یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آدم‏ها و حاکم‏ها
بخش چهارم: ابزارهای فریب


ابراهیم هرندی


• آموزش و پرورش نهادی برآمده از فرهنگ مدرن است. کار این نهاد، شهروند سازی‏ست؛ شهروندی آشنا با چشم‏انداز فرهنگ مدرن، یعنی کسی که از حضور خود و دیگران در جامعه آگاه است و رفتارها و کردارهای خود را با قانون هماره هماهنگ می‏کند. آگاهی از حضور خود و دیگران در جهان، اساسی‏ترین و یژگی ذهنی انسان مدرن است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۴ می ۲۰۱۰


 
 
پیش‏تر گفتیم که حاکم‏ها دشمنان آدم‏ها هستند و این دشمنی را تا نهادی‏ترین خفیه‏گاه‏های ذهن آدم‏ها دنبال می‏کنند تا از فرد مُهره‏ای کارا در راستای سود خویش بسازند. از اینرو حکومت‏ها هماره با ترفندهای گوناگون ِذهن- فریب، در پی گمراه کردن مردم‏اند. این چگونگی با دست یازی به آئین، اخلاق و قانون، از راه آموزش و پروش با یاری آموزش رسمی، ادبیات حکومتی و رسانه‏های همگانی رُخ می‏دهد.

آموزش و پرورش نهادی برآمده از فرهنگ مدرن است. کار این نهاد، شهروند سازی‏ست؛ شهروندی آشنا با چشم‏انداز فرهنگ مدرن، یعنی کسی که از حضور خود و دیگران در جامعه آگاه است و رفتارها و کردارهای خود را با قانون هماره هماهنگ می‏کند. آگاهی از حضور خود و دیگران در جهان، اساسی‏ترین و یژگی ذهنی انسان مدرن است. ذهنیت پیش مدرن، ذهنینی غریزی، ناپالوده و خودبخوی‏ست. دارندگان چنان ذهنیتی، بی که بدانند و یا بخواهند، پیروان ذات خودکامه خویشند و هیچ کس را در جهان با خود برابر نمی‏دانند. اندیشه برابری حقوقی همگانی، اندیشه‏ای نو و مدرن در جهان است که پیش از روزگار روشنگری وجود نداشته‏است. پیش از آن هرجا که سخن از نزدیکی مردم به یکدیگر بمیان می‏آمد، آنان را "برادر" می‏خواندند و نه برابر.1

چنین است که آموزش و پرورش را باید نهاد ِشهری سازی انسان دانست. نهادی که بیش و پیش ازآن که دانستنی‏های جهان را به دانش آموزان بیاموزد، راه‏های زندگی امروزی را به آنان نشان می‏دهد و حقوق و تکلیف‏های فرد در برابر دیگران را به او گوشزد می‏کند. برای نمونه، در جنگل و بیابان، انسان گستره زیست فراخی دارد و با باید‏ها و نباید‏های کمتری روبرو می‏شود. اما در شهر، نه تنها جا برای زیستن تنگ‏تر است بلکه انسان در همه جا نیز با جا با تابلوهای، ایست، ورد ممنوع، توقف نکنید، از سمت راست عبور کنید، آشغال نریزید، سیگار نکشید، عکسبرداری نکنید، بوق نزنید، از آوردن کودکان خودداری کنید، زنگ در را بزنید و هزار و یک فرمان ِ "بکنید" و "نکنید" دیگر روبرو می‏شود.

این چگونگی سبب می‏شود که انسان خودبخود نسبت به جا ومکان و فضای خود حساس شود و برای هرچیز، جایی درست کند و زیستبومی سامانمندتر بسازد. همچنین از بازتاب رفتارها و کردارهای خود بر دیگران آگاه شود. این که صدای بلند در آپارتمان می‏تواند همسایه‏ها را آزاد دهد ویا همسایگی و نزدیک زیستن با دیگران به کسی اجازه دخالت در زندگی دیگری را نمی‏دهد. می‏خواهم بگویم که بحشی از آگاهی از حضور دیگران و پذیرش حریم خصوصی آنان این گونه پدید می‏آید. چنین است که زندگی شهری‏، ذهنیتی شهری می‏خواهد که پرداختن بخش بزرگی از آن، کار نهاد ِ آموزش و پرورش است.      

از اینرو، نهاد آموزش و پرورش مدرن را نمی‏توان و نباید با مکتب‏خانه‏ها و مدرسه‏ها و حوزه‏های درسی در گذشته برابر دانست. اگرچه آن مرکزها نیزپایگاه‏های آموزش دانش بودند، اما چشم‏اندازی آئینی داشتند و شاگردان خود را مریدان تکلیف پذیرمی‏پروردند.2 آموزش و پرورش مدرن چشم‏اندازی انسانی و حقوق-مدار دارد و انسان را پرسنده و کنجکاو و ریشه یاب و خِرَدجو بار می‏‏آورد. این نهاد همچنین، نهادی برای ورزیدن خیال خام آدمی و پرکردن ذهن او از ارزش‏های اجتماعی‏ مدرن است. این کار، خوی فرهنگی و اجتماعی در ذهن کودک انسان، که چون دیگر جانوران خویشتنخواه و جنگلی‏‏خوست، می‏دمد و شیوه همزیستی با دیگران را بدو می آموزد و نیز او را با راه‏های ماندگاری در جهان و سازگاری با دیگران آشنا می‏کند.

بله، در کشورهای دموکراتیک، آموزش و پرورش به کودکان شیوه خِرَد ورزی و چندسویه بینی و پرسشگری می‏آموزد و آنان را با آموزش شهروندی، برای درگیری در جهان کار و نیزهمزیستی قانونمند با دیگران آماده می‏کند. اما در سرزمین‏های حاکم زده، این نهاد، ابزاری خطرناک برای فریب دادن ذهن کودکان و سرکوب کردن خِرَد ورزی و منکوب ساختن پرسشگری و ذهنیت انتقادی‏ست. نهادی که دروغ‏های بزرگ افسانه‏ای را بجای حقیقت راستین نشان دهد و زورمندی حاکم‏ها را توجیه کند. چنین است که تا مردم کشوری با چشم‏انداز مدرن آشنا نشوند و حکومتی دموکراتیک نداشته باشند، از آموزش و پرورش مدرن‏ نیز بی بهره خواهند ماند.

حاکم‏ها با کاربرد ابزارگونه از آموزش و پرورش، برآن می‏شوند تا چیرگی زورمدار ِ خود بر دیگران را در ذهن کودکان و نوجوانان، طبیعی و یا الهی جلوه دهند. برای نمونه، این که شاه سایه خدا و یا آخوند آیه اوست و آنان بناگزیر این "رسالتِ خطیر" را خیرخواهانه پذیرفته‏اند. این که هرکس سرنوشتی دارد که در جایی دیگر رقم زده می‏شود و انسان باید هماره شکرگزار و پذیرنده باشد. این که هر جوانی باید آماده برای دادن خون خود در راه خاک کشورش باشد. این که گرسنگی و بی‏خانمانی و تهیدستی و پریشانی و همه بلایای دیگررا باید در راه حفظ آبرو پذیرفت و دم برنیاورد. آموزش و پرورش حکومتی در سرزمین‏های حاکم زده، دستگاه آموزش نابرابری و خرافه پرستی و دروغ و نیرنگ و پرورش نادانی و ناآگاهی‏ست.

ادبیات حکومتی ابزار دیگری برای فریب ذهن‏های مردم در دست حکومت‏هاست. دردستگاه آموزش و پرورش در این حکومت‏ها، خواندن و نوشتن گام نخست ِ روند نادان پروری است. حکومت‏ها با سانسورو پیش‏گیری از پخش اندیشه‏های آگاهی بخش، ذهن مردم را قرنطینه می‏کنند و آن را زمینه‏ای برای بذر اندیشه‏های حکومتی می‏خواهند. این چگونگی در ایران، پس از یورش مغول‏ها تا کنون کاربرد پیروزی داشته‏است و ریشه اندیشه انتقادی را در کشور ما سوزانده‏است. یکی از پرنماترین پنداره‏های فرهنگی کنونی ما این است که ایرانیان هوشمندان دردانه‏ای هستند که در سده گذشته به ناروا با نیرنگ از کاروان تمدن مدرن بازداشته شده‏اند. دیگر آن که اسلام به ذات خود ندارد عیبی. هم نیز این پنداره که ایرانیان در هرکجای جهان که هستند، کارآمد و سرآمد و برترند. این پنداره‏های بیمارگونه، نشانه‏های بی خبری و ناآگاهی ما از جهان کنونی‏ست. بیشتر مردم کشورهای پیرامونی کم و بیش گرفتار خود-شیفتگی ملی، خود خُرد بینی، زود رنجی و بی‏خبری از جایگاه خود در جهان کنونی هستند. این ویژگی‏ها روشنفکران این کشورها را درگیر گفتگوهای درونی بی پایانی می‏کند که پیوندی با آنچه باید گفت و نوشت‏، ندارد. پرت نشویم.

مرادم از ادبیات حکومتی، ادبیات "بروکار می‏کن، مگو چیست کار" است. ادبیاتی که به مردم آموزش اخلاقی می‏دهد و آنان را در راستای رفتارها و کردارهای ویژه‏ای برمی انگیزد. ادبیات فارسی تا پیش از انقلاب مشروطه، نقشی این چنینی داشت. از آن پس تنها شاعران و نویسندگان وامانده، همچنان اندرزگویی را پی گرفتند. شوربختانه ادبیات مدرن ایران که با کارهای کسانی چون هدایت و نیما آغاز شد، نتوانست چشم‏انداز اخلاقی تازه‏ای را بنانهد.3 چرای این پرسش را به زمانی دیگر وا می‏گذارم که نوشته پُرواژه و درازدامنی می‏شود. در اینجا تنها به این نکته اشاره می‏کنم و می‏گذرم که شاید فروغ فرخزاد تنها کسی بود که کارش بار اخلاقی تازه‏ای داشت.

رسانه‏های همگانی سومین ابزار حاکم‏ها برای فریب آدم‏هاست. اگرچه این رسانه‏ها امروزه نقش برجسته و پرنمایی دارند، اما در گذشته نیزحاکم‏ها رسانه‏های زمان خود را بکار می‏گرفته‏اند. شاهان، شاعران و ادیبان و فرزانگان زمان خود را بدربار خود می‏خواندند و می‏نواختند و به شاهنامه نویسی وامی داشتند و نقالان و مداحان و تغزیه خوانان را نیز گهگاه برخوان رنگین خویش می‏خواندند. یکی از ترفندهای بزرگ رسانه‏ای در تاریخ ایران، پیاده رفتن شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد بود. این کار خود رسانه ساز بود زیرا که زمان دراز آن و نیزگذر شاه از شهرها و روستاهای گوناگون سبب می‏شد تا مردم او را شاهی اسلام پناه بدانند و او را سایه راستین خدا برروی زمین بپندارند. این سفر هزار کیلومتری که خود رسانه بسیار پربازتابی برای شاه عباس بود، را می توان به زبان امروزی " سونامی رسانه‏ای" خواند.4

اهمیت رسانه‏های همگانی درپیروزی و شکست حکومت‏ها را می‏توان در رفتار حکومت دیکتاتوری کنونی ایران با خبرنگاران و نویسندگان دریافت. در این کشاکش، حکومتی وامانده و ورشکسته، هیچ چاره‏ای جز زدن و بستن و کشتن و تارومار کردن رسانه سازان و روزنامه نگاران و نویسندگان نمی‏بیند. البته حکومت کنونی ایران نمونه ورشکسته و مسخره‏ای از حکومت‏های دیکتاتوری‏ست. از اینرو نیز، هرچه بیشتر به رسانه‏ها یورش می‏برد، بیشتر خبرسازتر می‏شود.

هدف هر دین و ایدئولوژی و آئینی کوک کردن ذهن انسان در راستای برنامه های خود است. این چگونگی از راه ربودن ذهن انسان و بازسازی و بازپردازی آن روی می دهد و چنان ماهرانه و چابک شکل می گیرد که بسی بیش از بسیاری از مردم هماره از آن نااگاه می مانند.
رُبایش ذهن راه های چندی دارد که چندی از آن ها را برمی شماریم. یکی از این راه ها "روان-گردانی" است. ساختار ذهن انسان چنان است که هنگامی که آرام است، رام است. آرامی و رامی حتا اگر ساختگی و کارگردانی شده و آنی نیز باشد، باز نیز در پذیرند سازی ذهن انسان موثر است. این چگونگی اساس کار هیپنوتراپی‏ست که در آن درمانگر، انسان را با آرام کردن، آماده پذیرا شدن پیشنهادهای خود می‏کند. انسان آرام، انسانی رام و آسیب پذیر و پیشنهاد گیراست. دینکاران این ویژگی ذهنی انسان را از دیرباز شناخنه اند و از آن در رمه پروری پیروان خود بهره می‏جویند.

اگر چه روان- گردانی گفتمانی بسیار تکنیکی و ژرف و پیچیده می نماید، اما کار بسیار ساده‏ای‏ست که در برنامه های دینی و آمورشی و هنری کاربردی روزمره دارد. نخست باید فرد را برای زمانی دور و دراز کسل و خسته و آزرده کرد، آنسان که به مرز خواب و بیداری رسد و سپس با تلنگری ناگهانی وی را بیدار کرد و با کوبه‏هایی پی‏درپی کودک بازیگوش درون او را برانگیخت و به هلهله و پایگوبی واداشت. این همان کاری‏‏ست که در نیایشگاه ها با خواندن مزامیر و وردها و دعاهای بی معنا و دور و دراز و کسل کننده می‏کنند و پس از آن ارزش‏های بنیادین دینی را در نهاد نوباوگان می کارند (5) و در بزرگسالان به استوار کردن آن می پردازند. این چگونگی را در موسیقی ایرانی نیز می توان دید. نخست خواننده با آهنگی سوزناک و بیمارگونه، غزلی بلند را در دستگاهی حزن انگیز می خواند و سپس با تصنیفی شاد و دل انگیز،شنونده را یکه خور می کند و از خواب می پراند و به پایگوبی وا می دارد. شاید این چگونگی امروز کارکرد خود را از دست داده باشد اما باید به یاد داشت که این موسیقی – مانند موسیقی همه سرزمین ها - در گذشته رسانه ای درباری بوده است و در خدمت شاهان و هدف های درباری آنان بوده است.

روان گردانی با دستبرد در حالت روانی فرد و فرسایش و کاهش آرامش و آسایش وی و سپس شنگاندن ناگهانی ذهن را با همه حس‏های پنجگانه می توان کرد. چله نشینی و ارتیاض و اعتکاف و روزه داری و احیا، همه نمونه‏هایی از این ترفند روانی ست. چله نشین با محروم کردن خود از دیدنی‏ها و شنیدنی‏ها و کشیدنی‏ها و چشیدنی‏ها و هرآنچه با حس های پنجگانه انسان سروکار دارد، به روانکاهی خود می پردازد و سپس با ترک ناگهانی جایگاه خود و چراندن حس‏های پنجگانه به شادی و آرمشی بیش از پیش از چله نشینی می‏رسد.

دگرگونه زیستن به گونه ای که یکی یا چند حس از حس های پنجگانه را برای چندی از کار بازدارد، دستکاری در فِیزیولوژی انسان است که واتابی در ساختار روانی وی دارد.

..........................................
1. انماالمومنون اخوه – مومنان با هم برادرند.

2. تو پای به راه در نه و هیچ مگوی   
    خود راه بگویدت که چون باید رفت
    (عطار)

3. البته کار ادبیات گشودن چشم انداز اخلاقی نیست.

4. rezacity.blogfa.com

5. می گویم "ربودن"، و نه وارد شدن به دهن، زیرا که این چگونگی از راه فریب و نیرنگ روی می دهد و ذهن را در بند خود می دارد.   

.................
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست