یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رضا پهلوی در بُن- و خشم ناسیونالیزم


حسین حردان


• برخی از آنان که همیشه خودرا هوادار آزادی بیان معرفی می کردند، بعد از شنیدن این جمله از زبان رضا پهلوی، که "برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی است ژرف"، ادعای هواداری از آزادی بیان را به کلی فراموش کرده، اظهارات رضا در بُن را که ظاهراً ارکان ایدیولژی باستانی شان به لرزه در آورده است، خطرناک و فاجعه بار توصیف نمودند و به او چنان تاختند، که اگر قدرت اجرایی در اختیارشان بود او را بی محاکمه، به جرم محارب و مفسد فی لارض به مجازات می رساندند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ فروردين ۱٣٨۹ -  ۹ آوريل ۲۰۱۰


چندی پیش یکی از تلویزیون های عربی از آقای رضا پهلوی برای مصاحبه دعوت کرده بود و با او گفتگویی داشت. با دیدن آن برنامه، به یاد دوران نوجوانی خود افتادم. در آن روزها رضا را که هنوز کودکی بیش نبود، برای اولین بار از فاصله ای نه چندان دور در جایگاه مخصوص استادیوم ورزشی اهواز دیده بودم. او در حال تماشای مسابقه ی فوتبال منتخب جوانان خوزستان و منتخب جوانان تهران بر صندلی مخصوصی نشسته بود.
آن روزها، بازی های بین المللی جوانان جام ولیعهد ایران در اهواز برگزار می شد.
از آنچه در آن لحظه در مخیله ی آن کودک که بی تاب بر صندلی مخصوص خود نشسته بود، می گذشت، اطلاعی نداشتم، امّا از حالت ها و عکس العمل های کودکانه اش می توانستم حدس بزنم، به چه می اندیشید و چه چیزی اورا به شوق درمی آورد.
بازی های فوتبال جوانان جام بین المللی ولیعهد در مرحله ی نیمه نهایی، بین خوزستان و تهران در جریان بود.
تهرانی ها اولین گُل بازی را در دروازه ی خوزستان نشاندند. پس از آن حادثه در حالیکه سکوت مطلق بر ورزشگاه اهواز مستولی شده بود، رضا با مشاهده ی آن گُل به وجد آمده، ذوق زده از صندلی خود چنان به هوا پرید، که رضامندی او از پیروزی تهران از چشم هیچ بیننده ای مخفی نماند؛ و براحتی قابل احساس و درک بود.
مردی که با لباس نظامی در کنارش نشسته بود، دستش را کشید و دوباره او را بر صندلی نشاند و مانع ادامه ی شادی آن کودک شد، "مصلحت ملک را نه خسروان، نظامیان می دانند"؛ و در گوشش چیزی نجوا کرد؛ شاید به او چنین می گفت: درست است که این جام، "بین المللی است"، اما چون تو ولیعهد همه ی ایران هستی و "برنـ شمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی است، ژرف"، تو باید چنان وانمود کنی، که مردم متوجه اشتیاق تو برای پیروزی تهران نشوند.
آن نظامی با آن کار زشت، شادی و شعف را چنان در دل آن طفل معصوم فرو نشاند، که حتا پس از فتح دوباره ی دروازه ی خوزستان توسط تهران، او به جای بروز شوق و ذوق کودکانه،... در حالی که با چهره ای غضبناک به آن نظامی می نگریست، خشک و بی تحرک در جای خود نشسته، باقی ماند. و شادی کودکانه اش را ناخواسته بخاطر "مصلحت ملک" در سینه خفه کرد.
مردم اهواز، که برای تماشای این بازی آمده و اغلب ازعرب های بومی بودند، شادی رضا به خاطر پیشی گرفتن جوانان تهران که با طبعی عادی همراه بود، امری طبیعی تلقی می کردند، امّا رفتار و دستورهای غیرعادی آن مرد نظامی را در رابطه با دلالت های خاص سیاسی آن دوران مرتبط می کردند و ریاکارانه به شمار می آوردند.
بازی با پیروزی تهران به پایان رسید؛ و جوانان تهران به همراهی جوانان عراق، دیگر تیم پیروز بازی های نیمه ی نهایی، به دوره ی نهایی جام بین المللی ولیعهد راه یافتند.
عصر روزی دیگر تماشاگران بومی و مهاجر خوزستانی و مسافران ورزشی که از شهرهای مختلف به اهواز آمده بودند، برای تماشای بازی نهایی جام ولیعهد که بین جوانان عراق و جوانان تهران انجام می پذیرفت، آرام آرام در استادیوم اهواز جمع می شدند.
رضا پهلوی ولیعهد وقت، که جام بازی ها به نام او برگزار می شد، همراه آن نظامی در حال تکان دادن دست برای جمعیت، در جایگاه مخصوص ظاهر شدند. گروهی از تماشاگران در اطرف جایگاه مخصوص در پاسخ به ولیعهد وقت با دست زدن و هورا کشیدن ابراز احساست کردند. و در همین حال تماشاگران دیگر که اغلب در جایگاه های روبروی جایگاه مخصوص قرار داشتند، با فریادی ممتد، هوووو... می کشیدند.
در همین حال و هوا بود که تیم عراق وارد میدان بازی شد؛ و جمعیت از آنان با کف زدن و سوت کشیدن استقبال کرد.
رضا در برابر آنچه مشاهده می کرد با رفتاری معصومانه از شادی در پوست خود نمی گنجید؛ امّا آن نظامی، در حالی که همه ی اطراف را دقیقاً زیر نظر داشت، چون آهنی گداخته، سرخ شده بود.
پس از ورود عراقی ها به میدان بازی، نوبت ورود تیم تهران فرا رسید، همان تیمی که تماشاگران خوزستانی آنرا مسول اصلی شکست تیم خود می دانستند. آنان ورود تهران را با هوووو...ی ممتد استقبال کردند.
درحالی که آن نظامی با چهره ای پرغضب در حال انفجار بود... رضا، در شور و شعف کودکانه ی خود شادی کنان چو پروانه ای سبک بال در پرواز بود.
سوت داور آغاز بازی را اعلام کرد. تماشاگران به دو دسته تقسیم شده بودند. گروه های اطرف جایگاه مخصوص،... تهران را، و گروه های دیگر که اغلب روبروی جایگاه مخصوص قرار داشتند، تیم عراق را تشویق می کردند.
جالب توجه این بود، که این بار آن نظامی رضا را به حال خود آزاد رها کرده بود و از ابراز احساسات او ممانعت نمی کرد. رضا هم تحت تأثیر حوادث بازی، هنگامی که تهران به دروازه ی عراق نزدیک می شد، از صندلی برمی خاست و آن هنگام که عراق روبروی دروازه ی تهران قرار می گرفت، با قلبی تپنده در حالی که دست هایش را بر روی صورتش می گذاشت، معصومانه به صندلی خود پناه می برد.
ناگهان.... فریاد و هورای جمعیت، خبر رخداد فاجعه را به گوش ها رساند. عراق اولین گُل را وارد دروازه ی تهران کرده بود.
آن نظامی به نقطه ی واقعی انفجار خود رسیده بود؛.... وامّا رضا در کنارش بی هیچ کینه ای آرام نشسته بود و شادی جمعیت روبروی خودرا با تبسم کودکانه تماشا می کرد. چه بسا اگر آن نظامی در کنارش نبود،.. رضا هم همصدا با جمعیت به شادی و سرور می پرداخت.
عاقبت، بازی به سود عراق به پایان رسید و تماشاگران خوزستانی پیروزی عراق را یزله کوبان به مثابه انتقام شکست تیم خود از تهران، در خیابان های شهر اهواز جشن گرفتند.....
این داستان کوتاه و واقعی را که مقدمه ی مقاله ی "رضا پهلوی در بُن- و خشم ناسیونالیزم" است، خواندید. مقاله را پی می گیریم. مقاله ای که از قصه کوتاه تر است، زیرا که قصه در "متن" بود.

"متن"
پس از انتشار سخنان آقای رضا پهلوی که روز شنبه ۷ فروردین ۱٣٨۹ در بُن ایراد شده بود و باعث خشم بسیاری از ناسیونالیست ها شد، برآن شدم تا عوامل اصلی این خشم را ریشه یابی کنم.
رضا پهلوی با ذهنیت معصوم دوران کودکی، در اثر آموزه های استادیوم اهواز، اکنون توان شناخت تنوع هویت های مختلف مردم ایران را به دست آورده است؛ و پس از آن به دور از هر گونه پیشداوری و خود بزرگ بینی در بُن بدان اعتراف نمود؛ و برخلاف آن نظامی که در اهواز آن جمله را با "برنـشمردن" آغاز و در گوشش نجوا کرده بود، در مقایسه با همسنگران ناسیونالیستش، شجاعت کافی را به دست آورد؛ و در روز شنبه ۷ فروردین ۱٣٨۹ در بُن آلمان آن جمله را با "برشمردن" آغاز کرد.... وگفت: "برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی است ژرف. ایران کشوریست که در آن طی قرنها قومیت ها و فرهنگ های مختلف صلح آمیزانه هم زیستی کرده اند".
اعتراف به این واقعیت که در ایران هویت ها و فرهنگ ها ی مختلف وجود دارند، اعتراف جدیدی نیست، بلکه بیان حقیقت است. امّا وقتی از سوی بازمانده ی نظامی سرنگون شده بر زبان آورده می شود که آن نظام برای اولین بار نژادپرستی را در ایران بدعت- و قانونی کرده بود و برای یکسان سازی ملی- نژادی بیشترین جنایت ها را مرتکب شد، اقدام بسیار بزرگی است.
البته ایشان مسول هیچ یک از جنایت های رخ داده در دوران پدر و پدربزرگش نیست، زیرا او کودکی بیش نبود. امّا تاخت و تاز برخی ناسیونالیست های نوع اول به او، به خاطر بیان این مطلب، هم قابل پیش بینی و هم قابل درک است. زیرا آنان در آن دوران صاحب مقام و منصبی بودند و چه بسا از مرتکبان مستقیم آن جنایت ها به شمار می آیند. این اعتراف از زبان بازمانده ی سلسله ای که همه ی ناسیونالیست ها آنرا آغازگر پروژه ی "یکسان سازی ملی- نژادی" به شمار می آورند، اعترافی تاریخی که عدم مشروعیت آن پروژه ی جنایت کارانه را به اثبات می رساند.
در این راستا و به خاطر اهمیت این اعتراف تاریخی، باید هجوم همه ی ناسیونالیست های عظمت طلب و باستانگرا به رضا پهلوی، محکوم شود. و شجاعت بیانش را، در راستای هم پیوندی، ستود.
آنچه اکنون قابل توجه و تأمل است موضع گیری تهاجمی ناسیونالیست های نوع اول نیست. زیرا در روند جاری کشور تآثیر قابل توجهی ندارند و تکلیف آنان روشن است.
و امّا تهاجم ناسیونالیست های نوع دوم به رضا پهلوی به خاطر بیان آن حقیقت از اهمیت بیشتری برای بحث و گفتگو برخوردار است. آنان در آن دوران به رغم اینکه در زمینه ی ناسیونالیزم و پروژه ی یکسان سازی با رژیم سلطنتی اشتراک دیدگاهی داشتند ولی در موضع اپوزیسیون بودند.
برخی از آنان که همیشه خودرا هوادار آزادی بیان معرفی می کردند، بعد از شنیدن این جمله از زبان رضا پهلوی، که "برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی است ژرف"، ادعای هواداری از آزادی بیان را به کلی فراموش کرده، اظهارات رضا در بُن را که ظاهراً ارکان ایدیولژی باستانی شان به لرزه در آورده است، خطرناک و فاجعه بار توصیف نمودند و به او چنان تاختند، که اگر قدرت اجرایی در اختیارشان بود او را بی محاکمه، به جرم محارب و مفسد فی لارض به مجازات می رساندند.
ناسیونالیست های نوع دوم اظهارات رضا در بُن را بنا به دو دلیل مورد انتقاد قرار دادند. در ارتباط با دلیل اول ادعا کردند: اظهارات، تعریفی واپسگرایانه از ملت ارایه می دهد. و دلیل دوم: آن تعریف را به مثابه خطری بزرگ برای تمامیت ارضی به شمار آوردند.
اولاً:
استدلال آنان برای اثبات واپسگرایی، با این ادعا همراه شد، که این اظهارات وضعیت اجتماعی ایران قبل از کودتای ۱۲۹۹ را توصیف می کند و تعریف حال آن نیست. آنان بی آنکه به پروژه ی جنایتکارانه ی یکسان سازی ملی اشاره کنند بر این عقیده هستند که آن پروژه به سرانجام خود رسیده، و دیگر بی بازگشت است.
در رد این مدعا باید گفت: حوادث ۱۰۰سال اخیر در ایران نشان می دهد که علی رغم اصرار همه ی حکومت ها در به اجرا گذاشتن خشونت بار پروژه ی یکسان سازی ملی، هیچ یک از آنها نتوانست، آن پروژه را به سرانجام برسانند. هرچند که این پروژه در بُعد نظامی به موفقیت هایی رسید. امّا در ارتباط با تأثیرگذاری بر ذهنیت مردم غیر فارس در زمینه های فرهنگی با شکست سختی مواجه شد. و برخلاف ادعای ناسیونالیست ها، هرگاه مردم در مناطق ملی کوچکترین فرصتی یافتند، به جنایت های یکسان سازی ملی اعتراض و آنرا به شدت محکوم کرده اند.
دوماً:
استدلال این ناسیونالیست ها برای اثبات خطری که آن تعریف برای تمامیت ارضی با خود به همراه دارد، اشاره ی آنان به شرایط ملتهب کشور و وجود پتانسیل گریز از مرکز در مناطق ملی است، که اکثریتی غیرفارس دارند. و اضافه می کنند، که این تعریف از ملت در شرایط ضعف مرکز، به تقویت و تشدید پتانسیل گریز از مرکز که در آن مناطق موجود است، منجر می شود. در نتیجه به خاطر "دفاع" از تمامیت ارضی، نه تنها باید واقعیت ها را وارانه جلوه داد، بلکه حتا در شرایط توهم احساس خطر از تمام نیرو برای سرکوب استفاده نمود.
نکته ای که در رابطه با تمامیت ارضی در ادبیات سیاسی ایران متأسفانه به خطا نهادینه شده است، تکرار دایم "دفاع" از تمامیت ارضی برای ارعاب نیروهای مختلف داخلی، خصوصاً در مقابل نیروهای هویت طلب غیرفارس است. و هر زمان این نیروها در ارتباط با حقوق مادی و معنوی خود به تبعیض ها و بی عدالتی ها اعتراض کردند، با چماق سرکوب "دفاع" از تمامیت ارضی فارسگرایان حاکم و غیر حاکم، مواجه می شوند. زیرا فارس گرایان تقویت هر فرهنگی در کنار فرهنگ فارسی را به مثابه تضعیف فرهنگ "ایرانی" تلقی می کنند و در نتیجه از نظر آنان خطری است که تمامیت ارضی را تهدید می کند. اینچنین نتیجه گیری ها ناشی از این است، که ناسیونالیزم ایرانی فارسگرا، فرهنگ ایرانی و فرهنگ فارسی را یک تن واحد می شمارد و بقیه ی فرهنگ های ترکی، عربی، کردی، بلوچی و ترکمنی را با وجود حضور مردمان صاحب این فرهنگ ها در جغرافیای ایران، غیر ایرانی و غالباً ضد ایرانی معرفی می کنند.
اگر به جای ادبیاتی که "دفاع" از تمامیت ارضی از آن تولید شده است، ادبیات دیگری که "تقویت" تمامیت ارضی را تولید کند و گسترش دهد، و در چارچوب ایران میان نیروهای داخلی مورد استفاده قرار گیرد، تنها عرصه ی طبیعی که برای مصرف "دفاع" از تمامیت ارضی باقی می ماند، عرصه ی خارجی است.   
در پایان و در چارچوب انتقاد های ناسیونالیست های نوع دوم، طبعاً پرسیده می شود: که چه واحدی را در مقیاس اندازه گری به کار بسته اند، و در آن جمله مقدار واپسگرایی و حجم خطر تهدید تمامیت ارضی را آنچنان با دقت تعیین کرده اند؟.... جز اینکه در چنین مواردی تنها فقط با واحد "برتری نژادی"، "باستانگرایی" و "عظمت طلبی"، می توان میزان آن خطری که درون یک اظهارنظر شخصی است، بیرون کشید ؟!!

توضیح:
یزله: نوعی رقص گروهی است که به رهبری شخصی میاندار به صورت دایره ی انسانی در حرکت، با سرودن اشعار حماسی مناسبِ شادی ها، عزاداری ها و در هنگام پیروزی ها، با پایکوبی بر زمین به نمایش در می آید.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست