تنهائی
دو سروده از ناصر کاخساز
ناصر کاخساز
•
صدای بال پرندهای در شب
و موسیقی یکنواخت باران
تنهائی را معنی میکنند.
(تنهائی ۱)
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۹ اسفند ۱٣٨٨ -
۲٨ فوريه ۲۰۱۰
تنهائی (۱)
در قهوه خانه ماندولیتی
بخار قهوه درحلقه های دود سیگار
پوست هستی را خاکستری میکند،
زیر سایه شب بر دیوار
آرزوی سرخ به تبسم آبی آری میگوید
و بوسه های مردی در گیسوان انبوه عشق گم می شود
عشق، خاطرهی بودن است
که به نبودن واکنش نشان میدهد.
صدای بال پرندهای در شب
و موسیقی یکنواخت باران
تنهائی را معنی میکنند.
حسی دوگانه:
دستهای پر
و
آغوش تهی
سماجتِ بودن و
قاطعیت مرگ
و تجریهی همزمانِ بودن و نبودن
فاصلهی هستی و نیستی را پاک میکند.
فنجان از قهوه خالی می شود.
و سکوت از باران.
و مخاط زبان از مزهی گس هستی
و خانه
بالینی است در پایان راه
که جنجال روز را باز می خواند.
شب، تصورِ روز است
زیر پلکهای بسته بیداری.
دیرشب ۲۶ آوریل ۲۰۰٣
تنهائی (۲)
آنسوی وهمِ ِ یافتن
پرده می افتد
و جُستن به پایان میرسد.
تنهائی چه بزرگ
و جهان چه خُرد است
غبار از چهرهام در آیینه بر میدارم
دلم تنگ است.
درِ ِ تاریخ را می بندم
و از دیوارها می گذرم.
درخت، آفتاب را تکه پاره می کند
و سایه با شاخههای نور
زیر گامهایم شیار میخورد.
باد
لته های کهنه پنجره را به هم می زند
و من
در موجی بزرگ
فرو می میروم
پائین ... و پائین و ...
و ...
نه!
پلک هایم را باز نمی کنم
ژرف
ژرف
تا پنجرهای در اعماق
که به بلندا باز میشود.
تنهائی چه بزرگ است و
جهان چه خُرد.
ناصر کاخساز
۲۷ مای ۲۰۰٣
|