بررسی کتاب سیاست و سیاست گذاری اقتصادی درایران (۱۳۴۰ - ۱۳۵۰)
مصاحبه با علینقی عالیخانی (۱)
رضا اغنمی
•
این دفتر"هفتمین مجلد از مجموعه توسعه و عمران ایران" است. کار با ارزشی که بنیاد مطالعات ایران انجام میدهد. اهمیت این کار زمانی چشمگیر میشود که دستبردها و دستکاریهای رژیم اسلامی، به متون گذشته، در ایران رواج پیدا کرده و دستبرد و تغییر متن های تاریخی و ادبی و فرهنگی، و هر آنچه که امروزه روز خلاف نظر شارحان حکومت اسلامی ست، به راحتی صورت میگیرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
٨ می ۲۰۰۶
ویراستار: غلامرضا افخمی
از انتشارات بنیاد مطالعات ایران. امریکا
چاپ اول ۱٣٨۰/۲۰۰۱
" .. وقتی قرارداد نفت با کنسرسیوم را در ۱۹۵۴ که میشود۱٣٣٣، بستند، درآنجا گفته میشد امور اساسی شرکت نفت را کنسرسیوم انجام میدهند: شرکت اکتشاف و تولید و تصفیه. این میشود اساسی. آن وقت به کارهائی که جنبی است و مستقیما مربوط به استخراج و یا تصفیه نیست به آنها میگوئیم غیراساسی. ولی واژهی غیراساسی، که واقعا هم برای کارهای غیراساسی بود ازنطر تبلیغاتی و روحیهی مردم ایران که درتلاش ملی کردن صنعت شکست خورده بودند چنان زیبا نبود. بنابراین گفتند غیرصنعتی که هیچ معنائی نداشت. امور غیرصنعتی عبارت بود ازهمه کارهائی که مربوط به مسکن، بهداشت، آموزش، تربیت و مسائل کارمندی و کارگری میشد. اینهارا شرکت ملی انجام میداد. ..." ص ۱۴
بعد از عقد قرارداد با کنسرسیوم، درهمان سالها جسته و گریخته شایعاتی درباره شکست پروژهی ملی شدن نفت برسر زبان ها افتاد که بعد ازمدتی به فراموشی سپرده شد. درآن زمان نه درجراید چیزی دراین باره منعکس شد و نه دولت کودتا چیزی گفت فقط مسئلهی پنجاه پنجاه راگفتند وتمام شد. تا اینکه پس ازنزدیک به نیم قرن، معلوم میشود که در دوران قرارداد با کنسرسیوم، وظیفهی شرکت ملی نفت ایران، در ادارهی امور:
" مسکن، بهداشت، آموزش، تربیت و مسائل کارمندی و کارگری" خلاصه میشد ولاغیر.
این که پس از گذشت نیم قرن، یک دولتمرد رژیم گذشته از شکست پروژه ملی شدن صنعت نفت ایران، با مدرک و سند صحبت میکند، تازه پرده ها کنار میرود و چیرگی استبداد عریان میشود. به ظن قوی، بی اعتمادی و دولت ستیزی سنتی مردم را ازاین زاویه میتوان فهمید.
عالیخانی، در آشنائی با اوضاع خوزستان در دوران خدمتش درشرکت نفت، اطلاعات مفیدی دارد. میگوید :
" ... البته باید گفت که درهمان زمان کارهای غول آسا درخوزستان انجام میشد، خوشبختانه به صورت برنامه منطقه ای، که سازمان برنامه زیر نطر مرحوم ابوالحسن ابتهاج و به دلیل سرسختی ابتهاج انجام میداد که اقتصاد خوزستان را دگرگون کرد. ص ۱۵ ۱۶
در ادامهی کارهایش، بعد ازطهرها در اطاق بازرگانی تهران بعنوان مشاور کارشناس اقتصادی استخدام میشود و اینجاست که : " ... نه فقط با تقریبا تمام صاحبان صنایع فعال و سرشناس آن روز آشنائی پیدا کردم، و با بعضی شان دوستی پیدا کرده بودم ... این یک کارآموزی فوق العاده ای بود برای من که مسائل را از نقطه نظر کسانی که با دولت رو به رو هستند و هزار گرفتاری دارند ببینم." ص ۱۷
در کابینه اول علم پست وزارت اقتصاد را برعهده دارد. اصلاحات ارضی که درکابینهی امینی شروع شده بود در کابینهی علم نیز ادامه دارد. " یک چیزی را به شما بگویم. من فوق العاده تحت تآثیر رفتار خود شاه قرارگرفته بودم که از نظر من، که ازبیرون نگاه میکردم میدیدم با جان و دل دنبال جریان اصلاحات ارضی است ... معتقد بودم که باید از او پشتیبانی کرد."۱٨ - ۱۹
درباره نزدیکی با آمریکا میگوید :
" ... باید به شما صریح بگویم، که از روزی که پس از پایان تحصیلات به ایران برگشتم فوق العاده به من برمیخورد که میدیدم که حالت رابطه مسئولان آمریکا با مسئولان ایرانی حالت ارباب نوکری است. ... مجیدیان که آن موقع قائم مقام بانک ملی ایران بود میگفت که من ترجیح میدهم که این چند میلیون دلار را اینها به ما ندهند و ما یک مقدار دندان روی جگر بگذاریم و این قدر خفت گدائی از خارجی را نکشیم." ص ۱۹
عالیخانی درباره اصلاحات ارضی و برخوردهای منفی مخالفان آن طرح، نظری دارد که میتوان گفت معطوف به بحثی ست که در پیش توسط ویراستار هم مطرح شده است :
" نظام حکومتی درتبدیل توانمندی های اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی به توانمندی سیاسی توفیق نیافته بود. "
با چماق استبداد و قیم، هیچ ملتی به آزادی نرسیده است. تازه ، درک آزادی و اِشراف به حدود و ثغور آن نیز زمینه های مساعدی میخواهد که میباید فراهم شود. با حفط سنت های دست و پاگیر و تقدس جهل، نمیتوان، از چیرگیِ سیاه اندیشی و کهنه پرستی رها شد و ابزار فکریِ پیشرفت های دنیای معاصر را درک کرد. تجربهی شکست تجددخواهی و خیزش مشروطه، غفلت های ملی را ازپرده بیرون افکند. در همین انقلاب ۱٣۵۷ بیش ازآنکه درپشت بام مدرسه علوی فرماندهان را بکشند، میبایست، اندیشه های بدوی ما را بردار میکردند که برعکس شد. حاصل آنکه غفلت روی غفلت درهم تنید ومردم، دریک همبستگی حیرت انگیزبا ستایش تحجر، فلاکت تازه ای را به جان و دل خریدند.
شرایط تکانِ ملی و پرش به جلو، با فکر درست، زمانی فراهم میشود که فضای سیاسی جامعه، با گزینه های سالم، امنیت فرد وحقوق انسانی را قابل احترام بداند. این گونه مسئولیت های مهم درجهان مدرن، با نهادهای پر و پا قرص مدنی ست که درحکومت ها یشان متجلی میشود.
بخش دوم: سازماندهی و ساماندهی اقتصاد ملی
دراین بخش، عالیخانی با اشاره به اختلاف وزیر بازرگانی و وزیرصنایع و معادن میگوید:
" ... اینها طرز فکر مطلقا متضاد همدیگر داشتند. طاهر ضیائی به عنوان وزیر صنایع به شدت میخواست از صنایع موجود آن روز حمایت بکند و جهانشاهی بیشتر توجهش به بازگانان و صادرکنندگان و وارد کننده ها بود ... ایدهی خیلی دقیقی هم نداشتند که چگونه اقتصاد کشوررا جلو ببرند و از رکود بیرون بیاورند ... هرکدام فقط سعی میکرد که مشتری خودش را حفظ بکند. یکی طبقه صنعتگر و دیگری طبقهی بازرگان. بنا براین شاه و علم به این نتیجه رسیده بودند که این دو وزارتخانه را یکی بکنند" صص ۲۷- ۲۵
درکنار این اختلاف ها، عالیخانی با انتخاب همکاران جدید با سازماندهی تازه ای کارش را شروع میکند.
جالب اینکه، قبل از شروع کار وقتی به نزد علم میرود، علم میگوید " ... نه آقاجان ما میخواهیم شما به ما برنامه بدهید. با روش مخصوص خودش گفت ما میخواهیم شما دکتر شاخت ایران باشید. گفتم که اما شرط من این است که من هرکسی را بخواهم بیاورم وهرکسی را که بخواهم بتوانم بیرون کنم. اگر این شرط مرا قبول نکنید نمیتوانم این کاررا قبول بکنم. ... ... علم گفت نه، هرکسی را بخواهی میتوانی بیاوری و یا بیرون کنی. گفت دیگر چی؟ گفتم هیچی. ص ۲۹.
پندآموز اینکه هریک ازرجال با قدرت در دوران محمد رضاشاه، قبل از ورود به حوزهی کار، با توجه به دخالت های شاه و ترس ازبدنامی و مخدوش شدن مسئولیت ها، روی استقلال عمل خود پافشاری میکنند. لایحهی اختیارات دکتر مصدق و بعدها آن چنانکه درخاطرات ابوالحس ابتهاج آمده، همو و حالا با مطالعهی خاطرات عالیخانی، همگی با ترس و بیمی مشترک، گرفتار دخالت های شاه هستند.
درباره حادثهی ۱۵ خرداد و رفتار قاطعانه دولت توسط اسدالله علم، با آن پیشامد، عالیخانی، روایت های زیادی دارد که خواندنی ست . اما همو، روز اول با شنیدن تشنج وشلوغیها شگفت زده میشود.
" ... برای من و طرز فکر من، این حوادث فوق العاده ناراحت کننده بود و فکر میکردم چطور درکشوری یک چنین اصلاحاتی میکنند یک عده درخیابان میریزند و کار به اینجا میرسد. این بود که درهیئت وزیران گفتم که من نمیدانم ریشهی این امر درکجاست و خبرندارم." ص ۴۱
عالیخانی دربدو شروع به کار، متوجه بی برنامگی بازرگانی و اقتصادی کشورمیشود و با طرح های اساسی و انتخاب مدیران آگاه اصلاحات و مسئولیتها را تعیین میکند. میتوان گفت با سازماندهی تازه، انگار که کار ها از صفر شروع میشود.
" ... اصولا به شما بگویم کسانی که ناله میکنند که ما میخواستیم چنین و چنان بکنیم ولی نگذاشتند، علتش این است که خودشان هم نمیدانستند که چه میخواهند. اگر انسان برای خودش باشد که چه میخواهند و بتواند آن چیزی را که میخواهد به روشنی بیان بکند و به عبارت دیگر، صورت مسئله را درست بنویسد، خیلی آسان میتواند با دیگران راه بیاید. این را من همیشه درتجربهی خودم دیده ام." ص ۵۴
اعتماد به نفس و لیاقت کافی در مدیریت، و میزان بالای قدرت اجرائی را میتوان از سخنان بالا تخمین زد. نا گفته نماند که سیستم ایران استبدادی تمامِ مسائل کشوررا تحت الشعاع افکار دلخواهِ شاه قرارمیدهد، عالیخانی، به طور قطع دارای لیاقت و کاردانی و مورد اعتماد شخص شاه باید بوده باشد که با دست باز بتواند با قدرت کامل وزارتخانهی قدرتمندی را که پولساز ترین نهاد دولتی وملی ست، با چنان نظم و انضباط و مدیریت سر و سامان بدهد.
اصولا شالودهی بحثِ این کتاب، ضمن شرح حال عالیخانی، توصیف فعالیت های خود وهم اندیشانِ هم طبقه اوست که نه تنها ازمنظر تحولات اقتصاد ایران و برای پیشرفت کشورحائز اهمیت میباشد، بلکه دریچه ای ست با نگاه تازه دربازآفرینی سیاستهای کلی آن دوران، در تبیینِ تلاش مدیران و مسئولان رژیم گذشته ، اگر چه امروزه در گرد وغبارتعصبات ویرانگر نادیده گرفته میشود، اما وجدانِ جامعه زمانیکه به داوری نشست، با ادای سهم هریک از آنها، نیک و بد اعمالشان را به تاریخ واگذار میکند.
عالیخانی، روایت نوسازی ایران را بازبانی ساده به خواننده نقل میکند. اقتصاد دانی ست که استحکام و قدرت بیان زبانش روان است. خواننده، در همه صحنه های روایت، با جاذبه ای تازه روبه روست.
" ... به عنوان نمونه، وقتی که ما صحبت میکردیم که برای صنایع کارگر احتیاج داریم. میدیدیم که کارگرهای ما هیچ نوع کارآموزی درست نداشته اند و راندمان کارگرهای ما دررشته های صنعتی فوق العاده پائین است ... ... در اواخر دههی ۷۰، یعنی خیلی پس از آن دورانی که من به آن اشاره میکنم، ما در ایران ۹۰ هزار کارآموز فنی داشتیم درترکیه ۹۰۰ هزار داشتند. یعنی ده برابر و درکشورهای پیشرفته که اصلا قابل مقایسه نبود." ص ۶۶
اینکه ما درایران فاقد صنعت بودیم. نباید تردید داشت. واقعیت این است که میراث شوم قاجاریان، جر فلاکت و ویرانی چیز دیگری نبود. جاده نبود. آمد و رفت بین شهرها سخت خطرناک بود. مسافرت از تبریز به مشهد باعبور از کشور روسیه صورت میگرفت. آن هم از طریق پیاده یا کالسکه ازتبریز به بندر انزلی و ازآنجا با کشتی به باکو - عشق آباد و سرخس تا میرسیدند به مشهد. تعلیم و تربیت بچه ها درفضای مکتب خانه های نمور و تاریک و درس ها نیز در تعلیم قرآن وشرعیات خلاصه میشد. آمدن مشروطیت نیز دیری نپائید ، چون طفلی نوپا فلج شد. دراواسط مجلس دوم، با شروع جنگ اول جهانی، ایران میدان تاخت و تاز لشگریان روس و انگلیس و عثمانی و آلمان شد. قحطی و نا امنی، فقر و بیماری سراسر کشور را فرا گرفت. یحیا دولت آبادی در بخشی از کتاب «خاطرات یحیا»، سیه روزی و فلاکت روزافزون مردم کشوررا در آن سالهای نکبت بار، روایت کرده است .
پیدایش رضاخان در صحنهی سیاسی ایران با آنهمه روایت ها که " انگلیسی ها آوردندش" سیمای گورستانی ایران را تغییر داد. امنیت مردم تا حدودی تآمین شد و انگشت شمار صنایع بزرگ در گوشه و کنار کشور ایجاد گردید. چند کارخانه قند ویک کارخانه سیمان ری و چند نساجی راه افتاد کارخانه ذوب آهن که آثار ساختمان ناتمامش بعلت حملهی متفقین به ایران، تاسالها پیش درکرج به چشم میخورد و صنایع دستی وخرده پا مانند جوراب بافی وحوله بافی و شهربافی و سماورسازی و ... که بعد از هجوم اجناس خارجی به کشور، به حیات بخور و نمیر خود ادامه میدادند. طرح نوسازی ایران که درزمان رضاشاه شروع شده بود در سلطنت محمدرضاشاه نیز دنبال شد و رسید به جائی که دراثر تربیت مدیران تحصیل کردهی داخلی، سیر تحول صنعت با تجربه های تازه ای شکل گرفت.
نمونه ای از این تحول را عالیخانی چنین توضیح میدهد:
" ... در واقع کارخانه خریدنی نیست، بلکه شما میباید طرح خودتان را بریزید و باتوجه به ظرفیتی که برای تولید کالا روشن بکنید به چه ماشین ها و به چه نوع تجهیزاتی احتیاج دارید ... طراحی بکنید ... تمام اینها هنر صنعتی است و گرنه ماشین آلات سرهم کردن به آن اندازه سخت نیست. آن را به صورت کلی به نام دانش فنی میشناسند ... یکبار متوجه شدم درکارخانه ای که خریداری شده و هزینه اش راهم سازمان برنامه، یعنی بهترین دستگاه کشور داده، جزء چیزهائی که وارد کرده بودند درهای بزرگ فلزی آهنی بود که درِ کارگاه را میبست. یعنی از پیش پا افتاده ترین چیزهائی که نه فقط درشهرهای بزرگ ایران درخیلی از روستا ها میتوانستند بسازند. ص ۶۷ ۶٨
عالیخانی، از تجربیات خود میگوید :
"تولید کنندگان سیمان جنس خودشان را نمیتوانستند بفروشند. ... با راه آهن هم صحبت کردیم. درآن موقع وزیر راه معینیان بود، مردی فوق العاده مثبت. او هم گرفتاری داشت به خاطر اینکه دربرابر هریک تن کالائی که از جنوب وارد کشور میشد یک سوم یا یک چهارم تن کالا از شمال به جنوب میرفت یرای صادرات. بنا براین واگن ها خالی برمیگشتند. با او صحبت کردم که برای اوهم صرف میکند که قیمت حمل کالارا ازشمال به جنوب بشکند. درنتیجه ما با بهای خیلی پائینی میتوانستیم سیمان را به بندرهای خودمان در خلیج فارس ... برسانیم.شروع کردیم به صادرات سیمان به منطقه خلیج فارس و سیمانی که از جاهای دیگر دنیا میآمد را کاملا شکست دادیم. ... ... " ص ۷۰
سامان دادن به این کارهای مثبت درمرحله اول نیاز به عشق و علاقه دارد و درمراحل بعدی لیاقت ودلسوزی به آیندهی کشور و جامعه، که متآسفانه اکثر رجال دوران پهلوی، فاقد آن روحیهی بالا برای عرضهی قدرت ذاتی خود بودند.. سرنوشت فرجامین تیمورتاش و داور دو وزیر مقتدر و کاردان رضاشاه، در دل و جان هریک از مسئولان بلند پایهی کشور لانه کرده بود و درتمام دوران پهلوی دوم ذهن ها را سوهان میزد. گلایه های اسدالله علم از محمدرضاشاه در سال های پایانی عمرش با آن همه خدمات ارزندهی او، در تآیید چنین تردیدها قابل تآمل است. این که عالیخانی با سیاست ویژه ای توانسته درآن ده سال وزارت، لیاقت و کفایت خود را با پیشرفتها و تحولات صنعتی و اقتصادی کشور هماهنگ کند، قابل حرمت است. گو اینکه نشانه هائی درهمین کتاب به دست میدهد که علت کناره گیری اش از مسئولیتها، دلخوری شاه از او بوده، آن هم به دلیل اینکه توصیه های شاه را زیاد جدی نگرفته است.
عالیخانی، خاطره ای از دو مبتکر ایرانی روایتی دارد که اززبان یک مسئول بلند پایه، شنید نی است .
" ... یک روزمن دیدم که دو جوان آمدند به دفترم و پروانه میخواهند برای ساختن اتوبوس. اسم اینها بود احمد و محمود خیامی. به اینها گفتم شما چه سابقه ای دارید که میخواهید اتوبوس بسازید. گفتند ما درمشهد گاراژ داشتیم و آنجا مکانیکی میکردیم و این کاررا یاد گرفتیم. این اطاق اتوبوس را آسان میشود ساخت. خوب من دیده بودم که اتوبوس معمولی و سنتی را به صورت زیبا میساختند.. اما اینها میگفتند ما میخواهیم عین اتوبوسهائی که درخارج میسازند درست بکنیم. ..." ص ۱۰۷
کار دنبال میشود. یعنی: تسهیلات لازم از طرف عالیخانی هموار میشود. "قبول کردم که اینها بروند کارخانه را راه بیاندازند. پروانه هم دادیم" ص ۱۰٨
همین تسهیلات و پشتیبانی وزیر دولت از این دو مبتکر به تآسیس چند شرکت بزرگ برای راه اندازی اتوبوس سازی و فعالیتهای ایران ناسیونال و راه اندازی ده ها کارگاه های مستقل صنعتی جنبی منجر شد. وهمانگونه است تآسیس کارخانه رادیاتورسازی که با توجه به اختلاف فاحش آب وهوای ایران درتابستان و زمستان، مقرون به صرفه بود که رادیاتورازانواع گوناگون یعنی کامیون و اتوبوس وسواری درایران ساخته شود. "درنتیجه اینها رادیاتورهائی ساختند که کارکردش به مراتب بهتر از رادیاتورهای خارجی بود. چون برای شرایط اقلیمی ایران طرح شده بود." ص ۱۰۹
لطفا برای مطالعه آثار این نویسنده از وبلاگ های زیر دیدن کنید.
www.naghdha.persianblog.com
www.ketabedastan.blogspot.com
|