برای زنان سرزمینم
روزنامه نگار معترض (جان شیفته)
•
زن ایرانی با اراده مصمم خود و به همراه مردان همراه خویش به پر پرواز دست خواهد یافت. آنان از تحقیرها گذشتند، از محرومیت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گذشتند، از زندان و شکنجه گذشتند، از زخم های خونین و مرگ گذشتند و اینک از خود گذشتند تا "ندا" شان را به "فروغ" شان پیوند زنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۵ اسفند ۱٣٨٨ -
۶ مارس ۲۰۱۰
سخن گفتن از حقوق زنان و برابری جنسیتی در واقع اذعان به یک بی عدالتی عینی و موقعیت نابرابر در جامعه خواهد بود. فمنیسم شاید پاسخ لازم و ضرورت اجتناب ناپذیر یک شرایط ناعادلانه در ساخت و بافت سیاسی – اجتماعی عموم جوامعی است که هر یک به فراخور موقعیت توسعه یافتگی و تثبیت دمکراتیک چنین ساختی، در تمامی ابعاد زیست سیاسی – اجتماعی آن، تلقی نابرخورداری حقوقی را به درستی تداعی می کند. همین که از موضع یک زن یا یک مرد به این موضوع نگریسته شود در واقع پذیرش این تبعیض جنسیتی و رسوب تفکرات مبتنی بر دو جنس کاملا متفاوت در موجودیت دو انسان متفاوت است. هر چند که از موضع مبارزه با تبعیض جنسیتی و عدم تساوی حقوقی زنان در جوامع مردسالار و حتی جوامع بعضا دمکراتیک پذیرش این واقعیت ناخوشایند قابل توجیه می باشد ولی در چارچوب تئوریک – پراتیک یک نگرش حقوقی و کلان، مرزبندی بین زن و مرد به هیچ وجه سنخیت و مناسبتی با ذات برابری جنسیتی نخواهد داشت. واقعیت در این است که هر تفکر و اعتقادی که به هر نسبت قائل به مرز و تفاوت جایگاه بین دو انسان واحد، با تمام تفاوت های فیزیکی مابین آنان باشد، خود می تواند حامل یک نوع تبعیض جنسیتی و عدم پذیرش مطلق تساوی حقوقی بین زن و مرد تلقی شود. زمانی می توان از این تارهای تنیده سنتی و رسوب افکار ارتجاعی رهائی یافت که حداقل در حوزه ی تفکر و باور با تابوهای دو جنس متفاوت و اینکه مثلا زن و مرد در خلقت یا طبیعت به واسطه ی ویژگی های فیزیکی خود توانمندی و شرایط دگرگونه یی داشته و به همین دلیل باید مرز "باید ها و نبایدها" یا "توانستن ها و نتوانستن ها" ترسیم شود، به طور مطلق وداع کرد. تمام زنجیرهائی که تا به امروز بر دست و پای زنان بسته شده است و مردان نیز یا خواسته و یا ناخواسته با توجیهات حداقلی – حداکثری بر آن مهر تایید زده اند به یقین ریشه در یک سودمندگرائی مردانه یا جهالت عمومی داشته است. اگر تا به امروز زنان از بسیاری حقوق خود محروم مانده اند یا از توان سازگاری و عینیت بخشیدن به برخی امور عاجز مانده اند هرگز به مفهوم ناتوانی آنان نخواهد بود، بلکه ناشی از یک کاستی مبارزه ی حداکثر ۲ قرنی در مقابل یک عامل بازدارنده ی چند هزار ساله بوده است. تجربه ی دهه های اخیر به خصوص در کشورهای سوسیالیستی که با تفکر "مارکسیسم" به مقوله ی تساوی حقوقی زنان در حوزه زیست سیاسی – اجتماعی در چارچوب تئوریک – پراتیک عینیت خود را نشان داد، می تواند درستی این ادعا که بین زن و مرد هیچ تفاوت در توانمندی عینی و ذهنی به غیر از نابرخورداری از یک شرایط مساوی برای تحقق بخشیدن به توانائی های بالقوه وجود نخواهد داشت را اثبات کرد. اینکه هنوز بسیاری از مردان و حتی طیف به اصطلاح روشنفکر مذکر در بحث حقوقی زن و مرد به دنبال وضعیت افتراقی و تفاوت موقعیت فیزیکی برای توجیه بسیاری از محرومیت های حقوقی زنان و مرزبندی های کاذب در حوزه های زیست اجتماعی تمایل دارد تنها ناشی از یک زیاده خواهی جنسیتی یا در بهترین شرایط جهالت فکری خواهد بود. متاسفانه بسیاری از زنان نیز خود به واسطه ی همین تفکرات جاهلانه و یا عدم خودباوری به وادی ناکجاآبادهای کاذب و پذیرش جنس ضعیف تر غلتیده یا حداقل در حوزه ی عینی به تمکین این شرایط نابرابر عادت کرده اند که همین خود یک ظلم مضاعف خواهد بود. هرگونه تفکری که به دنبال تفاوت سازی و پذیرش حتی حداقلی در توانمندی بین زن و مرد باشد تنها یک زنجیر است که به دست و پای بشریت بسته شده است، برای گسستن این زنجیر و حرکت در جهت احقاق حق زنان و تحقق برابری جنسیتی ابتدا می بایست از حریم حلقه های این زنجیر ارتجاعی عبور کرد. این معادله در حوزه ی تفکر بسیار ساده است و آن اینکه هر چه که برای یک مرد پذیرفتنی است بدون هیچ اما و اگری برای یک زن نیز می بایست پذیرفتنی و به عنوان یک حق به رسمیت شناخته شود. تعدد زوجات با هر توجیه شرعی و عرفی، جایگاه فروتر حقوقی و عینی زن در روابط زناشوئی و مدیریت خانواده، تفاوت نگاه در سطح روابط اجتماعی زنان و مردان، اجبار و محدودیت در پوشش و لباس، تفاوت جایگاه زنان در تصمیم گیری های سیاسی – اجتماعی و مدیریت کلان ملی، عدم برابری حقوقی در زمینه اشتغال و سطح دستمزد، نبود بستر و فرصت های برابر جهت رشد و بالندگی، نگاه متصلب و یک طرفه در زمینه وفاداری و خیانت، تبعیض در حق حضانت و طلاق و به طورکلی هر چیزی که نشانی هر چند ناچیز از یک تفاوت بین حقوق دو انسان واحد را در خود دارد اثبات نابرابری جنسیتی در عینیت اجتماعی و جهالت فکری در ذهنیت اجتماعی خواهد بود. تا زمانی که جوامع در چنبره ی این تضادها و پارادوکس های ناعادلانه و غیرمشروع گرفتار باشند سخن گفتن از کرامت انسانی زن بی معنا و ضرورت مبارزه برای رفع تبعیض جنسیتی یک امر اجتناب ناپذیر تلقی خواهد شد.
زنان سرزمین من ایران، روز ٨ مارس را در شرایطی جشن می گیرند که هم زمان مبارزه برای تساوی حقوقی را به مبارزه ی ضددیکتاتوری و ارتجاع مذهبی پیوند زده اند. آنان به عنوان اکتیوترین نیروی معترض در راس جنبش سبز اعتراضی قرار داشته اند و تصاویر یا ویدئوهای این رزم ۹ ماهه ی بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد این واقعیت را به روشنی گواهی می دهد. جنبشی که به شهادت همگان سمبل آن در چهره جان دادن تراژیک شهید "ندا آقاسلطان" برای همیشه در تاریخ مبارزات ضداستبدادی ایران به ثبت رسیده است. بدون شک جنبش زنان ایرانی برای تساوی حقوق و رفع تبعیض جنسیتی تاریخی همپای مبارزات دمکراتیک ملی در یکصد ساله ی اخیر دارد ولی ظهور یک دوران تاریک در سرکوب مطالبات حداقلی زنان در طول سه دهه ی اخیر ظلم سنگین تری است که تنها در افغانستان دوران حاکمیت طالبان می توان مشابهتی برای آن یافت. آنان در طی این سه دهه تاریخ زن ستیز جمهوری اسلامی ایران از دعوای "یا روسری یا توسری" تا "کمپین یک میلیون امضاء" و از سرکوب جنبش نخبگان حامی تساوی حقوقی زن در میدان هفت تیر تا پیشتازی در جنبش فراگیر اجتماعی – سیاسی سبز کنونی از گردنه های صعب العبوری گذشته اند که بعدها دخترکان ایرانی تنها می توانند از زبان مادرانشان داستان رنج ها و زجرهای آن را بشنوند. اینکه امروز بیش از ۶۰ درصد قبول شدگان کنکور از میان دختران بوده اند و حداقل نیمی از دانشجویان ایرانی را آنان تشکیل می دهند خود گویای یک اراده ی پولادین برای عبور از دره ی عمیق عدم برابری حقوقی و محرومیت از امکانات موجود بوده است. زنان سرفراز و مبارز این سرزمین در طی سال های اخیر و به خصوص جنبش ضداستبدادی کنونی فضیلت برابری و تساوی در اجاره نشینی زندان اوین و دیگر بازداشتگاه های قرون وسطائی حاکمیت سرکوبگر را به درستی معنا کرده اند. جسارت و اراده ی خلل ناپذیر مبارزاتی دختران و زنان ایرانی در طول ماه های اخیر و پیش قراولی آنان در صف مقدم مبارزه با استبداد دینی – دیکتاتوری نظامی درس های بزرگی برای آنان و مردان همراه جنبش مطالبه ی جوی کنونی خواهد داشت که چنانچه به درستی آموخته شود، حداقل در بعد فرهنگی و اجتماعی برای پر کردن شکاف های موجود می تواند چراغ راهنمای تحولات دمکراتیک ایران به حساب آید. حداقل در این رزم مشترک همه ی مردان سبز و معترض دیده اند که هم دوش آنان زنانی در خیابان به مصاف نیروهای سرکوب رفته اند که اگر جسورتر از آنان نبوده باشند هرگز نشانه یی از ترسو بودن را هم با خود نداشته اند. نقش بسیار تاثیرگذار زنان در جنبش اعتراضی کنونی تا به آن اندازه بزرگ بوده است که بسیاری از تحلیلگران رسانه یی، مدنی و سیاسی ذات جنبش سبز را "زنانه" به تصویر کشیده اند که چندان هم بیراه و هم چنین نازیبا نخواهد بود. از یاد نباید برد که زنان این سرزمین در محیطی به غایت سنتی به لحاظ درونی و هم چنین بنیادگرا در ابعاد منطقه یی به چنین جایگاهی رسیده اند که این خود قدرت زن ایرانی را در مبارزه برای تساوی جنسیتی و مطالبات ملی بیش از پیش برجسته می کند. زن ایرانی امروز به نماد زن مدرن و پیشاهنگ در جغرافیای سیاسی – اجتماعی خاورمیانه، آسیای میانه، قفقاز، جنوب شرقی آسیا و تمامی جوامع اسلامی تبدیل شده است و این مهم به آسانی به دست نیامده است. هرگونه قانون شرعی و عرفی که بندی بر پای زن امروز باشد و برای او قفس، باید در ذهن و عین انسان و جامعه شکسته شود و این شکستن قفس تنها امکانی است که می تواند پرنده را با بال هایش به پرواز وادار کند و زن ایرانی با اراده مصمم خود و به همراه مردان همراه خویش به پر پرواز دست خواهد یافت. آنان از تحقیرها گذشتند، از محرومیت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گذشتند، از زندان و شکنجه گذشتند، از زخم های خونین و مرگ گذشتند و اینک از خود گذشتند تا "ندا" شان را به "فروغ" شان پیوند زنند. آن گاه که گذشت از زمانه ی نابردبار، گذشت از تصویر دو انسان متفاوت، گذشت از مرز تفاوت های حقوقی بین زن و مرد، گذشت از فیزیک انسان، گذشت از داستان خلقت آدم و حوا، گذشت از من و تو، تازه می توان گفت که گام در راه بدون بازگشتی گذاشته ایم که سرانجام آن آزادی، برابری و کرامت انسان خواهد بود که ٨ مارس را به بهترین شکل ممکن مفهوم می بخشد.
روزنامه نگار معترض "جان شیفته"
۱۵/۱۲/٨٨
|