یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تنها تظاهرات خیابانی کافی نیست
مصاحبه ایان موریسن با سعید رهنما در باره تجربه شوراها


مترجم: محمد صفوی


• بی‌شک، برخی در میان چپ در غرب دچار همان اشتباهاتی هستند که چپ در ایران در دوران انقلاب بود. تمرکز برضد امپریالیزم بودن رژیم، باعث شد که به دموکراسی و آزادی‌ها بهایی مناسب داده نشود. اگر چپ به طور واقعی علاقه‌مند به سرنوشت کارگران است، باید از آنان پرسید چگونه ممکن است که کارگران بدون اتحادیه‌های خود می‌توانند شرایط زندگی و کار را بهبود ببخشند؟ چگونه امکان دارد که اتحادیه‌های کارگری بتوانند بدون وجود دموکراسی و آزادی‌های گسترده اجتماعی و سیاسی وجود داشته باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ فروردين ۱٣٨۹ -  ۱۰ آوريل ۲۰۱۰


ایان موریسن: از بحران انتخابات ریاست جمهوری به این سو صحبت‌هایی در میان نیروهای اپوزیسون وجود داشته مبنی بر این که کارگران متشکل چه نقشی در مبارزات دموکراسی خواهی مردم ایران می‌توانند ایفاء کنند. اغلب به سال ۱۹۷۸ و اعتصاب کارگران نفت اشاره می‌کنند. شما به عنوان بخشی از جنبش شوراهای کارگری در زمان سقوط شاه و به عنوان کسی که انتقادات رادیکالی امروزه به آن جنبش دارید، به نظر شما جنبش فعلی دموکراسی خواهی چه درس‌هایی می‌تواند از آن تجربه‌ی تاریخی بیاموزد؟

سعید رهنما: برای بخش نخست پرسش شما می‌توانم بگویم، چنان که قبلا در بحث‌هایم گفته‌ام ما در این مرحله شاهد تظاهرات و درگیری‌های متعدد خیابانی بوده‌ایم که بسیار پر اهمیت بوده‌اند. اما هیچ کدام از این تظاهرات نمی‌توانند به طور واقعی تهدیدی جدی برای رژیم جمهوری اسلامی محسوب شوند. این رژیم هنگامی دچار مشکل جدی خواهد شد که کارگران و سایر اقشار مزدبگیر که در صنایع بزرگ و موسسات دولتی و اجتاعی به کار مشغولند ـ مانند آن چه که در اواخر دوران شاه اتفاق افتاد ـ اقدام به اعتصابات سراسری بکنند. به اعتقاد من اعتصابات مهم‌ترین ابزار مقابله هستند. تظاهرات خیابانی به تنهایی منجر به تغییر رژیم کنونی ایران نخواهد شد.
تا آن جا که به جنبش شوراها مربوط می‌شود در مقطع انقلاب (۱۹۷۹/۱۳۵۷) شیوه‌ی تازه‌ای از سازماندهی و تشکل‌یابی کارگری، به نام شوراهای کارگری و کارمندی از جانب فعالین کارگری طراحی شد که قبل از آن در مقاطع کوتاهی که امکان جنبش کارگری در ایران وجود داشت مطرح نبود. بحران بزرگ اقتصادی که از دهه‌ی ۱۹۷۰ آغاز شد، همراه با کاهش تدریجی قدرت شاه، فضایی بوجود آورد که باعث اوج‌گیری فعالیت‌های کارگری در کارخانه‌های بزرگ و صنایع شد. ابتدا کارگران مجموعه‌ای از مطالبات اصلاحی، شامل امنیت شغلی، طرح طبقه بندی مشاغل و افزایش سطح دستمزدها را مطرح کردند. در پی طرح این مطالبات اولیه، کمیته‌های اعتصاب در بسیاری از کارخانه‌های کشور شکل گرفت. با عمیق‌تر شدن بحران سیاسی بسیاری از صاحبان صنایع بخش خصوصی کارخانه‌ها را رها کردند و از کشور خارج شدند. از سوی دیگر مدیران کارخانه‌های بزرگ دولتی نیز قادر به ادامه‌ی کار نبودند. بخش بزرگی از صنایع بدون مدیریت و رهبری عملا از ادامه‌ی کار و تولید باز ماندند. در این مقطع کمیته‌های اعتصاب، کارخانه‌ها را مصادره کردند و به سرعت تحت تأثیر حضور فعالین سیاسی چپ که در کمیته‌های اعتصاب فعال بودند عنوان «شورا» را برای این نهادها انتخاب کردند. پس از انقلاب ۱۹۷۹، بسیاری از کارخانه‌ها و صنایع بزرگ شوراهای خود را بوجود آوردند.


شوراها در عمل چگونه کار می کردند؟ در نوشته خود (شوراها و توهم کنترل کارگری) به تجربه ایجاد شوراها در سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (IDRO) اشاره کردید که فاقد اتحادیه‌های کارگر صنعتی بود و هیچ یک از اعضاء حق عضویت نمی‌پرداختند.

سازمان گسترش ونوسازی صنایع ایران بزرگترین مجتمع صنعتی ایران بود.
در دوران انقلاب، ۱۱۰ کارخانه با بیش از چهل هزار کارگر و کارمند زیر پوشش این مجتمع صنعتی قرار داشتند. برخی از این صنایع شامل کارخانه‌های قدیمی بودند که از زمان رضاشاه از دهه‌ی ۱۹۳۰ باقی مانده بودند که شامل کارخانه‌های تولید شکر، پارچه‌بافی، سیمان‌سازی و آجرسازی و غیره بودند. کارخانه‌های بزرگ و یا متوسط مدرن هم وجود داشتند که زیر مجموعه‌ی سازمان گسترش بودند، مانند کارخانه‌های تراکتورسازی و ماشین‌سازی. سازمان گسترش به همراه صنعت نفت و پتروشیمی و صنایع فولاد و مس دارای شوراهای قدرتمند خود بودند که اعتصابات گسترده را سازماندهی می‌کردند. خصوصا اعتصاب کارگران نفت که توانست رژیم شاه را ساقط کند. من مانند دیگران که درگیر فعالیت‌های جنبش شورایی بودیم این توهم را داشتیم که شوراها می‌توانند نهادی باشند که کنترل تولید و مدیریت صنایع را در دست خود داشته باشند. اما با بازنگری به تجربه‌ و عملکرد شوراهای کارگری در ایران، همان گونه که در جای دیگر نوشتم، این شوراها به دلایل گوناگون محکوم به شکست بودند. موضوعی که شما هم به آن اشاره کردید این است که هنگامی که شوراها بوجود آمدند، آن‌ها موفق شدند که رژیم شاه را سرنگون کنند. گرچه شوراها این نقش عظیم را در انقلاب بازی کردند اما با قدرت‌گیری خمینی و اسلام‌گرایان، رهبران جدید از همان ابتدا با شدت و تمام قوا در مقابل شوراها قرار گرفتند و سرانجام به سرکوب جنبش شوراها پرداختند. اما چرا خمینی و اسلام‌گرایان از شوراها ناراضی بودند؟ دلیل این بود که اکثریت شوراهای کارگری مهم توسط نیروها و فعالین چپ شامل نیروهای متفاوت سوسیالیست، سازمان مجاهدین خلق ایران، که در آن موقع دارای محبوبیت در میان مردم بودند، کنترل و اداره می‌شدند. شوراهای کارگری گرچه پس از اعتصابات سراسری کارگری در مقطع انقلاب، فرمان خمینی مبنی بر برگشت به کار را پذیرفته بودند، لیکن از همان روزهای نخست، رژیم جدید تقابل و ضدیت خود را با شوراها آغاز کرد.
ابتدا رژیم سعی می‌کرد که شوراها را تحت کنترل خود در آورد. اما رژیم در این کار موفق نشد. سپس رژیم اقدام به تأسیس «شوراهای اسلامی» در مراکز صنعتی و نهادهای گوناگون کرد. شوراهای اسلامی به همراه انجمن‌های اسلامی که به کمک و یاری اسلام‌گرایان در اکثر کارخانه‌ها و موسسات عمده بوجود آمده بود، به مقابله با شوراهای واقعی کارگری پرداختند. انجمن‌های اسلامی در کارخانه‌ها شبیه «جبهه‌ی کار» (آربایتس فرانت) آلمان نازی و «سامپو» در ژاپن در زمان حکومت فاشیستی دوران جنگ عمل می‌کردند. انجمن‌های اسلامی ضمن ایجاد فضای رعب و وحشت در محیط‌های کار در شناسایی و دستگیری فعالین کارگری نقش اساسی داشتند. زمانی که گروگانگیری سفارت امریکا اتفاق افتاد، همه به هیجان آمده بودند چرا که تصور می‌کردند این یک حرکت ضد امپریالیستی است. اما واقعیت این است که عمل گروگانگیری و اشغال سفارت امریکا از فاجعه‌بارترین رویدادها بود چرا که برای رژیم خمینی فرصت طلایی بوجود آورد که با تمام قوا مخالفین خود را سرکوب کند. با این حال شوراها به دفاع از گروگانگیری و اشغال سفارت برخاستند و تظاهرات بزرگی را در مقابل سفارت امریکا سازماندهی کردند. پس از آن با آغاز جنگ ایران و عراق مرحله‌ی دیگری از سرکوب نیروهای مخالف و سرکوب شوراهای کارگری و فعالین کارگری توسط رژیم آغاز شد که به مراتب گسترده‌تر بود.
سرانجام شوراهای اسلامی بر محیط‌های کار تسلط پیدا کردند و بسیاری از ما مشمول پاکسازی و اخراج‌سازی‌های جمعی شدیم.
قبل از آغاز سرکوب‌ها، شوراها دارای قدرت بالایی بودند. حتی در موارد زیادی ما از انجام مذاکره با دولت اجتناب می‌کردیم. در غالب موارد شوراها مدیریت کارخانه‌ها و صنایع را انتخاب می‌کردند. از جمله مدیرعامل جدید سازمان گسترش صنایع یک عضو شورای مدیریت صنعتی بود. با این حال سرکوب و فقدان دموکراسی در سطح جامعه مهم‌ترین عامل تضعیف شوراها بود. یکی از اعضای بنیانگذار شورای سازمان گسترش صنایع از دوستان نزدیک من زنده یاد «محمود ذکی‌پور» بود که توسط رژیم اعدام شد. همان طور که قبلا گفته‌ام جدا از سرکوب رژیم یکی از دلایل به تحلیل رفتن شوراها، ضعف‌های درونی و اشکالات ساختاری این شوراها بود.


یکی از ضعف‌هایی را که شما توضیح دادید، نداشتن قدرت کافی در سطوح شهرها، مناطق کشور بود. شوراها در سطح کارخانه‌ها دارای قدرت بودند ولی شباهتی به نوع سازماندهی «سوویت‌ها» در روسیه زمان انقلاب نداشت. این شوراها دارای یک قدرت مرتبط و هماهنگ سراسری نبودند. این را چگونه توضیح می‌دهید.

یکی از مشکلاتی که شوراها با آن روبرو بود مشکل ساختاری بود. شوراها تشکل‌های تک واحدی یا تک کارخانه‌ای (Enterprise Union) بودند. هر کارخانه‌ای شوراهای خود را داشت که کارگران و کارمندان عضو آن بودند، بی آن که هیچ کدام از آنان حق عضویتی پرداخت کنند. هیچ نوع اتحادیه صنعتی (Industrial Union) وجود نداشت که بتواند تک شوراهای کارخانه‌ها را به هم مرتبط سازد. اتحادیه شوراهایی که ما بوجود آوردیم نیز با این که بیش از صد کارخانه را زیر پوشش خود داشت و برخوردار از یک مرکزیت واحد رهبری کننده بود، تنها یک سازمان چتر مانند بود. شوراهای مختلف را زیر پوشش در آورده بود، و خود نیز از دیگر نهادهای کارگری منزوی بود. از همه مهمتر چپ نیز در مورد شوراها دچار توهم و اغتشاش فکری و تئوریک بود. در ارتباط با مقایسه‌ای که با انقلاب روسیه کردید، شوراها در ایران مانند سوویت‌های روسیه که از انقلابات ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ سر برآورده بودند، نبود. شوراهای ایران ارگان‌های قدرت سیاسی نبودند که کارگران، سربازان و ملوانان را در تمام سطوح سازماندهی کنند. شوراهای کارگری ایران را با شوراهای کارگری «تورین» در دهه‌ی ۱۹۲۰ که نهادهای خودگردانی بودند، نیز نمی‌توان مقایسه کرد. اگر بخواهید شوراها را با تجربه انقلاب روسیه مقایسه کنید می‌توان گفت که شوراهای کارگری ایران شبیه «کمیته‌های کارخانه» در روسیه بودند.
جنبش چپ ایران، شوراها را بخشی از «کنترل کارگری» می‌دانست اما این شوراها در موقعیتی نبودند که بتوانند کنترل کارگری را بکار گیرند. البته در شرایط بحرانی، شوراها توانستند کنترل کارگری را اعمال کنند اما آن به طور موقت و گذرا بود. حتی اگر شوراها این ظرفیت را داشتند که مدیریت را اعمال کنند که مواردی به خاطر حضور برخی مدیران میانه، مهندسین و تکنسین‌ها در شوراها می‌توانستند این کار را انجام دهند، ساختار صنایع ایران این اجازه را نمی‌داد، صنایع ایران به طور گسترده‌ای نیازمند یارانه‌های دولتی بودند، و از سوی دیگر ناچار بودند در قالب قراردادهای شرکت‌های چندملیتی عمل کنند.


علت شکست این شوراها چه بود؟

این شوراها در طی ۷ یا ۸ ماه به تدریج تضعیف شدند. ابتدا رو در رویی و تقابل بین شوراها و دولت موقت مهندس بازرگان آغاز شد. در آن موقع اسلام‌گرایان هنوز توانایی تشکیل دولت را نداشتند و مجبور بودند که در ابتدا از نزدیک‌ترین متحدان خود یعنی نیروهای ملی – مذهبی استفاده کنند. شوراها مشکلات زیادی را برای دولت لیبرال بوجود آوردند و این در شرایطی بود که لیبرال‌ها بیشتر از اسلام‌گرایان نسبت به شوراها از خود مدارا نشان می‌دادند.
بزرگترین مشکل، اختلافات ایدئولوژیک در دورن این شوراها بود. اکثر اعضای رهبری کننده شوراها از اعضا و هواداران گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی بودند. قدرتمندترین سازمان چپ آن زمان و موثرترین آن در جنبش شوراها، سازمان فدائیان بود. هم چنین احزاب دیگر مانند حزب توده بود و دیگر سازمان‌ها از جمله راه کارگر و سازمان‌های متعدد مائویستی در شوراها وجود داشتند. اعضای این سازمان‌ها سعی می‌کردند که هر کدام نظرات و ایده‌ئولوژی سازمان‌ها و احزاب سیاسی خود را در شوراها اعمال کنند. و این در شرایطی بود که علیرغم این مسائل همه‌ی این سازمان‌ها و احزاب در مورد شوراها دچار اغتشاش فکری بودند و در اساس درک درستی از یک تشکیلات دموکراتیک کارگری و کارمندی نداشتند. خواسته‌ی اصلی تمام این سازمان‌ها و احزاب، اعمال کنترل کارگری بود. هیچ گاه روشن نشد که منظور آنان از طرح شعار کنترل کارگری چیست. آیا به این مفهوم بود که تمامی کنترل تولید، مدیریت، توزیع تنها در دست کارگران باشد؟ چنین موضوعی خصوصا برای صنایع بزرگ مشکل‌ساز بود. برای نمونه اگر صنعت نفت یا سیستم حمل‌ونقل عمومی را درنظر بگیرید، اگر کارگران به تنهایی می‌توانستند کنترل این صنایع را بدست گیرند و آن جا را به سلیقه‌ی خود اداره کنند، نقش اجرایی دولت چگونه خواهد بود؟ و سئوالات متعدد بیشتر که در جاهای دیگر آنان را مطرح کرده‌ام.
پس از سال‌ها سرکوب و استثمار عریان در زمان شاه، کارگران در مقطع انقلاب مطالبات برحق زیادی را مطرح می‌کردند. از سوی دیگر کارخانجات قدیمی فرسوده و از کار افتاده بودند. حتی ما که با صنایع ایران آشنا بودیم در دوران انقلاب هنگامی که از کارخانجات متعدد کشور نظیر پارچه‌بافی‌ها و گونی‌بافی‌ها بازدید می‌کردیم، برایمان باور نکردنی بود. شرایط کارگران به حدی اسف‌بار بود که به سختی می‌توانستیم جلوی گریه خود را بگیریم. کارگران مطالبات برحق زیادی را مطرح می‌کردند و البته انتظار داشتند یک شبه همه‌ی مشکلات حل شود. به خاطر دارم یک بار مدیر کارخانه گونی‌بافی شاهی (قائم‌شهر کنونی) در شمال ایران که با حمایت شورا و اتحادیه منصوب شده بود، تلفنی به من خبر داد که امروز شورای کارخانه به اتفاق آراء تصمیم گرفته است که همه‌ی کارگرانی را که طی ۱۵ سال گذشته از کار اخراج شده‌اند و تعداد آن حدود ۱۰۰۰ نفر بود را دوباره به کار دعوت کنند. او می‌گفت در حال حاضر ما به سختی توان جواب‌گویی به ۹۰۰ کارگر موجود که هم اکنون شاغل هستند را داریم، چگونه می‌توانیم از عهده‌ی تعهدات ۱۰۰۰ کارگر دیگر بر آییم. کمیته‌ی اجرایی اتحادیه گسترش پس از برگزاری جلسه‌ای مجبور به تصمیم‌گیری مشکلی شدیم و ما مجبور شدیم که از تصمیم شورای کارخانه گونی‌بافی حمایت نکنیم. آن موقع چنین مشکلاتی همه‌گیر و شایع بود.
در مجموع در کنار عوامل خارجی از جمله سرکوب بی‌امان و نبود دموکراسی و هم چنین عوامل داخلی از جمله ساختار درونی شوراها، شوراهای کارگری در جایگاه و مقامی نبودند که بتوانند مدیریت صنایع را تحت کنترل خود در آورند. آن چه که ما می‌بایست بر آن تأکید می‌کردیم تلاش برای اتحادیه‌های صنعتی کارگری بود و شوراها می‌بایست به بازوی مشارکتی اتحادیه‌ها تبدیل شوند. می‌بایست برای دموکراسی سیاسی در سطح ملی و دموکراسی صنعتی در سطح کارخانه تأکید می‌کردیم و هر چقدر که قدرت اتحادیه‌ها بیشتر می‌شدند، سطح بالاتری از مشارکت را خواستار می‌شدیم.
ما در زمان شاه، فاقد اتحادیه‌های صنعتی بودیم و هم اکنون نیز کارگران ایران فاقد این نوع اتحادیه‌ها هستند.


پس از گذشت چند دهه شاهد خصوصی‌سازی گسترده در ایران هستیم. در شرایطی که جنبش‌های کارگری ایران دچار این همه مشکلات است تا چه حد این خصوصی‌سازی‌ها و تسلط بیشتر سرمایه خارجی به کارگران صدمه خواهد زد؟

در حال حاضر بیشتر صنایع در کنترل دولت قرار دارد. منظور من صنایع بزرگ است. چرا که اکثریت کارگاه‌های کوچک کمتر از ۱۰ کارگر توسط بخش خصوصی اداره می‌شوند. پس از انقلاب (۱۳۵۷/۱۹۷۹) اکثر صنایع بزرگی که توسط بخش خصوصی اداره می‌شدند، ملی شدند. برخی از این صنایع به بنیادهای مذهبی واگذار شد. دولت در مجموع صاحب ۹۰۰ کارخانه تولیدات صنعتی شد. این صنایع عمدتا متکی به قراردادهای چند ملیتی بودند. (در زمان شاه حدود ۲۵۰ شرکت چند ملیتی در ایران وجود داشتند) آن‌ها انواع کالاهای مصرفی با دوام تولید می‌کردند. اما این صنایع عمدتا صنایع مونتاژ بودند که قطعات و لوازم یدکی آن‌ها از خارج وارد می‌شد و «محتوای ملی» محدودی داشت. در حال حاضر نیز همان شیوه کما بیش ادامه دارد.
در زمان جنگ ایران و عراق، با پیگیری سیاست اقتصاد جنگی و در شرایط تحریم‌های بین‌المللی بسیاری از صنایع کمابیش با اتکای کمتری به خارج تولید می‌کردند و اقتصاد بیشتر به سوی خودکفایی سوق پیدا کرد. پس از پایان جنگ ایران و عراق، زمانی که هاشمی رفسنجانی در سال ۱۹۸۹ میلادی به ریاست جمهوری رسید او نوعی سیاست نئولیبرالی را در ایران پیاده کرد. در این دوران طبقه‌ی جدید از سرمایه‌داران متشکل از برخی روحانیون ارشد و سران سپاه و اعضاء خانواده آن‌ها شکل گرفت. هم چنین در این دوران یک طبقه‌ی متوسط رو به رشد گذاشت. و شکاف بین تهیدستان و ثروتمندان نیز بیشتر شد. پاره‌ای صنایع نیز خصوصی شدند و با این که سرمایه‌گذاری مستقیم بر اثر شرایط اقتصادی ایران محدود باقی ماند، صنایع ایران در تحلیل نهایی رشد کردند.
«خصوصی‌سازی‌»های ایرانی آن گونه نیست که در کشورهای دیگر شاهدش هستیم. خصوصی‌سازی‌ها در ایران عبارت است از انتقال منابع ملی و صنعتی و تولیدی از کنترل دولت به دوستان و نزدیکان وفادار به رژیم. این گونه خصوصی‌سازی‌ها در حال حاضر در دولت احمدی نژاد نیز ادامه دارد. چندین مورد آشکار از این نوع خصوصی‌سازی‌ها وجود دارد. یکی از آن‌ها که به طور گسترده در مطبوعات بازتاب داشت از این قرار بود که یکی از آیت‌الهو‌های ارشد با استفاده از وام بانکی یکی از سودآورترین صنایع زنجیره‌ای را با نازلترین قیمت برای پسرش خریداری کرد. و نه تنها وام خود را پس نداد پول خرید کارخانه را نیز به دولت نپرداخت. این یک نمونه از خصوصی‌سازی‌ها در ایران است. تعداد زیادی از دوستان احمدی‌نژاد نیز به همین طریق یا از طریق قراردادهای معاملاتی نفت و گاز، صاحب ثروت‌های میلیاردی شدند.
احمدی‌نژاد کمترین توجهی به منابع داخلی داشته و با پیروی از سیاست‌های عوام فریبانه درآمدهای سرشار نفت را به جای سرمایه‌گذاری در نوسازی صنایع قدیمی و فرسوده و آلاینده‌ی محیط‌زیست و سرمایه‌گذاری در تکنولوژی‌های جدید، پول‌ها را به طور صدقه توزیع می‌کند.


در مطالبی که در مورد ایران می‌خوانم بخش وسیعی از ناآرامی‌های اجتماعی مربوط به موضوع اقتصادی است. خصوصا دستمزد کارگران به موقع پرداخت نمی‌شود. ما شاهد اعتراضات زیاد کارگری هستیم ولیکن یک جنبش کارگری سراسری وجود ندارد. آیا این امکان وجود دارد که موضوع اقتصادی و معیشتی مردم در شعارها و موضع‌گیری‌های جنبش سبز مطرح بشوند؟

در حال حاضر یک بحران عمیق اقتصادی در ایران وجود دارد. بیکاری به صورت گسترده‌ای وجود دارد و تورم به طرز وحشتناکی بالا است (نزدیک به ۳۰درصد) و همان طور که شما به درستی گفتید دستمزد کارگران در بسیاری از کارهای به موقع پرداخت نمی‌شود.
در سیاست صنعتی شاهد یک هرج و مرج هستیم. هم اکنون برخی از صنایع در کنترل دولت هستند و برخی دیگر در اختیار بنیادهای انقلابی قرار دارند. بنیاد مستضعفان یکی از مهمترین و بزرگترین بنیادها است. این بنیاد صنایع و شرکت‌هایی را در کنترل خود دارد که در گذشته متعلق به خانواده‌ی شاه و سرمایه‌داران آن زمان بودند. پس از سرنگونی شاه تمام این دارایی‌ها و اموال مصادره و به بنیاد مستضعفان منتقل شد و هم اکنون توسط تجار قدرتمند بازار و دستگاه روحانیت کنترل می‌شود. بنیادها به حدی بزرگ و مهم‌اند که حدود ۲۰درصد تولید ناخالص ملی به آن‌ها تعلق می‌گیرد. این رقم کمی کمتر از سهم بخش صنعت نفت است. بنیادها تحت کنترل و نظارت دولتی قرار ندارند و مالیات نیز به دولت نمی‌پردازند. در چنین سیستم آشفته‌ای، کارگران فاقد پوشش حمایتی هستند. کارگران از حق اعتصاب محروم هستند و اصلی‌ترین مشکل این است که کارگران از داشتن اتحادیه‌های خود محروم‌اند.
بخش وسیعی از صنایع متکی به یارانه‌های دولتی هستند. با این حال دولت تصمیم به حذف یارانه‌ها گرفته است. به علاوه یارانه‌های بسیاری از اقلام مانند گاز – آرد و غیره در حال حذف شدن هستند. با هدفمند کردن یارانه‌ها شاهد مشکلات بیشتر و گسترش اعتراضات کارگری خواهیم بود. همان گونه که شما به درستی اعتراضات پراکنده کارگری و جنبش کارگری را از هم جدا کردید، جنبش کارگری ایران در حال حاضر نیاز به اتحادیه‌های کارگری دارد. اتحادیه‌های کارگری از پایه‌ای‌ترین حقوق کارگری محسوب می‌شود. وجود اتحادیه‌ها، منوط به وجود دموکراسی و آزادی‌های گسترده سیاسی و آزادی تجمع و آزادی بیان است. به همین خاطر جنبش مدنی کنونی، برای جنبش کارگری ایران بسیار پراهمیت است.
این نکته بسیار مهمی است، که متأسفانه برای برخی در غرب که خود را «چپ» نیز می‌نامند قابل درک و فهم نیست و این جا و آن جا می‌بینیم. برای نمونه افرادی مانند «جمیز پتراس»** از رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی دفاع می‌کنند و علیه زنان و کارگران و کارمندان و جوانان که در اعتراض به این رژیم سرکوبگر برخاسته‌اند، مواضعی خصمانه می‌گیرند. و جالب این جا است که تارنماها و نشریات رژیم ایران مطالب «جمیز پتراس» را که اعتراضات مدنی مردم ایران را وابسته به عوامل خارجی و امپریالیسم می‌داند، چاپ می‌کنند.
برای تضعیف این رژیم ادامه‌ی تظاهرات خیابانی به همراه سازماندهی کارگری ضروری است. در صحبت از جنبش سبز بسیار مهم است که ما این جنبش را به عنوان بخشی از جنبش عظیم‌تر مدنی ایران درنظر بگیریم. در حال حاضر جنبش سبز با آقای موسوی مورد شناسایی قرار می‌گیرد. او تاکنون نشان داده است که در کنار جنبش مردم و جنبش مدنی مردم ایران قرار دارد و از حمایت مردم ایران برخوردار است. اما این که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یا این که آیا او دست به یک سازش بزرگ خواهد زد یا نه؟ بحث دیگری است.


پرسش‌ها و ابهامات زیادی در مورد این رژیم که مرتبا شعارهای عوام فریبانه می‌دهد، وجود دارد. چنین مواضعی چه تأثیری بر سازماندهی جنبش اتحادیه‌ای ایران می‌گذارد؟

از آغاز توهمات زیادی در مورد این رژیم وجود داشت. بخشی از چپ از همان ابتدا خواهان انقلاب عجولانه سوسیالیستی در ایران بود و در آن مرحله بلاواسطه رو در روی رژیم قرار گرفت و به طور بیرحمانه‌ای سرکوب و حذف شد. بخش دیگری از چپ دچار این توهم بود که رژیم ضدامپریالیست است و به دفاع که حتی در مواردی به همکاری با رژیم پرداخت و دموکراسی و آزادی‌های سیاسی را کم اهمیت تلقی کرد. این بخش از چپ نیز بهای سنگینی پرداخت. در حال حاضر متأسفانه بخشی از چپ در غرب تحت تأثیر همان توهمات، اشتباهات مشابه را تکرار می‌کند.
به طور کلی چهار توهم بزرگ در مورد رژیم ایران وجود دارد. اولین توهم این است که رژیم ایران دموکراتیک است زیرا که در آن انتخابات برگزار می‌شود. از تقلبات انتخاباتی که بگذریم، در ایران همه کس نمی‌توانند برای پست نمایندگی مجلس و پست ریاست جمهوری خود را کاندیدا کنند، زیرا ۱۲ عضو شورای انتصابی نگهبان تصمیم می‌گیرند که چه کسانی کاندید بشوند و چه کسانی حذف شوند. هم چنین مقام رهبری دارای چنان قدرت مطلقی است که به هیچ کس حساب و جواب پس نمی‌‌دهد.
دومین توهم این است که رژیم ضدامپریالیستی است. جدا از هارت و پورت‌هایی که رژیم علیه اسرائیل و امریکا می‌کند، به طور واقعی هیچ عملی رژیم انجام نداده است که نشان دهد ضدامپریالیست است. در حقیقت این رژیم در چند فقره با تمام قوا از امریکا در ارتباط با اشغال افغانستان و جریان حمله به عراق دفاع کرده است. ضدامپریالیزم بودن معنایی عمیق‌تر دارد و شامل یک نیروی ارتجاعی که در رویای گسترش و نفوذ ارتجاع خود در سایر کشورها است نمی‌شود. اگر این‌ها ضدامپریالیست هستند پس نمونه بهتر آن «اسامه بن‌لادن» است.
سومین توهم این است که این رژیم حکومت تهی‌دستان است. در این مورد بسیار می‌توان گفت، اما من در این جا تنها به دو معیار سنجش اشاره می‌کنم. یکی شاخص «جینی»*** است، که در ایران امروز حدود ۴۴ است. این وضعیت توزیع ثروت ایران را بدتر از کشورهایی چون مصر، اردن، الجزایر و بسیاری کشورها دیگر قرار می‌دهد، علیرغم این که ایران کشوری بسیار ثروتمند است. مهم‌تر آن که، این رقم توزیع تفاوت چندانی با رقم مربوط در دوران قبل از انقلاب ندارد. معیار دیگر براساس محاسبه تفاوت دهک‌های پر درآمد و کم درآمد است. این محاسبه نشان می‌دهد که مصرف سرانه روزانه دهک بالا، حدود ۱۷ برابر مصرف پائین‌ترین دهک است. این رقم نیز تفاوت چندانی با دوران شاه ندارد.
چهارمین توهم این است که این رژیم متکی به اخلاق اسلامی اقتصادی است و نه یک اقتصاد سرمایه‌داری. این اقتصاد «اخلاقی» همان گونه که «جمیز پتراس» از آن یاد می‌کند، چیزی نیست جز فاسدترین نوع سیستم اقتصادی سرمایه‌داری که می‌تواند به ذهن آید.


برخی اتحادیه‌های نوپا مانند اتحادیه کارگران اتوبوس‌رانی واحد و نیشکر هفت تپه و همین طور معلمین وجود دارند. آن‌ها خواهان حمایت‌های بین‌المللی هستند. پرسش این است که چرا این تشکلات برای کسب حمایت‌های بین‌المللی دچار مشکل هستند. آیا مجادلاتی که بین گروها و افراد چپ در خارج وجود دارد آنان را تا آن اندازه کور کرده است که تلاش واقعی کارگران ایرانی را برای تشکل‌یابی نمی‌بینند؟

بی‌شک، برخی در میان چپ در غرب دچار همان اشتباهاتی هستند که چپ در ایران در دوران انقلاب بود. تمرکز برضد امپریالیزم بودن رژیم، باعث شد که به دموکراسی و آزادی‌ها بهایی مناسب داده نشود.
اگر چپ به طور واقعی علاقه‌مند به سرنوشت کارگران است، باید از آنان پرسید چگونه ممکن است که کارگران بدون اتحادیه‌های خود می‌توانند شرایط زندگی و کار را بهبود ببخشند؟
چگونه امکان دارد که اتحادیه‌های کارگری بتوانند بدون وجود دموکراسی و آزادی‌های گسترده اجتماعی و سیاسی وجود داشته باشند.
موضوع دیگری که چپ به آن توجه ندارد، پراهمیت بودن سکولاریزیم و خطرناک بودن حکومت مذهبی است. خصوصا که چنین رژیمی ابتدایی‌ترین حقوق فردی و شهروندی مردم از جمله حقوق زنان را زیرپا می‌گذارد. حتی اگر فرض کنیم رژیم ایران ضدامپریالیست است، چگونه امکان دارد که یک فرد مترقی چشمش را بر روی جنایاتی که علیه کارگران و زنان و جوانان که می‌خواهند از دست یک رژیم فاسد، تاریک‌اندیش و سرکوبگر خود را نجات دهند، ببندد. تمام کارگرانی که به طور مخفیانه خود را سازماندهی می‌کنند و سایر فعالین جنبش مدنی به حمایت همه جانبه مردم ترقیخواه خارج از ایران نیازمندند و کسانی را که در غرب از احمدی‌نژاد و جمهوری اسلامی دفاع می‌کنند، حقیر می‌شمارند.


توضیحات:
---------------------------------
* ایان موریسن (Ian Morrison) مسئول پوشش خبرهای کارگری سایت تهران بیورو متعلق به شبکه فرانت لاین (Frontline) است.
** «جیمز پتراس» - یکی از پژوهشگران سرشناس و روشنفکران چپ امریکا است.
*** Gini شاخص برای محاسبه توزیع ثروت بر مبنای رقمی بین صفر و صد، هرچه رقم به صفر نزدیک باشد جامعه عادلانه‌تر و هرچه به صد نزدیک تر، ناعادلانه تر است.
یادآوری: این گفت‌وگو در تاریخ ۲۸ ماه مارس بزبان انگلیسی در شبکه فرانت لاین چاپ شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست