روحانیت، نهادهای دینی و سوء استفاده جنسی از بچهها
ب. بی نیاز (داریوش)
•
اساساً نهادهای دینی مانند کلیساها و مساجد که یک زیرمجموعه وسیعی از مدارس، خوابگاهها و مراکز تمرکز ویژه در اختیار دارند، بازمانده و بقایای جهان فئودالیسم است. این جوامع کوچک بسته به برکههای راکدی تبدیل شدهاند که مناسبترین محیط کشت باکتریها و آفاتِ اجتماعی میباشند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٨ اسفند ۱٣٨٨ -
۹ مارس ۲۰۱۰
سوءاستفاده جنسی از بچهها تنها مختص این یا آن جامعهی معین نیست، بلکه همهی جوامع انسانی از این درد مشترک در رنج هستند. ولی به طور کلی میتوان گفت که سوء استفاده جنسی یکی از پدیدههای متداول جوامع بسته است. مثلاً جوامع پیشرو سرمایهداری در مقیاس کلان، جوامع باز هستند ولی در درون همین جوامع، جوامع بستهی کوچک به زندگی گیاهی خود ادامه میدهند. جوامع بستهی ماقبل سرمایهداری در کل، جوامع بسته هستند که خود ترکیبی است از جوامع و اجزاء بستهی کوچکتر. آن چه که ما امروزه در رابطه با سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان مطلع میشویم، در جوامع بسته پیش از سرمایهداری در تار و پود جامعه تنیده شده بود. این که در آن زمان، با توجه به رشد آگاهی و فرهنگ مردم، بار و فشار روانی برای قربانیان تا چه حد بوده، بر ما معلوم نیست. ولی در جوامع کنونی که فردیت انسانها نسبت به جوامع کهن از جایگاه ویژهای برخوردار است یعنی انسانها به این درک رسیدهاند که از شأن فردی- انسانی خدشهناپذیر برخوردارند، آسیب روانی ناشی از سوءاستفاده جنسی برای این فردِ فردیتیافته بسیار سخت و عمیق است. منشاء مقاومت اجتماعی در جوامع مدرن هم درست در همین فردگرایی و آگاهی به حقوق فردی قرار دارد. زیرا هم فرد به حقوق خود پی برده و هم جامعه به مثابهی یک کل، موظف به پاسداری از این حقوقِ فردی است.
اساساً نهادهای دینی مانند کلیساها و مساجد که یک زیرمجموعه وسیعی از مدارس، خوابگاهها و مراکز تمرکز ویژه در اختیار دارند، بازمانده و بقایای جهان فئودالیسم است. این جوامع کوچک بسته به برکههای راکدی تبدیل شدهاند که مناسبترین محیط کشت باکتریها و آفاتِ اجتماعی میباشند. فرد در این محیطهای بستهی دینی فاقد فردیت است و چیزی از شأن انسانی خود نمیداند، ارادهی او تابع ارادهی پاپ اعظم، کاردینالها، آیتاللههای بزرگ و کوچک است. طبعاً همین فرهنگ سلسلهمراتبی از طریق این نهادهای کهنه و منسوخ فئودالی در جامعه به اشکال گوناگون تولید و بازتولید میشود.
پیش از اشارهی آماری به جنایات نهادهای دینی ضروری است که برای پرهیز از سوء تفاهم، به یک تقسیمبندی در مناسبات جنسی و سوءاستفادههای جنسی بپردازیم.
در این جا میبایستی مقدمتاً پدیدهی همجنسگرایی را که بین دو فرد بزرگسال با انتخاب و ارادهی آزاد خود صورت میگیرد، از این حیطه تفکیک کرد. در این جا بحث اصلی بر سر سوءاستفاده جنسی از بچهها یا بچهبازی است. البته بچهبازی نیز به دو بخش تقسیم میشود: بچهبازی (پدوفیلی) که ناشی از یک بیماری است و بچهبازیای که محصول اجتماعی- فرهنگی جامعهی بسته میباشد. طبق پژوهشهای انیستوی ماکسپلانک آلمان و دانشگاه پزشکی شاریته برلین که طی سی سال اخیر صورت گرفته است، پدوفیلی یک بیماری بیولوژیکی- روانی ناعلاج است که تاکنون برای آنها درمانی نیافتهاند. در حال حاضر در آلمان حدود 200 هزار نفر با گرایش پدوفیلی وجود دارد (1) که مرکز پدوفیلی دانشگاه شاریته برلین با ایجاد یک شبکهی وسیع توانسته بخشی از این بیماران را تحت مراقبت و کنترل خود قرار دهد. ولی سوءاستفادههای جنسی در نهادهای دینی یهودی، مسیحی و اسلامی و غیره اساساً محصول اجتماعی- فرهنگی ناشی از محیط بسته و هیرارشیک میباشد. البته در این جا یک فرق بین روحانیت کاتولیک و روحانیت مسلمان وجود دارد: روحانیت کاتولیک یوغ ممنوعیت ازدواج را بر گردن میکشد (Zölibat/Celibacy) ولی روحانیت مسلمان (در اینجا شیعه) به طور پیوسته با ادبیاتِ دینی پورنوگرافیای سر و کار دارد که مملو از تحقیر کودک و زن است. اگر ما بپذیریم که انسان آن گونه که فکر میکند عمل هم میکند و همانگونه که زندگی میکند فکرش نیز ساخته میشود، متوجه خواهیم که رفتارهای روحانیت در رابطه با سکس و سوءاستفادههای جنسی امری «طبیعی» و اجتنابناپذیر است. روحانیت مسیحی در منتهاالیه یک افراط (ممنوعیت ازدواج) و روحانیت شیعه در آزادی مطلق و فارغ از هرگونه مرزهای اخلاقی در منتهاالیهی تفریط قرار دارد. اولی فاقد ادبیات سکسی- دینی است و دومی از ادبیات قوی پورنوگرافیک برخوردار است.
البته این بدان معنا نیست که همهی روحانیون مسیحی یا شیعه مرتکب سوءاستفاده جنسی یا تجاوز میشوند ولی به این معنا میباشد که این نهادهای دینی وابسته به روحانیت از یک سو به دلیل ساختار هیرارشیک و افراطی خود و از سوی دیگر با اشاعهی فرهنگ تحقیر کودک و زن شرایط را برای این رفتار توسط همکاران خود یا اعضای مساعد جامعه فراهم میسازند.
امروزه پس از سی الی چهل سال نوک کوه این جنایات بیرون زده است. در همین چند روز گذشته بیش از 150 نفر در ایالتهای مختلف آلمان از این جنایت سخن گفتهاند. البته این جنایات کلیسای کاتولیک تنها در آلمان رخ نداده است. در آمریکا از سال 1950 تاکنون بیش از 5 هزار کشیش به 12 هزار کودک و نوجوان تجاوز کردهاند. البته تعدادی از مجامع کاتولیکی طبق رأی دادگاه بسته شدند و حتا یکی از این نهادهای دینی به 66 میلیون دلار جریمه محکوم گردید. کلاً کلیساهای آمریکا تاکنون به دلیل تجاوز یا سوءاستفادههای جنسی حدود 2 میلیارد دلار جریمه شدهاند. فاجعه در ایرلند از ابعاد بسیار وسیعتری برخوردار است. از سال 1914 تا سال 2000 بیش از 35 هزار تجاوز و سوءاستفاده جنسی در مراکز کاتولیک ایرلند صورت گرفته است. یکی از پیشگامان مبارزه علیه کلیسای کاتولیک خوانندهی معروف ایرلندی، خانم شینید او، کورنر (Sinead O'Connor)، است که در یکی از ویدئوکلیپهای خود عکس پاپ را پاره کرد. این زن خود یکی از قربانیان تجاوز کلیسا بوده است (2). سوءاستفادههای جنسی از بچهها در کلیساهای کشورهای دیگر مانند فیلیپین، کانادا و اسپانیا و دیگر کشورهای مسیحی نیز بسیار وسیع و گسترده است.
سوءاستفاده و تجاوز به کودک و نوجوان کلاً در همهی جوامع وجود دارد. ولی از آن جا که جنایتکاران از حمایت این یا آن نهاد برخوردار نیستند، قانون میتواند آنها را تحت تعقیب قرار دهد و سرانجام به کیفر اعمال پلیدشان برساند. ولی جنایاتی که در نهادهای دینی رخ میدهد به واسطهی بسته بودن این محیطها به بیرون کمتر درز نمیکند و معمولاً جنایتکاران در مقابل دادگاههای ویژه روحانیت قرار میگیرند. یعنی عملاً این نهادهای دینی خود یک «دولت» هستند در درون دولت قانونی حاکم. به عبارت دقیقتر، اگرچه طبق قانون اساسی کشورهای مدرن همه در مقابل قانون مساوی هستند ولی روحانیت تلاش میکند این برابری حقوقی را نقض کند و فراقانونی عمل نماید. به همین دلیل کشوری مانند اسپانیا در قانون اساسی خود (اصل 26) دادگاههای ویژه مانند دادگاه روحانیت، مطبوعات و یا هر دادگاه صنفی دیگر را ممنوع کرده است. البته مقصر اصلی در این جنایات رأس هرم، یعنی واتیکان است که در سال 1962 طی یک سوگندنامه یا حکم دینی کلیساها را موظف کرد که این قبیل موارد را به بیرون درز ندهند و در چهارچوب کلیسا حل نمایند. به سخن دیگر پاپ اعظم برای حفظ قدرت و موقعیت کلیسا در جهان مسیحی «مصلحت» دید که این جنایات به مراجع قانونی مدنی ارجاع داده نشوند. این عمل پاپ به لحاظ حقوقی هم شرکت در جنایت است و هم ایجاد مانع پیگیری حقوقی جنایت است. به همین علت شاکیان، فقط فرد خاطی و جنایتکار را مورد هدف قرار نمیدهند بلکه کلیساها را به عنوان «نهاد»، مسئول میدانند و به دادگاه میکشانند.
رو شدن جنایات جنسی در کلیسای کاتولیک و شهامت مدنی قربانیان جنسی نشانگر یک حقیقت بسیار تلخ است: بیش از دویست سال از خلع قدرت سیاسی کلیسا در اروپا میگذرد و امروز پس از دویست سال، به تدریج، آخرین قربانیان لب به سخن میگشایند. تصورش را بکنید که طی چندین قرن که کلیسا مانند ایران امروز از قدرت مطلق سیاسی برخوردار بود، چه جنایاتی که مرتکب نشده است! (3)
روحانیتِ شیعه در ایران
در حال حاضر شهروندان ایرانی هیچ اطلاعی از سوءاستفادهها و تجاوزات جنسی در مراکز شیعی در اختیار ندارند و البته نمیتوانند هم داشته باشند. شاید سی سال دیگر در ایران نیز قربانیانی پیدا شوند که از سوءاستفادهها و تجاوزات جنسی در حوزههای علمیه، خوابگاهها و مساجد بگویند. فعلاً در ایران قدرت سیاسی در دست روحانیت است و به سختی بتوان میزان جنایات رخ داده در این مراکز و حجرههای فساد را اندازهگیری کرد.
ولی آیا میتوان تصور کرد که در «پشت دیوارها» چه میگذرد؟ آری، میتوان! کافی است که به زندگی درونی عصر قاجاریان که در واقع حکومت اسلامی آخوندهای معمم و غیرمعمم بود، نظری بیفکنیم. شاهان قاجار اگرچه خویشاوندی خونی با صفویان نداشتند ولی با آنها خویشاوندی روحی عمیقی داشتند. هر دو سلسله، مسلمانان شیعه واقعی بودند. شیعه فکر میکردند و شیعه هم عمل میکردند، هم در زندگی خصوصی و هم در زندگی عمومی. شاه سلطان حسین صفوی که «در خروس مذهبی یگانهی آفاق بود» (رستم التواریخ) برای رقابت با پیامبر بزرگوارش، محمد، حرمسرایی برپا کرده بود که «قریب به هزار دختر صبیحهی جمیله از هر طایفه و قوم و قبیله ... به عقد و نکاح و حبالهی خود در آورده و اولاد و احفادش- از ذکور و اناث و کبار و صغار- تخمیناً به قدر هزار نفر رسیده بودند.» (رستم التواریخ) در عصر قاجار نیز فتحعلیشاه نیز بر همین سبک و سیاق رفتار کرد که مبادا از قافلهی صدر اسلام عقب ماند: «و اما زوجات شاهنشاه ایران فتحعلیشاه: عجب نباشد که اگر کس شماره کند با هزار تن راست آید.» (ناسخالتواریخ). ولی عصر قجرها، درکنار این زنبارگی زنستیزانه، رسماً و شرعاً به زینت بچهبازی نیز آن چنان آراسته شد که این پدیده در جامعهی فلاکتزده و البته اسلامی ایران به امری عادی و طبیعی تبدیل گردیده بود. شاید در تاریخ ایران هیچگاه کودکان و نوجوانان این مرز و بوم این چنین از ناامنی و بیامنیتی برخوردار نبودند. فرهنگ بچهبازی آن چنان از سوی شاهان قاجار رواج یافت که هر کس «بچه» نداشت ارج و منزلت هم نداشت! در طول جنگ اول ایران و روسیه، زمانی که عباس میرزا به دام این جنگ احمقانه افتاد، نامهای به پدرش، فتحعلیشاه، مینویسد و تقاضای کمک نظامی میکند، پادشاه اسلام به جای فرستادن کمک در نامهای به عباس میرزا مینویسد: «فرزند جانم، غلامبچههای ما رفته رفته بزرگ شدهاند و دیگر مناسب این خدمات نیستند. باید مقداری غلامبچهی خوشگل و قشنگ – هر چه زودتر- تدارک دیده، بفرستی.» (کشکول جمالی) پس از این که قائم مقام فراهانی به فرمان محمد شاه قاجار به قتل رسید، حاج میرزا آقاسی که یک آخوند بسیار مرتجع و ناپاک و هرزه بود به مقام صدر اعظمی رسید. این آخوند هرزه که همهکاره کشور شده بود، ایران را به قهقرا کشاند؛ او قشون ویژه خود را داشت که همه اهل ماکو بودند و به سربازان ماکویی شهرت داشتند. دست این سربازان برای هر جنایتی باز بود. قربانیان اصلی این سربازان و سایر الواط وابسته به آنها کودکان و نوجوانان ایرانی بودند. بارها و بارها مردم نزد حاج آقاسی شکایت بردند که دیگر بچههایشان نمیتوانند در کوچه و خیابان بازی کنند، زیرا مورد تجاوز قرار میگیرند. حاجی یک بار در مجلسی به زبان ترکی گفت: «این ترکان (منظور سربازان ماکویی است) با اطفال شما وطی نکنند، پس با من وطی کنند؟» (یعنی اگر بچههای شما را نکنند، پس منو بکنند!) (صدر التورایخ)
ناصرالدین شاه قاجار، پادشاه اسلام و قوت اسلام، در اندرونیاش بیش از 300 زن داشت و روزی که کشته شد، 85 زن عقدی داشت. البته این «قوت اسلام» علاقهی اصلیاش بچهبازی بود. بچهها را در دربارش جمع میکرد و حتا چند خادم داشت تا بچهها را برای ظلالله «روغنمالی» کنند و آمادهی «بهرهداری» نمایند. پادشاه اسلام تا زمانی که از بچهها سوءاستفاده جنسی میکرد اجازه نمیداد که ختنه شوند! یکی از پسرهای سوگلی پادشاه اسلام، پسری بود بنام عزیزالسلطان. اعتماد السلطنه (صنیعالدوله) در خاطرات خود مینویسد: «ختنه سوران عزیزالسطان است و تفصیل او از این قرار است: این پسر هفده الی هجده سال دارد. از شدت مرحمتی که (ناصرالدین) شاه نسبت به او داشتند تا به حال ختنه نشده، و هر وقت هم پدر و مادرش عجز میکردند که پسر ما باید آخر مسلمان باشد و ختنه نکرده از ملت حنیف محسوب نیست، شاه میفرمودند: امپراطور روس که ختنه نکرده، مگر پادشاه روس نیست؟»
«کسیکه زوجه ای کمتر از نه سال دارد وطی (دخول از راه مهبل) او بر او جایز نیست، چه اینکه زوجه ی دائم باشد، چه اینکه منقطع، و اما سایر کام گیری ها از قبیل لمس به شهوت و در آغوش گرفتن و تفخیذ (شهوترانی با ران یا به قول عوام لاپایی) اشکال ندارد حتا اگر شیرخوار باشد، و اگر قبل از نه سال او را وطی کند اگر افضاء نکرده باشد بغیر از گناه چیزی بر او نیست، و اگر کرده باشد یعنی مجرای بول و مجرای حیض او را یکی کرده باشد و یا مجرای حیض و غائط او را یکی کرده باشد تا ابد وطی او بر وی حرام می شود.» (تحریر الوسیله، کتاب نکاح، مسئلهی 12، آیتالله عظما خمینی)
در این جا ما یک سازگاری فکری و رفتاری بین روحانیت شیعه و جامعهی عقبماندهی قرونوسطایی مشاهده میکنیم. بنابراین وقتی این حکم صادر میشود که شاهان صفوی و قاجار، «شاهان اسلام» و «قوت اسلام» بودند، اغراق نشده است. موارد اشاره شده در این مقاله یک هزارم گزارشات ثبت شده نیست. امروزه هر ایرانی میداند که رسالات و تحریرات فقهی آیتاللهها نه با نظامات اجتماعی امروزی جهان که با جهان منسوخ فئودالی منطبق است. آیتالله خمینی به جای «حرام» کردن سکس با کودک، رهنمود میدهد که چگونه میتوان از این موجود بیپناه و بیحقوق سوءاستفادهی جنسی کرد! ولی «امام» اساساً نمیتوانست از چنین درکی برخوردار باشد زیرا او مانند شیخ فضلالله نوری نه نمایندهی انسان مدرن بلکه نمایندهی فکری شاهان صفوی و شاهان قاجار بوده است. و چنین است که در این جامعه که توسط آیتالله خمینی بنیانگذاری شده سوءاستفاده جنسی از بچهها به لحاظ شرعی حلال و قانونی است ولی همجنسگرایی که با انتخاب آزاد و ارادهی آزاد دو انسان بزرگسال صورت میگیرد، به جرم لواط با اعدام پاسخ داده میشود!
نتیجه:
روحانیت و نهادهای دینی وابسته به آن یکی از مرتجعترین و مقاومترین واحدهای اجتماعی جهان منسوخ فئودالی است که توانسته هنوز به بقای خود ادامه دهد. راز بقای این نهادها تاکنون این بوده است که آنها توانستند خداباوری را با دینباوری یکی سازند یعنی به مردم بگویند که اگر کسی دین نداشته باشد، خدا هم ندارد! اما، خداباوری پیش از شکلگیری ادیان وجود داشت، به عبارت دقیقتر انسان میتواند به خدا باور داشته باشد ولی به هیچ دینی باور نداشته باشد. تمام تلاش تاریخی کلیسا همواره بر این قرار داشته است که به مردم تزریق کند، خداباوری همان مسیحیت است، ترفندی که روحانیون مسلمان نیز بدان متوسل میشوند.
عجیب نیست که نهادهای دینی همواره با پدیدهی مدرن فردگرایی و فردیت به مقابله برخاستهاند. زیرا دشمن اصلی این نهادهای منسوخ فئودالی آگاهی انسان مدرن به فردیت و حقوق فردی خویش است. یعنی همانگونه که اصل اول منشور حقوق بشر میگوید: «همهی انسانها آزاد بدنیا میآیند». یعنی هیچ انسانی با یک چهارچوب معین دینی یا ایدئولوژیکی زاده نمیشود. تا زمانی که فرد به این «آزاد بودن» و «مصونیت شأن و حیثیت» خود آگاه نشود، امکان انواع سوءاستفادهها از او وجود دارد. از سوی دیگر یک جامعه آزاد و دموکرات میبایستی هرگونه حقوق ویژه و جایگاه فراحقوقی را از نهادهای دینی سلب نماید. یک روحانی در مرتبهی اول یک شهروند است و بعد روحانی.
دولت حقوقی نبایستی هیچ قدرت دیگری را در کنار خود تحمل نماید، زیرا آنگاه مهمترین اصل خود را که «همه در برابر قانون برابر هستند» نقض کرده است.
این که امروزه بسیاری از دانشآموزان مدارس کلیسایی یا کشیشها که مورد سوءاستفاده یا تجاوز جنسی قرار گرفتهاند لب به سخن میگشایند، فقط و فقط دلیلش این است که این انسانها به حقوق فردی واقف شدهاند و میدانند که جامعهی مدنی برای دفاع از حقوق پایمال شدهی آنها بسیج میشود. جامعهی مدنی این اطمینان را به قربانی میدهد که: این تو نیستی که باید شرم کنی بلکه جنایتکاران هستند که باید پاسخگو باشند و محکوم بشوند!
... بنابراین جامعهای میتواند از حقوق خویش دفاع کند که تک تک افراد آن به حقوق خود آگاه شده باشد، زیرا در نهایت این ما هستیم که جامعه را میسازیم!
1- www.spiegel.de
2- شینید او،کورنر در برنامهی یک تلویزیون آلمان درباره سوءاستفاده جنسی روحانیت مسیحی
www.youtube.com
3- «روشنفکری سکولار ایران تا امروز به چیزی به نام ارزش های دینی و تعلق دینی با دیده شک و تردید و در اغلب موارد با دیده نفی و رد نگریسته است. ذات دین در معدل نگاه روشنفکر سکولار ایران چیزی بد، بیهوده، خرافه مانند، افیونی، مایه تداوم سلطه، ارتجاعی و غیره دیده شده است. این درک از دین درکی جامعه شناسانه و تاریخی نیست. سرسری و سلطه جویانه است. با این درک منفی از ذات دین نمی توان نسبت به دین داران نگاهی خود ستایانه و برتری جویانه نداشت. روشنفکری ایران باید تلقی خود را علل پیدایش، دوام، منشاء قدرت ادیان، در جامعه بشری تغییر دهد و آن را با دست آوردهای تحقیقات تاریخی و جامعه شناختی تطبیق دهد.»
فرخ نگهدار، ناقدان نفرتپراکنی و ستیزهجویی، روزآنلاین، 23 بهمن 1388
www.roozonline.com
مشت نمونه خروار است:
(از اخبار پراکنده)
1- قاضی فلاح مدتی پیش به اتهام "لوات" و "شرب خمر" در شهر قزوین بازداشت شده و این مدت را در زندان به سر برده بود. وی قبل از صدور حکم دادگاه عالی قضات در زندان خودکشی کرد. منبع خبری که این مطلب را منتشر کرد اظهار داشت که زمان دقیق بازداشت و همچنین زندانی که نامبرده در آن تحت بازداشت بود مشخص نیست. قاضی فلاح، در شهر قزوین و در حین تجاوز به پسر بچه ای 13 ساله به همراه دو تن دیگر در یک منزل مسکونی دستگیر شد و سرانجام هفته گذشته در زندان خودکشی کرد. مقامات کل دادگستری استان کردستان و قوه قضائیه به شدت از درز این خبر هراسان و خانواده فلاح را تحت فشار قرار داده اند که نباید به هیچ وجه این خبر درز کند و از آنها خواسته اند که از دادن هرگونه خبر و اطلاعات به دیگران خودداری کنند. به گفته یکی از روزنامه نگاران فعال در کردستان که نخواست نامش فاش شود، پیش از این نیز قاضی "عبدالله پور"، یکی از قضات استان کردستان به جرم فساد اخلاقی از کردستان به استان دیگری منتقل شده بود.
2- محمد حنیف خان امام جماعت مسجدی در انگلستان به جرم سکس اجباری با دو پسر بچه دادگاهی می شود. ایشان سال قبل نیز به سو استفاده از یک پسر ۱۳ ساله متهم شده بود. این امام جماعت بسیار در نزد مردم صاحب نفوذ و احترام است!
3- آخوند «ریشهری» اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در جلد اول کتاب خاطراتش رسماً به بچه باز بودن خود معترف بوده و با افتخار از آن یاد میکند. این آخوند هرزه و جنایتکار در کتاب خود می گوید: دختر نُه (9) ساله مشکینی را به عقد خود در آوردم، علیرغم آنکه آیت الله مشکینی اظهار می داشت بدن دختر هنوز آمادگی ندارد او را به خانه خود بردم و در سن 11 سالگی همسرم به سختی اولین فرزندم را به دنیا آورد.
|