نُه شعرِ کوتاه
ناصر زراعتی
•
شادی هایِ زندگی
چه زودگُذرند!
شبنمِ بامدادی
زیرِ تابشِ آفتابِ تابستان.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ خرداد ۱٣٨۹ -
٣۱ می ۲۰۱۰
یک
شادی هایِ زندگی
چه زودگُذرند!
شبنمِ بامدادی
زیرِ تابشِ آفتابِ تابستان.
*
دو
پیاده رَوی
در این مسیرِ پُرسنگلاخ
با شما،
گام بر پرنیان گذاشتن است.
*
سه
چه آوازِ دلنشینی می خوانند
قطره هایِ باران
بر این چترِ کُهنه
که من و شما را
در پناهِ خود گرفته است!
*
چهار
دریاچهی کوچکِ پَرت افتاده
این جا، میانِ جنگل
پیاله ای ست آبی
نشسته بر سُفره ای سبز.
*
پنج
شهر زیرِ پایِ ماست
ایستاده ایم
این جا
بالایِ تپه،
بی هیچ کلامی
شانه به شانهی هم...
*
شش
در عدسیِ دوربینم می درخشد
لطافتِ گونه هایِ شما
بر زمینهی لاجوردیِ آسمان...
[کمپوزیسیون و ترکیبِ رنگ حرف ندارد
نور را اما نمی دانم چگونه باید تنظیم کنم؟]
*
هفت
رویایِ دیدارِ شما
مدت هاست نصیبم نشده
از بس
شب همه شب،
با کابوس هایِ خودم
کلنجار می روم.
*
هشت
پروانهی رنگین بال
یک لحظه
بر برگِ شمعدانی ام نشست و
آن گاه
پرواز کرد و رفت.
سهمِ من از زیباییِ او
همین لحظه بود و بس.
*
نُه
پروانه ای را با تور شکار کردم
تا با فُروبُردنِ سنجاقی
او را قاب بگیرم:
تزئینی کوچک بر دیوارِ لُختِ اتاقم.
چه خوب شد پشیمان شدم:
پروانه پرواز کرد
عکس شما را گذاشتم در قاب!
*
|