می ۶۸ به مثابه انقلابی ناپیدا
یاسر عزیزی
•
زرگترین درسی که میتوان از می ۶۸ آموخت، درس مبارزه و اهمیت آرمان در مبارزه است. درسی که اگر خوب آموخته شود، سلطهی بلاهت مجسم بر فراز هیچ جامعهای باقی نخواهد ماند. درسی که بیتردید امروز بیش از همیشه بدان محتاجیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
۵ می ۲۰۱۰
مقدمه
جنبش یا انقلاب می 68، در طی حدود نیم قرن اخیر همواره مورد بحث و پژوهش از منظرهای مختلفی بوده است. قیامی که بلافاصله پس از وقوعش، جهان را معطوف خود ساخت. هدف این مطلب ارائهی یک گزارش از قیام می 68 به صورت نقل تاریخ صرف نیست، چه برای جهان شمول کردن علل و عوامل شکل گیری چنین قیامی، باید از فراز سر گزارش تاریخی، به تحلیل تاریخی- اندیشهگی آن پرداخت.
قرن بیستم را می توان به نامهای مختلفی نامگذاری کرد. یکی از این نامها میتواند "قرن انقلاب ها" باشد. به واقع قرن گذشته از حیث بروز انقلابهای مختلف که سرآغاز آن را انقلاب اکتبر 1917 شوروی می دانند، قرن انقلابهای کلاسیک، خاصه از جنش مارکسیستی آن بود. قرن لنین، قرن مائو، قرن کاسترو و حتا قرن... .
تئوری مارکسیستی انقلاب، از آن جهت صبغهی غالب ِ انقلاب های قرن بیستم بود که تمامیت ایدئولوژزی مارکسیستی تنها به شکل انقلابی قابل بازخوانی است، به عبارتی اساس اندیشهی مارکسیستی، اندیشهای انقلابی بوده است. تئوری انقلاب مارکسی مبتی بر فاعلیت انقلابی طبقه کارگر مطرح میشود. بر این اساس، طبقه ی کارگر محمول بالقوهی انقلاب است و همینکه این طبقه به آگاهی و خودآگاهی نسبت به جامعه و نقش و واقعیت خود در آن نائل شود، ضرورت انقلاب برای وی ناگزیر می گردد. نیل به خودآگاهی طبقه کارگر البته محل بحث و چالش است. با این همه؛ چنان ابتنایی بر فعالیت انقلابی طبقهی کارگر در تئوری انقلابی مارکس، مانع از تحلیلها و صف بندیهای مختلف و در نتیجه شکل گیری نحلههای مختلف مارکسیستی نشد. در عین حال، انقلاب های مارکسیستی در همهی موارد، مبتنی بر اراده گرائی مندرج در مشی سیاسی- انقلابی لنین بوده اند، صورتی از مبارزه که در آن اقلیت پیشتاز در شکل یک حزب و به نام طبقه کارگر، وظیفه نمایندگی انقلابی این طبقه را در تسخیر و ساقط کردن قدرت مستقر و برچیدن دستگاه دولت بورژوایی یدک می کشد.
اگر مارکس هدف طبقهی کارگر را نه دست یابی به قدرت، بلکه "رهایی خود، جامعه و بشریت" توسط این طبقه تبیین کرد، پس ناگزیر باید گفت: هیچ یک از انقلابهای مارکسیستی به سوی هدف مارکس سامان نیافتند و حتا خود کارگران تحت انقیاد دولتی که به نام آنها مستقر بود، سنگینتر و سختتر به زنجیر شدند. در عین حال هیچ کدام از انقلاب های مورد اشاره، شاهدی بر فاعلیت انقلابی طبقه کارگر نبودند، هم از این رو بود که اندیشمندان مارکسیستی چون "هربرت مارکوزه" بر آن شدند که اگر چه طبقه کارگر، بالقوه انقلابی است، اما در زمانه اکنون نمی توان امید انقلاب به آنها بست. بر این اساس بود اگر می بینیم که امثال مارکوزه به دنبال یافتن بدیلهای انقلابی برای طبقه کارگر می گشتند. یکی از این بدیلها، دانشجویان به مثابه قشری آگاه و در عین حال آرمان گرا بود. شاید از این روست که مارکوزه را فیلسوف یا تئوریسین می 68 می دانند، اگرچه اندیشمندان بزرگی چون: ژان پل سارتر، سیمون دوبووار، میشل فوکو، آلن تورن و دیگرانی از بزرگان آن زمان، همپای دانشجویان می 68 خواهان "بسط پهنهی ممکن" از سوی مبارزین جنبش بودند.
زمینه های اجتماعی و خصلت نمای می 68
فرانسهی مقارن با قیام می 68، چندین سال از حکمرانی "مارشارل دوگل" را به خود دیده بود. ژنرالی که به دیده عموم مردم ناجی فرانسهی بعد از جنگ بود و توسعهی آمرانهاش، آرام آرام اثرات و صدمات ناشی از جنگ دوم جهانی را زدوده و فرانسه را وارد دوران جدیدی نموده بود. در عین حال اما، همین آمریت سیاسی همه چارچوبهای اجتماعی و نهادی را متاثر از خویش ساخته بود. به رغم ظاهر جمهوری ساخت سیاسی، مشارکت حقیقی و موثر مردم در تصمیم گیریها جز از طریق نمایندگانی که چندان سخنگوی مردم نبودند صورت نمی یافت. ساختار سیاسی، مدیریتی و حتا آموزشی بگونهای بود که ویژگیهای یک نظام بسته را بر پیشانی داشت. و جامعهای با مردمانی به تعبیر سارتر "ترسو، فاقد شهامت، فرسوده، خسته، بی شکل و پژمرده از فرط اطاعت و فرمانبرداری و به طور کلی قربانی یک نظام بسته".
مذهب کاتولیک دوگل، در کنار این همه، زمینه ساز محدودیت های اجتماعی بیشتری نیز شده بود. چنان که نقل است؛ همسر دوگل بنا بر آداب کلیسای کاتولیک، مطلقهها را به حضور نمیپذیرفت. همین سامان اجتماعی ِ جامعه آن روز فرانسه، خصایص قیام می را ضرورت میداد. به تعبیر "چه گوارا": "ایدئولوژی مبارزه را همواره قدرت حاکم تعیین میکند." بر این اساس است که قیام می 68 را دارای خصایص؛ ضد فرمانبرداری، ضد قیمومیت سالاری و ضد سلسله مراتبی توصیف کردهاند.
جرقه اولیه قیام می 68 در 22 مارس و با اشغال صحن سالن اجلاس اساتید دانشگاه تازه تاسیس "نانتر" که ورود دانشجویان بدانجا قدغن بود، زده شد. این اقدام از دو جنبه قابل تامل بود. اول اینکه دانشگاه نانتر، در میان حلبیآبادها و محله های فقیرنشین تاسیس شده بود و دانشجویان همه روزه به رایالعین، تضاد طبقاتی موجود در جامعه فرانسه را مشاهده میکردند. از جنبه دیگر اما خود اشغال صحن اساتید قابل تامل است. چنین مکانی نماد عینی و ملموس محدودیت، قدغن و نگاه سلسله مراتبی بود و همان گونه که معروف است، یکی از محبوبترین و جذابترین شعارهای دانشجویان در قیام می، شعار متفاوت "قدغن کردن، قدغن است" بود. این اقدام دانشجویان در حقیقت عملی کردن از پیش یکی از شعارهای اصلی جنبش بود.
بر اساس این هر دو جنبه بود اگر میبینیم که دانشجویان در اولین اعلامیه خود پس از اشغال دانشگاه نانتر، خود را انقلابیونی معرفی می کنند که با همهی انقلابیون پیشین متفاوتند. انقلابیونی فرهنگی، اما نه از تبار انقلاب فرهنگی "مائوئی" که جز خونریزی و سرکوب ثمری نداشت، بل انقلابی فرهنگی و بی خشونت. و مبارزه خود را علیه سرمایهداری، امپریالیسم، استثمار، و فرهنگ کهنه تعریف میکنند.
خودانگیختگی و مرکزگریزی دانشجویان که صبغهای آنارشیستی به حرکت آنها داده بود، مانع از آن میشد که فکر تسخیر قدرت در آنها رسوخ کند. هدف، انقلابی فرهنگی در روان جامعه و ذهنیت ِ اساس ِ دولت بود. آنچنان آرمان گرا و راسخ بودند که جملهی معروف "چهگوارا" را شعار میدادند: "واقعبین باشید و ناممکن را بخواهید." هم از این رو بود که سارتر به آنها میگفت: "شما میخواهید پهنهی ممکن را بسط دهید."
کتاب "انسان تک ساحتی"ِ هربرت مارکوزه که به سال 1964 منتشر شده بود، آگاهانه یا ناخودآگاه مانیفست قیام و انقلاب بود. آنجایی که مارکوزه معتقد بود، پیشرفت ِ تکنولوژی، توسعه سرمایهداری و تنوع ظاهری در حیات بشر، از انسان موجودی تک ساحتی آفریده است که آزادی وی در زیر اینهمه ساحتهای ظاهری لگدمال میشود و محدودیتهای انسان افزونتر. آنچنان که "گی دبور" در "جامعهی نمایش" یکنواختی را اصیلترین واقعیت در پس پشت تنوع ظاهری و نمایشی نمایشی کالاها نشان میداد.
در چنین شرایطی بود که انقلاب دانشجویی، شکلی نامتعارف به خود گرفت، به گونهای که "ریمون آرون" – جامعه شناس دست راستی و از مخالفان قیام دانشجویان – از جنبش می به "انقلاب ناپیدا" تعبیر کرد. انقلابی که مشابه آن در تاریخ پیدا نمیشد. حزب کمونیست فرانسه که علیالاصول در راستای گرایش ضد سرمایهداری جنبش قرار داشت، به بهانه خردهبورژوا بودن مبارزات دانشجویی نه تنها همراهی نکرد بلکه با آن به مخالفت برخاست و به رغم پیوستن کارگران به دانشجویان در روز 15 می و اشغال کارخانهها بدست ایشان، حزب کمونیست با این استدلال که دانشجویان، طبقه کارگر را از رهبریاش – یعنی حزب لنینیستی ِ کمونیست فرانسه – جدا میکند، از درک جنبش سر باز زد تا ضمن افزودن بر نامتعارف بودن قیام سراسری دانشجویان، افول حزبی خود را آغاز کند.
اگرچه قیام ِ انقلابی می 68 به ساقط کردن "مارشال دوگل" منجر نشد، اما وی بلافاصله پس از قیام، دستور اصلاح نظام اداری و آموزشی را صادر نمود و حرکت اجتماعی جدید در فرانسه، بر بستری که قیام دانشجویان ایجاد کرده بود راه خود را در پیش گرفت. درست است که دانشجویان در پی قیام غرورانگیز می 68 به همهی خواستهای خود دست نیافتند، اما چنان تار و پود جامعه فرانسه را متاثر ساختند و بالمآل صورت و روح فرهنگی را دستخوش تغییر نموند که نتایجی از قبیل: تقویت و تثبیت جایگاه اجتماعی دانشجویان، اهمیت یافتن فرهنگ در حیات اجتماعی، گسترش مشارکت سیاسی – اجتماعی مردم و از همه مهمتر تقویت و تثبیت برابری واقعی میان زن و مرد در نتیجهی زوال پدرسالاری مورد هجمه دانشجویان را بر شمردهاند. بگونه ای که وقتی در سال 2008 و در سالروز چهل سالگی قیام می 68، "نیکولا سارکوزی" – رئیس جمهور کنونی فرانسه – ضرورت از بین بردن میراث می 68 را پیش کشید، یکی از سخنگویان دانشجویان انقلابی – "کوهن بندیت" – در پاسخ به سارکوزی، کابینه معرفی شدهی وی را شاهد گرفت که سارکوزی از تساوی تعداد زن و مرد در آن به عنوان یک سابقهی مثبت یاد میکرد. چه از خواستها و میراثهای می 68، یکی نیز برابری واقعیتر حقوق و حضور اجتماعی زن و مرد در جامعه بود که اینک برای سیاستمدار دست راستی چون سارکوزی نیز درونی شده است و بی تردید قابل از بین بردن نیست.
دستآوردهای نظری می برای امروز ما
"تنها به خاطر آنان که این روزها امید خود را از دست می دهند، نور امید در دل های ما تابیدن گرفته است" (والتر بنیامین)
شیدان وثیق – نویسنده و روشنفکر ایرانی مقیم فرانسه که در قیام می 68 حاضر و درگیر بود- طی مصاحبهای، در پاسخ به سوالی پیرامون ویژگیهای قیام می 68 میگوید: "ویژگیهای مختلفی را برای جنبش مه 68 میتوان برشمرد؛ مثلنً، زیر پا گذاشتن هنجارهای عمومی و اخلاقیات رسمی که در این حالت به نوعی می توان گفت که جنبش می 68 به گونه ای جنبشی نیچهای بود و ضد قواعد رسمی که افکار عمومی آن ها را مطلق میشناخت. بدین معنا جنبش مه 68 "ضد افکار عمومی" بود. مثلنً، شعار مشهوری که در مه 68 سر میدادیم: «قدغن کردن، قدغن است» و بدین شکل آن قواعد مطلق را زیر سوال میبرد. یا "خودانگیختگی جنبشی" که همهی قدرتهای اقتدارگر در برابرش قرار دارند. از این لحاظ میتوان آن را جنبشی مارکسی دانست، آنجا که مارکس در مانیفست حزب کمونیست از شبحی صحبت میکند که همهی قدرتهای ملی و جهانی در صدد نابودی آن هستند.
اما مهمترین خصوصیت جنبش مه 68، به باور من، خصلت "ضد فرمانبرداری"، "ضد قیمومیت سالاری" و "ضد سلسله مراتبی" آن بود که از این لحاظ آن را میتوان جنبشی کانتی نامید، آنجا که کانت بر انسان بالغ تاکید میکند، انسانی که از حالت صغیر بودن خارج شده است. در آن یک ماه و اندی روز، دانشجویان و مردم وارد صحنه شدهی فرانسه میخواستند نشان دهند که بالغ هستند و به مرجع یا قیم نیازی ندارند و از چیزی که نتوانند راجع به آن بحث و نقد داشته باشند اطاعت نخواهند کرد، در این میان مناسبات در مدرسه و دانشگاه و خانوادهها زیر سوال میرفت و نقد میشد."
طغیان علیه اخلاقیات و هنجارهای رسمی، خودانگیختگی جنبشی در میان دانشجویان، ضد فرمانبرداری بودن، ضد قیمومیت سالاری بودن، ضد سلسلهمراتبی بودن، ایمان و اعتقاد به بلوغ خود و تن ندادن به اراده ناساز با واقعیت جدید، مبارزه با حاکمیت مطلق و حتا غیرمطلق ولی خودکامه و آمرانه، گریز از اطاعت چیزی که اجازه نقد آن وجود ندارد و به طور کلی رویکردهایی که حکایت از روی برتافتن از محدودیت و اجبار غیر ِ منطقی در جامعه میکند، در کنار همه مظاهر فرهنگ کهنه که در هر شکلی مورد هجوم و نقد دانشجویان مبارز در قیام می 68 قرار میگرفت، باید در کنار شکل مبارزه که شکلی افقی، درونزا، غیرمتکی به فرد خاص، متوجه فرهنگ و نه تسخیر قدرت بود را از ویژگیهای مهم و قابل توجه و استفاده تاکنون آن قیام بزرگ دانست. باید پذیرفت که عصیان تبار آزادی است و برای رسیدن به آزادی راهی جز مبارزه وجود ندارد. این مهم به ویژه برای قشر دانشجو بسیار اساسی است که همچنان آرمانگراترین عناصر اجتماعی و مهمترین خواهان آزادی هستند و در عین حال در این حضور و مطالبه اجتماعی، چیزی هم برای از دست دادن ندارند. و میدانند که برای بدست آوردن خواستهای خود و نزدیک شدن به آرمانهای خود، راهی جز مبارزه و عصیان علیه ساخت نابرابر و سرکوبگر در پیش ندارند. و قشری هستند که در عین اینکه آگاهی متوسط و رو به بالای جامعه را نمایندگی میکنند، در همان حال معلول همهی خسارتها و آفتهای ظلم، نابرابری و سرکوب اجتماعی نیز هستند. بنابراین بزرگترین درسی که میتوان از می 68 آموخت، درس مبارزه و اهمیت آرمان در مبارزه است. درسی که اگر خوب آموخته شود، سلطهی بلاهت مجسم بر فراز هیچ جامعهای باقی نخواهد ماند. درسی که بیتردید امروز بیش از همیشه بدان محتاجیم.
___________
http://azizi61.blogfa.com
|