کراوات عربی احمدی نژاد با زبان عاریه ئی ناسیونالیستی او نمی خواند
حبیب تبریزیان
•
اقتدارگرایان حاکم بر ایران، ضرورت استفاده ابزاری از مفاهیم ملی و ایرانیت را در کشمکش هسته ای دریافته اند، اما از آنجا که نمیدانند که بی رنگی حنایشان تا چه اندازه از پرده اسرار برون افتاده است و تا جه اندازه میتوانند مردم را بفریبند، لذا در آن سوی مرزهای میهنمان دنبال مخاطب میگردند و پیام خود را به این صورت به جهان عرب و اسلام میدهند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
۹ می ۲۰۰۶
رییسجمهوری:
اقتدار ما موجب تهدید هیچ ملتی نیست
بیانیهی کشورهای زورگو و خلاف قوانین سازمانهای بینالمللی را به دیوار خواهیم زد
رییسجمهور با تاکید بر اینکه اقتدار و پیشرفت ایران نقطهی مقابل و تهدید هیچ ملتی نیست، گفت که قدرتهای استکباری میترسند که ایران به سرعت به یک قدرت بلامنازع در دنیا تبدیل . . . ادامه خبر
گ ردهمایی سراسری فرماندهان نیروی مقاومت بسیج با حضور رئیس جمهور
چفیه احمدی نژاد جه پیامی با خود دارد
مشروح بیانات چند پهلوی احمدی نژاد را میتوان، با توجه به اینکه مورد مصرف داخلی برای نیروهای سپاه و بسیج دارد، در سایت بازتاب دید. اما آنجه سئوال برانگیز است اینست که رئیس جمهوری اسلامی ما با این کراوات عربی به گردن آویخته چه پیامی را و به که میدهد!
واقغیت این است که اقتدارگرایان حاکم بر ایران، ضرورت استفاده ابزاری از مفاهیم ملی و ایرانیت را در کشمکش هسته ای دریافته اند، اما از آنجا که نمیدانند که بی رنگی حنایشان تا چه اندازه از پرده اسرار برون افتاده است و تا جه اندازه میتوانند مردم را بفریبند، لذا در آن سوی مرزهای میهنمان دنبال مخاطب میگردند و پیام خود را به این صورت به جهان عرب و اسلام میدهند. پیام صریح این دستمال عربی اینست که تلاش ما برای اتمی شدن، تلاشی است از طرف و به خاطر جهان عرب و اسلام و بنیاد گرائی اسلامی.
کیست که ادعای دانستن الف بای سیاست را داشته باشد ولی زبان استعاره ها و نمادهای سیاسی را نادیده انگارد. احمدی نژاد میداند که چگونه در لفافه قسم و آیه های چند پهلویانه خود، دایر به صلح آمیز بودن پروژه هسته ای رژیم اسلامی، برای فریب افکار ع مومی جهان پیام پان اسلامیستی ـ بخوان پان فوندامنتالیستی ـ خود را در قالب همین تکه پارچه به دنیای اسلام برساند. احمددی نژاد و شرکایش بر آنند تا در داخل، با اتیکت ملی و ایرانی زدن به پروژه ماجراجویانه هسته ای خود رنگ ایرانی بزنند تا مردم ما را بفریبند و از آن سو زرادخانه در دست تدارک هسته ای خ ود را، نیروی ضربتی اسلام، در انظار مسلمانان جهان و در درجه اول اعراب مسلمان، معرفی کنند.
ساده اندیشی است اگر رجز خوانیهای وی را فقط تراوشات مغزی علیل و ناشی از هیستری کور خود بزرگ بینانه او به حساب بیاوریم. او و تمامی دستگاه پشت سر او میدانند که برای ماندن فقط و فقط یک شانس دارند و آنهم نه تنها برانگیختن غرور کاذب ملی در داخل کشور است بلکه به بسیج مسلمانان جهان و در درجه اول خاور میانه عربی و آفریقا نیاز دارند. زیرا میدانند که مسلمانانان این مناطق بلحاظ فرهنگی، تاریخی و سیاسی، هرگز نگاه مسالمت جویانه و یا دوستانه ای نسبت به غرب نداشته اند. اینکه مردم این منطقه از جهان، در این بدبینی خود تا چه حد محق هستند یک چیز است و اینکه تحت تأثیر این ذهنیت تاریخی نباید بدام ماجرا جوئی های رژیم اسلامی بیفتند چیز دیگریست.
احمدی نژاد و خامنه ای میدانند که به اعتبار ساختن چند یا چند ده کلاهک هسته ای، بدلایل عدیده، آنها قادر به تبدیل شدن به ابرقدرت نحواهند شد و توان رو یاروئی با، حتا فقط اسرائیل سه میلیون نفری را هم نحواهند داشت. ولی آنها میدانند که ایران اسلامی هسته ای که خود را گردان پیشمرگ ملل مسلمان معرفی کند میتواند بکمک رجزخوانیهای اتمی در جهان اسلام آن چنان جایگاهی بیابد که او را قادر سازد تا آن آرزوئی را تحقق بحشد که جمال عبدالناصر با ارتش بزرگ و میگ های مدرن روسی آن روز خود، در دهه پنجاه و شصت، و با علم کردن ناسیونالیسم عرب نتوانست جامعه عمل بپوشاند.
بعنوان یک پرانتز در این بحث باید گفت که در کنار بسیاری عوامل سیاسی؛ ظهور مراکز متعدد ناسیونالیسم قومی و واپسگرایانه عرب پس از ناصر، با محوریت سوریه، عراق، لیبی و... و رقابت آنان برای متولی گری این ناسیونالیسم و رهبری مبارزه با دشمن صهیونیستی! موجب فرادستی گفتمانی شد که جوهر آن غرب ستیزی کور و تأکید بر محو اسرائیل بود. گفتمان الدرم بلدرم پوچی که تنها ثمره آن پرورش ذهنیتی بیمار و شیزوفرنیک که به مانع اصلی در راه حل مسئله خاورمیانه و فلسطین شد. ذهنیتی که شاید قرنها وقت لازم دارد تا جای خود را به ذهنیت مبتنی بر تعامل و مدارگری سیاسی، فرهنگی بدهد.
و درست همین ذهنیت است که امروز مبنای محاسبات استراتژیک رژیم فرار گرفته است و غافل از آنکه غرب اجازه نخواهد داد بلندپروازیهای بیمارگونه هژمونیستی و عظمت طلبانه رژیم اسلامی به جنگ صلیبی جدیدی و آنهم از نوع هسته ای آن در این منطقه حساس منجر شود. جنگی که میتواند به وقوع بپیوندد بدون اینکه هیچیک از طرفین آن حتا خواهان آن باشند. شاید این ادعا پارادوکسالت بنظر آید ولی واقعیت آنست که بیشتر جنگها در تاریخ بشر از آنجهت روی ندادند که یک یا طرفین دعوا خواهان جنگ بودند، بلکه بدین دلیل ساده روی دادند که سیر کنترل ناپذیر رویدادها، متحاربین را چنان ناخواسته در برابر همدیگر قرار میداده است که آنان خود، راه برگشت را بر خویش می بسته اند.
بسیاری اشتباه محاسبه های استراتژیک، به آن چنان مانورهای سیاسی و دیپلماتیک و قدرت نمائیهای نظامیی برای مرعوب سازی و امتیازگیری از طرف مقابل منجر میشده است که ارابه بی ترحم جنگ را در سرازیری جهنمی خود، فرمان بریده، رها میکرده است. به جر ا ت میتوان جنگ شش روزه اعراب را در ژو ئ ن ۶٣ در ردیف این زمره از جنگها جای داد. جمال عبدالناصر با سخنرانیهای رجزآمیز خود، خود را بدست امواجی سپرد که خود آفریده و کنترل خود را بر آن از دست داده بود. در روزهای قبل از ششم ژوئن شصت و سه، سیر ح وادث بر بستری افتاده بود که یا باید ناسونالیسم عرب به رهبری ناصر با خفت عقب می نشست و پرچم سفید تسلیم را بالا برده و پرچم ناسیو نالیسم پر خ روش عرب را پائین میکشید و یا مصر و سایر کشورهای عرب به جنگی تن میدادند که شانسی برای پیروزی در آن داشتند.
جمال عب د ل ناصر راه دوم را برگزید و جنگ را، در شش روز مفتضحانه باخت. اما این شکست سریع چند کشور عربی با چند ده برابر نیروی مادی و جمعیتی اسرائیل دو نیم میلیونی آنروز، برای این کشورها که دا عیه محو اسرائیل را داشتند باخت اصلی نبود. اولین و باخت مهم این کشورها افتادن بیش از بیش بدامن قدرتی بود که به نبرد اعراب با اسرائیل به چشم ابزار تنظیم بالانس استراتژیک خود با غرب مینگریست و نه چیزی بیشتر. اتحاد شوروی چیری از صنعت و نکنیک و اقتصاد مدرن امروز نداشت تا به این اقمار صیغه ای خود بدهد. اتحاد جماهیر شوروی برای تأمین موازنه نیرو با غرب و نیروهای پیمان اتلانتیک شمالی به گوشت های دم توپ عربی و دلارهای نفتی آنان نیازمند بود.
و دومین باخت مهم این ملل نگون بخت، طلسم شدن در جادوی ناسیونالیسم قوم گرا، دینی و غرب ستیزی بود که نسلها و نسلها هزینه آنرا باید بپردازند.
و این آن راهی است که، بسی نابهنگام تر، از طرف زمامداران بلند پرواز ما در پیش گرفته شده است. و راهیست که هرگونه همسوئی با آن و یا سکوت تأ یید آمیز آن میتواند به فاجعه ای بیانجامد که ارزیابی ابعاد آن از محاسبه بیرون است. سکوت ما و بدتر از آن تائید ما، فقط باند حاکم بر میهنمان را در اشتباه محاسبات خود مغروقتر میکند. فقط اگر این رژیم بداند که مردم ایران و مردم منطقه و توده های مسلمان منطقه و جهان حاضر نخواهند شد هزینه ماجراجوئی صلیبی آنرا بپردازند ممکن است سر عقل آمده و از ماجراجوئیی که میرود تا از کنترل خارج شود، خودداری کند.
این نوشتار را با نقل قولی از سون تسو* ( ۵۰۰ قبل از میلاد)، ژنرال نامدار چین و الهام بخش مائو در تنظیم و طراحی دکترین جنگی او پایان میدهم.
سون تسو میگوید:
"۱ ـ دشمنت را بشناس و خودت را هم بشناس، در صد نبرد حتا یکی را هم نخواهی باخت"
"۲ ـ اگر از شناحت نیروی دشمن غفلت کنی و نیروی خود را بشناسی، شانس تو برای برد و باخت پنجاه به پنجاه است."
"٣ ـ اگر نه از نیروی خود شناختی داشته باشی و نه از نیروی دشمنت، هلاکت تو حتمی است.
و بنظر من استراتژی و تاکتیک تیم احمدی نژاد تاکنون چنان بوده است که اینان با حالت سوم از پیش گفته فوق روبرو خواهند شد ولی آنکه هزینه فاجعه را خواهد پرداخت مردم ما خواهند بود.
در این لحظه حساس تاریخی عقل حکم میکند که نه تنها از پشت سر احمدی نژاد ایستادن خودداری کنیم، بلکه از هر ژست سیاسیی و حرکتی که او و کل رژیم را در ماجراجوئی اسلامی اشان دلگرم کند بپرهیزیم زیرا این مغاک تیره را پایانی نیست.
Sun Tzu. The art of war. axford university p٨۴
|