عالیجناب هنوز سرخپوش است!
مهران فرجی
•
چه شده که برخی روزنامههای اصلاحطلب قلم به مجیزگویی عالیجنابی دست گرفتهاند که هنوز هم حقیقتا سرخپوش است و خاکستری؟! چه شد که اصلاحطلبها فکر کردهاند برای ماندن در قدرت باید دست به دامان هرکسی حتی هاشمی رفسنجانی با آن سابقه خراب و با آن ذهنیت بد بین مردم بشوند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۶ فروردين ۱٣٨۹ -
۱۵ آوريل ۲۰۱۰
آن روزهای سیاه را یادمان نمیرود. همان روزهای دست کردن در سطل سوسک بهخاطر کوتاه بودن آستین و روزهای به زندان افتادن دهها فعال سیاسی فقط به خاطر نگارش یک نامه انتقادآمیز از سیاستهای اقتصادی هاشمی رفسنجانی.
روزهایی که عالیجناب سرخپوش با دوم خرداد از قدرت کنار رفت و رهبری او را بهترین رییس جمهورش خطاب کرد.
روزهای حمایت احمدینژاد از رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم.
حالا چه شده اصلاحطلبانی که به واسطه فضای به شدت بسته و خفقان مطلق دوره هاشمی، دوم خرداد را دیدند و به قدرت آمدند، به سمت این چهره نهچندان خوشایند در بین مردم، رفتهاند؟!
چه شده که برخی روزنامههای اصلاحطلب قلم به مجیزگویی عالیجنابی دست گرفتهاند که هنوز هم حقیقتا سرخپوش است و خاکستری؟! چه شد که اصلاحطلبها فکر کردهاند برای ماندن در قدرت باید دست به دامان هرکسی حتی هاشمی رفسنجانی با آن سابقه خراب و با آن ذهنیت بد بین مردم بشوند؟
نمیدانم مسئولان اصلی روزنامههایی همچون بهار و آرمان به این فکر کردهاند که چرا تیراژ روزنامههایشان پایین است؟
وقتی روزنامه بهار در ویژهنامه بهاریش با تیتر «باید که سپر باشد پیش همه پیکانها» و با مصاحبه با برادر و پسر هاشمی سعی در تطهیر چهرهای منفور میکند و روزنامه آرمان نیز منتظر است که هاشمی دهانش را باز کند تا تیتر یک روزنامهاش کند، چه انتظاری از مردم دارند که این روزنامهها را بخرند؟!
آیا کسی پیدا میشود که بگوید رفسنجانی چهره منفوری در جامعه نیست؟
چرا مردم باید حرف خاندان هاشمی را باور کنند که بگویند «ما پاک پاکیم»؟!
همین حاج حسین مرعشی که حالا زندان هم رفته و لابد اپوزیسیون میشود! از قِبل رابطه فامیلی با هاشمی رفسنجانی، کم از رانت استفاده کرده و کم خورده است؟ بگذریم...
گاهی دلم برای خودمان میسوزد. برخی دوستان دل به کسی بسته اند که حتی هرگز از آنها حمایت رسمی نمیکند. وای به حال ما که منجیمان بخواهد هاشمی رفسنجانی باشد!
یک روز دوستی میگفت، اگر ده میلیون نفر هم به احمدینژاد رای داده باشند باید به حال این مملکت و فرهنگش گریست؛ این درست است، اما همان قدر هم باید به حال روشنفکرهایی گریست که پنج سال پیش نام محمدچاخان به خاتمی نهادند اما باز هم از کسی حمایت کردند که تنها مشخصهاش حمایت خاتمی از او بود!
این اشتباهات همیشه تکرار شده و در مورد برخی همواره تکرار هم میشود و همانطور که جبهه مشارکت در اوج تحریم مردمی انتخابات مجلس هفتم و هشتم، وارد عرصه شد، چهبسا باز هم برای رسیدن به قدرت در انتخاباتی که اگر برگزار شود، شرکت کنند و مثلا از قالیباف یا اصولگرایان معتدل حمایت کنند؛ شاید حق هم دارند! یک بار طعم شیرین قدرت را چشیدهاند و با اینکه در زمان قدرت تمام فرصتها را سوزاندند، انتظار حمایت هم دارند.
اما انتخابات دهم با همه بدیهایش نتایج خوبی هم داشت. درست است که با آمدن میرحسین فضا کمی باز میشد، اما چهار سال یا هشت سال کسانی به قدرت میآمدند که برای رسیدن به قدرت و ماندن در آن حاضرند دست به هر کاری بزنند و آویزان هر کسی حتی رفسنجانی بشوند و در بهترین حالت دوره هشت ساله ناکام خاتمی که نتیجهاش شد محمود احمدینژاد تکرار میشد.
اعلام آنگونه ی نتیجه انتخابات باعث شد که اولا تکلیف بخش عمده ای از اصلاح طلبان مشخص شود و نظام نشان دهد که جایی برای آنها ندارد و برخی ترجیح می دهند تنها تنها بخورند! دوما تکلیف مردم نیز با نظام مشخص شد که مهمترین موضوع نیز همین است.
اما در رابطه با کشورهای خارجی، بسیار متاسفم که در این فضا، از سرکرده های گروه هایی همچون منافقین و سلطنت طلب ها با ایدئولوژی مشخصشان، حمایت میکنند و در پارلمانشان به سرکردههای برخی از این گروهها که سابقه روشنی دارند جایزه میدهند!
|