دیوان زیر برف
زیبا کرباسی
•
امشب کُردترین فرزادم
از زادم از دادم از دست های من بر نمی آید دست
در خبردار انگشت کهین و سبّابه از مشت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٨ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
۱٨ می ۲۰۱۰
حتی یک قطره خون روی برف ها نیست
خون تو جوهر قلمم گشته است
بهار ۱٣۷۵-شعر برف ستاره پروانه
امشب کُردترین فرزادم
از زادم از دادم از دست های من بر نمی آید دست
در خبردار انگشت کهین و سبّابه از مشت
بین این همه اضلاع از پنج پنجاهه پنجه هزار ملیون...
گردترین ماه یمانی این بوم
این بام و خاک و در
می لرزد دل
می لرزد لبان خشک
می لرزد سرب سینه ی فشنگ
می لرزد رنگ به چهره نداری
مادر و خواهر نداری
خانه برای وثیقه
دوست برای خالی کردن زیر پایت ماشه جیب آستین آستر
حتی کفن برای کفن و دفن در وطن که هیچ
حتی حتی نداری
تا نداری
نداری نداری نداری
دو چشم پنجره ی دلواپس
چلچراغ و اجاق گرم پشت همه ی پنجره ها می دانند
دلواپس ایوانی
دیوانی که زیر برف خوابید و دیوانه شد
سفره ای که زیر برف نشست تا خالی نماند
زنی که زیر برف موهایش را شانه زد
شعری که بی امان بارید برف رو سپید شد
تنهایی ی تاریک ناخن خشک
زخم باز زیر پیرهن جر خورده
تنها شاهد و والی ی عصر این میدان لنگی
که دنبال اسب دوید و
زیر گاری سبزی فروش ها گا رفت
بنگ...
مرگ در شر شر عرقش غرق می شود از شرم این مرگ
اگر پا داشت در می رفت
اگر آدم بود سر داشت به دار و درخت می کوبید
یا مثل شاعری غریب از باهو هایش بالالایکا می ساخت
و برهنه زیر برف می زد
بالالایکا بالالایکا لای لای لای لای کاکا لای لای
بالا لای لای
بالا لای لای کاکا
سروده را باصدای شاعر بشنوید:
www.akhbar-rooz.com
|