یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقدی بر برخورد "اصلاح طلبانه" با اعدام های اخیر


مازیار آزاد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۱۴ می ۲۰۱۰


 این رژیم یک دستگاه دیکتاتور مابانه است که هرگز نخواهد توانست به قضاوتی عادلانه برعلیه کسی بنشیند. و لذا اعدام پنج تن از جوانان این کشور را به بهانه‍ی واهی محاربه و غیره بشدت محکوم میکنم.
چرا شنیدن چنین قاطعیتی از زبان آقایان "اصلاح طلب" اینقدر محال بنظر میرسد؟
شاید فکر کنید که در این برهه از زمان اینگونه خرده انتقادات از "اصلاح طلبان" گرفتن نابجا است و باید از آن دوری جست. شاید فکر میکنید که این عمل باعث شکست جنبش و فروپاشیدگی آن میشود.
در جواب به این ایراد باید بگویم و دوباره بگویم که در این مقطع زمانی اگر جنبش از هم نمیپاشد بخاطر جوشش درونی جامعه‍ی ایران است که روشنفکران را نیز به تحرک هر چه بیشتر برانگیخته است. در راه انقلاب 1357 نیز تمام هدف این بود که جنبش از هم نپاشد. در آن هنگام نیز گفته میشد که ما همه باید در جهت برانداختن نظام شاه گام برداریم و اگر درگیر اختلافات درونی و جبهه گیری علیه یکدیگر شویم هدف جنبش که باید از بین بردن شاه باشد از میان میرود و بضد خودش تبدیل خواهد شد.
اولاً باید بگویم که آگاهی بیشتر هیچوقت مضر نخواهد بود. شناخت هر چه بیشتر از عناصر تأثیرگذار بر این جنبش امری منفی نیست.
در ثانی با شناخت بیشتر از تاریخ و اتفاقاتی که در این سی سال پس از انقلاب در ایران بوقوع پیوسته و نقش افراد باقدرتی همچون آقای موسوی و کروبی در آن، و روابط آنها با اصولگرایان باعث درکی جامعتر از خواسته ها و توقعات مردم از کسانی میشود که اکنون بنا به هر دلیل در رأس این حرکت توده ای مردم قرار گرفته اند.
چرا گفتن جملاتی که در دو سطر اول این نوشته آورده ام خارج از توان "اصلاح طلبان" است؟ اولاً این جمع را دیکتاتور خواندن و در رأس آنها آیت الله خامنه ای را مظهر این امر در دستگاه حکومتی ایران خواندن باعث این خواهد شد که در برابر این رژیم بایستند، پایه های بودنش را به زیر سئوال ببرند و نه اینکه از آنها به قیمت سرکوب شدید مردم تقاضای نشستن بر سر میز مذاکره را بکنند. دیگر نمیشود از قانون اساسی حرف زد که بجای بوجود آوردن یک حکومت دموکراتیک با قابلیت احترام به حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادی شهروندان این حکومت اسلامی قرون وسطائی را همچون خفاشی خون آشام بر گرده‍ی مردم نشانده است. و دیگر اینکه بناچار شاید بهائی را بپردازند که حاضر به پرداخت آن نیستند. بطور مشخص شاید که آنها را دستگیر کرده و به زندان بیاندازند. شاید آنها نیز شکنجه شوند و در تحت شرایط بسیار بد مجبور به پس گرفتن گفته های خود شوند. چنین سختی را بخود خریدن امر ساده ای نیست و از هر کس برنمی آید.
اما بیشتر از اینکه این موضعگیریها بر اثر ترس باشد از یک پایگاه اجتماعی بلند میشود و با اعتقادات آنها ارتباطات تنگاتنگ دارد. آقای کروبی در رابطه با اعدامهای اخیر میفرمایند: "طبیعی است که ما از مرگ افراد و اعدام آنها متاثر می شویم و اصولا مخالف رواج یافتن چنین برخوردهایی هستیم. اعدام این افراد در شرایطی صورت گرفته است که هیچکس از چندوچون پرونده آنها باخبر نیست و جرم آنها به دلیل علنی نبودن دادگاه و عدم رعایت آیین دادرسی و قانون، برای هیچکس محرز نشده است". آقای کروبی هنوز بعد از یکسال که از رودرروئی علنی این رژیم با مردم و خواسته های بحق آنها میگذرد به نحوی صحبت میکند که گویا این قوه‍ی قضائیه مرتجع که تنها هدفش از بین بردن و خفه کردن صدای بر حق مردم و مطالباتشان میباشد میتواند در دستگیری، زندانی، شکنجه، تجاوز، و در نهایت کشتار مردم بی دفاع ایران محق باشد و اگر اینکار را با روشنی بیشتری انجام میداد شک و شبهه از بین میرفت و شاید بخشاً کشتار، شکنجه، و تجاوزاتشان درست میبود و جرایم جوانهای ایرانی در آنهنگام بنظر ایشان محرز میبود. باید از ایشان پرسید که آیا دادگاههای فعله ای که در سال گذشته براه انداختند و از طریق صدا و سیمای خودشان آنرا به خورد مردم دادند میتوانست حقانیتی به این رژیم یادگار امام بدهد؟
ایشان نمیدانند که اگر پرونده‍ی متهمان به اعدام برای یکسال گم میشوند، اگر وکلای مدافع از امر دفاع کردن و یا حتی دیدار موکل خود باز داشته میشوند، اگر در آخر اعدام سراسیمه‍ی این جوانان در خفای کامل انجام میشود و حتی در صدد دستگیری خانواده‍ی آنان بعد از این اعدام برمیآیند بغیر از محکوم بودن قوه‍ی قضائیه و مرتجع و ناشایست بودن آن هیچ دلیل دیگری ندارد. اینان جنایتکارانی هستند که در برابر مردم ایران دست به کشتار زده اند و باید برای کارهای خود مجازات شوند، نه اینکه آنطور که آقای موسوی میفرماید از آنها خواست و امید داشت که روزی به راه راست بیایند و شاید کاری درست انجام دهند و ما کار درست را از هر جا که باشد با آغوش باز قبول میکنیم. ایشان حقیقتاً به این امید هستند که بتوانند با این رژیم خونخوار به چانه زدن بپردازند حتی بعد از این همه سرکوب: " به هرحال امیدواریم چرخشی در راستای اهداف جمهوری اسلامی در مجموعه حاکم ایجاد شود. و در خود نظام و حکومت چرخشی متناسب با قانون اساسی در اداره امور ایجاد شود و فضای آزادی بوجود آید تا در سایه آن مسائل و مشکلات کشور و بحران حادث حل شود."
بزرگترین خیانت به مردم بوجود آوردن این تصور واهی است که گویا این گرگان خونخوار قابلیت تغییر ماهیت دارند. این کار مردم را در معرض خطر میگذارد و این شانس را به حکومتیان میدهد که تمامی پیشروان و روشنفکران را شناسائی کرده و به راحتی از سر راه خود بردارد.
و متاسفانه آقای موسوی تا آنجا پیش میرود که نه تنها بطور مشخص اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان را محکوم نمیکند بلکه به نقل از جرس اینچنین عنوان میکند: " میرحسین موسوی همچنین تاکید کرد، جنبش سبز نه اسلحه دارد و نه روش مسلحانه را اتخاذ کرده است. بنظر ما تروریسم در هر شکل و حالت و ملت و قوم آن محکوم و طرد است." و این سایه را بر سر اعدام شدگان میافکند که شاید اعدامشان بر حق و عمل این جلادان که برای سی سال یکی از دیکتاتورترین و سرکوبکننده ترین حکومتهای کره‍ی زمین بوده است میتواند بوئی از حقانیت داشته باشد.
هر نوع دیکتاتوری به دلیل دفاع از منافع گروه بخصوصی شکل میگیرد. این منافع سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی میباشد. هیچ سیستم دیکتاتوری بوجود نمیآید که دلیلی بغیر از آنها داشته باشد.
آقای کروبی در جواب به آقای ملیحی میفرماید: " هیچگاه فکر نمی کردیم روزی به چنین موقعیتی برسیم و چنین رفتارهایی در این کشور عادی شود و با میراث امام و انقلاب چنین برخورد شود".
آیا این جمله بغیر از این است که این میراث امام و انقلاب در زمانی بعد از بثمر رسیدنش و در بیست و نه سالی که آقای کروبی با این دستگاه حکومتی با تمام توان و در موقعیتهای بسیار بالا کار میکرده ارزشهای والائی داشته و اصولاً این آقای امامشان از هر گناهی بری هستند؟
آیا این آقای کروبی کشتار سالهای 1360 را که با دستور مستقیم امام انجام شد از میراثهای ارزشمند امام و انقلاب میداند؟ آیا قبرستان خاوران را گلزار پر شکوفه‍ی این میراث میداند و به آن افتخار میکند؟ آیا از بین رفتن تمامی احزاب مخالف، گرفتن حق آزادی زنان حتی در کوچکترین و شخصیترین امر یعنی در گزینش جامه‍ی خود، انقلاب فرهنگی برای از بین بردن هر اثری بغیر از اصول اسلامی مورد علاقه‍ی خودشان، پاکسازی کامل دانشگاهها از تمامی دانشجویان و اساتید دگر اندیش آنزمان و فرار میلیونی افراد تحصیل کرده ایران را، بزرگترین ثروت این جامعه، که همه و همه در زمان امام گرانقدر ایشان بوقوع پیوست از میراث گرانبهای این امامشان و انقلاب اسلامیشان میدانند که اکنون از دست رفتنش را تأسف میخورند؟
تفاوت این کشتارها با قتل و عام آن دوران در چیست؟ و این زدودن اندیشه های آزاد چه تفاوتی با آن دوران کرده که اکنون با مخالفت اصلاح طلبانه‍ی ایشان مواجه شده است؟
آقای کروبی از اظهار نظر آقای غلامحسین الهام در مورد آقای موسوی ابراز ناراحتی کرده و میفرماید: " از بلندگوی اسلامی که فقیه اش آقای الهام باشد باید چنین سخنانی گفته شود. باید گریست به حال اسلام که الهام و حواریون اش بلندگوی آن شده اند".
نمیدانم که آیا آقای کروبی از خواب اصحاب کهف بیدار شده اند و تمام این سی سال را در خواب به اجرای کارهای دولتی و قانونگذاری خود میپرداخته اند که تا بحال نمیدیده اند که آقای الهام و امثالهم سایه به سایه در کنارشان هستند و دست در دست با ایشان در ساختن این نظام "اسلامی" شرکت میکنند؟ اگر اینطور است به ایشان پیشنهاد میکنم که به سایت ویکیپدیا رجوع کنند و با تمام ناقص بودن آن سایت ببینند که از همان سالهای 1359 به بعد ایشان یعنی آقای غلامحسین الهام چه جایگاهی در دستگاه قانونگذاری جمهوری اسلامی داشته اند و برخوردار از چه قدرتی در از بین بردن هر گونه صدای آزادیخواهانه از طرف مردم ایران بوده اند.
آقایان کروبی و موسوی و امثالهم که در بطن این نظام و در جمع تمامی این افرادی که اکنون آنها را نامناسب میدانند بوده اند و از نزدیک برای بیش از سی سال از هر کس دیگری بهتر آنها را میشناسند خیلی خوب میتوانند دلایل سیاسی، فرهنگی و بخصوص اقتصادی این دیکتاتوری را با مدرک توضیح بدهند و برای مردم افشاء کنند که چرا اینان فاقد صلاحیت همراهی با مردم ایران را دارند. اما اگر این کار را نمیکنند باید از آنها پرسید که چرا تا به این حد سازشکار هستند که با جنایتکارانی که تمام ثروت ایران را به باد میدهند، مردم را برای چندین نسل به بدبختی کشانده، به زندان انداخته، شکنجه کرده، کشته و یا به سراسر دنیا آواره کرده اند نمیخواهند روبرو شوند. و تنها از آنها خواهش میکنند که از این "خشونت" خود دست بر دارند تا نظام در خطر نیافتد. آیا این خطر از طرف چه کسی بغیر از مردم حق طلب وجود دارد که این حکومت را در هم پیچد که ایشان از آن میترسند؟
چقدر خوب میشد که مردم این سئوالها را با صدائی بلند میپرسیدند. زیرا در خیابان رفتن، کشته دادن، به زندان افتادن، از درس و دانشگاه و فردای خود بریدن و آنگاه به این رهبری گوش کردن به امید اینکه اینان جنبش را به راه درست راهنمائی کنند کاری است بی حاصل. این کار بارها و بارها در ایران به بوته‍ی آزمایش گذاشته شده است و هر بار نتیجه ای بجز شکست و عقب افتادگی نداشته است.
شعار باید این باشد که این نظام باید برچیده شود. از پای نخواهیم نشست تا این نظام را با یک نظام دموکراتیک تعویض کنیم. ما آزادی میخواهیم، آزادی سخن، اجتماعات، احزاب، مطبوعات، و اعتراض. ما ثبات کاری و جلوگیری از نفوذ سرمایه در دولت را خواهانیم. و این بدست نخواهد آمد مگر اینکه هر کس در این سی سال در هر مصدری بوده جوابگوی کارهای خود در برابر تمام مردم ایران باشد.

منابع قابل رجوع
news.gooya.com
www.asriran.com
asre-nou.net
www.rahesabz.net


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست