاحب نظران و فعالان سیاسی و نظری در داخل و خارج باید به دنبال ایده هایی باشند که طبقات محروم و بویژه مسلمانان سنتی را از پیوستن به جنبش سبز به دلایل مادی و فرهنگی در هراس نیاندازد.
واشاعه و ترویج تأمل و تحمل و این باور که راه دمکراسی جز از مسیر مسالمت نمی گذرد و هر آنچه که با غیر از این به دست بیاید یا خشونت برتر است یا اگر هم نمادی از آزادی باشد، ناپایدار است چنان که تجربه انقلاب بهمن نشان داد.


همکاری اپوزیسیون چه تاثیری در روند پیشبرد جنبش و همبستگی مردم با هم خواهد داشت؟

اصل را براین می گذارم که منظور شما از اپوزیسیون، اپوزیسیون خارج از کشور است و منظورتان از همکاری، همکاری آنان با جنبش سبز در داخل است. چون اپوزیسیون داخل کشور که در درون مبارزه است و بحث آن فراتر از همکاری است.
اما اگر منظور از همکاری، همکاری میان نیروهای این اپوزیسیون با یکدیگر نیز باشد، من مثل همیشه و هرزمانی که این بحث طرح شده است، می گویم که همکاری سیاسی در وحله اول یک تصمیم و امری اراده گرایانه نیست. خواست و اقدام به همکاری بعد از پیدا شدن ایده ها و سیاست های مشابه زمینه بروز پیدا می کند. در تحقیق این موضوع اپوزیسیون خارج کشور پرونده های متعددی در آغاز به همکاری و حتا وحدت با یکدیگر دارد که اکثراً به نتیجه نرسیده است.
اما زمینه همکاری اپوزیسیون خارج از کشور با جریان جنبش در داخل نخست بر مشخص کردن و واقعی کردن اولاً انتظارات او از داخل و سپس پذیرش نقش خود است. اگر خود را به عنوان آلترناتیو نظام در ایران ارزیابی می کند امکان همکاری با جنبش سبزی را ندارد که تصریح کرده در چارچوب قانون مبارزه می کند و در حال حاضر هزاران گرفتاری دارد که عقل سلیمش او را به سمت عبور از نظام نمی برد.
اما اگر خود را بخشی از نیروی مبارزه برای تحول دموکراتیک در ایران می داند صدای مطالبات و پژواک هزاران باره این جنبش در جهان می تواند باشد و بسیار یاری دهنده.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست