دو سروده برای خسرو گلسرخی
اسماعیل خویی
•
هم در دمی که سایه ی اندوهش
بالِ ملالِ شاهینی ست
که ابرِسرفرازی ی مرگش،
شاهین وار،
بر قلّه ای غریب تر از هر غروب
می نشیند؛
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱ اسفند ۱٣٨٨ -
۲۰ فوريه ۲۰۱۰
جمع یاران و بانگ نوشانوش: از چپ پسرخاله ی خسرو گلسرخی، خسرو گلسرخی، غلامرضا امامی، محمد مختاری، اسماعیل خوئی، هرمز ریاحی
● در مرگ ِ با شکوهِ گلِ سرخ
برای خسرو گلسرخی
زیباترینِ مردان،
امّا،
مردی زیباست
که خشمِ سرخ ِ خونِ تبارش را
چشمِ دمانِ خورشید
بر ارغوانِ صبحدمان
می بیند.
هم دردمی که سایه ی اندوهش
بالِ ملالِ شاهینی ست
که ابرِسرفرازی ی مرگش،
شاهین وار،
بر قلّه ای غریب تر از هر غروب
می نشیند؛
و دره ی نبودنِ او
در ژرفا
چندان بلند می شود،
آنگاه،
که بر کوهی از شکوه
تندیسِ جاودانه ی زیباترینِ مردان را
می آفریند.
زیباترینِ مردان،
زیرا،
مردی زیباست
که چشمِ سرخِ خورشید را
خشمِ دمانِ خونِ تبارِ خویش
بر ارغوانِ صبحدمان
می بیند.
نهم بهمن ماه ۱٣۶٣
تهران
● بر دمیدن
یاد خسرو گلسرخی
در آن هنگامه که با گرگِ بیدار
می آید میش را هنگامِ دیدار،
گلِ سرخی زند دستِ سپیده
به جعدِ گیسوی سبزِسپیدار.
بیستم اسفند ماه ۱٣۵۶
تهران
|