شکلگیری بلوک قدرت به رهبری علی خامنهای
بخش دوم - تضعیف موقعیت روحانیت، راست سنتی، اصلاحطلبان و کارگزاران در ساخت قدرت
بهروز خلیق
•
موقعیت روحانیت در سطح جامعه و در ساختار قدرت در طی سه دهه به شدت تضعیف شده است. رشد شهرگرائی؛ افزایش قابل توجه با سوادان، افزایش سریع تحصیل کردگان و روشنفکران، افزایش حجم طبقه متوسط و شکلگیری جامعهای جوان به تضعیف موقعیت گروههای سنتی و به ویژه روحانیت منجر گردیده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۷ فروردين ۱٣٨۹ -
۲۷ مارس ۲۰۱۰
در بخش اول مقاله به روند قدرت گیری آقای خامنهای و بیت وی، سپاه پاسداران و راست افراطی پرداخته شد و گفته شد که موقعیت این سه نیرو در دو دهه گذشته و به ویژه از سال ۱۳۷۶ به اینسو در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی تقویت گردیده است. تقویت موقعیت این سه نیرو همراه با تضعیف موقعیت روحانیت، راست سنتی، اصلاحطلبان و کارگزاران در قدرت بوده است.
مدتها است که بخشی از نیروهای جمهوری اسلامی تحت نام اصولگرایان در مجلس و بیرون از آن فعالیت میکنند. لازم است به انگیزه این نامگذاری اشاره شود و نیروهای تشکیل دهنده آن مشخص گردد.
روحانیت
در انقلاب بهمن، روحانیت به رهبری آیتالله خمینی قدرت سیاسی را قبضه کرد. بر پایه الیگارشی روحانیت، قانون اساسی تدوین گردید و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی پی ریزی شد. روحانیت با به دست گرفتن اهرمهای اصلی قدرت، همانند یک حزب سیاسی در حکومتهای ایدئولوژیک در تمام ارکان اصلی حکومت حضور گستردهای پیدا کرد.
روحانیت از کانال تشکلهای خود ـ ابتدا حزب جمهوری اسلامی و سپس جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز ـ در انتخابات مجلس شورا، ریاست جمهوری و مجلس خبرگان، لیست انتخاباتی ارائه میداد و کاندیدای خود را در مقام ریاست جمهوری مینشاند و اکثریت مجلس را در اختیار خود میگرفت.
اما موقعیت روحانیت در سطح جامعه و در ساختار قدرت در طی سه دهه به شدت تضعیف شده است. رشد شهرگرائی و گذر ایران از یک جامعه نیمه شهری به جامعهای بطور عمده شهری، افزایش قابل توجه با سوادان و تحول از جامعهای نیمه با سواد به جامعه ای باسواد، افزایش سریع تحصیل کردگان و روشنفکران، افزایش حجم طبقه متوسط و شکلگیری جامعهای جوان به تضعیف موقعیت گروههای سنتی و به ویژه روحانیت منجر گردیده است.
عملکرد جمهوری اسلامی در طی سه دهه در اساس به حساب روحانیت نوشته شده و با فعال شدن شکاف ملت ـ دولت، اعتبار روحانیون در سطح جامعه آسیب خورده و روحانیت موقعیت سابق خود را بعنوان گروه مرجع در حوزه سیاسی از دست داده است.
در درون حکومت نیز گروههای جدیدی ـ مثل جریان راست افراطی ـ پدید آمدهاند و در جهت تضعیف موقعیت روحانیت و تقویت موقعیت خود در ساختار قدرت حرکت کردهاند.
روحانیون شناخته شده و معتبر در جمهوری اسلامی به نسل اول تعلق دارند. جابجائی نسلها و انتقال تدریجی مناصب از نسل اول به نسل دوم نیز در تضعیف موقعیت روحانیت در ساخت قدرت تاثیر گذار بوده است.
در طی سه دهه روحانیت هم دچار دگرگونی شده است. چنانچه در بخش اول اشاره شد، آقای خامنهای از یکسو با راه اندازی مدارس دینی، حوزه ها، کلاس های تربیتی و سازمانهای متعدد، کادر روحانی برای دستگاه حکومتی تربیت کرده و از سوی دیگر طلاب و روحانیت را به جهات مختلف و به ویژه به لحاظ اقتصادی به حکومت وابسته کرده است. رژیم با در اختیار گرفتن مساجد، تکیهها و انتصاب ائمه جمعه و سپردن حق صدور مجوز برای روحانیون جهت منبر رفتن به سازمان تبلیغات اسلامی، روحانیون غیردولتی را تحت کنترل خود در آورده است.
روحانیت به سه بخش تقسیم شده است. بخشی از روحانیون هم چنان در کنار مردم قرار دارند و در مقابل ستمگری حکومتگران ایستادهاند و در رویدادهای اخیر علیه کشتار مردم موضع گرفتند. اما بخش غالب روحانیون در خدمت حکومت قرار دارند، با آن در امیختهاند و به عنوان گروه مستقل نمیتوانند عمل کنند. بخش سوم که عمدتا روحانیون سنتی را دربر میگیرد، به جهات مختلف از جمله اقتصادی به درجاتی به حکومت وابسته شدهاند. با این وجود تعدادی از آنها با فاصله با حکومت حرکت میکنند. این امر در جریان جنبش اعتراضی آشکارتر گشت.
تضعیف موقعیت روحانیت در ساخت قدرت، بمعنی حذف آن در قدرت نیست. روحانیت هنوز به مثابه یکی از مولفههای قدرت در جمهوری اسلامی به حساب میآید ولی اکنون در راهبرد جمهوری اسلامی جزو نیروهای اصلی به حساب نمیآید.
راست سنتی (محافظهکاران سنتی)
راست سنتی در جمهوری اسلامی از روحانیت و جمعیت موتلفه و جریان های همسو با آن تشکیل شده است. راست سنتی در حقیقت حاصل پیوند تاریخی روحانیت سنتی و بازار بود. راست سنتی در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی تقویت شد و برمجلس چهارم و پنجم چنگ انداخت و در سال ۱۳۷۶ برای قبضه قوه مجریه خیز برداشت و ناطق نوری را به عنوان کاندیدای خود اعلام نمود. راست سنتی در قوه قضائیه هم حضور قوی داشت.
اما با شکست ناطق نوری در انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم و شکست لیست انتخاباتی جامعه روحانیت در انتخابات دوره ششم مجلس، روند نزول راست سنتی در ساخت قدرت آغاز شد. از یکسو اصلاحطلبان قوه مجریه و مقننه را دست خود گرفتند و از سوی دیگر راست افراطی با حمایت خامنهای و سپاه تقویت شد و مستقل از راست سنتی برآمد کرد و در سه انتخابات پیاپی به پیروزی رسید. از انتخابات دوره ششم مجلس به اینسو ، راست سنتی یا قادر نشده است که لیست مستقل ارائه دهد و یا اینکه کاندیدای آن در انتخابات شکست خورده است. علی لاریجانی در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم از جانب راست سنتی کاندید شد ولی رای نیآورد.
در طی دهه گذشته بین دو بخش این جریان یعنی روحانیت سنتی و جمعیت موتلفه و تشکلهای همسو با آن فاصله افتاده است. جمعیت موتلفه و تشکلهای همسو عمدتا خود را با علی خامنهای و روحانیت سنتی تنظیم میکند. اما از یک سو موقعیت روحانیت سنتی تضعیف شده و از سوی دیگر بین علی خامنهای و روحانیت سنتی فاصله افتاده و علی خامنهای هم مشخصا از احمد نژاد به عنوان نماینده راست افراطی حمایت میکند. این امر موجب شده است که جمعیت موتلفه در سردرگمی به سربرد. گاه در جانب روحانیت سنتی قرار گیرد و در حمایت از آن به انتقاد از احمدی نژاد بپردازد و گاه به احمدی نژاد نزدیک شود.
با وجود اینکه راست سنتی در مجلس و بیرون از آن دارای نیروی سیاسی و اجتماعی است و از حمایت روحانیت سنتی برخوردار میباشد، ولی نه در مجموعه خود و نه در هر یک از مولفههای آن برخلاف دهه ۷۰، در راهبرد جمهوری اسلامی نقش اصلی را ندارد.
اصلاحطلبان
خط امامیها یا جناح چپ که بعدا به جناح اصلاحطلب حکومت فراروئیدند، از اوائل دهه ۶۰ به اینسو یکی از دو جناح اصلی جمهوری اسلامی به حساب میآیند. آنها در دهه ۶۰ و در زمان حیات آیتالله خمینی دست بالا را در قوای سه گانه کشور داشتند. بعد از خمینی ائتلاف نانوشتهای بین رفسنجانی و راست سنتی شکل گرفت. آندو جریان خط امام را از قوای سهگانه بیرون راندند. با حذف پست نخستوزیری در قانون اساسی، میرحسین موسوی کنار گذاشته شد، علی خامنهای در مقام رهبری نشست، رفسنجانی در پست ریاست جمهوری قرار گرفت و یزدی از جانب خامنهای به ریاست قوه قضائیه انتخاب گردید. در انتخابات دوره چهارم مجلس هم کاندیداهای جناح خط امام رد صلاحیت شدند و مجلس دست راست سنتی افتاد.
جناح چپ حکومت فعالیت سیاسی خود را به جهت فشارهائی که برآن وارد میشد و در اعتراض به برخورد جریان حاکم، تا انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری به حداقل رساند و تنها به انتشار روزنامه سلام و اداره مرکز پژوهشهای ریاست جمهوری اکتفا نمود.
جناح چپ حکومت با رانده شدن از قوای سه گانه به کار فکری روی آورد و پروژه توسعه سیاسی را در مقابل توسعه اقتصادی رفسنجانی گذاشت. این جناح با شعار توسعه سیاسی و جامعه مدنی در سال ۱۳۷۶ وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری گردید، محمد خاتمی را به عنوان کاندیدای خود معرفی نمود و در انتخابات برنده شد. این پیروزی، پیروزی در مجلس ششم و اولین دوره انتخابات شوراهای شهر را بدنبال داشت. بدین ترتیب خط امامیها با عنوان اصلاحطلبان و با برنامه جدید دوباره به میدان سیاست آمدند و دو قوه از قوای سهگانه را در دست خود گرفتند.
اما از فرصت گرانباری که پیش آمده بود، آنها به دلایل مختلف نتوانستند بهره بگیرند و بخش غیرانتخابی حکومت را به عقبنشینی جدی وادار سازند. آنها از بسیج مردم و آوردنشان به میدان چالش با رهبر و سپاه واهمه داشتند. بدین ترتیب فرصتهای به دست آمده سوخت و آقای خامنهای، سپاه و راست افراطی با برنامهریزی و سازماندهی توانستند اصلاحطلبان را سنگر به سنگر عقب راندند. ابتدا روزنامهها و سپس شوراهای محلی، مجلس و ریاست جمهوری را از دست آنها درآوردند و آنها را به حاشیه حکومت راندند.
در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم برای اصلاحطلبان دهم فرصت مناسبی به وجود آمد تا به چالش با جریان حاکم برخیزند. اما جریان حاکم مصمم بود که ریاست جمهوری و مجلس را به اصلاحطلبان واگذار نکند. لذا دست به کودتای انتخاباتی زد و احمدی نژاد را همچنان در راس قوه مجریه نگهداشت و کادرهای اصلی اصلاحطلبان را دستگیر و روانه زندانها ساخت.
روندی که بعد از انتخابات ۲۲ خرداد پیش رفته است، اصلاحطلبان را عملا در جایگاه اپوزیسیون و بیرون از حکومت قرار داده است. گرچه اصلاحطلبان هنوز خود را جزو نظام میدانند و پایبندی خود را نسبت به قانون اساسی خاطر نشان میکنند.
اصلاحطلبان توسط جریان حاکم از حکومت رانده شدهاند و تا چشمانداز نزدیک، راه ورود آنها به قدرت مسدود گردیده است.
کارگزاران و رفسنجانی
کارگزاران از بطن کابینه رفسنجانی و برنامه تعدیل اقتصادی وی شکل گرفت و در جریان چالش با راست سنتی در انتخابات دوره پنجم مجلس، اعلام موجودیت کرد و اما در طول حیات خود نتوانست به یک جریان قوی سیاسی و موثر تبدیل شود. کارگزاران در دوره اصلاحات وارد ائتلاف با اصلاحطلبان شده و از آنها حمایت کردند.
موقعیت کارگزاران از یکسو به موقعیت رفسجانی در حکومت و از سوی دیگر به وضعیت اصلاحطلبان وابسته است. این جریان هم بدرجاتی از ساخت قدرت رانده شده و جایگاهی در آن ندارد.
وضعیت رفسنجانی متفاوت از کارگزاران است. او زمانی نقش جدی در ساختن جمهوری اسلامی داشت و فرد دوم نظام در دوره آیتالله خمینی و مدتها بعد از او، فرد اول نظام به حساب میآمد. او بود که خامنهای را در مقام رهبری نظام نشاند. اما با سرکارآمدن اصلاحطلبان در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی و قدرت گرفتن راست افراطی و سپاه، موقعیت رفسنجانی قدرت تضعیف گردید. دردوره افول او آغاز شد. با این وجود او هنوز در راس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان قرار دارد و جریان حاکم به سادگی قادر نیست او را حذف کند.
گرچه رفسنجانی هنوز وزنه سنگین در حکومت به حساب میآید و در این و یا آن سیاست جمهوری اسلامی تاثیرگذار میباشد، ولی جزو نیروی اصلی راهبرد جمهوری اسلامی نیست.
برآمد اصولگرایان
در اوائل دهه ۷۰ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سلسله مطالبی به تحلیل نگاهها و سیاستهای جناحهای حکومتی پرداخت و هر یک از جناحهای حکومتی را برحسب موقعیت طبقاتی و دیدگاهشان نامگذاری کرد. راست سنتی، راست جدید، چپ سنتی و چپ جدید. این سازمان به خطا به جریان راست افراطی عنوان چپ جدید داد.
راست سنتی و راست افراطی از کاربرد این واژهها در مورد خودشان اکراه داشتند و مبنای تقسیمبندی را رد میکردند. در آنزمان از جانب برخی نمایندگان این جریان تقسیمبندی دیگری ارائه گردید. آنها همانند جریان ایدئولوژیک، نیروهای حکومتی را به دو جریان اصولگرا و تجدید نظرطلب تقسیم کردند. واژه اصولگرایان بار مثبت داشت. اصولگرایان از نظر آنها کسانی بودند که همچنان پایبند اصول اعتقادی انقلاب اسلامی هستند و تجدیدنظرطلبان نیروئی هستند که در اصول انقلاب بازبینی کردهاند. از نظر آنها، اصولگرایان راست سنتی و راست افراطی و تجدیدنظرطلبان اصلاحطلبان حکومتی را شامل میشد. مبنای تقسیمبندی آنها ایدئولوژیک بود نه طبقاتی ـ سیاسی. آنها از تقسیم بندی "راست" و "چپ" اجتناب میکردند.
در انتخابات دوره هفتم مجلس از دست اصلاطلبان خارج شد و به دست نیروهای راست سنتی و راست افراطی افتاد.به جهت رد صلاحیتها، مجلس از دست اصلاحطلبان خارج شد. اکثریت نمایندگان دوره هفتم مجلس خود را به نام اصولگرایان نامیدند و فراکسیون خود را به همین نام تشکیل دادند. از آنزمان به بعد واژه اصولگرایان آدرس معینی پیدا کرد. همین برخورد در دوره مجلس هشتم هم صورت گرفت. در مجلس فراکسیون بزرگی به نام فراکسیون اصولگرایان وجود دارد که در مقابل اقلیت اصلاحطلب مجلس است.
اصولگرایان معتدل
عملکرد افراطی احمدی نژاد در دولت و حامیان وی در مجلس، به تدریج موجب شکلگیری گرایشی در مجلس و بیرون از آن گردید که به آن اصولگرایان معتدل یا معقول گفته میشود. واژه اعتدال در مقابل افراطگری احمدی نژاد برگزیده شده است. اصولگرایان معتدل به درجاتی مخالف سیاستهای افراطی احمدینژاد در این و یا آن زمینه هستند. اصولگرایان معتدل از نیروهای مختلف تشکیل شدهاند و نمیتوان آنها را با راست سنتی یکسان گرفت در عین حالی که بخشی از آنها را دربر میگیرد.
در مجلس علی مطهری سمبل اصولگرایان معتدل است. علی لاریجانی، محسن رضائی و محمد باقر قالیباف تا کنون با چنین سیمائی خود را معرفی کردهاند. عماد افروغ ـ نمایده دوره هفتم مجلس ـ و احمد توکلی نیز تا کنون چنین عمل کردهاند. ولی آنها فاقد تشکل سیاسی و یا فراکسیون معین در مجلس هستند و لذا نمیتوانند به اندازه وزن خود در روندهای سیاسی کشور تاثیرگذار باشند. اما در مجلس در مواقعی توانستهاند در مقابل یکهتازی احمدینژاد بیایستند و به خواست های او تن ندهند.
در برخورد با جنبش اعتراضی مردم، تمایز بین اصولگرایان افراطی و معتدل آشکارتر گردید. آنها دو سیاست متفاوتی را نسبت به جنبش سبز اتخاذ کردند.
موخره
در بخش اول و در این بخش مطلب، تلاش شد که موقعیت نیروها در ساختار قدرت مشخص شود. براین پایه به موقعیت یکایک نیروهای حکومتی پرداخته شد تا معلوم شود کدام نیرو در جمهوری روند قدرتیابی را طی کرده و کدام نیرو موقعیت سابق خود را در قدرت از دست داده و یا از قدرت رانده شده است.
برخی اظهار نظرها نسبت به بخش اول مطلب، نشان میداد که هنوز ضرورت پرداختن به این موضوع برای تعدادی از خوانندگان روشن نیست. برخی از خوانندگان نیز چنین برداشت کردهاند که گویا غرض از نوشتن مطلب، ارزشگذاری جریانهای حکومتی، بیتوجهی به کلیت حکومت و مشخصههای اصلی آن و یا به دنبال این و یا آن جناح افتادن است. لازم است به این مسئله توجه شود که این مقالات جنبه تحلیلی دارند نه تبلیغی و یا سیاستگذاری. در بخشهای بعدی استنتاجات اخذ شده از طرح موقعیت نیروها در حکومت، طرح خواهد شد.
در عین حال در مجموعه این مقالات و یا در مقاله جداگانهای به ضرورت طرح موقعیت نیروها در ساختار قدرت پرداخته خواهد شد.
|