•
ما تنها حبابهائی هستیم
که میدمیم بر خواب جاودانه ی تالاب؛
یک چند نقش و
پس خراب می شویم؛
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ فروردين ۱٣٨۹ -
۶ آوريل ۲۰۱۰
با یاد برادرم نصرت
الله نویدی
درگذشت برادر دیگرم منوچهر، مرا به یاد این شعر انداخت.
* *
بگذار سیگاری بگیرانم
به یاد آن دمی که با تو کاکا! (۱)
در رهگذار باد،
گپ می زدم
و گویا بهار بود،
نمی دانم،
که راه روشن بود
مثل دل تو
مثل خنده ی من
مثل نگاه یار.
سیگاری گیراندیم و در گذر باد گپ زدیم
در سایه سایه سار بید.
و من به یاد ندارم
هیچ،
چه می گفتیم؛
یعنی که حرفهامان هم باد
یعنی که داد داد!
مثل دود تلخ همان سیگار،
بادمان روبید.
* *
ما تنها حبابهائی هستیم
که میدمیم بر خواب جاودانه ی تالاب؛
یک چند نقش و
پس خراب می شویم؛
نقش بر آب می شویم.
اما،
کاکا!
نه رویاست این
نه خواب؛
این واقعیت کار من و
کردار این میهمانسرای سپنج است:
این کول پیچه(۲) که نان من باشد،
هم گدازگاه جان من است
این تنور گدازان آفتاب؛
و هر چه می گذرد
ـ از آشکار و نهان ـ
اگر کمی مرحم
بیشی زخم،
اگر کمی شفا
بیشی درد من است.
و این همه چه بود
جز آنچه تو در جان خویش،
نهانه سرودی؟
و جهان چه بود
جز آن حباب
که خونین
از دهان تو بر شد
و غروب کرد
در شرق آسمان دل من؟!
ورنه از کجاست
در خروش خزانِ جان من
این داغ
داغ شقایق؟!
ورنه از کجاست
در خموش باغ هماره زمستان من
این غوغای ارغوان؟!
* *
کاکا!
می دوم همه جا،
میدانم،
انگار
چون تو پی سراب؛
و نه رویاست این نه خواب؛
می دانم.
تنها بگو
کدام ترانه را بسرایم من
که از دل تو برنیامده باشد
در این جهان خراب؟!
و چیستم من
جز دل تو؟
یعنی نمی دانم
دیگر نمی دانم
که تشنگی یا آب!
ـــــــــــــــ
۱ ـ کاکا: همان کاک یا کاگه کردیست که در لهجه های مختلف فارسی هم هست؛ کاکو در لهجه شیرازی مثلا؛ عنوانیست برای خطاب برادر بزرگ.
۲ ـ کولپیچه (پیچهای بربسته بر کول): سفرهای که جفتیاران و چوپانان نان و پنیر یا شیراجی (کشک تر) در آن میپیچند و چپکی بر گرده می بندند تا گاه چاشت.
|