هشت مارس
مبارزه برای هم تغییرات کوچک، هم تغییرات بزرگ
نادر ساده
•
اگر می پذیریم نمی توان مسئله زنان را بدون پیوند با اشکال دیگر ستم منجمله تبعیض قومی و نژادی و طبقاتی درک کرد، باید با درک یکسویه و دکماتیستی از مبارزه ی طبقاتی که دوره ای طولانی نیز بنام چپ ها اشاعه می یافت و چنین القاء می کرد که پرداختن به مسائل طبقاتی ارج تر از مسائل و خواست های "بورژوائی" زنان است تصفیه حساب نمود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۵ اسفند ۱٣٨٨ -
۶ مارس ۲۰۱۰
مقاومت و اعتراض خیابانی
زنان درجنبش اعتراضی و عمومی ماههای اخیر حضور چشمگیر و برجسته ای داشتند. برخی رسانه های فارسی و غیرفارسی برای توصیف وضعیت جامعه ایران و ارزیابی ازکشاکش های سیاسی عبارتی نظیر "سیمای زنانه ی انقلاب ایران" یا "انقلاب زنانه ی ایران* (۱) "را بکار بردند.
بویژه واقعه ی قتل ندا آقاسلطان، زن جوانی را بعنوان سمبل مقاومت و اعتراض در ایران به افکار عمومی شناساند. این اولین بار نیست که زنی سمبل مقاومت و اعتراض در یک کشور می شود. از انقلاب فرانسه (۱۷٨۹) تا امروز نمونه های مشابه و ماندگار سمبلیک وجود داشته است و تلاش برخی ژورنالیست ها در این شبیه سازی برای درک اوضاع بحرانی و انتقال گزارشات ایران به مخاطبین که تجربیات تاریخی بسیاری ار نقش زنان در انقلابات پیشین دارند در ماه های گذشته قابل فهم است.
زاویه ی نگاه ها در مسائل سیاسی اجتماعی در سطح بین المللی بدلیل منافع و بینش ها، اما متفاوت است، بطور کلی در حالیکه در کمپ راست؛ گرایش محافظه کار همه تلاش خود را بکار می برد تا اثبات کند "طبقه ی متوسط" ایران تنها طبقه ی ناراضی، طرفداران غرب و مخالف حاکمیت اسلامی است در حالیکه بسیاری یا متاثر از ارزیابی های راست به حمایت از سرکوبگری حاکم پرداخته و یا بسیاری دیگر با تاثیر از اینگونه تحلیل ها منفعل گردیده و یا به زیکراک زدن ادامه دادند، در کمپ نیروهای چپ وسوسیالیست و انقلابی نیز ارزیابی های یکسانی وجود نداشت )صرفنظر از برخی ارزیابی ها ی مغشوش و کلیشه ای( و تا جایی که به مقوله های تحلیلی بر می گردد، روشن است کارپایه ی ارزیابی نیروهای سوسیالیست باید مبتنی بر ارزیابی از مبارزات طبقاتی – اجتماعی قرار داشته باشد و دقیقا از این زاویه نیز هست که پرداختن به نقش زنان و کیفیت مشارکت گسترده ی زنان در این اعتراضات بار دیگر اهمیت فوری می یابد.
بدین ترتیب اهمیت ژورنالیستی وارد کردن ترم هایی نظیر "انقلاب زنانه در ایران" در ارزیابی اوضاع داخلی ایران مسئله ای فرعی است اما بدلیل بار و اهمیت سیاسی اجتماعی جنبش زنان، بویژه در شرایط بحرانی که یکباردیگر وزن کشی اجتماعی، نقش طبقه کارگر در این اعتراضات و رابطه لایه های مختلف جنبش های اجتماعی در ایران را به پرسش می کشد و استراتژی های گوناگون مطرح می شود قابل تعمق و نقد است.
به گمان من این اعتراضات عموما در مقوله ی جنبش و کنشگری اجتماعی قابل ارزیابی است و نه ابتدا به ساکن در حیطه ی مقولاتی نظیر قیام و سرنگونی و زنان گرچه در اعتراضات خیابانی وزن و نقش مهمی بر عهده داشتند اما حضور زنان در اعتراضات خیابانی به تنهایی نه می تواند ملاک واقعی ارزیابی از موقعیت کنونی و نه می تواند ملاک ارزیابی از موقعیت زنان و جنبش زنان درکل جامعه قرار گیرد. اعتراضات خیابانی که زنان نیز در آن مشارکت داشتند اتفاقا اینبار حرکتی بشدت سیاسی بود، همه مسئله اما این است که این حرکت در قالب حرکات اعتراضی و سلسله حرکات اجتماعی درست ارزیابی شود. چرا که هر ارزیابی درست و واقعی لازمه ی فعالیت انقلابی است و کسی نمی تواند با نادیده انگاشتن هر لایه اجتماعی شرکت کننده در این اعتراضات یا اغراق* (۲) در ارزیابی از لایه ا ی دیگر مدعی دست یافتن به استراتژی صحیح برای رسیدن به پیروزی شود.
میدانیم که حجم مطالبات انباشته شده و سرکوب شده ی زنان و تداوم حاکمیت اسلامی از سویی و مقاومت زنان و روشنگری برابری طلبانه در سطح جامعه، گرایشات سیاسی ایران را نیز بتدریج بسمت بازبینی در نگرش های مرد و پدرسالارانه ی حاکم سوق داده و امروزه توجه به مطالبات زنان در بین گرایشات و سازمانها و احزاب بیشتر از هر زمان به چشم می خورد.
مبارزه بر سر خواست های زنان یعنی حمایت از بسیج و متشکل شدن زنان برای تحقق خواستها و ارتقاء آگاهی عمومی جامعه است. اینکه یک نیروی چپ و سوسیالیست مدعی شود ما از هر گونه تغییر جزیی حتی تغییرات حقوقی و فرهنگی به نفع زنان حمایت می کنیم اما مسئله ی زنان تنها با سرنگونی این رژیم و یا رفع تبعیض طبقاتی در جامعه کمونیستی حل می شود، بخودی خود بمعنای حل معضل عمل مبارزاتی روز جامعه ایران نیست. رژیم مذهبی، سرکوبگر و آپارتاید جنسی البته عامل اصلی تداوم فرودستی زنان است و اعتراض زنان نیز وجود دارد اما اینکه کدام حلقه ها امروز را به آینده وصل می کند بسیار مهم است.
بنابراین بحث برسراینکه "خواستهای زنان" ایران چیست؟ متشکل شدن زنان چه فرم هایی دارد؟ و رابطه ی جنبش چپ، سوسیالیست ها و جنبش کارگری با جنبش های اجتماعی و بویژه جنبش زنان کدام است؟ سوال های فراوانی باز و مطرح است. بنابراین صرف اعلام یک پلاتفرم و فورمولبندی خواست های زنان که قرار است بعد از سرنگونی این رژیم با چند فرمان به اجرا درآید، پاسخ همه مسائل کنونی نیست.
مسئله زن و همچنین جنبش زنان همواره متاثر از تحولات و کارکردهای سیاسی بوده و خواهد بود. دقیقا بهمین دلیل نیز هست که الیت جامعه در گروه بندی های گوناگون، همواره تلاش داشته با گرایش سیاسی خود از مطالبات زنان تعریف دهد و از این راه جنبش زنان را هم پیمان خود گرداند. تا اینجا نه می تواند ایراد به فعالین جنبش زنان باشد که چرا نهاد و تشکل خود را یک نهاد سیاسی تعریف نکرده اید یا از گرایشات سیاسی درون جامعه تاثیر نپذیرید یا بپذیرید و نه می تواند ایراد به گرایشات سیاسی گوناگون باشد که چرا با گرایش خود از مطالبات زنان سخن می رانید. تمام مسئله اما این است که اولا داشتن پلاتفرم با تلاش برای تحمیل یک تعریف موقعیتی از جنبش زنان و تعمیم آن به کل جنبش زنان فرق دارد.
اصالت جنبش ٨ مارس
اصالت ٨ مارس ازدامن زدن به گفتمان انتقادی فمینیستی همراه پراتیک پیگیر برای سازماندهی توده ای زنان حول خواستهای جزئی و کلی و از همه مهمتر نقد روابط و مناسبات نابرابر حاکم بر جامعه منشاء می گیرد و نیازی به گفتن نیست که همواره نیروی چپ و سوسیالیست خودش را با این جنبش بازشناخته است.
درجامعه ی استبداد زده ی ما هر گام در ایجاد تشکل یابی با مشارکت مستقیم کنش گران فعال در جنبش های اجتماعی خود گامی در حمله به دژهای استبداد است و باید دستکم مورد حمایت نیروهای سوسیالیست قرار گیرد و در صورت امکان حتی درگسترش آن گامهای عملی برداشته شود. طبیعی است گفتمان انتقادی و برابری طلبانه، نه در دنیای مجازی، بلکه در عمل مستقیم و تاثیرگذاری متقابل شانس پویایی دارد. همانگونه که برتری و تاثیرگذاری هرگرایشی بر جامعه تابعی از برتری مادی نیروهای اجتماعی درگیر در عرصه اجتماعی است که جهت سیاسی آینده را می تواند رقم زند.
در ایران، گفتمان رفرمیستی و روایت های لیبرالی* (٣) از حقوق زنان تاکنون افق و چشم اندازی جز تلاش برای تصحیح نیم بند قوانین حاکم، قادر به تصویر دیگری از خود و آینده نبوده است، دوره برتری و راندمان اجتماعی اش را به محک گذارده و امتحانش را پس داده و امکانات و محدویت های خود را شناسانده است. نیروی چپ در جنبش زنان ایران باید همچنان به نقد این گرایش ادامه دهد، اما نقد گرایشات دیگر بخودی خود منشاء هویت اثباتی و تقویت گرایش اجتماعی چپ در بدنه ی جامعه نمی گردد.
بعبارتی نیروی چپ انقلابی نمی تواند، طولانی شدن دوره ی سرکوب و از طرف دیگر پیدایی دوران موسوم به "دوران اصلاحات" و رشد گرایش و روایت های لیبرالی از حقوق زنان را همواره بهانه ای برای رفع تکلیف عملی در مقابل جنبش اجتماعی زنان قرار دهد. نابرابری های موجود زمینه ی بروز انواع گرایشات است، نقد گرایشات اما بمعنای پایان زمینه های بقای نابرابری های حقوقی و فرهنگی نیست و چپ انقلابی که منافع عمومی زنان را باید مدنظر داشته باشد نمی تواند "مبارزه برای تغییرات جزیی" را اساسا معادل رفرمیسم قلمداد نموده و
از پیوند این "مطالبات جزئی" با سایر مطالبات اساسی سر باز زند و یا اینکه فقط با ملاک و معیار یک اپوزیسیون برانداز هر حرکت جنبشی را ارزیابی نماید.
اگر می پذیریم نمی توان مسئله زنان را بدون پیوند با اشکال دیگر ستم منجمله تبعیض قومی و نژادی و طبقاتی درک کرد، باید با درک یکسویه و دکماتیستی از مبارزه ی طبقاتی که دوره ای طولانی نیز بنام چپ ها اشاعه می یافت و چنین القاء می کرد که پرداختن به مسائل طبقاتی ارج تر از مسائل و خواست های "بورژوائی" زنان است تصفیه حساب نمود. در عین حال پرداختن به مسائل فرهنگی جدا از مبارزه با باورهای فرهنگی و مذهبی که بخشی ازسامانانه ی مردسالار و ستم کار بر علیه زنان است جدا نیست، در گذشته اگر نیروی چپ به بهانه ی احترام به باورهای مردم از وارد شدن به مسائل فرهنگی سرباز می زد و عملا به باورهای سنتی و تبعیض آمیز احترام می گذاشت، اینبار هم نباید پرداختن به مسائل فرهنگی و مبارزه با باورهای سنتی را به صرف اینکه روایت های لیبرالی نیز در همین محدود ه ها فعالیت می کنند، فعالیتی نامربوط به جنبش چپ تلقی کند.
شناخت از درهم تنیده گی مسئله زنان در ایران با سایر مسائل سیاسی – اجتماعی و بویژه طبقاتی اتقاقا بستر رشد گرایش انتقادی چپ انقلابی نیزمی تواند باشد. چرا که شکاف بی رحمانه ی میان فقر و ثروت و ارزانی و بیکاری نیروی کار زنان بهمراه همه تضیقات حقوقی و فرهنگی و فردی و اجتماعی بر علیه اکثریت زنان جامعه ما چنان عریان است که سلاح نقد در دست این گرایش را مدام پالایش می دهد و استدلال رفرمیستی را هر روز سست تر می کند.
اما این زمینه عینی که زمینه برتری نظری گرایش چپ و سوسیالیست دخالتگر در سطح الیت و لایه ی روشنفکری کنشگر جامعه نیز می تواند باشد، تنها شرط لازم و نه کافی در پیشروی و کشاکش های لازم بر سر انتخاب درست راه و هموارکردن باور به ضرورت تحولات اساسی در جامعه است.
البته که داشتن استراتژی سیاسی و پلاتفرم مطالباتی و خواست ها نیز جزء ملزومات است، اما همه ی کار و وظیفه به اینجا ختم نمی شود. بلکه مسئله اصلی و محوری، یافتن راه های همبستگی و بسیج توده های وسیع زنان است. جنبش اجتماعی زنان در ایران که بطورکلی مورد حمایت همه گرایشات چپ است، اصولا باید جنبش تشکل های زنان بهم پیوسته و مرتبط نیز باشد. کلی بافی و صدور رهنمود درباره ی ایجاد تشکل های مستقل بخودی خود حلال همه مشکلات نیست. باید از تشکل مستقل همچنان دفاع کرد اما بدون توضیح چند و چون آن و راه های ایجاد آن همچنان دیدگاه سازمانیابی معطوف به تشکل مستقل ناروشن و بحث برانگیز باقی خواهد ماند.
در کشور ما که تحت حاکمیت استبداد سرمایه ی اسلامی هم تشکل یابی مستقل (در اینجا مستقل از دولت) با موانع روبروست و هم سرکوب شدید گسترده است و هم آزادی تحزب حداقل در محدوده ی مدل دمکراسی پارلمانی وجود ندارد، تلاش برای تقویت پایه ی اجتماعی بدون مرور تجربه زمینی از کار سیاسی و توده ای در داخل جامعه ی ایران و دوری جستن از ذهنی گرایی ضرورت تام دارد.
ما ایرانیان در خارج از کشور گاهی ناخودآگاه فراموش می کنیم که سالهاست که درون جامعه ایران دیگر زندگی نمی کنیم و گاهی هر تحول و رابطه ی پیرامونی مان را به جامعه ی ایران بسط می دهیم. در خارج از کشور البته تشکلات متعدد زنان حتی نوعا با گرایشات چپ یا سکولار وجود دارند اما صرف وجود این همه تشکل که فی نفسه گامی در تمرین خودسازمانیابی زنان است، بخودی خود معرف گرایشات موجود برآمده از جامعه ایران در قامت متشکل آن نیست و نمی تواند خلاء تشکل یابی درون جامعه ایران را پرنماید.
این تشکل ها حتی معرف گرایشی خاص از شاخه های فمینیستی شناخته شده در سطح جهان نیستند. هر چند در اثر تماس فرهنگی تاثیرات متقابل گرایش شاخه های متفاوت فمینیستی در این تشکلات مشاهده می شود . بنابراین جابجایی جامعه ی ایرانیان در تبعید با جامعه ی ایرانی در داخل کشور که پیوندهای طبیعی اش را حفظ کرده خطاست. البته که این دو بهم مربوطند اما خطاست هرآینه فراموش شود در جامعه ایران نیمی از میلیونها توده کارگر و زحمتکش را زنانی تشکیل می دهند که منکوب روابط مردسالارانه اند و توانایی دفاع از خود، از ایشان سلب شده است و فاقد هر تشکل حتی ابتدایی ترین آن بشکل گروه های همیاری هستند.
آگاهی نسبی این توده ی زنان از مظالم جامعه مردسالار و ستم روای طبقاتی و بسیج آنان شرط لازمه ی هر تحول انقلابی است. انقلابی که مشروط به آگاهی نیروی کار و ترک خوردن باورهای مردسالارانه در صفوف طبقه کارگر نیز هست و صد البته روشنفکران و دگراندیشان و دانشجویان اعم از زن و مرد نیز در به چالش کشیدن نهادهای قدرت و نقد سامانه ها و روابط سلسله مراتبی تبعیض آمیز دارای نقش موثری هستند .
بنابراین زمان آن فرا رسیده است که گرایش سوسیالیست و چپ نیز با روایت اصیل خود ملهم از جنبش ٨ مارس وارد کشاکش های سیاسی جامعه شود. امری که الزاما خودبازبینی و نقد درون جنبشی و پالایش تصورات و نقد انگاره های غلط بنام جنبش چپ و سوسیالیستی در قبال جنبش زنان لازمه ی انکارناپذیر چنین گامی است.
بعلاوه تلاش برای یافتن زمینه های همپیوندی با مطالبات مشترک فی مابین لایه های مختلف درون جنبش زنان از یکسو و همپیوندی فی مابین میان فعالین جنبش های اجتماعی – طبقاتی درون جامعه از سویی دیگر برای فراروئی به مرحله ی تجدیدقوا و تجدید آرایش صف آرائی ضروری است. بی تردید فعالیت در زیرساخت های چنین امری اگر امروز بدلیل سرکوب و اختناق شدید نتواند نمود آشکاری داشته باشد، در برآمدهای انقلابی به ثمر نشسته و نیروی اجتماعی عظیمی را آزاد خواهد کرد.
در ایران هیچ خواست حق طلبانه ی مردمی، نمی تواند با برچسب "خواستهای جزیی" تنزل داده و تحقیر شود! طبیعی است همه فعالین اجتماعی نه فقط به دلیل اختناق بلکه بدلیل بعضا گرایش اجتماعی تنها در محدوده هایی خواستها و مطالبات خود را مطرح و برای آن مبارزه می کنند. در جامعه ی استبداد زده حتی گرایش رادیکال در دوران آرامش سیاسی ناچار به امکان گرائی منطبق بر مکانیسم مبارزه ی توده ای است. امری که در برآمد های سیاسی تغییر خواهد کرد و این محدویت امکانات در هم خواهد شکست.
بجای تلاش برای رادیکالیزه کردن مصنوعی مطالبات واقعی جنبش اجتماعی در هر زمان و شرایط و یا بجای تحقیر مطالبات دیگر فعالین جنبش هر نیروی مدعی باید مطالبات رادیکال خودش را که برگرفته از نقدی ریشه ای به روابط موجود است را درمعرض قضاوت و پراتیک اجتماعی قرار دهد و نه فقط در تبلیغات بلکه در عمل حقانیت خود را به اثبات برساند.
٨ مارس روز زن، روزی تاریخی – جهانی در اعلام مطالبات برابری طلبانه و روز اعتراض به نابرابری های موجود در جامعه است. نابرابریهایی که اساس و ریشه آن مناسبات طبقاتی – جنسیتی و روابط نابرابر تبعیض آمیز میان آحاد جامعه است و تا زمانیکه نابرابری های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی؛ حقوقی و شهروندی و تبعیضات جنسیتی در جوامع برافکنده نشده است، جنبش برابری طلبانه که آزادی واقعی زنان یکی از آماج اصلی اش می باشد بر علیه این شرایط خواهد شورید و در مبارزه ای پیگیر به نقد شرایط موجود و برای رفع موقعیت اسارت بار زنان برخواهد خاست.
سنت جنبش ٨ مارس ریشه در این نقد انقلابی دارد. با این نقد میتوان به گسترش و تعمیق مبارزه هم برای تغییرات کوچک و هم تغییرات بزرگ یاری رساند.
***
زیرنویس ها :
(۱ آذر ماجدی در مصاحبه با یک دنیای بهترمی گوید: منصورحکمت این عبارت را در سال ۲۰۰۰ در سمینار آیا کمونیسم در ایران پیروز می شود در انجمن مارکس لندن استفاده کرد، منصورحکمت در آن کنفرانس کمی در این رابطه توضیح داد. آذر ماجدی سپس تعبیر خودش را بیان می کند.
آذرماجدی می گوید منصورحکمت "کمی" در باره ی این لفظ توضیح دارد . و من می گویم راست می گوید و منصور حکمت فقط در یک جمله گفت: "نصف جامعه زنان هستند و نصف این نصف طرفدار برابریند و میتونه انقلابی که می کنند انقلابی زنانه باشد"
یادآوری من: این تمام حرفی است که منصور حکمت در باره انقلاب زنانه بر زبان آورده است. اما آنچه که آذرماجدی نمی گوید و یا در نظر نمی گیرد این است که منصور حکمت بیش از یکساعت در باره ی شرایط پیروزی کمونیسم در ایران بخوان پیروزی کمونیسم کارگری که می تواند نامش حزب کمونیست کارگری باشد یا هر اسم دیگری هم داشته باشد صحبت کرد و در این سمینار گفت جمهوری اسلامی بحران آخر را دارد و اینکه چه کسی سر کار می آید بجز ۲ جریان بورژوایی که اصلاح طلبان و سلطنت طلبان هستند، ما هستیم که بعنوان کمونیسم کارگری که برای گرفتن قدرت از همه بیشتر شانس داریم. چه انقلاب شود چه انتخابات برگزار شود!؟ دو رکن اصلی نقطه قوت ما نیز مبارزه با مذهب و آزادی زن است و اگر پلاتفرمی داشته باشیم می توانیم چفت بشیم به گسترش اعتراضات و در حالت دوم هم رای بیاریم و یک اکثریت عظیم را با خود داریم و در لابلای جملاتش گفت این انقلاب می تواند زنانه باشد. در این سمینار همه تلاش منصور حکمت معطوف به اقناع حاضرین برای گرفتن قدرت است چرا که حزب کمونیسم کارگری را حزب رهبر انقلاب آتی می شناسد .
درست با این تصورات است که حزب کمونیست کارگری به تبعیت از منصور حکمت امروز اعتراضات اخیر را انقلاب زنانه ارزیابی کرده و باورشان شده، پیش بینی منصورحکمت بوقوع پیوسته و باید برای گرفتن قدرت خیز بردارند. چرا که شرکت زنان در اعتراضات خیابانی اخیر را به شرکت زنان درجنبش سرنگونی ترجمه می کنند بویژه اینکه این زنان گویا بین انتخاب ها کمونیسم کارگری را انتخاب کرده اند و در خدمت رهبری و صدالبته بقدرت رسیدن حزب ایشان هستند.
۲) نمونه ی ارزیابی اغراق آمیز را می توان باز هم درجریانات منتسب به طیف کمونیسم کارگری سراغ گرفت. اینها مدعی هستند اکثریت زنان ایران خواهان سرنگونی رژیم و ضد مذهب هستند و با فراخوان این حزب به خیابانها آمدند که انقلاب کنند و رژیم را سرنگون کنند. اینکه این حزب یا هر حزب دیگری تا جایی که خود را سوسیالیست می داند باید مطالبات حداکثری داشته باشد یک موضوع است و اینکه اکثریت زنان نیز این حزب را پذیرفته اند و با فراخوان این حزب به خیابان آمده اند موضوع دیگر است.
٣) روایت لیبرالی در وجه غالب به نقد مناسبات تبعیض جنسی در زیربنای جامعه نمی پردازند و فعالیت فرهنگی و آموزشی و موقعیت شغلی زنان در بازار کار را هدف مبارزه با نابرابری بین زن و مرد در جامعه می شناسد.
|