در مقدم بهاران
ویدا فرهودی
•
با قطره های شعرم گفتم به گوش باران
دریاب حال ما را در مقدم بهاران
ای لطف تو هماره، با یک دو سه اشاره
پاکیزه کن وطن را از زخم روزگاران
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۹ اسفند ۱٣٨٨ -
۲۰ مارس ۲۰۱۰
با قطره های شعرم گفتم به گوش باران
دریاب حال ما را در مقدم بهاران
ای لطف تو هماره، با یک دو سه اشاره
پاکیزه کن وطن را از زخم روزگاران
روز نو است آری وز مژده ی بهاری
لاله نشسته گل گل بر صحن سبزه زاران
بر گـِرد هر شقایق ،پروانه های عاشق
رقصند وبید کرده گیسوی خود پریشان
مجنون پیر رختی پوشیده از طراوت
با سرو سبز قامت انگار بسته پیمان...
زین گونه هر چه گفتم،از او فقط شنفتم
در پاسخم سرشکی، از ژرفنای حرمان
مبهوت از جوابش بودم که تیره ابری
پوشاند آسمان را، خشمش به چشم و غران
گفتا مگر ندانی، تقدیر تلخ بلبل
یا آن چه رفته بر گل،در جای جای ایران؟
تا کی کند حکایت،کلکت بنا به عادت
رویای کودکی را، چون می رسد بهاران؟
برخیز همچون آتش، یادی کن از سیاوش
نقبی بزن سپس در قلب زمین ویران
از غنچه های خفته بشنو بسی نگفته
پس راز سرخشان را بر دفترت بیفشان
یا گر که تاب داری، پرسان شو از قناری
بشنو شهامتش را، از دارهای زندان
اکنون که ازشکفتن، آکنده است میهن
وقت است تا بشویی خون از تن خیابان...
نوروز گر چه آمد، در مقدمش دریغا
باز این منم و شعری، شسته به اشک باران!
ویدا فرهودی
بی بهار ۱۳۸٩
|