توهم ذهنی و توطئه عینی کودتاچیان حاکم
روزنامه نگار معترض (جان شیفته)
•
رابطه ارگانیکی و دیالکتیکی خبر قطعی بودن زلزله تهران، احتمال وقوع جنگ، طرح هدفمند کردن یارانه ها و بحث ازدیاد جمعیت که همگی نقش مختل کننده را داشته و تنها بخشی از اخبار هفته های اخیر بوده است در کنار بحران سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و اجتماعی نظام جمهوری اسلامی می تواند تصویر روشنی از وضع موجود را نشان دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۱ فروردين ۱٣٨۹ -
۲۰ آوريل ۲۰۱۰
در طی هفته های اخیر یک موج بزرگ از ارعاب عمومی و تهدید مشخص نسبت به طیف های مخالف حاکمیت موجود در کشور به راه انداخته شده است که ناشی از یک توهم بیمارگونه در همپیوندی با توطئه برای سرکوب جنبش های اعتراضی بوده است. این دوگانه ی ارعاب و تهدید در شرایطی توسط علی خامنه یی، احمدی نژاد و حلقه ی حاکمان کنونی انجام می گیرد که بنا به شواهد موجود، کشور در وضعیتی قرار دارد که بیش از همیشه برای کاهش صدمات ناشی از شکاف دولت – ملت و سوءمدیریت دولت مستقر، حداقل های سیاست ورزی حکم می کند که فضای آرامش و حداقل های تعامل با افکارعمومی در پیش گرفته شود. برای ورود به این بحث و قرار گرفتن در فضای موردنظر باید به یک پکیج از خبرهای دو هفته ی اخیر به طور هم زمان و با درک رابطه ی دیالکتیکی این مجموعه به درستی توجه کرد.
حدود دو هفته پیش احمدی نژاد به طور رسمی در طی یکی از آن سخنرانی های امام زمانی خود اعلام کرد که وقوع زلزله در تهران قطعی است و برای پیشگیری می بایست حداقل ۵ میلیون شهروند تهرانی این شهر را ترک کنند. وی هم چنین در این خصوص راهکار نیز ارائه داد و گفت که دولت به کسانی که از تهران می روند کمک های بلاعوض و وام کم بهره پرداخت می کند. متعاقب این افاضات، امامان جمعه و بعضی از وزاری دولت نیز ظاهرا از خواب بیدار شده اند و به یکباره چون اصحاب امام زمان منبع الهامات فوق قرار گرفته و هر یک به فراخور موقعیت خویش، چون موسی خود را شبان رمه یی پنداشتند که می بایست از "وادی خوف" به "وادی ایمن" رهسپارشان کنند. این مضحکه تا به آن اندازه تهوه آور و مسخره بود که بلافاصله با اظهارات وزاری علوم و بهداشت مبنی بر انتقال دانشگاه ها به خارج از شهر تهران بسیار زودتر از آنچه انتظار می رفت دم خروس این دروغ و سناریوی جعلی از زیر لباده ی آقا دزده هویدا شد. در اینکه تهران در معرض زلزله قرار دارد هیچ شکی نیست و سال هاست که کارشناسان نسبت به این موضوع هشدار داده اند ولی اینکه زلزله ی تهران چه ربطی به دانشجویان دارد که اتفاقا اکتیوترین قشر آگاه در خصوص پیشگیری از آسیب های این بلای طبیعی می باشند و خود می توانند در صورت هر اتفاقی نقش ماموران نجات را در این کشور بی در و پیکر بازی کنند، جای اما و اگرهای زیادی خواهد داشت. اگر قرار باشد در یک موقعیت منطقی برای پیشگیری از زلزله ی تهران راهکاری اندیشید و جمعیت هایی را از این شهر منتقل کرد، بدون شک بهترین راهکار بهینه سازی ساخت و ساز و تجدیدنظر در مهندسی شهری، گسترش سیستم های مواصلاتی، سرمایه گذاری کلان در حوزه ی گروه های نجات و آتش نشان، توجه خاص به حاشیه نشینان و خانه های آلونکی اطراف تهران، تمرکز بر بافت بسیار فرسوده ی جنوب شهر که اتفاقا به جهت گسل خطرناک "جنوب ری" آسیب پذیرترین نقطه می باشد، خروج پادگان ها و پرسنل نظامی از بافت شهری که بنا به آمارهای رسمی حجم بسیار عظیمی را شامل می شود، حل معضل ترافیک که حداقل در طی سال های اخیر بابت رقابت بین دولت و شهرداری از سوءمدیریت رنج می برد، خروج بازار و وزارتخانه های دولتی از شهر که روزانه خود به تنهایی موجب ورود میلیون ها مسافر به تهران می شوند و بسیاری موارد دیگر که هیچ سنخیتی با دانشگاه و دانشجو پیدا نمی کند، خواهد بود. اینکه چرا دولتمردان و حاکمان این همه مشکلات شهری و اولویت ها در خصوص پیشگیری از زلزله را به کناری نهاده و یک راست به سراغ دانشگاه و دانشجو رفته اند هیچ ربطی به زلزله طبیعی ندارد بلکه مربوط به زلزله ی سیاسی است که بدون شک یکی از مسببان اصلی آن همین دانشجویان می باشند و ظاهرا آقایان در معرض الهامات امام زمانی نمی خواهند به صراحت عنوان کنند. به یقین چنانچه دانشجویان و جامعه ی ایرانی خیلی زود نسبت به این سیاست خطرناک و ویرانگر عکس العمل شایسته و اعتراضی نشان ندهند می توان انتظار داشت که عقده های محمود در مورد دانشجویان جامه ی حقیقت به خود گیرد. کودتاچیان به درستی می دانند که یکی از اجزای اصلی اعتراضات همیشگی و به خصوص موج سبز بعد از انتخابات ۲۲ خرداد سال گذشته، جنبش زنده و بالنده دانشجویی بوده است و با سیاست زمین سوخته علیه دانشگاه در صدد انتقام گیری برآمده اند. روز اول ماه مه بهترین فرصت برای جنبش دانشجوئی است تا با همبستگی با جنبش کارگری وسیع ترین اعتراضات خود را نسبت به این برنامه توطئه گرانه ی حاکمیت نشان دهند.
بعد از اعلام استراتژی جدید هسته یی آمریکا توسط "باراک اوباما" رئیس جمهوری این کشور و تاکید بر اینکه ایران و کره شمالی تنها کشورهایی می باشند که از این پس به طور بالقوه در معرض حمله ی هسته یی این کشور می توانند قرار گیرند و هم چنین اخبار ضد و نقیض مبنی بر بن بست مذاکرات هسته یی ایران با جامعه جهانی و امکان حمله ی نظامی، مقامات ارشد سیاسی و لشکری با رهبر جمهوری اسلامی دیدار کردند. در این ملاقات آقای خامنه یی ضمن هشدار نسبت به احتمال حمله به ایران در مسیر تهدیدات متقابل بر سیاست تندروانه ی کنونی که منجر به انزوای کشور شده است تاکید دوباره یی انجام داد. هنوز طنین صدای رهبری از تریبون های رسمی نظام خاموش نشده بود که فوج فوج مقامات لشکری و کشوری در جایگاه استراتژیست های نظامی از مقابله به مثل و تشبیه ناوهای آمریکائی به لگن سخن پراکنی کردند. در اینکه احتمال حمله ی نظامی به ایران توسط ایالات متحده یا اسرائیل همواره وجود خواهد داشت جای هیچ شکی نیست ولی این موضوع قبل از هر چیز به سیاست تهاجمی و اظهارات تحریک آمیز مقاماتی برمی گردد که هر چیزی را در پشت پرده دنبال می کنند به غیر از تامین منافع ملی ایران. حاکمان کنونی کشور با توجه به اتخاذ سیاست های تحریک آمیز خود نسبت به کانون های تهدید در شرایطی که در بدترین وضعیت اعتباری و مشروعیت ملی، منطقه یی و بین المللی قرار دارند به نظر می رسد که آگاهانه به استقبال یک درگیری نظامی پیش می روند. هر عقل سلیمی به درستی درک می کند که روش سیاسی جلوگیری از حمله نظامی به کشور هیچ سنخیتی با تدارکات، ساز و برگ، آرایش نظامی و تهدیدات متقابل ندارد چرا که در شرایط کنونی که هژمون های بین المللی درگیر ۲ جنگ افغانستان و عراق می باشند و جهان نیز تازه از زیر بار بحران اقتصادی کمر راست کرده است این گزینه مطلوب رقبای جمهوری اسلامی نبوده و فقط کافی است که تندروهای حاکم سیاست های مخرب و تهدیدآمیز خود را اصلاح کنند. اتفاقا تجربه این چند سال اخیر نشان داده است که این سیاست تهاجمی و انزواگرانه دقیقا در راستای منافع افراطیون راستگرا و ارتجاعی ترین نیروهای سیاسی در واشینگتن و تل آویو بوده است. چنانچه دو ماه قبل از این، ژنرال "دیوید پترائوس" فرمانده ارشد نظامی آمریکا در مصاحبه با یکی از روزنامه های معتبر آمریکایی به صراحت اعلام کرد "احمدی نژاد بهترین سرباز ما در حوزه ی خلیج فارس است چرا که اقدامات وی منجر به تسهیل یارگیری ما در منطقه که به شدت جو ضدآمریکایی داشت، شده است". استراتژی جمهوری اسلامی و سیاست خارجی دولت احمدی نژاد تا به امروز بیشترین صدمه و آسیب را به موقعیت ایران در منطقه و جهان زده است و بر طبق آخرین نظرسنجی بی بی سی که در روز ۱۹ آوریل انتشار یافته است ایران در میان کشورهای جهان از کمترین محبوبیت برخوردار بوده است. با توجه به شواهد موجود موضوع حمله به ایران ارتباط مستقیم و غیرقابل انکاری با سیاست تهاجمی و تهدیدآمیز کنونی این کشور دارد و به همین دلیل ادامه این سیاست در شرایطی که بحث حمله جدی تر از همیشه است می تواند این ذهنیت و واقعیت را ایجاد کند که حلقه ی حاکمان فعلی نظام از یک حمله ی نظامی به تاسیسات هسته یی کشور برای فرار از وضعیت متزلزل خود در حوزه ی داخلی استقبال می کنند. این فاجعه دستاوردهای دوگانه یی را برای آنان می تواند به همراه داشته باشد، از یک طرف این حمله می تواند موجب به معاق رفتن و پنهان سازی دروغ پراکنی های آنان در خصوص دستاوردهای هسته یی که این همه برای آن هزینه کرده اند، بشود و از طرف دیگر با استفاده از بهانه ی حمله ی خارجی قلع و قمع منتقدان نظام و جنبش اعتراضی را در هنگامه ی این آشوب به انجام رسانده و هم زمان در پشت پرده به معامله ی بزرگ با غرب در غیاب حضور نقادانه ی معترضان اقدام کنند.
دعوای بین دولت و مجلس بر سر طرح "هدفمند کردن یارانه ها" گام به گام به نقطه یی رسیده است که هم اکنون با توصیه های رهبری، نمایندگان این مجلس گزینشی تقریبا به تمام تقاضاهای نامشروع و غیرقانونی احمدی نژاد پاسخ مثبت داده اند. با توجه به اینکه این طرح نولیبرال در شرایط وضعیت بداقتصادی و وجود یک جنبش گسترده ی اعتراضی مطرح شده است و تبعات آن هم بنا به ادعای اکثر کارشناسان و اقتصاددانان گریبان طبقه ی متوسط و حتی طبقات فرودست را خواهد گرفت، به نظر می رسد که تلاش برای دزدی از ملت و انتقام گیری سیستماتیک از توده های عظیم مردم ایران خواهد بود. برداشتی که احمدی نژاد و حلقه ی اطرافیان وی از این طرح دارند دقیقا به عکس تمام ادعاهای آنان مبنی بر حمایت از اقشار محروم جامعه، در راستای سیاست های شکست خورده ی نولیبرال بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است که حتی نوع تعدیل شده و تلطیف تر آن در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی موسوم به طرح "تعدیل اقتصادی" قبلا با شکست روبرو شده است. همان گونه که منتقدان به صراحت بیان می کنند و اصولگرایان مصلحت اندیش به طور تلویحی، هدفمند کردن یارانه ها حداقل موجب تورم ٣۰ تا ۶۰ درصدی خواهد شد و پرداخت نقدی حدود ۲۰ هزار تومان برای هر فرد که فعلا پیش بینی شده است و به یقین در وضعیت اجرای طرح آب خواهد رفت و به میزان زیادی کاسته می شود، هرگز نمی تواند جوابگوی تبعات منفی این سیاست راستگرایانه باشد. هر چند که گفته می شود اجرای این طرح برای جبران کسری بودجه ی دولت در شرایط بحران کنونی اقتصاد مطرح شده است ولی با توجه به توان درآمدهای نفتی کشور برای جبران هرگونه کسری بودجه، به نظر می رسد که منافع طبقاتی سرداران میلیاردر، اولیگارشی سازمانی سپاه پاسداران که هم اینک نبض اقتصادی کشور را به دست گرفته است، دزدی از صندوق درآمدهای ملی برای مصارف خاص و گسترش پرداخت های صدقه یی به لایه های پشتیبان دولت، انتقام گیری از ملت که بعد از حوادث ۲۲ خرداد و بروز جنبش اعتراضی نشان دادند که اکثریت آنان در خط ولایت نیستند و هم چنین به زعم حاکمان گرفتار کردن توده ی مردم در دام مشکلات معیشتی که بتواند تمایلات دمکراسی خواهانه ی آنان را در حاشیه قرار دهد، هدف اصلی طرح هدفمند کردن یارانه بوده است. برخلاف تصور و خواست آنان اجرای این طرح در بطن خود زاینده ی بحرانی به مراتب وسیع تر از بحران سیاسی خواهد بود و باید انتظار داشت که شورش گرسنگان به جنبش اعتراضات سیاسی پیوند بخورد. اینکه "میرحسین موسوی" یکی از رهبران شاخص جنبش سبز در دیدار با طیف دانشجوئی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تاکید کرده است که "آزادی و عدالت اجتماعی" دو کلید جنبش سبز است، درک درست از همین واقعیت می باشد که در صورت برنامه ریزی در این چارچوب می تواند در آینده حاکمیت و دولت احمدی را در گوشه رینگ در معرض بوکس های مرگبار جنبش به دام اندازد.
در دنباله ی ببانات متوهم احمدی نژاد در هفته های اخیر، از مغز گنجشکی وی بار دیگر ایده یی تراوش کرد که هم نشاندهنده ی هوچی گری های خاص و هم موید اوج حماقت او می تواند به حساب آید. وی در یکی از برنامه های زنده ی تلویزیونی ناگهان، نه گذاشت، نه برداشت، و رو به دوربین گفت که این کشور گنجایش جمعیت بیش از ۱۰۰ میلیون نفر را دارد و من با اینکه می گویند ۲ بچه کافی است، مخالفم. این در حالی است که به گفته تمامی صاحب نظران افزایش جمعیت برای کشوری که در بحران اقتصادی، انفجار جمعیت، جوان بودن نمودار سنی جمعیت، بیکاری مزمن، عدم وجود حداقل های استانداردهای بهداشت و درمان، به قول خود ایشان اضطرار خروج بیش از ۵ میلیون نفر در تهران برای پیشگیری از زلزله وجود دارد و اینکه بنا به آمارهای رسمی درصد سقوط تصاعدی لایه های اجتماعی به زیر خط فقر بیش از همیشه در حال افزایش است، همگان را با پرسش در خصوص سلامت عقلی وی مواجه کرده است. فکر مششع افزایش جمعیت احمدی در حالی طرح می شود که بلافاصله با عکس العمل منفی کارگزاران فعلی نظام، حداقل در بدنه معتدل جناح اصولگرا و هم چنین مراجع تقلید سنتی شیعه که در طول تاریخ همواره کنتور شماره انداز آنان در مورد زاد و ولد، دوتا دوتا، شماره می پراند نیز روبرو گردید. وی که معمولا اول می پراند و بعد می گیرد برای تکمیل این ایده بلافاصله نیز برنامه ی عملی هم ارائه نمود و اعلام کرد که به تمام متولدین سال ٨۹ توسط دولت یک میلیون تومان به صورت حساب پس انداز پول پرداخت می شود تا شاید زوج های به تنگ آمده، در هنگام همبستری حساب دخل و خرج پس مانده های این لحظات جنسی را چندان به حساب نیاورند.
رابطه ارگانیکی و دیالکتیکی خبر قطعی بودن زلزله تهران، احتمال وقوع جنگ، طرح هدفمند کردن یارانه ها و بحث ازدیاد جمعیت که همگی نقش مختل کننده را داشته و تنها بخشی از اخبار هفته های اخیر بوده است در کنار بحران سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و اجتماعی نظام جمهوری اسلامی می تواند تصویر روشنی از وضع موجود را نشان دهد. این اخبار ناخوشایند، زمانی که با توجیهات خرافی و خارج از اصول منطق علمی بیان و عیان می شود، ابعاد فاجعه را وسعت دوچندانی می بخشد. حال پرسش اصلی و اساسی اینجاست که این نظام به چه نقطه یی رسیده است که در شرایط بروز عمیق ترین بحران سیاسی – اقتصادی دوران حیات ٣۱ ساله ی خود این همه عوامل مختل کننده و تنش زا را می آفریند یا حداقل به استقبال آن می رود. برای پاسخ به این سوال می توان به شواهد و قرائن موجود تکیه کرد که تا حدود زیادی گویای پایان ثبات و ماندگاری یک نظام حاکم است. هیچ نظام حاکمی در طول تاریخ معاصر وجود ندارد که در وضعیت ثبات و مشروعیت ذاتی خود به عمد در یک مقطع زمانی خاص، هم زمان چند عامل مختل کننده را بر سیستم تحمیل کند و هم چنان انتظار ماندگاری داشته باشد. حتی یک قمارباز، حرفه یی یا آماتور به نسبت های متفاوت، در شرایط معمول بازی حساب موجودی خود را برای ادامه ی بازی و سودای برد رعایت می کند و تنها زمانی بی مهابا تمام هستی خود را به داو می گذارد که از قبل موجودی خود را باخته باشد. در شرایط کنونی نیز به نظر می رسد که نظام حاکم و دولت کودتایی احمدی نژاد هم چون همان قمارباز از هستی ساقط شده و بازنده است که بنا به دلایلی امید چندانی به بقای خویش ندارد. توهمات موجود در رژیم حاکم ریشه در تاریخ این سرزمین هم دارد و آن اینکه دخبل بستن به خرافات و افکار صوفیانه همیشه نسبت و قرابت نزدیکی با یاس و نومیدی از آینده یی روشن داشته است. افکار و اعمال توطئه آمیز به خصوص در حوزه ی سیاست نیز زنگوله ی پای تمام کسانی است که مشروعیت ذاتی و مقبولیت اعتباری خود را از دست می دهند. نظام حاکم جمهوری اسلامی به نظر می رسد که در چنبره ی توهم و توطئه آخرین تلاش های خود را برای بقا انجام می دهد و تشدید افکار خرافی و اعمال توطئه گرانه جهت اغفال و سرکوب ملت ایران را به عنوان آخرین حربه ها به کار می برد.
٣۱/۱/٨۹
روزنامه نگار معترض (جان شیفته)
|