سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به آنانی که با من متولد شدند...


ک. معمار


• تولدم را بدون اطلاع جشن گرفتید. به خیابان آمدید. هزاران و صدها هزار و میلیونی, با سری پر شور برایم سرود خواندید و شعار دادید و تبریک گفتید, به من, به هم و چه غوغائی بر پا کردید آن روز, چه غلغله ای بود شهر, پیر و جوان, کودک و سالمند, زنان و مردان همه در یک حلقه زنجیر, خواندید با هم و این گونه من متولد شدم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ فروردين ۱٣٨۹ -  ۲۹ مارس ۲۰۱۰


 تولدم را بدون اطلاع جشن گرفتید. به خیابان آمدید. هزاران و صدها هزار و میلیونی, با سری پر شور برایم سرود خواندید و شعار دادید و تبریک گفتید, به من, به هم و چه غوغائی بر پا کردید آن روز, چه غلغله ای بود شهر, پیر و جوان, کودک و سالمند, زنان و مردان همه در یک حلقه زنجیر, خواندید با هم و این گونه من متولد شدم.
امروز نه ماه از آن روز می گذرد. چه جان های شیرینی به خاطرم, روحشان را در پیکرم دمیدند, چون آرش, با جان شیفته شان به من پیوستند و در من آرمیدند. روزی که بر دست های شما زاده شدم, از خود پرسیدم ایا همه مرا می شناسند؟
برایم می نویسند. سبزها سبزم میدانند. سرخ ها سرخم. راستی داستان رنگ ها از چه زمانی بر سر زبان ها افتاده؟ همیشه رنگ در زندگی ما نقش خود را بازی کرده است. در هر حرکتی, در تاریخ حیات شورش های ما, در مقابل استیلا گران, رنگ نماد اعتراض ما بود. سپید جامگان, سرخ جامگان, سیاه جامگان, امروز رنگ سبز خود را نمایاند. این یک اتفاق ساده بود که به رنگ سبز در امدم و به همین سادگی چون موجی روان گشتم و سبز شدم.
سبز شدم بر دستها, سبز شدم بر دلها, سبز شدم در خیابانها, کوچه ها, زندانها, گورستان ها و...
از هر گوشه و کنار برایم از سبزیم می گویند. می گویند پا به هر کجا نهاده ام, انجا را سبز کرده ام. دانشگاه, کارخانه, مدرسه, می گویند هیچ چیز جلودارم نیست. تا فریادی شنیده میشود, ابتدا سبز ی ام اشکار می گردد.
برای شناختنم لازم نیست راه دوری بروید و شجره مرا از عالمان پیر سراغ بگیرید. به در و همسایه خود بنگرید. حتما یک سبز انجا مسکن دارد. از او بپرسید این داستان تولد چیست؟
با تو می گوید راز شکفتنم را, فریاد در گلو مانده ای هستم که در درون سینه ها با اه و اشک پنهانی رشد کردم و ان روز با صدا ی شما متولد شدم. با صداهائی که در زمان جاری بود اما شنیده نمی شد. شنیده نمی شد چون گفته بودند, گوش کردن به ان صداها جرم است. امروز ما را به خاطر اینکه سبز می اندیشیم مجرم می دانند.
گفتم می اندیشیم, اری, به چه می اندیشیم؟ به اینکه, که هستیم؟ چه می خواهیم؟ انها می خواهند فقط به زبان انان ما سخن بگوئیم. چرا نمی پسندند ما زبان خود را داشته باشیم و با نیاز و خواسته های خود با آنان سخن بگوئیم؟ مگر ما چه می خواهیم؟ یاران ما را وقتی دستگیر کردند, با شنیع ترین رفتار ضدانسانی با انها رفتار کردند و وقتی جانشان را ستاندند, دور از چشم همه شبانه دفنشان کردند تا ندانند بر انها چه گذشته است.
غافل از اینکه از چشم زمان هیچ چیز پنهان نمی ماند و همیشه, زمانی, زبانی یافت می شود تا حقیقت تلخ را باز گو کند. راز سرسبزی امروز ما, خاموش کردن ان همه صدا بود که پنهان انجام دادند. امروز ما با صدایمان رسا در میدان انها هستیم. آشکارا سخن می گوئیم. از انها جواب می خواهیم. می پرسیم و دیگر نمی ترسیم.
امروز همه میدانند در زندانهای انان چه خبر است. همه می دانند چند نوع زندان و زندانبان دارند. بیهوده ما را می ترسانند. بابت آن پول خرج میکنند. دستجات چماق دار لباس شخصی استخدام میکنند, انواع نیروهای ضد شورش و نظامی, انتظامی و گارد ویژه و... تدارک می بینند. کلی بابت کنترل ما خرج دستگاههای کنترل از راه دور و ماهواره ای میکنند. به سایت ها حمله میکنند و میخواهند سر در بیاورند که ما به کجاها وصل هستیم. همه اینها نشناختن ما است. ما انها را خوب شناختیم. و همین کافی است که با این لشگرکشی هایشان از انها نترسیم. پدران ما هر راهی را تجربه کردند تا بر دیکتاتوری مهار بزنند نتوانستند. ان تجارب را هم ما در میان خود داریم. امروز ما هستیم که با انها وارد گفتگو شده ایم.
برای ما کنفرانس ها و سیمینارها بر گز ار می کنند. کالبد شکافی میکنند, هم دوستان هم دشمنان, دنبال چه می گردند؟ چه چیزی را موشکافی می کنند؟ چرا اینقدر راه را دور می روند و ما را به حوادث مشابه کشورهای دور و نزدیک وصل میکنند و میخواهند برایمان نسخه بپیچند؟
ما لازم نداریم مقایسه شویم. برای شناختن ما لازم و کافی است به خودشان نظری بیاندازند. ایا در خود هیچ شباهتی از ما می یابند؟ با تولدم در پنج قاره جهان در ان روز ارامش قدیمی را بر هم زدم. مدتهای مدید دور از هم اما کنار هم در مجمع الجزایر سکوت سیاست ورزی می شد. به هم سخن ها می گفتند با هم سخن از درد مشترک نمی گفتند. با دور ماندن از هم زبان درد را نیز فراموش کرده بودند و نوعی از بودن و زندگی را تجربه می کردند. با تولد م یکباره همه یکدیگر را کنار هم یافتند. و این راز سبز شدن من است. اری من اینگونه متولد شدم با شما, در شما, در هر نقطه گیتی, و میهن که قلبی برای خواستن ها و توانستن ها هنوز در سینه می تپد. قبل از تولدم در میهن آواهای فسرده ای به گوش میرسید. هرکس تاب شنید نش را نداشت. همدردی پنهان بود. چرا که بر شانه های ما پای استبداد سنگینی میکرد. امروز که بهم پیوستیم دیگر پای بند آن استبداد نیستیم. نیروی ما در بیشماری ماست. در تولید این نیرو انان, حکومت گران هم نقش بسیار فعالی داشتند. در تمام دوران حیات خود تا توانستند درس دوری از کانون قدرت را به ما اموختند و ما ذره ذره از انان گسستیم و به هم پیوستیم. انان به این درک رسیدند که ابزاری بهتر از ما برای حفظ خود در قدرت یافتند. انان نیازمند نیروئی هستند که نشنوند, نبینند, و انجام دهند. امروز وقتی به حضور ما پی بردند, و ردپای مارا در تمام نقاط روشن و تاریک هستی شان مشاهده کردند, با ابزار کهنه و منسوخ شده به سراغ ما امدند. تهدید, دستگیری, شکنجه, زندان, اعدام و...
آری, از گذشته نمی خواهند درس بگیرند. از دست ما هم کاری برایشان بر نمی آید. چرا که زبان ما را
درک نمی کنند. در پاسخ به اعتراض ما, هجوم گسترده ای را سازمان دادند و به حامیان ما که زبان اعتراض ما گشتند در خیابان حمله می کنند و چون ما با انان, با ضرب و شتم برخورد می کنند. به هیچ اصولی پای بند نیستند و همچنان روی عملکرد خود پافشاری کرده ما را عامل بیگانه, فریب خورده و... می دانند.
آن روی سکه را نمی خواهند ببینند. هر روز که می گذرد بر تعداد ما افزوده می گردد. با عملکرد خود در این نه ماه از درون خودشان هم صداهائی به گوش میرسد. امروز اعتراض همگانی شده, مقاومت در همه عرصه ها شکل گرفته و می رود که حامیانی با تنوع فکری متفاوتی را سامان دهد. حکومت در تولید نیروی مخالف خود به سمت خودکشی سیاسی می رود. دروغ و ایجاد جو بی اعتمادی تا رگ و پی شان ریشه دوانده است. برای ما روش هایشان کاملا شناخته شده است. تجربه خود را در برخورد با مخالفین به رخ دستگیر شده ها می کشند و از سوابق طولانی سی ساله شان دم می زنند. تا قبل از تولدم شش یا هفت شعبه برخورد با مخالفین را در دستور داشتند امروز باید صد شعبه باز کنند تا بفهمند ما چه می گوئیم. گستردگی زبان اعتراض ما در تنوع حضور ما است. این حکومت حضور ما را تنها در خیابان برای خود تمام کرد و همه برنامه هایش را روی آن اعتراض گذاشته است. غافل از اینکه حامیان پنهان ما را به حساب نمی آورد و با برخوردی که با ساکنان خیابان می کند به حامیان ما, پیام ما را می رساند. ضرورتی امروز در جامعه پدیدار گشته, آنانی که با زبان زور سخن می گویند, بی اختیار یاری رسان ان نیروی تغییر هستند. بحران در جامعه بیداد می کند. چهره فقر روز به روز بیشتر خود را می نمایاند و در تولید نیروی تغییر, تهیدستان زبان اعتراض خود را می گشایند و در درون جنبش صدایشان منعکس می شود. ارام ارام این همپیوندی مشاهده می شود و حامیان جنبش سیز نسبت به آن واکنش خوبی نشان دادند. امروز در ایران هر روز تولد یک نوع صداست. گستردگی عملکرد ظالمانه و ضدمردمی حکومت, و کوچک شدن شان در بالا و به کارگیری روش های متنوع سرکوب, بیش از پیش در انظار توده ها خود را افشا کرده است. ما آرام نمی گیریم. کاری طولانی در پیش داریم. استقامت ما در پایداری ماست. انان با اعمالشان ما را به هم آشنا می کنند. هیچ قشر و طبقه ای مصون از اعمال ضدانسانی شان نیست. انان خود را با همه درگیر کرده اند. وقتی آنان در همه جهت ها تلاش میکنند تا پراکندگی در جبهه مردم ایجاد کنند وظیفه ما است که در یک جهت متشکل شویم و روی خواسته مشترک خود اهداف جنبش را پیش ببریم. هر چه خود را در زمینه حفظ ارکان قدرت کارشناس بدانند, در مقابل اراده مردم, اراده تصمیم به تغییر, راهی به جز تسلیم برایشان نمی ماند. جامعه ما در مقاومت سی ساله مقابل انها فرهنگ خود را تولید کرد. زنان, دانشجویان, جوانان, و... که ترکیب متنوع طبقاتی را شامل می شوند, با حضور خود توانستند, نیروی برآمد این جنبش شوند. هر چه رژیم تلاش کند که مجراهای اگاهی و اراده جمعی را مسدود کند این نیروی معتقد به تغییر, روش های نوئی را یافته و در مسیر تولید حرکت خود رو به جلو بکار می بندند. انها در این نه ماه فقط تا توانستند فشار وارد کرده و به قول خود پاکسازی کنند. غافل از اینکه در جامعه با نیروئی سروکار دارند که در حرکت تابع هیچ قاعده ای نیستند. با هر دستگیری انها یک شبکه برای جنبش سبزی ها ایجاد کردند. پیگیری حقوق زندانیان سیاسی در درون خود نیروهایی را تولید می کند که انها قادر به پاسخ گوئی نیستند. حیات جنبش مدنی امروز پایانی بر آن روش هاست. مقاومت و دشمنی در این بخش از کارشان نیروی ویژه خود را باز تولید خواهد کرد. امروز پشت درب زندانها و در راهرو دادگاه ها از همه صنف و قشری حضور دارند. امروز در سرتاسر میهن صداها بهم پیوسته, برای رژیم چاره ای جز به رسمیت شناختن بحران وجود ندارد. حل این بحران بوجود آمده تنها توجه به خواست و قبول آنچه جنبش مدنی مطرح میکند است. تکیه بر ماشین سرکوب و ایجاد ارعاب در جامعه فرجامی جز شکست به همراه ندارد. ما در این راه تجربه های فراوان داریم. تا تولدی دیگر در میدانیم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست