یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

"بوسه بر لبان دریا"


مسعود نقره کار


• معلم کُشی ِحکومت اسلامی از اعدام هرمز گرجی بیانی و قتل ونداد ایمانی آغاز و با اعدام و قتل دهها معلم و بر دار کردن فرزاد کمانگر ادامه یافته است. حکومت اسلامی خیال کرده است که شستشوی مغزی کودکان, نوجوانان و جوانان و تلنبار کردن خرافات و اوهام بر ذهن آنان, و نیز آلوده سازی هر چه بیشتر نظام آموزش و پرورش را با حذف معلمان دگراندیش متحقق خواهد کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۱٣ می ۲۰۱۰


کینه ی دیکتاتورها به معلمان دگراندیش وروشنفکر, کینه ای تاریخی ست.ثبت این کینه ورزی را نه فقط در خوانده ها و روایت های تاریخی مان , که در دو رژیم پهلوی و حکومت اسلامی تجربه کرده ایم. قصد من مقایسه ی رژیم پهلوی با حکومت اسلامی در این عرصه نیست , که مقایسه ای غیر منصفانه خواهد بود. ابعاد جنایات حکومت اسلامی نسبت به آنچه که رژیم پهلوی مرتکب شد, غیرقابل قیاس است. نمونه ای ازاین تفاوت را محمد درخشش, از بنیانگذاران" جامعه معلمان ایران" در رابطه با سالگرد قتل دکتر خانعلی در تظاهرات معلمان در سال 1340 اینگونه بیان کرده است :
" ....آن روز که دوازدهم اردیبهشت ماه 1340 بسوی تظاهرات میدان بهارستان گلوله گشودند و معلمی را کشتند و عده ای را مجروح ساختند, چنان طوفانی از خشم و نفرت سراسر جامعه را فرا گرفت که حتی اکثر ارگانهای حکومتی از جمله گروهی از نمایندگان مجلس شورا و سنا نیز زبان به اعتراض گشودندو بالنتیجه رژیم وحشت زده برای رهایی از این مهلکه دولت منصوب خویش را فدا کرد.
در این ایام کار سقوط و زوال در کشور ما بدانجا کشیده شده است که کشتار دهها هزار نفر از هموطنانمان بصورت امری طبیعی و عادی در آمده است . یکی از موارد بسیار خطرناک شتشوی مغزی نوباوگان کشور است, اما این خطر تنها فرزندان کشور را مشمول نمی گردد, بلکه این خطری است که مردم ایران را نیز تهدید می کند. زیرا مردم یک جامعه بالاجبار خود را با شرایط محیط و آب و هوایی که در آن زندگی می کنند تطبیق می دهند. بهمین دلیل همانها که در " قیام معلم " مرگ یک معلم را تحمل ننمودندو طوفانی براه انداختند,امروز از کنار مرگ دهها هزار نفر از جوانان و هموطنان کشور خویش می گذرند و حتی گورستانها به صورت مراکز تفریحی برای گروه زیادی از آنها در آمده است....." (1)

کینه ورزی به معلمان دگراندیش , روشنفکر و روشنگر پاره ای از کینه و ناسازگاری ِ ذاتی حکومت اسلامی با فکر روشن و علم و دانش است. اخراج, زندان , شکنجه و حذف فیزیکی این دست از معلمان , روزمره گی حکومت اسلامی بوده است. این حکومت از همان ابتدا بنای اش را برآلوده کردن مدارس و نظام آموزش و پرورش با اندیشگی و افکار ارتجاعی اش قرار داد تا جماعتی از معلمان " مکتبی " و نوجوانان و جوانانی بار آورد که ناآگاهی و جهالت , و سرسپردگی و خشونت شاخصه ی فکری و رفتاری آن ها باشد.
معلم کُشی ِحکومت اسلامی از اعدام هرمز گرجی بیانی و قتل ونداد ایمانی آغاز و با اعدام و قتل دهها معلم وبردار کردن فرزاد کمانگرادامه یافته است. حکومت اسلامی بر این خیال باطل بوده است که شستشوی مغزی کودکان , نوجوانان و جوانان و تلنبار کردن خرافات و اوهام بر ذهن آنان , ونیز آلوده سازی هر چه بیشتر نظام آموزش و پرورش را باحذف معلمان دگراندیش و آزادی خواه متحقق خواهد کرد. به همین دلیل این حکومت بر بنیاد ویژگی ماهوی و ذاتی اش ,به " پاکسازی" , زندانی کردن , شکنجه و اعدام معلمان" غیر مکتبی" در سراسر ایران رو آورد ه است تا یکی از موانع انقلاب ضد فرهنگی اش را از سر راه برچیند .
از نخستین معلمان " غیر مکتبی " که قربانی تاریک اندیشی حکومت اسلامی شدند هرمز گرجی بیانی و 10 تن دیگر از معلمان شهر کرمانشاه بودند. (2)
" ... تابستان سال 58 در هنگام شروع نا آرامی در کردستان هرمز گرجی بیانی در منزل مسکونی اش در کرمانشاه دستگیر و همراه با ده نفر دیگر به جوخه اعدام خلخالی سپرده شدچند روز بعد امام جماعت کرمانشاه در پاسخ به اعتراض مردم درمورد اینکه چرا به دروغ در رادیو رژیم عنوان شده که هرمز در پاوه و مسلح دستگیر شده, ضمن اعتراف به دروغ بودن این مسئله عنوان کرد که" حرفهای گرجی بیانی از صد تامسلسل هم بدتر بود و به همین دلیل او اعدام شد" (3 )                                       
قربانی گرفتن از معلمان در کشتار های سال های 1358 , 1360 , تابستان سال 1367 , قتل های زنجیره ای و جنبش سبزادامه یافته است. در کنار ارگان های شناخته شده ی حکومتی , گروه های فشار و کشتار حکومت اسلامی که از اراذل و اوباش حکومتی شکل گرفته اند نیز در سی سال گذشته در قتل معلمان دگراندیش نقش ایفا کرده اند. در کرمانشاهان مزدوران گروه شیت در دستگیری و اعدام معلمان این شهر دست داشتند .(4) , جنایتکاران گروه هایی همچون گروه قنات در جهرم و فداییان اسلام ناب محمدی و مصطفی نواب و سپاه سر بلند اسلام در تهران و شهر های دیگر ایران نیز از میان معلمان قربانی گرفته اند.(5) همین دست از گروه ها در قایم شهر, به سال 1358 ونداد ایمانی معلم روستای شیرگاه را به ضرب سر نیزه ژ. ث کشتند.(6) و در کرمان حمید حاجی زاده معلم کرمانی را همراه با فرزند ده ساله اش در خواب با ضربات متعدد کارد به قتل رساندند .(7)..... و تازه ترین جنایت حکومت گران اسلامی اعدام فرزاد کمانگر , معلم شجاع و آزاد اندیش کُرد, به همراه چهار تن دیگر ازدگراندیشان و مخالفان حکومت اسلامی ست.
فرزاد کمانگر, معلم روستاهای کامیاران در کردستان, طی 6 سال اسارات خود در شکنجه گاه های حکومت اسلامی , تجلی شجاعت و آگاهی معلمان آزاداندیش و آزادیخواه شد. نامه های او از شکنجه گاه ها و قتلگاه های حکومت اسلامی ,عاشقانه هایی سرشار ازدلاوری و دلیری , عشق به انسانیت , آزادی و عدالت است . نامه هایی که پژواک صدای آزادیخواهی و عدالت جویی ِ انسان بزرگواری ست که با لبان اش بر دریا بوسه زده است (8) :
" ......مگر می توان معلم بود و راه دریا را به ماهیان کوچولوی این سرزمین نشان نداد؟ حالا چه فرقی می کند از ارس باشد یا کارون، سیروان باشد یا رود سرباز، چه فرقی می کند وقتی مقصد دریاست و یکی شدن، وقتی راهنما آفتاب است. بگذار پاداشمان هم زندان باشد. مگر می توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیاورد؟ مگر می توان بغض فروخورده دانش آموزان و چهره ی نحیف آنان را دید و دم نزد؟مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود، اما “الف” و “بای” امید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟ نمی توانم تصور کنم در سرزمین “صمد”، “خانعلی” و “عزتی” معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. (9)
" .....دلم برای همه شما تنگ شده، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم، هر روز به جای شما به خورشید روزبخیر میگویم، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم، با شما میخندم و با شما میخوابم. گاهی «چیزی شبیه دلتنگی» همه وجودم را میگیرد..." (10)
" ....کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم، و خسته از همه هیاهوها، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب» و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند، پی سه ممیز چهارده باشد یا صد ممیز چهارده، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکه های ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند، منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد.... " (11)
" ....اتاق بازجویی مان همان اتاقی بود که راننده های شرکت واحد و معلم ها بازجویی شده بودند، میز بازجویی همان میزی بود که دانشجوها بر روی آن یادگاری نوشته بودند و تختی که من روی آن میخوابیدم، همان تختی بود که "عمران" جوان بلوچ قبل از اعدام رویش نوشته بود دلم برای کویر تنگ شده، چشم بندمان هم همان چشم بندی بود که اعضای کمپین یک میلیون "فریاد خاموش" به چشم داشتند ، پس نباید غریبگی کرد و نباید همدیگر را فراموش کرد، اینها همه یک جورهایی آشنایند، اینجا همه چون شمایند، راستی، فکر کن شاید فردا نوبت تو باشد..." (12)
اوج شجاعت و جسارت رشک بر انگیز این معلم جوان را , در بارگاه حکومت جنون و کشتار می توان در نامه های زیر شاهد بود . او در نامه ای با عنوان" من یک معلم می مانم و تو یک زندانبان" خطاب به زندانبانان اش می نویسد :
".....اینبار که به ۲۰۹ برگشتم به درون سلولم بیا من برایت آرزوها دارم، نه از رنگ دعاهای تو که سراسر آتش است و ترس از جهنم، آرزوهای من پر از امید و لبخند و عشق است. به درون سلولم بیا تا راز آخرین لبخند عزتی را پای چوبه دار برایت بگویم، میدانم که باز بندی بند ۲۰۹ خواهم شد، در حالی که تو با همه وجود پر از کینه ات بر سر من فریاد میکشی و من باز دلم برای تو و دنیای حقیری که دورت ساخته اند میسوزد. من بر میگردم در حالی که یک معلمم و لبخند کودکان سرزمینم را هنوز بر لب دارم...." (13)
و در اوج گیری جنبش آزادیخواهانه و ضد دیکتاتوری در نامه ی " دیگر تنها کفش‌هایم مرا به این خاک پیوند نمی‌دهد" می نویسد :
" .....این روزها دیگر تنها در کوچه پس کوچه‌های شهرمان پرسه نمی‌زنم. دلم در میدان هفت تیر و انقلاب و جمهوری می‌تپد، در دستم شاخه گلی است تا به مادران داغدار این شهر نثار کنم.
این روزها فقط تنهایی ابراهیم در بازداشتگاه سنندج بر دلم سنگینی نمی‌کند، دیگر برادران و خواهرانم تنها در زندان‌های سنندج و مهاباد و کرمانشاه نیستند، ده‌ها خواهر و برادر دربند دارم که با شنیدن فریادشان اشکم سرازیر می‌شود و با دیدن قیافه‌های رنجورشان و لباس‌های پاره‌شان بغض گلویم را می‌گیرد و بر خودم می‌بالم برای داشتن چنین خواهران و برادرانی. دیگر این شهر برایم آن شهر غریب و دلگیر با ساختمان‌های بلند و پر از دود و دم نیست....." (14)
فرزاد در سوگ " احسان فتاحیان" نوشت :
" .....فقط رفیق بگو... بگو می‌خواهم بشنوم چه بر زبان‌ات چرخید آن‌گاه که صدای پا و درد به هم می‌آمیخت؟ می‌خواهم یاد بگیرم کدام شعر، کدام سرود، کدام آواز کدام اسم را به زبان بیاورم که زانوی‌ام نلرزد. بگو می‌خواهم بدانم، که دل‌ام نلرزد آن‌گاه که به پشت سر می‌نگرم... سفرت به خیر رفیق...." (15)
و سرانجام سفر فرزاد هم آغاز شد, سفری به قلب میلیون ها آزادیخواه و آزاداندیش . سرنوشتی که نوشته بود, به سراغ اش آمد, از شکنجه گاه نوشته بود تا هم عشق اش را به " صمد" نشان داده باشد و هم یگانگی اش را با ماهی های کوچولوی سرخ :
" ....ماهی کوچولو آرام و شیرین در سطح دریا شنا میکرد و با خود می گفت: حالا دیگر مردن برای من سخت نیست، تأسف آور هم نیست، حالا دیگر مردن هم برای من... که ناگهان مرغ ماهی خوار فرود آمد و او را برداشت و برد. ماهی بزرگ قصه اش را تمام کرد و به ۱۲۰۰۰ بچه و نوه اش گفت حالا دیگر وقت خواب است. ۱۱۹۹۹ ماهی کوچولو شب بخیر گفتند و مادر بزرگ هم خوابید اما این بار ماهی کوچولوی سرخ رنگی هرکاری کرد خوابش نبرد. فکر برش داشته بود..." (16)

***************

زیرنویس و منابع :

1- محمد درخشش , روز معلم , به مناسبت سالگرد 12 اردیبهشت ماه سال 1340 , از انتشارات مجله مهرگان , 12 اردیبهشت سال 1377 , امریکا ( واشنگتن. دی.سی)
2- درمیان قربانیان کشتارهای سال 58-57 معلمان وچهره های فرهنگی نیز وجود داشتند , که می توان به اعدام شخصیت ارزشمندی چون خانم فرخ رو پارسای( معلم و پزشک ) اشاره کرد.
یادداشت های خلوت تنهائی3-
astireh.blogspot.com
4- گروه شیت یا شورای یاوری تهیدستان «شیت» , ر.ک به تارنمای بیداران ,مصاحبه با مجید دارابیگی
دو شنبه 18 آذر 1387
5- مسعود نقره کار , در باره گروه قنات , مقدمه ای بر کشتار دگراندیشان,صص 242-223 , نشر پیام آلمان, سال 2008
6- مسعود نقره کار , گزارش یک قتل سیاسی , از سرزمین رنج , نشر اندیشه( آلمان ) , سال 1378
7- مسعود نقره کار , بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری , جلد سوم , قتل های زنجیره ای , انتشارات باران, 2002
8- برگرفته از سروده ای از فرزاد کمانگر
9 تا 16- مجموعه نامه های فرزاد کمانگر , تارنمای اخبار روز , نامه های یک اعدامی, دوشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱٣٨۹ - ۱۰ می ۲۰۱۰
www.akhbar-rooz.com

امه ی فرزاد کمانگر، معلم محکوم به اعدام، به دانش آموزانش - اسفند 1386
www.akhbar-rooz.com

به ققنوس های دیار ما - اسفند 1386
www.akhbar-rooz.com

بنویسید درد و رنج ، بخوانید زندگی - اردیبهشت 1387
www.akhbar-rooz.com

بندی بند ۲۰۹ - تیر 1387
www.akhbar-rooz.com

من یک معلم می مانم و تو یک زندانبان - دی 1387
www.akhbar-rooz.com

از تو نوشتن قدغن - بهمن 1387
www.akhbar-rooz.com

نسل سوخته - اردیبهشت 1388
www.akhbar-rooz.com

نامه فرزاد کمانگر در سوگ احسان فتاحیان - آبان 1388
www.akhbar-rooz.com

دومین نامه ی فرزاد کمانگر پس از اعدام احسان فتاحیان - آبان 1388
www.akhbar-rooz.com

دیگر تنها کفش‌هایم مرا به این خاک پیوند نمی‌دهد - آذر 1388
www.akhbar-rooz.com

"روژگار یکی سیره گلم" - دی 1387
www.akhbar-rooz.com

فرشته هایی که دوشنبه ها می خندند - اسفند 1388
www.akhbar-rooz.com

ما هم مردمانیم... - فروردین 1389
www.akhbar-rooz.com

قوی باش رفیق - نامه خطاب به به معلمان دربند - اردیبهشت 1389
www.akhbar-rooz.com

پاییز در چشمان میدیا - آخرین نامه ی فرزاد کمانگر - اردیبهشت 1389
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست