تحلیلی بر مبارزه و چگونگی تداوم آن
امید عباسقلی زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
۴ می ۲۰۰۶
گوناگونی شیوههای مبارزه توسط احزاب، سازمانها، گروهها و حتی افراد مستقل ما رابر آن داشت تا با درک صحیح از انواع فعالیتها باتوجه به شرایط اجتماعی و اقتصادیموجود در جامعه و نوع نگرش مردم به اوضاع سیاسی و تحولگر، اقدام به گزینششیوهای ساده اما در نوع خود کم نظیر و نوین در عرصه مبارزه نموده و کارآیی اینشیوه را در تحول بنیادین ساختار حاکمیت به اثبات رسانیم. بلکه بدین طریق بتوانیمالگوی مناسبی برای استبداد ستیزان نقاط گوناگون و استبداد زده جهان باشیم. به همیندلیل با استفاده از تجربیات خود و تمام شیوههای تحول گر که تاکنون در انقلابهایکوچک و بزرگ جهان به فعل رسیده است. شناخت کامل و کافی از حاکمیت فعلی و عواملسرکوب و از همه مهمتر وضعیت اجتماعی مردم منشوری را برای تداوم و چگونگی مبارزه طراحی و ارائه می نمائیم. امالازم است قبل از هرگونه توضیح راجع به طرح، ابتدا مختصراً راجع وضعیت اجتماع وشیوههای گوناگون مبارزات بیان کنیم.در همین ارتباط شناخت شیوه های مختلف مشی های مبارزاتی ،خود اهمیت بسزایی در انتخاب مشی آتی مان داردکه اختصارا آنرا توضیح می دهیم.
تفکر مبارزه مبتنی برمشی مسلحانه؛
این تفکر اصولاً موقعی مورد توجه برنامهریزان و تصمیمگیرندگان سازمانها وگروهها قرار میگیرند که امید به کارآیی مردم و یا حضورشان در صحنه به یأس تبدیلشده و اقدامات اندیشهورز که اصل مبارزه را بر پشتوانه بدون خشونت مردم استوارمیداند را ناکارا تلقی میکنند. چرا که حکومت را سرکوب گر مسلح میدانند و نهایتاً بهاین نتیجه میرسند که در برابر سلاح، شعار و قلم و حضور بدون خشونت ضربهپذیرمیباشد. در این نوع تفکر سلاح در برابر سلاح چاره تغییرات است و اقداماتی چون تخریباماکن و مراکز حساس، حذف افراد حساس از طریق ترور و عملیاتهای انتحاری وچریکی و یا تهاجمهای درون و برون مرزی موردتوجه خاص قرار میگیرد. گروههایی کهتا کنون طی نیم قرن گذشته در کشورمان به تفکر مبارزه مسلحانه روی آورده اند، عبارتنداز: الف) چریکهای فدایی خلق ب) سازمانمجاهدین خلق ج) حزب کوموله و دمکرات در کردستان د) در موارد خاص بازماندگانحکومت شاهنشاهی سابق و...
البته شرایط زمان، موقعیتهای تشکیلاتی مختلف، وضعیت اجتماعی و نوع برخوردحکومت با آن گروهها، نقش اساسی و مهم در انتخاب مشی مسلحانه ایفا کردند که درمورد موفقیت آن مشیها بحثهای بسیاری است. اما آنچه مسلم است تاکنون هیچکدام ازگروههای مسلح در سطح جهان به این وسیله نتوانستهاند تغییراتی در ساختار حاکمیتایجاد کنند. چرا که،
۱) این تفکر امکان تهاجم دولتهای بیگانه به کشور را افزایش و جنگهای داخلی راامکانپذیر میسازد. به همین خاطر فضای تبلیغاتی مسموم حاکمان وقت گسترشواحساس ناسیونالیستی مردم به ضد مبارزه تبدیل میگردد.
۲) اقدام مسلحانه به دلیل هزینههای سنگین انسانی و معنوی مردم را از صحنه مبارزهخارج میسازد.
٣) ریسکناپذیر بودن مردم در برابر هزینههای سنگین انسانی و معنوی، اقداماتی زیرزمینی به خاطر محرمانه بودن طرحها و عملیات و حتی مبارزین، جذب توده مردم راضعیف وضعیتتر میکند. در نتیجه تعداد اقلیتی از مردم در صحنه مبارزه شرکتمیجویند.
۴) در این تفکر، رهبران، تصمیمگیرندگان و سران گروهها از کانون مبارزه دور میگردندو این بعد احساسی خود عامل تضعیف مبارزان و سرخوردگی توده مردم میگردد، چراکه عامه مردم علاقه دارند که با آنهادائما در تبادل افکار باشند.
۵) مبارزان به دلیل هرم دار شدن شکل طرح تشکیلاتی و اتخاذ تصمیم از حداقل به حداکثرمبارزان، به نوعی دیکتاتوری سازمانی تبدیل گردیده و این مسئله خود باعث کم رنگترشدن شعار دموکراسی خواهد شد.
۶) ...
مجموعه تمام موارد فوق باعث میگردد که کمتر تحولی با این مشی تفکر صورت گیرد.چرا که به سرعت سرکوب گردیده و با حداقل حمایت مردمی مواجه میشود. (در دو قرنگذشته فقط فیدل کاستر و در کشور کوبا توانست مبارزه را تسریع نموده وبه یاری یکی از سرداران مبارزه و مردی تاریخی بنام « چگوارا» به انقلاب دست یابد). هرچند درگاهی ازموارد این اقداماتی میتواند تا حدودی از مبارزات اندیشه ورز را سرعت بخشد.
۲ـ تفکر تحول بنیادین از طریق کودتا
کودتا نیز نویع از تفکرات تحول گراست که یا برای از بین بردن و جانشینی نظامحاکم صورت میگیرد یا از آن برای حفظ نظام استفاده میکنند. به این معنی که به وسیلهکودتا هدف یکسان سازی حاکمیتاست که در له یا علیه نظام حاکم شکل میگیرد. اگر هدف از کودتا تغییر نظام و شکل کلی حکومت باشد ،تغییرات در سران سیاسی یا نظامی و سایر پستها صورت میگیرد. اماگاهی تعدد افکار در پست های گوناگون باعث تزلزل در حکومت داری و کشمکش های کلان شده و نظام را با مشکلات عدیده ای مواجه می سازد.اما وقتیکودتایی برای ثبات حکومت شکل می گیرد، یعنی حکومت با حضور و وجود افراد گوناگون باتفکرات غیر یکدست دچار تزلزل میگردد. در آن صورت تعدادی خاصی از حاکمیت درموقعیتهای خاص، با در اختیار گرفتن امکانات حکومتی، سایراندیشان را از محدودهحکومت خارج و یاران خودی را جایگزین آنها میسازند تاحکومت یکدست گردد.البته کودتا با افکار غیر دمکراتیک شکل گرفته و به زعم ماهیتش استبدادی است و نهایتا باز به دیکتاتوری خواهد انجامید- یعنی هیچ تحول بنیادینی که از طریق کودتا صورت پذیرد نمی تواند به دمکراسی ختم شود.- به هر حال کودتا بر دو نوع است که گاه با یکی و گاهی نیز با هر دوگونه آن شکل میگیرد.
کودتای سرد: در این تفکر، فعل وانفعالات به شکل پنهانی، ناگهانی و در سطوح بالایحکومتی صورت میگیرد. انفعالات سیاسی بوده و با هماهنگی نهادهای داخلی و بین المللی صورت میگیرد تا جایی که هم نظران با شیوههای گوناگون و فشارهای سیاسی داخلی وبرون مرزی راهبران ومدیران حکومتی را کنار زده و خود با پستهای از قبل تعیین شدهجایگزین میشوند.
کودتای گرم: در این نوع تفکر برای تحول بنیادین نیز فعل و انفعالات به صورت پنهانی وناگهانی و در سطوح مختلف مدیریتی حکومت صورت میگیرد. با این تفاوت که افرادنشان دار نظامی با انجام یکسری اقدامات حذف کننده یا دستگیری مدیران و با استفاده ازسلاح با شیوههای گوناگون به فعل میانجامد. به همین دلیل است که سران حکومت و فرماندهان معتمد حکومت برای جلوگیری از این اتفاقات به فکر ساختن «حفاظت و اطلاعات»در نیرو های مسلح می افتند.- این واحد برای شناسایی هرگونه کودتا و حرکت نا محسوس واحتمالی، در لابلای نظامیان به صورت آشکار و پنهان جایمیگیرند.-
٣ـ تفکر مبارزه براساس مشی عدم خشونت یا غیر مسلحانه
هر کشور دارای مجموع قوانینی است که همگان را مجاب به عمل می نماید.این قوانین چه مورد قبول مردم آن کشور باشد یا نباشد. تکیه کردن بر همانقوانین و براساس همان قانونها و اقدام به مبارزه کردن نوع اندیشه ورز این تفکر است.در این تفکر توده مردم نقش اساسی در تحول را ایفا میکنند که به رهبری و هدایت تعدادیاز روشنفکران و اندیشه ورزان شکل میگیرد. بنابراین اقدامات باتوجه به قانونی بودنآنها با کمترین هزینه مردمی شکل میگیرد. اگر چه این مشی مدت زمانی طولانی برایایجاد تحولات بنیادین میطلبد و اگر چه ممکن است تاحدودی نیز خسته کننده گردد، اما درجوامع بسیاری باعث بروز تحولات اساسی تا حد دستیابی به یک حکومت دمکراتیک نیزپیش رفته است. به این نوع تفکر که براساس مشی عدم خشونت و با اتکا به پشتوانهمردمی صورت میگیرد «انقلاب آرام» یا «انقلاب دمکراتیک» میگویند. حکومت تحت تأثیرفشارهای بسیار زیاد مردمی و درنتیجه فشارهای منتخبین مردم (مثل نمایندگان مجلس)مجبور به عقب نشینی میگردد .چرا که مردم براساس قانون اقدام به اعتراض مینمایندوحکومت گران توانایی سرکوبهای آنچنانی را نخواهند داشت.
همانطور که گفته شد در انقلابهای آرام نقش اساسی را مردم ایفا کرده و رهبرانبراساس حضور مردم در صحنه برنامهریزی میکنند. در اینگونه انقلابها نقش اساسیتودهها شرکت در اعتراضات و اعتصابات، نافرمانیهای مدنی و... می باشد. از آنجائیکه اعتراضات و نافرمانیهای مدنی حق قانونی و شهروندی مردم است. پس پیگرد آن توسطنیروی امنیتی قابل اجرا نمیباشد.از سوی دیگر، ریسکناپذیری مردم در عرصه مبارزات، آنها را بهسوی انقلاب آرام روانه میسازد. چرا که مردم و تودهها و اصنافخواهان شرکت وحضور فعال در مبارزات سیاسی و نقش آفرینی در مورد آینده خود و اجتماع و کشورخود هستندبه شرطی که با کمترین هزینه مواجه گردند.
انقلابهای آرام چه زمان و به چه شکل صورت میگیرد؟ هنگامی که نارضایتیهایمردمی به خاطر بروز مشکلات صنفی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا شغلی بویژهتبعیضها و ناعدالتیها از مرز تک اعتراضی خارج شود و صورتی جمعی به خود گیرد،زمینه انقلابهای آرام شکل میگیرد. اگر در همان ابتدای کار حکومتگران به فکر چارهبرای رفع نقصها افتاد، مسایل فقط به همان اعتراضات ختم میگردد. اما اگر حکومت به دفاع و تقابل بپردازد، پس اولین خشتهای انقلاب دمکراتیک چیده میشود. مشکلات و نواقص در مقاطع مختلف ظهور و اعتراضات شکل موجی به خود میگیرد کهبه آن جنبش میگویند. جنبشهای اجتماعی تداوم همان اعتراضات فردی است که حکومتگران از آن به سادگی گذر کرده یا به فکر تقابل افتاده بودند. وقتی مجموعه اعتراضات بهجنبشها تبدیل شد. پس دورهگذار فرا رسیده است. «دوره گذار» به مرحلهای از انقلابهایآرام گفته میشود که اصطلاحاً به آن« بشکه باروت» یا « جامعه در حال انفجار» میگویند.یعنی در این مرحله تحولات ساختار شکن با کوچکترین حرکات میسر میشود. چوناعتراضات دیگر به تنفر تبدیل شده و اعتماد به کلیت (چهارچوب نظام) از بین رفته و تودهمردم چاره را در آلترناتیوی دیگر میبینند.
البته ظهور جنبشهای اجتماعی به خودی خود انقلاب نمیآفریند. چرا که عواملدیگر نیزنقشهای اساسی و تعیین کننده درانقلابهای آرام دارند. اما ظهور جنبشهایاجتماعی و صنفی اولین شرط آن است و عوامل دیگر تحت تأثیر اینگونه جنبشها به فعلتبدیل میگردد. جنبشهای اجتماعی، به دلیل گستردگی و مردمی بودن باعث ایجادفشارهای فزاینده در حکومت گران گردیده و این فشارهای درونی باعث بروز اختلافاتبین حکومت گران میشود. این اختلافات چند دستگی در سطح کلان مسئولیتی ایجادکرده تا حدی که گروهی خود را از حاکمان جدا میکنند تا از پاسخگوییهای مسئولیتی یاوجدانی شانه خالیکنند. این خارج شدنها تا حدی پیش میرود که حکومت دچارتزلزل جدی میگردد.
همچنین جنبشهای فعال اجتماعی و حضور تودههای مردمی در اعتراضات و عدمشرکت آنها در فعالیتهای سیاسی مدنی حکومتی (عدم شرکت در انتخابات یا شرکتنکردن در راهپیمایی حکومتی و یا...) باعث میشود که نهادهای بینالملل و روسایدولتها توجه ویژه به جریاناتداخل کشور داشته باشند و چون انقلاب را درآن کشور پیشبینیمیکنند. نسبت به جنبشهای اجتماعی حساسیت بیشتری به خرج میدهند حال اگرحاکمان در زمینه روابط بینالملل و قوانین جهانی دچار نقص گردند مورد عناد قرارگرفتهو منزوی میگردند.
پس عوامل فوق باعث بروز انقلاب آرام میگردد. اما آن چه مسلم است مدت زمانمشخص و تاریخمند کردن آن ممکن و میسر نمیباشد. چرا که شروع اعتراضاتفردی تا مرحلهگذار و نهایتاً انقلاب آرام ممکن است در مدت کوتاه و یا در بلند مدتامکانپذیر گردد. با این توضیح بیشتر که جنبشهای اجتماعی در صورت تند رویهایغیراصولی و بدون در نظر گرفتن هماهنگی و شرایط ویژه انقلابها، به شورشهایکوری تبدیل میگردد که این امر باعث عکسالعملهای خاص حکومت میگردد. پیگردهایغیر دمکراتیک، سرکوب سریع جنبشهای اجتماعی، و نهایتاً کودتا برای حفظ نظام دردرون یا خارج از حاکمیت عامل بازدارندگی میگردد. البته با پیدایش و ظهور و شکلگیریجنبشهای اجتماعی ممانعت دائم از تحول بنیادین غیر ممکن به نظر میرسد. اما حکومتمیتواند فقط درمدت زمان دوام حکومت تلاش نمایند.
اوضاع اجتماعی - سیاسی ایران:
برای بیان اوضاع سیاسی ایران باید به «گذشته و حال» و هر کدام را به «داخلی یابیرون مرزی» تقسیم کنیم و به اختصار وضعیت را روشن سازیم.
اوضاع اجتماعی سیاسی ایران در گذشته در داخل کشور:
قبل ازانقلاب سال ۵۷ کلیه عوامل برای ایجاد تحول بنیادین ، فراهم گردیدتا این اقلاب شکل گرفت. قریب به سی سالطول کشید تا نهایتاً همه چجوانب دست به دست هم دادند تا انقلاب سال ۵۷ به وقوع پیوست و نهایتاً ۹٨% مردم به امید دستیابی به یک حکومت دمکراتیک که هم عدالت و هممذهب و رفاه اجتماعی را برای آنها فراهم کند. در یک انتخاب یک سویه پاسخ «آری» دادند.جبر انقلابی حاکم بر کشور و اعتقادات مذهبی و هیجانات پس از انقلاب باعث گردید کهحکومت نوظهور جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن شعارهای اساسی قبل از انقلاب،اقدام به تسویه حسابهای شخصی و گروهی نمایند طوری که اعدام، شکنجه، ترور و... بهسهولت انجام میگرفت. سازمانها، احزاب و گروههای مختلف به شیوههای گوناگونمورد تهاجم قرار گرفت. تعدادی از سازمانها که مشی مسلحانه را در دوران قبل از انقلابهم در پیش گرفته بودند. دوباره دست به سلاح بردند. تعدادی نیززمین گذاشته و به انتقاد از حکومت جدیدالتاسیس پرداختند و تعدادی نیز یا منفعل شدند، یا از هم پاشیدند و یا درحاکمیتذوب شدند.
در همان دوران جنگ بین دو کشور ایران و عراق، با تهاجم ویرانگر نیرویعراقی شکل گرفت. تا جائیکه مهاجمین قسمتهایی از خاک کشور را غصب کردند. دفاع ازتمامیت ارضی تا حدودی ذهن فعالین سیاسی و توده مردم را مشغول به خود کرد. دوراندفاع فرصت مناسبی ایجاد کرد تا حکومت گران تسویه حسابها را به صورت کامل ادامهدهند طوری که شعار «هر که با ماست، با ماست و هر که بر ماست، بر ملت و اسلام وکشور است» پایه عملکردهای تسویه حسابها گردید. اگر چه پس از دو سال ملت بارشادت و شهامت و شجاعت توانستد مهاجمین را از کشور دور سازند، اما جنگ با شعاربیپایه و اساس «دفاع مقدس» به مدت هشت سال به طول انجامید. هشت سال جنگ،شعارهای تبلیغاتی، قحطی نسبی کالاها و عملکرد غیر دمکراتیک حکومتگران و... موجبنارضایتیهای نسبی تودهها گردید. سرخوردگی مردم به خاطر عدم دستیابی بهانتظارات قبل از انقلاب حتی پس از پایان جنگ، امیدها را به یاس تبدیل کرد. همچنین پایاننافرجام ونابهسامان جنگ باتوجه به شعارهای تبلیغاتی آن ، تردید و سرخوردگی را بهمیان جنگجویان نیز کشاند. اعمال ضد انسانی حکومت موقعی عیان شد که بلافاصله پس ازپایان جنگ هزاران هزار انسان مبارز درزندانهای مختلف اعدام شدند. کم کم اعتراضاتمردمی آغاز گردید. به ویژه پس فوت آیت الله خمینی و بروز مسایل پس از آنسرکوبهای ناجوان مردانه انجام شد. این سرکوبها به حدی بودکه تا مدتها کسیجرأت اعتراض نیافت. اما سکوت واعتراض نکردن نشانه رضایت تودهها نبود طوری کهنمود آن در اسلامشهر به صورت کاملاً ناگهانی و صرفاً پوپولیستی بدون رهبری دتابیر و برنامه های مشخص به فعل انجامید. اگر چهآن اعتراض بدون برنامه و صرفاً مردمی بود و باشدیدترین شکل ممکن سرکوب شد، امانقطه آغازی بود برای ایجاد امید و جرأت در سایر مردم و تودهها.
سوء استفادههای کلان مالی توسط مسئولین در مقاطع مختلف، عقب افتادندستمزدهای کارگری، اخراج کارگران و کارمندان با عناوین گوناگون، گسترش فقر،فساد، اعتیاد، در دوران انتحار، بیهویتی و جوان ستیزی و... به صورت روزافزون باعثنارضایتیهای عمومی و صنفی شد وتا جائیکه گاهی اعتراضات صنفی و تودهای گوناگوندربسیاری ازنقاط کشور شکل گرفت. اگر چه اعتراضات شکل مناسب نداشت ودلیل اعتراضات دیگر به تنفر از حاکمیت منهی می شد واین اندیشه در تودهها شکل گرفته بود، اما هیچکدام بازتاب آنچنانی نمییافت و جنبششکل منسجم به خود نمیگرفتاز سوی دیگر به دلیل همان تنفرات اجتماعی ، کمتر کسی در اقدامات مدنی حکومتی (چون انتخابات) شرکت میجست. تا این که دوم خرداد ۷۶ فرا رسید. از این تاریخ به بعدجریانات به شکل دیگری در کشور نمود یافت.
اوضاع اجتماعی سیاسی ایران در گذشته، در خارج از کشور:
جنبشهای تودهای و صنفی باعث تغییر نگرش علل گوناگون نسبت به حکومتشاهنشاهی حکومت پهلوی گردید. به گونهای که علل مختلف در تحقق یافتنانقلاب ۵۷ نقش حساس خود را ایفا نمودند. اما در اوج تحولات، در حالی که تمام چشمهایخبری به سوی ایران معطوف شده بود، تسخیر و تعطیل سفارتخانه آمریکا وگروگانگیری و دستگیری ۱٣ تن از اتباع آمریکایی، از همان ابتدا نگرش بینالملل را نسبتبه حکومت جدیدالتاسیس جمهوری اسلامی تغییر داد. طوری که بعضی از کشورهایجهان در مقام تقابل با این حکومت برآمدند که در مقاطع مختلف و به شیوههای گوناگونموضع خود را ظاهر ساختند. به حکومت عراق، اقدام به کودتا (تحتعنوان کودتای نوژه) در داخل، و... از آن جمله بود. قبول نکردن قطعنامههای گوناگونصلح پس از فتح خرمشهر توسط دولت وقت ایران نیز مزید بر تغییر نگرش آنها گردید.
پس از بن بست فعالیت گروههای اپوزیسیون و متمرکز کردن شاخههای مرکزی آنگروهها در خارج از کشور، و همچنین عدم دستیابی حکومت، به یک حکومت دمکراتیک کمکم نهادهای بینالملل کمکهای تسلیحاتی را به سمت محکوم نمودن نظام جمهوری اسلامی سوق داد. از سویدیگر ترورهای مخوف اثبات شد درخارج از کشور، استفادههای سیاسی ازشعارهایمذهبی گرایانه در سطوح بینالمللی، و همچنین حمایتهای گوناگون از گروههای اسلامیو... همه و همه تبدیل به چاشنیهای مخالفتهای بینالمللی گردید. اوضاع اقتصادیثباتناپذیر کشور، عرصه را بر سرمایهگذاران خارجی تنگ نمود تا جائیکه کشور از نظرسیاسی و اقتصادی در انزوای کامل به سر برد. همچنین هجوم پناهندگان ایرانی به سویکشورهای گوناگون، موضعگیری مجامع جهانی را برعلیه حکومت گران کشاند.
تضییع حقوق شهروندی در کشور چنان جهان شنود شد که نهادهای حقوق بشریبینالمللی به محکومیت ایران پرداختند. جمیع این موارد و بسیاری مسائل حاشیهایانزوای بینالمللی، ایران را روزافزون کرد.
اوضاع اجتماعی سیاسی ایران در حال حاضر در کشور :
اوضاع اجتماعی سیاسی ایران از دوم خرداد سال ۷۶ برگ زرین آزادی خواهیمردم را ورق زد به گونهای که تودهها و اصناف نارضایتیهای خود را در برابر حاکمیتبروز دادند. چرا که حاکمیت را در کاندیداتوری شخصی چون ناطق نوری دیدند و درمخالفت با حاکمیت، به طرز شگفت آوری به رقیب او یعنی خاتمی رای دادند. طوری کهخاتمی با بیش از بیست میلیون رای به ریاست جمهوری رسید. صدالبته که مردم نه بهخاطر شناخت کامل و کافی از شخص خاتمی، بلکه به نشانه پشت کردن به حکومت ازریاست جمهوری خاتمی استقبال کردند.
اما جنبشهای تودهای، صنفی و سیاسی شکل تازهتری به خود گرفت. اندیشهورزان به قلم فرسایی پرداخته و جراید بسیاری به روشنگری نمودند تا جاییکهحکومت گران به پشتوانه دستگاه عدالت گریز قضایی و ماموران امنیتی با اقداماتتروریسیت نشان دادند که تاب روشنفکری و آزاداندیشی را نداشته وبه فکر تداوم به هرشکل حکومت افتادند. که قتلهای زنجیرهای، بسته شدن جراید، سرکوب جنبشهایصنفی و سیاسی، صدور احکام محیرالعقول در دادگاه ها و... دلیل این ادعاست.
هیجدهم تیرماه ۷٨ نقطه عطف دمکراسی خواهی مردم و تنفر از حکومت بود. بابسته شدن روزنامه پرطرفدار سلام ابتدا جنبش دانشجویی و سپس جنشهای تودهای وبعضاً سیاسیون را به میدان مبارزه فرا خواند. بدین طریق بود که در اعتراضات بیسابقهخشم توده مردم نسبت به حکام ظهور نمود. اما آن اعتراض پرهیاهو نیز با بدترین شکلخشونت سرکوب گردید. پس از آن روی کرد مردم به سمت ساختار جنبشهای منسجم وحضور میدانی در تجمعات اعتراضی پیش رفت تا جایی که کوچکترین بهانه برای تشکیلتحرکات اعتراضی کفایت نمود.
حاکمیت به دو دسته اصلاح طلب! و سنتی! تبدیل شده و مردم برای ابراز مخالفت باحاکمیت که در قالب گروهها و اشخاص سنتگرا شناخته شده بودند به سمت مخالف رویآوردند و با شرکت فعال در عرصه انتخابات (شورای شهر، مجلس شورا و انتخاباتریاست جمهوری در سال ٨۰) نظر قطعی خود را اعلام نمودند. اگر چهتودهها با شرکت فعال در انتخابات (از خرداد ۷۶ تا خرداد ٨۰) قصد مخالفت با حاکمیت راداشتند، اما حاکمیت از آن کمال استفاده را نموده و میزان رأی را رأی مردم به حکومتتلقی نمودند و آمار رای را به جهانیان نشان دادند و ازآن طریق، مشروعیت خود راتبلیغنمودند. از سوی دیگر منتخبین مردم در کرسیهای مختلف حکومت ناکارآمد و بیتاثیربودند. به همین دلیل تودهها از آن پس با تحریم انتخابات، از شرکت کردن پایصندوقهای رأی پرهیز کرده و حضور فعال خود را در تحرکات اعتراضی به کلیتحاکمیت به فعل رساندند.
از آنجاییکه این اعتراضات بدون برنامه مشخص و مدون ادامه داشت، بازهم باسرکوبی سنت گرایان وحکومتگران مواجهشد. اما اکنون با توجه به آنچه که بدان اشاره کردیم بهاین نتیجه قطعی میرسیم که جامعه کنونی همان شبکه باروت یا جامعه در حال انفجاراست. اما هماهنگی، تدوین برنامه، انسجام تودهها و روشنگریها، همان جرقهای است کهجامعه را به انفجار میرساند.
اوضاع اجتماعی - سیاسی ایران در حال حاضر در برون مرز؛ فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی و تقسیم آن به جمهوریهای مستقل که موجب وزش نسیم دمکراسی، پس ازانحلال نظام کمونیستی گردید، ایجاد حکومت اسلامی افراطی تحت عنوان «طالبان» درافغانستان، گسترش چتر حمایتی گوناگون بر حکومتهای پاکستان، آذربایجان و ترکیهتا قبل از تراژدی ۱۱ سپتامبر، تحولاتی نبود که بتوان آنها را به هم مرتبط ندانست وتحولات را اتفاقی تصور نمود. به ویژه وقتی که باحمله تروریستی!! به قلب اقتصادی وسیاسی آمریکا در ۱۱ سپتامبر ناگهان ورق تاریخ به گونهای خاص رقم خورد. چرا که شعار مبارزه با تروریسم باعث گردید که سه کشور ایران، عراق و سوریه در محورشرارت منطقه قرار گیرند. پس از آن تهاجم به کشور افغانستان و اشغال آن به بهانهحضور گروههای تروریستی القاعده و در هم کوبیدن حکومت اسلامی افراطی طالبان وهمچنین تهاجم متحد چندین کشور به کشور استبداد زده عراق و از بین بردن حکومتصدام حسین و تهدید کشور سوریه که چند ده سال به حمایت همه جانبه از مبارزان مسلحاسلامی لبنانی و فلسطینی پرداخته بود و نیز تحولات تدریجی در مسیر دموکراسیکشورهای عربی چون عربستان، کویت وامارات و اتفاقاتی از این قبیل در حوزهخاورمیانه، همه تبدیل به پازلهایی شد که تکامل آن، همان تصویر جهانیشدن ممالک است. اما باتوجه به انفعالات و افعال بکار رفته در همه محدودههای مرزیایران، گویا کشور ما نیز تکه ای برجسته و نمایان از همان پازل میباشد.
از آنجایی که سران حکومتی جمهوری اسلامی با سیاستهای نابخردانه خود بااقداماتی چون ترور، بمبگذاریهای مختلف و همچنین اقداماتی ضد بشری در کشورباتوجه به مدارک مستند دال بر شکنجهها، اعدامها، تبعیضهای شهروندی، نقض حقوقشهروندی چون نقض آزادی بیان، قلم واندیشه که بارها و بارها به مجامع بینالملل ارائهگردیده و همچنین بر پایه «تز صدور اسلام به سرتاسر جهان» که موجب حمایتهایبیدریغ از گروههای فلسطینی و لبنانی شد، و همچنین اقدام بهتولید تسلیحات غیرمتعارف، حساسیتها را نسبت به حاکمان ایران بیشتر و بیشتر ساختهاست. مجموعه تمام موارد فوق حکومت را نه تنها در انزوای کامل فرو برده، بلکه هرازگاهی تهاجم، تحریم و فشارهای گوناگون مطرح شده است.البته جامعه شناسی در ایران، وسعت قلمرو مرزی ، احساسات مذهبی و ناسیو نالیستی ،و شرایط خاص جغرافیایی و از همه مهمتراندیشه و اقدامات دمکراسی خواهانه- که توده از خود نشان داده اند- و همچنین عدم استقرار امنیت در کشورهای عراق و افغانستان باعث گردیده که کمتر ذهنیتی نسبت به تهاجمات نظامی به این کشور نقش بندد.بدیهی و آشکار است که وضعیت حکومت و تفکرات بین المللی حکومت داران به شدت مورد توجه خاص ،قرارگرفته است.
اوضاع اقتصادی ایران :
کشور ایران همواره به عنوان یک کشور ثروتمند از نظر منابع طبیعی و ذخایرمعدنیمطرح بوده است. به همین دلیل همواره در سدههای گذشته دائماً مورد توجه استثمارواستعمارگران قرار داشته است. تاجایی که کشورهای بزرگ اغلب برای دستیابی به اینثروت عظیم، به جنگهای خونین نیز دست زدهاند.- کشورهایی چون روسیه سابق،انگلیس، پرتقال، آمریکا و...- به همین دلیل متاسفانه حاکمان بسیاری در طول تاریخ بهحراج سرمایههای کشور پرداخته و در نتیجه بیدرایتی و بیکفایتیهای خود، تن بهقراردادهای ننگینی نیز سپردهاند البته در بعضی مواقع با هوشیاری، درایت، مبارزه ومقاومت تودهها مواجه شده است.
دکتر مصدق، این بزرگ مرد تاریخی ایران با تلاش و کوشش و سالها مبارزه بیوقفه خود توانست افتخار ملی شدن صنعت نفت را به کشور ارزانی دارد. اما ملی شدنصنعت نفت هم نتوانست از اوضاع نابسامان اقتصادی ایران جلوگیری نماید. سیستم«ارباب و رعیت» که نتیجه همان سیستم پادشاهی و ارباب سالاری حکومت پهلوی بود.فاصله بین طبقات را افزایش داد. تا جایی که رعایا همیشه توسط اربابان استثمار میشدند.اما اصلاحات ارضی در سال ۱٣۵۰ و در پی آن اصلاحات اقتصادی و همچنین حمایتکشورهای گوناگون صنعتی از ایران باعث شد که تحولی عظیم در عرصه اقتصادیکشور ایجاد شود به گونهای که نبض اقتصاد محدودههایی ازخاور میانه، به دست تصمیمگیرندگان اقتصادی کشور افتاد. این تحول تا جایی پیش رفت که ایران توانست چه در اقتصادبینالملل و چه در اقتصاد درونی به پیشرفتهای قابل توجهی دست یابد. این پیشرفتهابه حدی بود که در مدت زمان کوتاهی ایران وامهای سنگین نیز به کشورهای صنعتیو پیشرفته بدهد. در اوج پیشرفتهای اقتصادی ،انقلاب ۵۷ شکل گرفت.
از آنجایی که هر انقلاب خود با افت هایی همراه میگردد، ایران نیز از این قاعدهمستثنی نبود. به ویژه آن که سرمایههای کلانی در بانکهای جهانی بلوکه گردید. همچنینشروع جنگ، بلافاصله پس از انقلاب هزینههای سنگینی را بر کشور تحمیل کرد. اما عواملدیگری چون سیاستهای اقتصاد اسلامی که با اقتصاد روز جهانی مغایر بود. خروجسرمایهها توسط افراد و... هریک عاملی شد تا وضعیت اقتصادی کشور تازه دگرگونشده را به سوی نابسامانی ها بکشاند. سو استفادههای کلان مالی توسط نوکیسههای تازهبه دوران رسیده، دریافت وامهای کوتاه و دراز مدت بینالمللی توسط اشخاص!! نوسانقیمت نفت و همچنین ناکارآمدی کارشناسان اقتصادی، کشور را به حد بحران رساند. ازسوی دیگر عدم مدیریت صحیح (رابطهمندی بجای ضابطهمندی) و اصولی در پستهایمدیریتی مراکز تولید و کارخانجات دولتی و سو استفادههای مالی بسیار بحران، را تشدیدکرد. تا جایی که جامعه عموماً به سه طبقه حاکمان، مدیران و نهایتاً حقوق بگیران تبدیلشد. (٨۰% جامعه را حقوق بگیران و ۲۰% جامعه را حاکمان و مدیران تشکیل دادند.براساس آمارهای اقتصادی اجتماعی موجود)
پایان ٨ سال جنگ، اگر چه هزینههای گزاف بودجههای نظامی را کاهش داد، اما درمقابل، هزینه سازندگی را به جامعه تحمیل کرد. هزینههایی که بیشتر از آنچه که برایسازندگی مصرف شود، برای چپاول و سو استفادههای شدید مالی مصرف شد.
هجوم سیل آسای روستائیان به شهر و مصرفی شدن جامعه به دلیل کم شدنتولیدات کشاورزی و عدم امکان صادرات غیرنفتی به بحرانهای تولید تبدیل گردید. چراکه سوء مدیریتها در مراکز تولید و باندبازیها، مراکز تولیدی واقتصادی رابیشتر متضرر میکرد. رقابت تولید به حد صفر رسیده و از کیفیت کالاها کاسته میشد.از سوی دیگر با توجه به اینکه سیستم اقتصادی و کارگری در مراکز تولیدهنوزبا سیستم حکومتی نظام شاهنشاهی منطبق بود ، تعداد عظیمی از توده ها در استخدام دولت قرارداشتندو این امرخود باعث بروز معضلات ویژه گردید.- چراکه بین اقتصاد اسلامی ،مورد توجه اربابان مذهبی واقتصاد نسبتا دولتی ،تفاوتی فاحش بود- در نتیجه تولیدات به کمتر از حد متوسط رسیده وبسیاری از مراکز تولید ورشکسته و تعطیل شدندو... و نهایتا اندیشه ورزان اقتصاد اسلامی !!! پس از ورشکستگی تعطیلی بنگاه های اقتصادی دولتی که دچار بحران زدگی شده بودند،به این نتیجه رسیدند که مراکز تولید ازانحصار دولت خارج و به دست خصوصی سازان سپرده شود.
اگر چه خصوصیسازی با شعارجذب سرمایههای خارجی و هجومسرمایههای ارزی به درون کشور مطرح و تبلیغ میشد، اما در عمل اینگونه نبود. چرا که قوانیناقتصادی بر پایه «اسلامیت»، سیاست نادرست اقتصادی کلان و همچنین اوضاع سیاسیاجتماعی بیثبات ایران، اجازه ریسک سرمایهگذاری را به هیچ سرمایهگذار خارج نمیداد.بنابراین غولهای سرمایه خوار در درون کشور، که عمدتاً از تولد نظام جمهوری اسلامیبه سرمایههای انبوه رسیده بودند، با حداقل قیمت صاحب مراکز تولید شدند. اما خلاءبرنامههای قانونی در ارتباط با کارگر - کارفرما، باعث گردید که کارگران بسیاری تحتعنوان «تعدیل نیرو» اخراج و ازکار بیکار گردند.
سیل بیکاران در جامعه، هزینههای اقتصادی، اجتماعی غیر قابل جبرانی را بهجامعه تحمیل کرد. پرداخت حقوق بازخریدی و بیکاری، جذب شدن کارگران به سویمشاغل کاذب، بیکاری و... هزینههای سنگین و پیامدهای منفی برای جامعه ایجاد کرد.طبیعتاً با بروز مشکلات فوق، نرخ تورم نیز افزایش یافت. چرا که میزان درآمدها برایقشر آسیبپذیر به حداقل و هزینههای زندگی به شکل سرسامآوری رو به افزایش گذارد.تفاوت فاحش بین هزینه و درآمد، بیکاری و ناامنیهای شغلی واقتصادی عاملی برایتنفرات تودهای از شکل کلی نظام گردید. چرا که دیگر عدالت اجتماعی و اسلامی مفهوم خود را ازدست داد
اوضاع اقتصادی با تحریمهای بینالمللی وخیم و وخیمتر شد. میزان بدهیهای ملیبه بانکهای جهانی به ارقام نجومی رسید تا جایی که کشور از نظر اقتصادی، به یککشور بحران زده تبدیل گردید. و نهایتا اینکه در دهه سوم تولد حکومت جمهوری اسلامی، تودهها چنان گرفتارفقر، بیکاری، از هم گسیختگی اقتصادی، کلاهبرداری و سوءاستفادههای مالی گشتهاند کههیچ آینده روشنی از آن متصور نیست. و این در حالیست که جمهوری اسلامی چشم ازبدبختی های شهروندان خود پوشانده و مبالغ سرسام آوریتحت عنوان کمک به نیروهای مبارز مسلمان در خارج از کشور و طرحهای اجرا ناشدنیصرف نموده است.
چه باید کرد؟
با عنایت به آنچه تاکنون درباره انواع مشی مبارزه و اوضاع سیاسی - اجتماعی واقتصادی بیان کردهایم. این سئوالها پیش میآید که ؛ «چه باید کرد؟!» هدف چیست ومقصد کجاست؟ و شیوه مبارزاتی آینده چگونه خواهد بود؟ و اکنون مادر کجای مبارزهقرار گرفتهایم، آیا پس از ۲۵ سال مبارزه و اعتراض، چشمانداز روشنی از آینده و دمکراسی در کشور، متصور است؟
در پاسخ به سئوالهای منطقی فوق باید دریچهای تازه گشود و با دیدی منطقیونگرشی وسیع به آنچه تاکنون گذشته، راه آینده را جستجو کنیم.آنچه مسلم استجمهوری اسلامی بنا به اقتضای ماهیت وجودی خود از لحظه شروع به حکومت نتوانستهانتظارات تودهها، احزاب، سازمانها و تشکلهای صنفی و سیاسی را برآورد. چرا کهحکومت دمکراتیک در منافات کامل با اساس شکلگیری نظام نوین بود.
چون جمهوریت واسلامیت، دو مقوله جدا ازهم در زمینه حکومت داری است. جمهوریت مبتنیبراساس شکل دمکراتیک یک حکومت معنی پیدا میکند، اما اسلامیت بر پایه شکلتئوکراتیک امکانپذیر میگردد. جمهوریت موقعی کارکرد مثبت خود را عیان میکند کهانتخابات دمکراتیک مدیران موقت را بر کرسی مسئولیت بنشاند و آزادی بیان اندیشه وقلم باعث ایجاد رقابتهای سالم جهت پرداختن به منافع ملی گردد. در نظام جمهوریت،آنچه مردم مناسب میدانند در قالب پارلمانهای انتخابی توسط توده ها به اجرا در میآید و... امادرحکومتی که بر پایه نظام مذهبی استوار گردد. اوضاع دگرگون میشود. چراکهتئوکراتها تحت عنوان نمایندگان خداوندی حق خود میدانند که تودهها را به آنچه خودمیاندیشند هدایت نمایند. در نظامهای مذهبی و غالباً تئوریک، مردم ساده و قابل انحرافتلقی شده و رهبران تحت هر نامی نشان دهندگان راه صحیح زندگی - حتی درخصوصیترین مسایل افراد- به توده ها تلقی می شوند. این امر طبیعی است که در آن صورت تودهقدرت تشخیص وتمیز خوب از بد را نداشته و رهبران با اندیشه لایزالی خود باید خوب رااز بد تشخیص و به مردم اجبارکنند. به همین دلیل است که آنچه تئوکراتها بر میگزینند بهترین و نزدیک ترین راه رسیدن به مطلق و بهشت برین، تلقیمیگردد. پسانتخابات آزاد، با توجه به این نوع تفکر حکومت داران ،هرگز شکل نخوهد گرفت. در نظامهای تئوکراتیک، اندیشهها، قلمها وزبانها باید براساس سلیقه رهبران به جریان افتد . در غیراین صورت اندیشهها و قلمها و زبانها،مسوم بوده و براساس قوانین مذاهب محکومند.
نتیجه اینکه تئورسینهای روشنفکر!!!درموعد شکل گیری نظام جمهوری اسلامی و هنگام نوشتار وتعیین چارت های حکومتی، یا به اینتناقضات آشکار توجه ننمودهاند -که این ناشایستگی و عدم کفایت آنها را در مقوله روشنفکری درزمینه تحولات اجتماعی، نشان می دهد،- یا از کلمات والفاظ جهت فریفتن تودههای مردمی(نه روشنفکران) استفاده نمودهاند. به عبارتی دیگر «جمهوری اسلامی» یعنی همان «مردمسالاری دینی» که چند صباحی است ورد زبان حکام شده است.واین دستمزد همان روشنفکران!! به ملت بوده است.
هدف چیست؟ مقصد کجاست؟ این انتظار بیهوده است که ما مردمی ۱۰۰% سیاسی و آشنابه نظامها و الفاظ سیاسی داشته باشیم. اما هوشیاری، نسبت به آنچه که در حول زندگیومعیشت تودهها میگذرد، امری است واجب و ضروری. به همین دلیل است که ما نقشتودهها و جنبشهای اجتماعی را اساسی میدانیم.
همانطور که قبلاً در مورد اوضاع سیاسی - اجتماعی ایران ذکر کردیم، جامعه ایراندر حال انفجار است. طوری که در این جامعه، هرلحظه، احتمال انفجار با یک جرقهامکانپذیر است.با توجه به اینکه در نظام غیر دمکراتیک فعلی هیچگاه حکومت اجازه دستیابی ملت به تحولات دمکراتیک را نمیدهد ،پس گذر از حاکمیت، در درجه اول اهداف قرار دارد. چرا که حکومت در طولسالیان سال استبداد، نشان داده که نه اصلاحپذیر است، نه مردمی، و حکومتی که فقط برای تعداد محدودی از کل جامعه -از ما بهتران- ساخته و پرداخته شده باید، گذر کرد.
اما هدف فقط در به انفجار کشاندن جامعه خلاصه نمیشود. چرا که انفجار بدونداشتن برنامه، کشور را دچار بحران و آشوب کرده، چه بسا باعث سوء استفاده سودجویانی شود که هر آن در انتظار مالکیت کشور وملت نشستهاند. نمونه بارز و مسلم آنانقلاب سال ۵۷ بود و نتیجهاش، تولد حکومت جمهوری اسلامی شد تا تودههای انقلاب زدهدر کمال ناهوشیاری به آن تن دهند. پس هدف اصلی مرحله پس از انفجار است.- دوران کنترل- یعنی آن زمانی کهحکومت ماهیت وجودی خود را از دست داده و چشمهای تیزبین بینالملل در انتظارتحولات پس از آنند.
برگزاری رفراندوم، ایجاد فضای مناسب انتخابات، به صورت کاملاً برابر و آزاد نیزازمهمترین و اساسیترین اهداف است. و مقصد جایی نیست. جز دستیابی به یک حکومتدمکراتیک که عدالت، امنیت، آزادیهای شهروندی (براساس اعلامیه حقوق بشر) و... را دراساس برنامههای خود جای داده باشد. حکومتی که بصورت دمکراتیک و در کمالهوشیاری مردم انتخاب و به شیوه دمکراتیک اداره شود.
شیوه مبارزه در حال حاضروآینده چگونه خواهد بود؟
نقش حساس، اساسی و کامل تودهها، در قالب جنبشهای اجتماعی، صنفی وسیاسی در یک مجموعه کل که بتواند نقش هدایتگری را به نحو احسن و شایسته ایفاکند، ایجاب میکند که با روشنگری در مورد آنچه تاکنون بر ایران و ایرانیان گذشته ودلایل شکستهای موضعی، در مقاطع مختلف مبارزه، آنها را به سوی یک جریان هدفمند،معتمد و مطمئن حرکت دهد.
باتوجه به شناختی که از اوضاع معیشتی و عاطفی مردم، در جامعه موجود است - این امر خود نقشی حساس در مبارزه دارد- و نقش مرد محوری درجریانات خانوادگی- براساس روانشناسی خانوادگی جامعه - ریسک ناپذیری پرهزینه، در مقطع کنونی هرگزمتصور نیست. به همین دلیل است که مشی مبارزه غیر مسلحانه(مسالمتآمیز) رابهترین و جامعترین راهکار مبارزاتی دانسته و در راستای آن حرکت خواهیم کرد. اساسیترین راهها، با توجه به مشیبرگزیده، تجویز نافرمانیهای مدنی، عدم شرکت فعال در فعالیتهای سیاسی حکومتی،انسجام و هماهنگی در اقدامات و حرکات تعیین شده، روشنگری در افراد غیرفعال، دعوتاز مردم برای شرکت در فعالیتهای سیاسی غیر حکومتی، جذب نیرو جهت پیشبرداهداف تعیین شده و... بوده که در عین کارآیی ، کمهزینهترین راهکارهای مبارزه میباشد.
همچنین، از آنجایی که دستگیری، زندان و تحمل حبس، افراد را از خانواده، اجتماع وجریان مبارزه دور میسازد، پس یکی از مهمترین برنامهها، غیرقابل پیگرد بودن مبارزاتمیباشد. تا حکومت بهانهای برای جلب، دستگیری و نهایتاً منفعل کردن افراد نداشتهباشد.
اما در خارج از کشور (شاخههای برون مرزی) باتوجه به نبود محدودیتهایحکومتی، شیوه مبارزه به شکل مشخصتری را طلب میکند. بدین معنی که ایرانیان مقیمدر کشورهای مختلف، که دل در گرو داشتن کشوری آباد، آزاد و دمکراتیک دارند، با ایجادفضای فشارهای بینالمللی فزاینده، از طریق ارتباطات گوناگون با مجامع بینالمللی،حضور در تجمعات اعتراضی و دفاع از مبارزات داخل کشور به عنوان یک پشتوانه،میتوانند شکل پیگیر، مداوم و امید بخشی به جریان مبارزه ببخشند. چرا که در موقعیتحساس کنونی چشمهای بینالملل تیز بین تراز قبل در دفاع از دمکراسی خواهی ملت ایران میباشد.
امید عباسقلی نژاد
۱٣/۲/۱٣٨۵
|