•
همان افروختن پـر سیمرغ (اخـو)، در خودِ انسان هست در تحول، انسان،سر فراز می شود.
بنیادِ اخلاق در فرهنگ ایران آن بود که تخم سیمرغ، در تحول یافتن، انسان میشود؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲ خرداد ۱٣٨۹ -
۲٣ می ۲۰۱۰
هرچه مرا به زایش ّجان خودم ، درعمل و دراندیشه و درخوبی ودر بزرگی و در سرافرازی بیانگیزد ، دوست میدارم و ازآن شادم . من ، آبستن به سیمرغم ، آبستن به غنائی هستم که نیاز به تحول دارد ، تا در عمل وخوبی وگرمی ومهر و آبادان سازی و شادسازی .. لبریزشود و واقعیت بیابد . من ، آموزگاری نمی جویم تا ازاو بیاموزم وازجهلم بکاهم ، بلکه انگیزنده زندگی را درخود میجویم تا اندیشه ، و عمل ، و خوبی وبزرگی وسرفرازی را که در جانم ، نهفته است بیانگیزد . چون درمن ، آتش جانی هست که میخواهد به عمل واندیشه وگفتارو خوبی زیبائی و مهر وسرفرازی ، تحول یابد . درمن ، آتشی زیرخاکستر هست که میخواهد افروخته شود ، تحول به شعله وزبانه و روشنی و گرمی یابد . من خدائی را نمیخواهم که معـلّم من باشد، وبه من روشنائی بتابد و روشنی وام بدهد و مرا ازجهل گوهریم برهاند . چنین خدائی ، غاصب غنای من هست ، و مرا از تحول بازمیدارد . من درخود، تخمی ازخوشه آن خدا هستم ( مردم = مر+ تخم ) که سرچشمه غنا درمن و درهرانسانی هست . من ، «مردمم» ، تخم سیمرغم ، اصل آفریننده وزاینده و وخشنده هستم . این غنای من هست که میخواهد درعمل و اندیشه وروشنی وخوبی وبزرگی ... تحول یابد وازتنم زائیده شود .
« خودشدن » ، درفرهنگ ایران ، همان تحول یافتن خدا درجان به خود ، درتن هر انسانی هست . انسان ، تخم سیمرغ هست که درشاهنامه « پرسیمرغ » نامیده میشود . سیمرغ به هرانسانی مانند زال ، پرش را میدهد . خودشدن ، افروختن این پرسیمرغ ، وخشیدن ِ این تخم سیمرغ درخود انسان هست . این سیمرغ است که درهرانسانی ازخاکسترش برمیخیزد .
مسئله بنیادی « اخلاق » ، درفرهنگ ایران ، همین تحول یابی سیمرغ درگوهرانسان، به انسان هست . اخلاق، این نیست که انسان ، امرونهی این خدا یا آن قدرت رادرزندگی اجراکند ، بلکه اخلاق ، روند تحول یافتن این تخم خدا ، درخود انسان هست . « حال » ، که گرانیگاه تفکر عرفانیست ، همین « روند تحول یابی خدای نهفته ، به خود انسان درواقعیت » بوده است . خوبی ، بینش ، شادی ، نوآوری ، بزرگی ، سرفرازی ... شکل گیری خدا ، صورت شوی خدا ست که تخمی درجان خود انسان هست .
درشادی در بینش ، در خوبی ، در رقص ، درپرستاری کردن از طبیعت ، خدا درانسان ، شکل میگیرد ، وپیدایش می یابد . من درخوبی ، درشادی وشاد سازی ، در مهرورزی ، درنواختن آهنگ ، درآبادسازی گیتی ، دراندیشیدن .... به « حال» میآیم ، و آل = سیمرغ میشوم . وبا خداشدن هست که ، اوج شادی میشوم .
زانک « حال این زمینِ » با ثبات
بازگوید باتو ، انواع نبات
حال دریا ، زاضطراب وجوش او
فهم کن ، تبدیلهای هوش او
یا به عبارت عطار ، در داستانی که ازعیسی درالهی نامه میآورد ، اعمال وافکار انسان، موج زدن دریای جان اوست :
مسیحش گفت ، هردل ، جان که دارد
ازآن ِخود کند خرج ، آنچه دارد
تـرا نقدی که در دریای جانست
اگرموجی زند ، از جنس آنست
این افشانده شدن ولبریزشدن جان انسان ، درخوبی وبزرگی وشادی و آبادگری و اندازه گذاری ، آفریننده اخلاق دراجتماعست ، نه امرونهی هیچ خدائی ، و نه ترس ازوعده مجازات دردوزخی ونه امید به مکافات دربهشتی .
همچنین انسان در تحمل درد و رنج وشکنجه شدن ، تا خوبی وبزرگی وشادی و آبادگری ، درجهان تحقق یابد ، شکل گیری خدا درخود انسانست . انسان ، دراین گونه عمل واندیشه ، جان خودرا برمیفروزد و یا به عبارت دیگر، سیمرغ ، از خاکستر وجود او بازبرمیخیزد . خدا، وجودی فراسوی جان انسان نیست .
جفت وانباز بودن خدا وانسان ، درهمان « جان وتن او » که با هم یک تخم هستند ( مر+ تخم ) ، وصال همیشگی خدا با انسانست و گوهر مردمی بودن اوست .
و تحول یا تحول یافتن این آتش جان یا خدا دراوست ، که شکل خوبی و اندیشه وروشنی ومهر وسرفرازی میگیرد . این خدا درهرانسانیست که ، درانگیخته شدن ، درهرگونه خوبی و شادی ومهر، واقعیت می یابد . اخلاق ، چیزی جز جاری شدن خدا که جان ( اخو) باشد ، درکاریزهای عمل واندیشه و گفتارو عواطف نیست . مسئله اخلاق ،چیزی جز روند زایانیدن خدا ازتن انسان ، در زندگانی اجتماعی نیست . خدا ، درفرهنگ ایران ، به انسان، نه امر و نه نهی میکند ، بلکه خودش در انجام دادن خوبیها و بزرگواریها و مهرورزیها و آبادسازی گیتی و شاد سازی مردمان ازگوهرانسان ، زبانه میکشد . حال میشود .
محال بودن وصال انسان باخدا ( جفت بودن خدا با انسان ) مسئله ایست که درادیان نوری پیدایش یافته است ، چون خدایان نوری ، دیگر « خوشه جانها » نیستند. درفرهنگ ایران ، این خود خدادرانسان هست که درهرگونه نیکی وشادی و بینش وبزرگی ومهر انسان ، واقعیت می یابد . با شناخت این اندیشه ژرف است که پهلوانان بنیادی شاهنامه ، چهره حقیقی خود را نشان میدهند . درآنهاست که هرباری ازنو، سیمرغ ازخاکسترش برمیخیزد وسرمشق انگیزنده همه انسانها میگردد . شاهنامه دراصل داستانهای برخاستن سیمرغ از خاکستر وجود پهلوانان بوده است، وبا این زبانه های آتشینش هست که برترین آرمانهای اخلاقی ایران پیدایش یافته .
نخستین پیدایش سیمرغ درسیامک ( سیاک مک = سه نی = سئنا ) است که خود را قربانی میکند تا جان انسان به طورکلی (کیومرث ، تخم جان همه انسانها دریزدانشناسی زرتشتی است ) را ازآزار برهاند . درفرهنگ ایران ، خدا مانند یهوه درتورات ، ازانسان نمیخواهد که فرزندش را به امر او قربانی کند( داستان ابراهیم ) ، بلکه خودش را برای مهرورزی به جان هرانسانی ، ونگاهبانی ازجان هر انسانی ، قربانی میکند . این خداهست که باید پیشگام هرآرمانی گردد . همینگونه این سیمرغست که در مهر ورزی ایرج ، پیدایش می یابد تا نارسائی داد را درجهان جبران کند . انسان درشادی که در این عمل واندیشه ِخود ، درخداشدن دارد ، هر رنجی را تاب میآورد . پاداش او ، همین خداشدن ، یا تحول یافتن به خدا وشادیش ، درمیان رنج وعذابی که بدو میرسد . این شادی خدا شدن درعمل واندیشه ، برهر درد واندوهی چیره میگردد . این تحول یافتن خود به خدا درهرعمل نیکی ، آن اندازه شادی آوراست که انسان به خوبی کردن ، به مهرورزیدن به بینش یافتن ، به آباد کردن گیتی ، به پرستاری ازگیتی میشتابد ، و با نکردن آنها ، ازخداشدن محروم میشود، و آتشی در زیرخاکستر میماند .
سیاوش هم در طرد شدن از پدر وهم درطرد شدن از افراسیاب برای نیکوکاریها یش ، و در کشیدن رنج وعذاب ازدوست ودشمن ، خدا یا سیمرغ میشود .
زال ، فرزند سیمرغ ، به وسیله بهمن زرتشتی پسراسفندیارکه با تعصب دینی اش سیستان را به آتش میکشد ، چهل سال درقفس تنگ آهنین زندانی میشود، و دراین سوخته شدن از آتش تعصب دین زرتشتی ، میسوزد ، ولی دراین سوختن در تعصبات دینی دراوج ضعف پیری ، همان سیمرغی میشود ، که زمانی برفراز البرزجفت او بود ، وبدینسان برترین سرمشق اخلاق ایرانی دراضطرابات دینی میگردد . در این پهلوانان هست که در رویارو شدن با اضطرا بات سخت زندگی، سیمرغ هربارازنو ، ازخاکسترش برمیخیزد . درهمه این پهلوانان ، با تحول تخم خدا ، به انسان دراضطرابات روبرو میشویم ، که نماد شکوه وبزرگی وزیبائی وجوانمردی خدا هستند .
ز طوفان حوادث ، عاشقان را نیست پروائی
نیندیشد نهنگ پـُردل ، از آشفتن دریا ( صائب )
اندر بلای سخت ، پدید آرند
فضل وبزرگواری و سالاری ( رودکی )
درسرگذشت این پهلوانان هست که میتوان شناخت ، که تحول اخلاقی باید ازگوهر خود انسان بجوشد . درروند زندگی آشفته وپرتپش و پریشان وشوریده این پهلوانان هست که ما با شکوه اخلاق درفرهنگ ایران آشنا میشویم ، و درمی یابیم که تخم سیمرغ درهرانسانی، آتش در زیرخاکستر ، یا همان پـری هست که ازسیمرغ در نهاد خود دارد ، تا هنگام برخورد با اضطرابات ، آنرا آتش زند وبیفروزد .
|