بررسی کتاب سیاست و سیاست گذاری اقتصادی درایران (۱۳۴۰ - ۱۳۵۰)
مصاحبه با علینقی عالیخانی (بخش پایانی)
رضا اغنمی
•
نظر عالیخانی درباره سنجش کیفیِ صنعت و کشاورزی در دو رژِیم قابل توجه است. در حکومت اسلامی، کشاورزی وضع بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده است برخلاف صنعت که دچاررکود شده و خیلی از کارخانه های بزرگ صنعتی به حداقل تولید رسیده یا به کل تعطیل شده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۱ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
۱۱ می ۲۰۰۶
ویراستار: غلامرضا افخمی
از انتشارات بنیاد مطالعات ایران. امریکا
چاپ اول ۱٣٨۰/۲۰۰۱
اطلاعات مفید کتاب درباره " مونتاژ، آن توهم را که سال ها برسر زبان ها بود و گفته میشد که مونتاژ یک صنعت انگلی و بیخودیست ازبین میبرد.
"مونثاژ عبارت از رویهم سوارکردن قطعات مختلف برای تولید کردن یک کالای معین؛ ... مثلا وقتی که ما میخواهیم رادیو درست بکنیم، مقداری سیم و قطعات مختلف از جاهای مختلف میخریم و اینهارا سرهم میکنیم و بعد درجعبه ای میگذاریم و به این میگوئیم رادیو. هیچ رادیوسازی همه این چیزهارا خودش نمیسازد ... هرکدام اینها اشل تولید اقتصادی خودشان را دارند ... آن کسی که ترانزیستور میسازد، رادیوساز نیست و وارونه. ... کاری که درصنعت رخ میدهد به این صورت است. هرکارخانه ای یک چیزمشخصی را میسازد، باقی چیزهارا سوار میکند. ... ص ۱۰٣
" ... صاحبان صنایع در کشورهای پیشرفته هیچ خوششان نمیآمد که شما این جنس هارا خودتان تولید بکنید." عالیخانی از اشکالتراشی خارجی ها اطلاعات جالبی به خواننده میدهد. بنگرید به صفحات ۱۲۰ و۱۲۱. همچنین درباره ارتباط ارگانیسم و گسترش صنایع در منطقه، و تربیت کادر فنی که از پایه های اصلی ایجاد مراکز صنعتی است. میگوید:
" ... درتبریز ما یک کارخانه نسبتا بزرگ ماشین سازی درست کردیم. ولی این کارخانه تنها نبود همراه با یک منطقی بود برای توسعه کلی شمال غرب ایران و درضمن تربیت کادر فنی نه فقط احتیاجات منطقه ای بلکه احتیاجات ملی را در دسته های مشخصی تآمین بکند این بود که ار یک طرف کارخانه قند درخوی ایجاد شد، کارخانه سیمان در صوفیان، و بعد ما برای تربیت کادر فنی مدرسه حرفه ای که درست کردیم ظرفیتش ۶۰۰ نفربود. ... معمولا دراین گونه برنامه ریزیها شما احتیاج به تربیت کادری حدود ده درصد یا کمتر کسانی که شاغل هستند احتیاج دارید ... ما سه برابر ماکزیمم آن تعداد کادر تربیت میکردیم ... متوجه بودیم ... احتیاجات ما روز افزون میشود. ص۱۲۲
عالیخانی، با تمام حسن نیتی که دراین کتاب نشان میدهد، برخی جاها با نوعی رودرواسی، با پرهیز ازپاسخ گفتن خواننده را دچار تردید میکند. آنجا که پرسشگر مسئلهی پیشرفت کشاورزی را در مقایسه با وضع کشاورزی با قبل از انقلاب را مطرح میکند، همو ضمن پاسخ های سنجیده و آمار نسبتا درست، وقتی میرسد به جابجائی وزرای کشاورزی - رفتن سپهبد ریاحی و آمدن عبدالعظیم ولیان میگوید :
" ... پس از رفتن سپهبد ریاحی متآسفانه وزارت کشاورزی را تجزیه کردند که به عقیده من از نقطه صرف اقتصادی کار خطائی بود. بیشتر دلیل سیاسی داشت که وارد بحثش نمیخواهم اینجا بشوم ...: ص ۱٣۲.
پاسخ عالیخانی و آوردن اینجا، چنین استنباط میشود که "اینجا" نمیخواهد بگوید. امید اینکه حتما درجای دیگری دلیل سیاسی را روشن کنند. چه کسی صالح تر و امانتدار ازایشان خواهد بود که با یادآوری لغزش های آن دوران، گوشه هائی مستند ازتاریخ صحیح وسالم کشوررا روایت کند وبا این کارنیک اش آشفتگی های تاریخ نگاری را بکاهد.
این گونه امساک ها دربارهی معرفی برخی ازمقامات، که دستبرد به بیت المال راحق عرفی خود میپندارند، در دیگر موارد نیز تکرار شده. مثلا در صفحات ۲۵۲ و ۲۵٣، صحبت از یکی از بستگان پادشاه است که گویا کارخانه قندی را دولت "که درکادر اصلاحات ارضی" به بخش خصوصی فروخته است، میخواهند، از طریق اعمالِ نفوذ یا پارتی بازی از دستش دربیاود، که عالیخانی با این کار مخالفت میکند. ومیگوید:
" کسی که آمده کارخانه را خریده کارخانه مال اوست." درادامه همین بحث آمده :
" ... بازهمان شخص، که به عنوان عضو خاندان سلطنتی از پرداخت حقوق گمرکی و سودبازگانی معاف بود، به عنوان اینکه برای ساختمانی که درکاخ خودش میکند احتیاج دارد فیبر وارد کشور بکند. فیبر وارد کرده بود ، ولی به جای هزار مترمربع، هزار متر مکعب وارد کرده بود ... "
اینجا هم عالیخانی از معرفی شخص "بستگان پادشاه" پرهیز میکند.
این همان ایراد اساسی به حکومت اسلامی ست از سوی مخالفین پرده پوشی حکومت اسلامی در پروندهی آمران و قاتلان قتل های زنجیره ای و لوث کردن پروندهی زهرا کاظمی و ده ها پروندهی جنایت دیگر و مخفی کردن نام غارتگران ثروت عمومی، که بدون تردید از سهامداران حکومت بودند، لکهی ننگینی شد وبر پیشانی اسلامی اندیشان و حکومت اسلامی شان نشست.
امروزه بخش عمده ای از مردم ایران، وقتی صحبت حیف و میل های کلان و یا از پورسانتاژهای چندین میلیون دلاری و زد و بندهای آقازاده ها درمعاملات نفت را میشنوند، از اینکه مجرمین اصلی و چپاولگران بیت المال، معرفی و تسلیم عدالت نمیشوند خشمگین هستند و درنهایت به تنفر و انزجار خود بسنده میکنند. آما آنچه در اذهان مردم ته نشین میشود، بالاگرفتن موج این سنت فکری دیرینه است که فعالیتِ همهی مسئولان درهر نوع حکومت دراین سرزمین، به نفع خود و جیب شرکا بوده و خواهند بود.
نظر عالیخانی درباره سنجش کیفیِ صنعت و کشاورزی در دو رژِیم قابل توجه است. در حکومت اسلامی، کشاورزی وضع بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده است برخلاف صنعت که دچاررکود شده و خیلی از کارخانه های بزرگ صنعتی به حداقل تولید رسیده یا به کل تعطیل شده است. وقتی گروهِ اسلامی موتلفه، بازار ایران راقبضه کرد از آنجایی آن مردان پولساز میانهی خوبی با صنعت نداشتند و برحسب فکر و سازمان طبقاتی شان، بیشتر ازطریق تجارت و دلالی به رفاه و ثروت رسیدن را درمعاملات تجربه کرده بودند و کار پرسود دلالی را به تولید ترجیح دادند، با چنین شیوهی ویرانگر، عایدات کلان نفت را برای واردات جنس از کشورهای خارجی، به جیب خارجیها ریختند. هنوزمتوجه فاجعه ای که از نابودی تولیدات صنعتی، به مردم خواب رفته تحمیل کرده اند نیستند و نمیدانند که با این شیوهی دلالی چه جنایت بزرگی در راه نابودی اقتصاد کشور مرتکب میشوند و برای نسل های آیندهی ایران، چه روزگار فلاکت باری را به میراث میگذارند.
درهمین گذشتهی نزدیک نمونهی ورود بیرویهی کفش از چین، باعث تعطیلی چندین کارخانهی بزرگ شد. آیا همان رفتاری که ترکها درمقابل واردکنندگان وحکومت کردند نمیشد درایران پیاده کنند؟ کارخانه داران وکفشدوزان وکارگران صنعت کفش درترکیه، بعد از تذکر چند باره به دولت، برای جلوگیری از ورود کفش، وقتی دیدند کسی به شکایت آنها توجه نمیکند، با آتش زدن کفش های وارد شده از چین درگمرک، مسئله را پایان دادند.
برگ هائی ازاین کتاب شامل اطلاعات مفید ازبهره برداری و مدیریت درست از منابع طبیعی کشور، درراهِ تولیدات صنعتی و فرآورده های آن است. جالب اینکه ارتباط تنگاتنگ کشاورزی با صنعت را با زبانی ساده به خواننده توصیح میدهد.
" ... ما اولین کارخانه پتروشیمی که درآبادان درست کردیم ازمواد اولیه پالایشگاه آبادان استفاده میکرد. به عبارت دیگرفرآورده های نفتی تبدیل شد به جنسهای ساخته شده یعنی مواد اولیه برای ساختن پودر رختشوئی، پلاستیک و هم چنین سود سوزآور . آن وقت خود سود سوزآور یکی ارمواد اولیه کارخانه کاغذ سازی ما بود درهفت تپه. وازاین گذشته مصرف بسیار بزرگی در صنایع نساجی و روغن نباتی و غیره ما داشت. ... همین سودسوزآوری را که ما تولید میکردیم، قبلا از اروپا دربشگه های سنگینی وارد میکردند، چون اگر نشت کند جنس های دیگرراخراب میکند. به این ترتیب کرایه حمل و نقل و نگهداریش سنگین بود و انبارداریش گران تمام میشد. ... ... یعنی شما کشاورزی را درهفت تپه توسعه میدهید و نیشکر درست میکنید وبعد شکرها را که بیرون آوردید تفاله نی روی دستتان میماند. بعد آن تفاله نی را برمیدارید خمیر میکنید مخلوط میکنید با مقداری خمیرکاغذ و این میشود مواد اولیه شما. بعد سود سوزآوررا ازآبادان میآورید. آن وقت یک مقداری هم خاک چینی از زنوز آذربایجان، که تا آن روز نمیدانستید این معدن زنوز چه معدن نازنینی است، به آن اضافه میکنید و این میشود کاغذ. صنعت یعنی همین." ص۱٣۷ ۱٣٨ .
ترویج صنایع کوچک و دستی نیز از مسائلی ست که دربرنامه های صنعتی کردن کشور، از نطرها دورنبوده و با پیگیری در چهارگوشه کشور، صنعتگران کوچک دستی که اکثرا بینام و نشان بودند مورد حمایت قرار میگیرند. عالیخانی دراین باره توضیحات کافی و مفید که دربخش پایانی بخش دوم کتاب آورده، نظر خواننده را در احیای این گمنامان پراکنده در سطح کشور، جلب میکند.
درهمین مقوله صنایع کوچک به یک مسئلهی جالب اشاره دارد که، دورازچشم دولت و مسئولان بدون سر و صدا کمک بزرگی به صنایع حمل و نقل و دیگر تولید کنندگان گوناگون انجام میدادند. عالیخانی میگوید :
" ... دراین زمینه هم باز با بررسی اینکه چه درکشورداریم و چه میبایست داشته باشیم شروع کردیم و به نتایجی رسیدیم که برای خودمان تعجب آور بود. مثلا وقتی که خواستیم ببینیم درتهران چه صنایع کوچکی داریم، گروهی را فرستادیم که فقط درمنطقه دروازه قزوین، که میدانستیم درآنجا ازاین نوع کارگاه ها زیاد است، درآنجا بالای ۴۰۰ کارگاه صنعتی پیدا کردند. ..." ص ۱۴۲
بخش سوم روابط اقتصادی خارجی
عالیخانی از خدمات اصل ۴ یاد میکند. وجدان سالم صرفنطر از تعصبات ملی و قومی و دینی میبایست هریک از این خدمات یا اشتباهات را جا بجا ذکرکند. به کمک اصل ۴ مالاریا درایران ریشه کن شد. در تهیه آب سالم و حتا ساختن مستراح دردهات ایران اقدام کردند. شخصاخاطره نفرت انگیزی دارم از نبودن مستراح در یک روستای خوش آب و هوائی درآذربایجان، درسالهای ۱٣۴۵ یا ۴۶ بود که در راهسازی جاده "ورزقان علمدار" کارمیکردم. درسرراه آبادی خوبی بود در بلندترین نقطه که از آن طرف سرازیر میشد به سمت علمدار و جلفا. اسم روستا درست یادم نیست، ولی انگار، "مزرعه" بود. رودخانه ای هم از کنار آبادی میگذشت که آب گوارائی داشت . وضع مردم روستاهم خیلی بد و فقیرانه نبود. کشاورزی خوبی داشتند. صورت ها سرخ و سفید با اندام های متناسب. ولی دراین آبادی مستراح نبود. اهالی روستا در بیابان و پشت درختها هرجا که خلوت بود، شکم ها را خالی میکردند و با سنگ های آلوده خودشان را تمیز میکردند بوی گند ازمسافت دور به مشام میرسید. راه ماشین رو تا آن زمان به آن روستاها از "داش کسن" به آن طرف وجود نداشت. آمد و رفت وسیله چهارپایان صورت میگرفت. اما در درو دیوار کوچه های روستا آثار رنگ باخته ای از شعار های ددت و ضد مالاریا به چشم میخورد. پرس و جو کردم که چرا خانه ها مستراح ندارند. گفتند زمانی مآموران مبارزه بامالاریا آمدند و چند تا مستراح عمومی ساختند ولی کسی استفاده نکرد. با ملا جواد نامی که ملای چند ده بود و دفتردار رسمی آن منطقه، صحبت کردم بعد ازمبالغی حرف و حدیث گفت تو درخانه ای که هستی برای خودت یک مستراج بساز و این مردم را رها کن. از فحوای کلامش دستگیرم شد که ملا از این که روستا درآیندهی نزدیک توسط جاده به اهر ومشگین شهرو شمال ایران و ازسوی دیگر به جلفا و مرند و تبریز وصل میشود ناراحت است. او برای حفظ سلطهی خود، بیشتر از این محیط آلوده، حق و حقوقی برای روستائیان قائل نیست.
به اظهار عالیخانی، اصل چهار، درصنایع کوچک هم به صنعتگران محلی کمک های لازم انجام داد. این نکته را باید تذکر داد که: کمک به یک کشور عقب مانده فرق میکند تا تسلط و تشکیل نوعی حکومت جنبی و آمرانه. عالیخانی این نکته رابه درستی دریافته و میگوید:
"اما چیزی که این میان پیش آمد این بود که پس از ۲٨ مرداد مقام های امریکائی یک غرور بی اندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند چه برای ایران خوب است و چه برایش بد...." این دخالت ها تا آنجا میرسد که " ... همان سالهای اولی که به ایران برگشته بودم یک دفعه عکسی دیدم که واقعا زننده بود، و به من خیلی برخورد، ولی مثل اینکه مقامات مسئول توجهی به آن نمیکردند. ان هم یک عکسی بود که یک عده سرباز ایرانی ایستاده بودند و شاه هم از آنها بازدید میکرد و معلوم بود لباس هارا آمریکائی ها به عنوان کمک نظامی میداده اند و روی کمربندها علامت ( US Army ) به چشم میحورد ...
بهرحال یک مقداری حالت تبختر شاید درآمریکائیها ایجاد شده بود، ولی این امر به موازات چیزهای دیگر و کارهای مثبتی بود که آنها میکردند." ص ۱۴۹
قبلا اشاره کردم که عالیخانی در صفحه ۱۹ ، ازقول "مجیدیان که آن موقع قائم مقام بانک ملی بود" میگوید:
" ... من ترجیح میدهم که این چند میلیون دلار را اینها به ما ندهند و ما یک مقدار دندان روی جگربگذاریم و این قدر خفت گدائی از خارجی هارا نکشیم."
و امروزه، وقتی هرایرانی شرافتمند که پست سرش را نگاه میکند، از شنیدن این سخنان و افکار منطقی و غرور آفرین که درآن تنگناها وگرفتاریها درسرداشتند واز خفت و خواری ها رنج میبردند، با حس احترام ازآنها یاد میکند، همچنانکه با دلی پرازنفرت، وقتی نشان ( US Army ) در تن سرباز ایرانی میبیند، به هادیان و بانیان این عمل شرم آور و ننگین لعنت میفرستد. از این اعمال مداخله گرانه بود که نفرت از امریکا درابعاد گسترده اوج گرفت .
عالیخانی، دراین بخش نگاه همه جانبه ای دارد، به روابط ایران باکشورهای عربی وضمن اشاره به تحریکات عبدالناصر و دیگران، تحلیل واقع بینانه ای دارد از نزدیکیهای فرهنگ ها.
" ... طی سده ها نه ما و نه عرب ها هیچ کدام سعی نکردیم فراتر از بغض های بیربط و غیرمنطقی خودمان، به صورت گسترده تری به فرهنگ و تمدن خودمان نگاه بکنیم و ببینیم تا چه اندازه به هم آمیخته ایم." ص
۱۶۶
روابط ایران و اسرائیل و توسعه صادرات و روابط با کشورهای خارجی و قرارداد فروش گاز به شوروی با اطلاعات تازه دراختیار خواننده قرار میگیرد.
بخش چهارم کتاب "فضاهای تصمیم گیری" ست
برکناری علم از نخست وزیری و آمدن حسنعلی منصور، بالا بردن نرخ بنزین و به دنبال آن شروع نا آرامیها درتهران و اعتصاب رانندگان تاکسی و تصویب"لایحه مربوط به حقوق دیپلوماتیک برای نظامیان امریکائی"
که درتاریخ از آن به نام "کاپیتولاسیون" نام برده شده و به روایتی همان لایحه باعث ترور منصور گردید، معرفی و انتخاب امیرعباس هویدا به نخست وزیری و تصویب لوایح انقلاب سفید شاه ومردم و مهمتر، ورود زنان به مجلس شورایملی آن هم برای نخستین بار درتاریخ مشروطیت ایران، جریان تآسیس کارخانه سیمان آبیک، در محدوده ۱۲۰ کیلومتری تهران که حلاف قانون بوده و با دخالت شاه، باید اجرا میشد که شد. و لفت و لیس ها و سوء استفاده های مالی دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه و دخالت های ناروای دیگر سوداگران مثل امیرهوشنگ دولو که تقاضاهای خلاف قانون اورا در صفحات ۲۵۴ ۲۴۵ شرح میدهد.که درنهایت به رنجش و دلخوری شاه از عالیخانی منجر میشود، از روایت های این بخش از کتاب است.
کار با ارزش عالیخانی، بخشی از تاریخ معاصر ماست که در بیست و هفت سالگی رژِیم جمهوری اسلامی به بازار آمده است.
این اثرقابل بحث، با وجود کمبودهای تحلیلی و نظری، از زنده ترین اسنادی ست که ایران، با پیشرفت های سریع ولو آمرانه، وارد مرحله ای از رشد اقتصادی و صنعتی شده و درنیمه راه با طوفان تغییررژِیم، از نفس میافتد. اما مهم، ساماندهی کارهای مثبت است که امروزه درسراسر کشور اثرات نیک آن پیداست.
سکوت در بارهی دستاوردها و تنها، برجسته کردن فساد آن دوران ره به جائی نمیبرد. وجدان های آگاه و در کنار آن، داوری تاریخ خط ومرزهای مسئولین راتعیین میکند. با جا به جائیِ ارزشهای آرمانی، هرگز نمیتوان حقیقت های تاریخی را پنهان و یا تحریف کرد. یادمان باشد که وجود فساد دراکثر جامعه ها، هرگز مانع رشد پیشرفتها نبوده و نیست. امروزه در مدرن ترین کشورهای جهان، فسادهای کلانِ مالی صورت میگیرد که هر ازگاهی، صدر نشین اخبار جهانی ست. توضیخات عالیخانی دربارهی فساده و لغزش های مسئولان ردهی بالائی کشور، که با زبانی نرم ودیپلوماسی به کار گرفته شده، مولفه های تازه ای را درپیوند با طغیانهای احساسی مردم خشمگین، یادآورمیشود. در چنین چشم اندازاست که با دیدِ باز با درنطرگرفتنِ ضعفِ پرهیز درتبیین برخی حقایق پشت پرده، ارزش نهائی اثر عالیخانی راباید سنجید و نقدش کرد. کار مهم وبرجسته ای از دوران تضادها، در کارزاری سخت بین سنت و تجدد.
لطفا برای مطالعه آثار این نویسنده از وبلاگ های زیردیدن کنید.
www.naghdha.persianblog.com
www.ketabedastan.blogspot.com
|