دو شعر از فتح اله شکیبایی
فتح اله شکیبایی
•
کلاغ که باشی
سنگ نمی خوری
کبوتر
چرا.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۴ اسفند ۱٣٨٨ -
۱۵ مارس ۲۰۱۰
١
وقتی که آمدی
گورکن ها خندیدند
از کفشِ واکس زده ات
که بوی سیرِ گندیده می داد
عین خودت
دنده ات نرم
من گورم را خودم می کنم
خودم، خودم را غسل می دهم
مراسمِ تشییع و ترحیم
اطلاعیه و درج در روزنامه ی کثیرالانتشارِ بی خواننده ی عصر
کلاغ که باشی
سنگ نمی خوری
کبوتر
چرا.
٢
آفتاب که بخندد
کوه می ایستد به تماشا
با لباسِ تمام رسمی
روستایی به دشت می رود پُر زمزمه
به دیدنِ رود
تو هم که عاشقی
می خوانی از سرِ درد شعرهای فایز را
و
من که نه مجنون ام نه ( مفتون )
موی بر تن ام راست می شود
عجله نکن
زبانت گاز بگیر
بالاخره آشی برایت می پزند
که سیر شوی از هر چه سیر نشدنی ست
چه خوب
من عاشقِ آش ام همیشه
مخصوصاً آشِ خاله
ارزانی خودت هر چه آش ست
بامدادان
با روستایی
کوه را برمی داریم
و
آفتاب را
به شهر می آوریم.
|