ما به راه قرقیزها نمی رویم
بهرام حسین زاده
•
ما به راه قرقیزها نمیرویم. مشکل ما تغییر حکومت نیست، ما باید بنیانهایی را دگرگون کنیم که این حکومت و یا هر حکومت دیگری در آینده نتواند حرمت انسان را بزیر پا گذارد. جنبش سبز باید منادی فرهنگ و رفتار انسانی ضدخشونتِ باورمند به تنوع رفتار و افکار آدمیان باشد. جنبش سبز میماند و فرهنگ جامعه را دگرگون میکند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۰ فروردين ۱٣٨۹ -
۹ آوريل ۲۰۱۰
قرقیزستان طی یک قیام "دو روزه" دولت مرکزی را سرنگون کرد و باقی قضایا...
همین پنج سال پیش بود که "قربان بیک باقی یف" طی قیامی دیگر و باز هم از طریق تسخیر کاخ ریاست جمهوری، "عسگر آقایف" رئیس جمهوری آن وقت را از قدرت برکنار و مجبور به گریز نمود. قربان بیک باقی یف در برآیند یک انقلاب که از آغاز تا انتهایش بیست و پنج روز طول کشید قدرت را بدست گرفت و با اینکه فردی مورد اعتماد جنبش انقلابی آن هنگام بود اما پنج سال بیشتر طول نکشید که مردم با او و او با مردم درگیر شدند. و آیا این اتفاق بعد از پنج سال دیگر مجددا رخ نخواهد داد؟
* * *
وقتی که برژنف، صدر هیئت رئیسهی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سالگرد انقلاب اکتبر، در میدان سرخ با تبختر و غرور اعلام میکرد که "سوسیالیم به امری بازگشتناپذیر تبدیل شده است." شاید هرگز از ذهنش هم نمیگذشت که ناقوس بازگشتن آن، مدتهاست بصدا در آمده است. هیچکس نمیتوانست تصور کند این در هم ریختنِ بزرگترین امپراطوری روز زمین در طی تاریخ را؛ اما شد.
* * *
روزی که جنبش سبز ما در خیابانها جاری گشت. ابتدا خیال کردم که روزگار قیام و خونریزی و خشونت در کل جهان به سر آمده است و جنبش سبز ما نیز به تبعیت از همین روند جهانی، با ظرفیتهای کاملا جدیدی در قد و قوارههای یک جنبش اجتماعی مدرن، سینه سپر کرده است.
اما وقایع پیرامون ما و بخصوص قیام مردم قرقیزستان و سرنگونی رژیم آن کشور، چشمان مرا بیشتر به روی این حقیقت گشود که: "جنبش غرورآفرینِ سبز ما، تابعی از روندی عمومی در جهان نیست. بلکه نمودی از خردورزی اقشار مدرن اجتماع ماست."
ما در این جهانمان شاهد وقایعی بغایت پیچیده و بغرنج بودهایم: انقلابهایی که بجای خدمت به مردم، سر از جنایت درآوردند. کودتاهایی که بجای سرکوبی مردم، آرامش و امنیت برقرار کردند. انتخاباتی که بدرستی اجرا شد و منتخبش سرنگون گشت و انتخاباتی که با تقلب کسی را بقدرت رساند و با وقاحت دم از ...
ما در جهانی زندگی میکنیم که گویی هر امری محتمل است.
این وقایع اتفاقیه گویی میخواهند بگویند که سیاست و اینکه قدرت سیاسی در دست چه نیرویی باشد مهم است، اما تعیین کننده نیست. ثروت و سرمایه داشتن یک کشور مهم است اما آنهم تعیین نمیکند میزان خوشبختی یک ملت را. یک ملت تا زمانی که در خودش نتواند روحیهای "خودگردان" را بیافریند با هیچ انقلاب و تغییر رژیمی نمیتواند به شاهراه زندگی خوب گام بگذارد.
روحیهی خودگردانی تابعیست از رشد نهادهای مدنی در یک جامعه که به رشد فرد و فردیتِ مدرنِ اجتماعی میانجامد. بطور مثال پیش میآید که در کشورهایی برای مدتی "دولتی" تشکیل نمیشود، مانند بلژیک که برای هشت ماه بدون دولت مانده بود، اما حتی اتوبوسی از ایستگاهش دقیقهای زودتر یا دیرتر حرکت نمیکند و نظمِ حتی یک قهوهخانه هم در آنجا بهم نمیخورد.
شما فکر میکنید اگر در کشوری مانند سوئیس یا نروژ، صبح مردم برخیزند و ببینند که پارلمان و دولتِ کشورشان بقول مشقاسم "دود شده و بهوا رفتهاست." آیا آب از آب تکان خواهد خورد؟
اما در کشور خودمان ایران، وقتی رهبر انقلاب درگذشت، مرگش را چند روزی مسکوت میگذارند و تدارک میبینند و آمادهباش میدهند برای وقایعی که ممکن است پیش بیاید و هنگامی که همه چیز را بر جاهاشان محکم چارمیخه نمودند به آرامی خبر را درز میدهند.
براستی چرا در نزد ما، درگذشت یک رهبر سیاسی، میتواند به التهابات و تنشهای اجتماعی بیانجامد، اما در جوامع پیشرفته، کنفیکون شدن دولت و پارلمان، نمیتواند کسی را به سر ذوق بیاورد که حتی شیشهای را هم بشکند؟
بخش مهمی از علت این امر، پیش از آنکه در نزد دولتمردان لایق و نالایق باشد، در بستر فرهنگی جامعهی ما نهفته است. هیچ آسیبی سهمگینتر از آسیب فرهنگی بر پیکرهی یک ملت نیست. تمامی صدماتی که نظام حاکم جمهوری اسلامی بر کشورمان زده در برابر آن آسیبی که بر فرهنگ رفتاری ما زد چیزی نیست.
اما متاسفانه برخی از دوستان سبزمان با دیدن این "پیروزی!!!" برقآسای قرقیزها بر حکومتشان، رفتار جنبش سبزمان را به سخره گرفتهاند. این دوستان از خود نمیپرسند که چه اتفاقی افتاد (یا نیافتاد) که در پس از پنج سال باز هم این قرقیزها در همان نقطهای قرار گرفتند که در زمان قیام علیه "عسگر آقایف" قرار داشتند؟
ایرادی در این نمیبینم که یک قیام "دو روزه" به پیروزی دست بیابد بلکه من میخواهم بدانم که دستاوردهای این پیروزی چیست؟ آیا صرفا تغییر رژیم و نامها برای دستیابی به "پیشرفت اجتماعی" کافیست؟ ما خود انقلابی بسیار عظیم در سال پنجاه و هفت را پشت سر گذاشتیم و رژیمی دوهزار و پانصد ساله!!! را منقرض کردیم، اما چه به دست آوردیم؟
دوستان سبز، ما کودکانه نباید به پیروزیهای سطحی دلخوش کنیم. تا همین الان، این جنبش سبز ما دستاوردهایی داشته است که در تاریخ ایرانمان بینظیر بوده است.
در کجای تاریخمان توانستهایم اینگونه به تنوع و تکثر بها بدهیم که امروز؟ در کجای تاریخمان توانسته بودیم اینگونه همدلی میان گبر و مسلمان و ترسا و یهودی و بهایی و بیدین را ببینیم بدون پیششرطِ پذیرفتنِ هژمونی عدهای از جانب بقیه؟ فقط در خودمان از بالا تا پایین نگاهی بیاندازیم و ببینیم که هیچیک از ماها دیگر همان آدمهای پیش از انتخابات نیستیم. هر گامی که با جنبش سبز برمیداریم بیشتر و بیشتر، به ضرورت تغییر در ریشهها باور میکنیم. امروز دیگر بخش اعظمی از ما دانستهایم که "مشکل" صرفاً حکومتی کودتایی نیست. مشکل نزول شأن انسانیست. رجحان یافتنِ دروغ بر راستی. اینکه هیچکس نیاندیشد و من بجای همه میاندیشم. ما باید بجای باقی ماندن در بند نقش و ایوان، ویرانی از پایبست این خانه را چاره کنیم.
به حکومتیان کودتاگر باید گفت این ره که تو میروی به قرقیزستان است. اما حتی اگر این کودتای جمهوری اسلامی به دست قیامی خودجوش از سوی مردمی خشمگین هم بربیافتد، اهداف جنبش سبز از راه خشونت و تغییرات سطحی برآورده شدنی نیست.
حتی اگر شده "جنبش سبز" بعنوان اپوزیسیونی مدرن و ضدخشونت و قانونگرا و خواستار تساوی حقوقی زنان و مردان و تمام آحاد جامعه، فارغ از دین و موقعیت اجتماعی و جنسیت و نژاد و غیره بماند، بهتر از آن است که با توسل به خشونت و کشت و کشتار به قدرت رسیده و بازسازی شدهی "ولایت فقیه" گردد.
یک اپوزیسیون مترقی، میتواند تمام رفتار "پوزیسیون" را تحت تاثیر قرار بگذارد و ملاکهای نوینی را به بازیهای اجتماعی بیافزاید و میتواند بسی مثمر ثمرتر باشد از یک پوزیسیون که از همان آغاز، حتی به عقاید صلحجویانهی خویش نیز پشت کرده است.
ما به راه قرقیزها نمیرویم. مشکل ما تغییر حکومت نیست، ما باید بنیانهایی را دگرگون کنیم که این حکومت و یا هر حکومت دیگری در آینده نتواند حرمت انسان را بزیر پا گذارد. جنبش سبز باید منادی فرهنگ و رفتار انسانی ضدخشونتِ باورمند به تنوع رفتار و افکار آدمیان باشد.
جنبش سبز میماند و فرهنگ جامعه را دگرگون میکند.
|