نامهی محسن سازگارا به احمدینژاد
محسن سازگارا
•
این رهبران غربی هر چه و هر که باشند، هر جنایت و یا کار درستی که بکنند، حداقل در کشورهای خودشان از مردم میترسند و برای افکار عمومیشان احترام قائلند. ناچارند به خواست مردم تن بدهند و برای کشورهای خودشان خوب کار کنند. شهروندانشان در ممالکشان با رفاه و آسایش زندگی میکنند و هر روز از حکومت و حکومتگران نمیترسند. شما هم بهتر است بجای نسخه نوشتن برای دیگران و سینه به تنور چسباندن برای مردم دیگر کشورها ، به فکر مردم خودمان باشید. به وعدههائی که به مردم دادهاید ، عمل کنید.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
۱٣ می ۲۰۰۶
به نام خداوند جان و خرد
شیخ و فاحشه
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفتا شیخا هرآنچه گوئی هستم
آیا تو چنانچه مینمائی هستی؟
حضور محترم جناب آقای احمدی نژاد
با سلام و احترام، مکتوب شما خطاب به رئیس جمهوری آمریکارا خواندم. حیفم آمد این چند خط را ننویسم. این هم کاری است که یک نفر مسئولیتهایش را زمین بگذارد و برای روسای جمهوری دنیا نامه بنویسد و آنهارا مورد بازخواست قرار بدهد. البته شک دارم برای کسی که در مسند ریاست جمهوری نشسته این کار پسندیدهای باشد. اما به هر صورت شما این کار را کردهاید. فهرست بلندبالائی از سوالات را جلو رئیس جمهوری آمریکا بخصوص در باره عملکرد او در سایر کشورها و نسبت به شهروندان سایر ممالک گذاشتهاید. کاری که البته هرروزه روزنامهنگاران خود آمریکا بسیار تندتر و صریحتر از شما با رئیس جمهوری شان میکنند و از زوایای مختلف او را به زیر سوال میکشند. همین نامه شمارا هم چاپ کردهاند. وظیفه و مسئولیت او و دولتش این است که به سوالات آنها و یا هر سوالی پاسخ بدهد و از عملکرد خودش در افکار عمومی دفاع کند. اما این کار شما یک نکته بسیار ساده را به ذهن متبادر میکند که با اجازهتان به عنوان یک شهروند ایرانی با شما در میان میگذارم. مساله رئیس جمهوری آمریکا یا هر کشور دیگری در درجه اول به شهروندان همان کشور مربوط است و بعد برای دیگران اهمیت دارد. برای من هم به عنوان یک ایرانی در درجه اول مساله ایران اهمیت دارد.
جناب آقای احمدینژاد:
آن نکته ساده این است: این لیست بلند بالای سوالات را جلو خودتان و آقای خامنهای بگذارید و این سوالات را از آقای خامنهای و خودتان در باره رفتار با شهروندان ایران و مملکت خودمان بپرسید. مثلا بپرسید:
١- دانشجویانی که به قول خودتان از شما راجع به آمریکا و اسرائیل میپرسند، آیا حق دارند راجع به عملکرد حکومت و مقام رهبری هم سوال کنند؟ یا بسیجیها به آنها حمله میکنند و به اسم توهین به مقدسات، لت و پارشان میکنند و بعد هم آنهارا دستگیر میکنند؟ کاری که بارها اتفاق افتاده است.
٢- آیا در دانشگاه و یا مطبوعات میشود از شما و آقای خامنهای راجع به کمک مالی به گروههای تندرو فلسطینی پرسید؟ آیا میتوان از پولهائی که ایران در لبنان ، فلسطین ، عراق ، افغانستان و یا سایر نقاط دنیا خرج کرده است پرسید؟ آیا میتوان سوال کرد چرا پول ملت مظلوم ایران خرج عملیات تروریستی در سراسر دنیا میشود؟ یک بار در تبلیغات انتخاباتی شورای شهر تهران در حالی که من در زندان بودم دوستانی در خارج از زندان من را به عنوان کاندیدای شهرداری تهران مطرح کردند و روی پانصد پوستر عکس مرا چاپ کردند و روی پانصد پوستر دیگر این حرف ساده را نوشتند که "افغانستان و بوسنی و... پیشکش، تهران را دریابیم" (حتی فلسطین را هم جرأت نکردند بنویسند). بلا فاصله آنها را دستگیر کردند. پوسترها جمعآوری شد. در پرونده من هم یک بند بلند بالای اتهام راجع به آن ائتلاف انتخاباتی مطرح شده و برایم شش سال حبس هم بریدهاند.
٣- آیا به عنوان یک شهروند ایرانی میتوان از شما و آقای خامنهای پرسید که چرا در ایران برخورد دوگانه و یا چند گانه و تبعیض آمیز وجود دارد؟ چرا مردم در مقابل قانون مساوی نیستند؟ چرا مثلاً روزنامه کیهان که در اختیار مقام رهبری است و یا روزنامه جمهوری اسلامی که صاحب امتیاز قبلیاش ایشان بودهاند مجاز هستند که به هر کسی تهمت بزنند و هر دروغی را بنویسند؟ اما تا کنون بیش از صد روزنامه بسته شده است و روزنامهنگاران به زندان افتادهاند؟ یا مثلاً چرا روحانیت ، دادگاه ویژه و جداگانه دارد؟ یا مثلاً چرا یک نفر که در بسیج است خودی محسوب میشود و بسیاری از درها به رویش باز است؟ اما سایر جوانان کشور باید همواره از برخورد همین بسیجیها با خودشان بیمناک باشند و به قول جوانها بترسند که به آنها گیر بدهند؟ چرا مثلاً سپاه پاسداران میتواند در بسیاری از معاملات تجاری کشور بخصوص انتقال نفت از آسیای میانه به خلیج فارس شرکت کند اما تجار مملکت حق این کار را ندارند؟ سپاه میتواند از اسکلههای مخصوص به خودش در قشم و یا سایر بندرهای کشور هر کالائی حتی مشروبات الکلی را؛ قاچاقی وارد نماید (کاری که در انحصار بخشهای امنیتی سپاه است)، اما دیگران حتی از وارد کردن پارچه چادر مشکی هم محروم هستند؟ چرا واردات شکر صنعتی در انحصار آقایانی مثل مصباح یزدی و مکارم شیرازی است، اما تجار قدیمی و محترم کشور از این حقوق ممنوع هستند؟ چرا در ادارات و استخدام افراد، خودیها و حکومتیها و به اصطلاح، بچه حزباللهیها مقدم هستند و بقیه بخصوص غیر مسلمانها راه به جائی ندارند؟ میتوانم به این لیست برخوردهای چندگانه و تبعیضآمیز ، صدها مورد دیگر را اضافه کنم. مواردی که اصلاً در قانون اساسی کشور و قوانین موضوعه ما نهادینه شده است. در قانون اساسی و قوانین موضوعه کشور چهار نوع انسان تعریف شده که حقوق نامساوی دارند: روحانیان با غیر روحانیان از حیث تصدی مقامهای کشور نا مساوی هستند. مردان با زنان در حقوق سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی اختلاف دارند. شیعیان با اهل تسنن از حیث قوانین مدنی و اجتماعی اختلاف دارند. و مسلمانان با غیر مسلمانان از حیث تصدی امور مملکت و برخورد قوانین با آنها اختلاف دارند. اینها موارد رسمی و قانونی است. خارج از این، انواع و اقسام تبعیضهای دیگر هم در کشور هست. آیا میدانید که رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی ، تنها میان سفید پوستان و سیاهان و رنگینپوستان تفاوت میگذاشت؟ در حالی که ما در ایران همان گونه که برشمردم لااقل چهار درجه شهروند داریم که حقوق اجتماعی و سیاسیشان اختلاف دارد. به اضافه دهها تبعیض دیگر میان خودیها و غیر خودیهای حکومتی که روزانه اعمال میشود.
٤- آیا مطبوعات و شهروندان عادی ایران میتوانند از شما و آقای خامنهای بپرسند که واقعاً به چه حقی بر سر یک تکنولوژی عقب افتاده دست چندم وارداتی برای غنیسازی اورانیوم ، کشور را این طور دچار بحران و درد سر کردهاید؟ حتماً میدانید که به مطبوعات از سوی شورای امنیت کشور ابلاغ شده که در باره داستان اتمی حق ندارند چیزی از خودشان بنویسند و تنها باید تفسیرهای رسمی حکومت و خبرگزاری را منعکس کنند. لابد شما و آقای خامنهای میدانید که آنچه به صورت دست دوم از طریق لیبی ، از یک دانشمند کاسبکار پاکستانی به نام عبدالقدیر خان تحت عنوان تکنولوژی غنیسازی اورانیوم خریداری شده و میلیاردها دلار از پول کشور صرف آن شده ، عقب افتادهترین تکنولوژی در میان پنج روش مرسوم غنی سازی اورانیوم در دنیاست. کاری که به هیچ وجه نه پیشرفت علمی است و نه برای مملکت حاصل اقتصادی خواهد داشت.
لابد میدانید که تا همین جای کار هم این روش شما و آقای خامنهای برای بحران آفرینی و سرپوش گذاشتن بر نابسامانیهای کشور باعث رکود اقتصادی ایران شده و میلیاردها دلار به کشور خسارت زده است. وای به روزی که کشور مشمول تحریم اقتصادی هم بشود. آیا میتوان از شما و آقای خامنهای خواست که اتخاذ سیاستی این چنین غلط را به رأی مردم بگذارید؟ در واقع از صاحب خانه اصلی یعنی ملت، بپرسیدکه برای ساختن بمب اتمی در ایران که در نهایت وسیلهای برای حفظ رژیم موجود و بر سر کار ماندن آقای خامنهای تلقی میشود آیا حاضرند فقر و گرسنگی و بدبختی را تحمل کنند؟
جناب آقای احمدی نژاد
من هم مثل شما درس مهندسی خواندهام. اما این فرصت را داشتهام که تاریخ نیز بخوانم. اتفاقا در دورهای کوتاه تاریخ قرون وسطی و رنسانس در اروپا را تدریس هم کردهام. اما بعد دستم را از دانشگاه کوتاه کردند. بزرگترین رسوائی تاریخ کلیسا محاکمه گالیله است. باور کنید برخورد کلیسا در آن محاکمه بسیار عاقلانهتر و انسانیتر از برخوردآقای خامنهای و دادگاههای ایشان با آقای دکتر آغاجری بود. هاشم آغاجری تنها به دلیل انتقادی که آن هم به طور خصوصی از آقای خامنهای کرده بود به جرم اهانت به پیامبر ، به اعدام محکوم شد و بعد هم که دانشگاههای کشور شلوغ شد و ناچار از عقب نشینی شدند او را به حبس محکوم کردند. یک استاد دانشگاه چند سال از عمرش را ظاهراً برای یک سخنرانی و در واقع برای یک انتقاد در زندان گذراند. در تمام تاریخ قرون وسطی در اروپا بحث و نقد مبانی دینی و مذهبی جریان داشته است. هرگز برخوردی که با دکتر سروش به خاطر بحثهای کلامی و دینیاش در ایران شده ، در تاریکترین سالهای قرون وسطی هم سابقه نداشته است. کارنامه روحانیت به قدرت رسیده در ایران ، از این حیث یکی از تاریکترین کارنامههای روحانیان در سراسر تاریخ است. هنوز هم امثال آقای مصباح یزدی دست از این روش بر نمیدارند. آیا میتوان از شما پرسید چرا از روحانیای مثل آقای مصباح یزدی که دشمن علوم انسانی جدید است پیروی میکنید؟ چرا القای شبهه میکنید که گوئی در دنیا جلو تحقیق علمی را میگیرند؟ مدتهاست که علم، جهانی شده است. سری به اینترنت بزنید. البته اگر توانستید از فیلترهای دستگاههای اطلاعاتی آن مملکت عبور کنید. آنگاه خواهید دید که هزاران مرکز تحقیقاتی دنیا شب و روز در حال پژوهش علمی هستند و دستاوردهای خودشان را در اختیار دیگران میگذارند. در آمریکا سالیانه بیش از صد هزار تحقیق علمی به نتیجه میرسد و منتشر میگردد. این رکورد در کشورهای بزرگ اروپائی که تقریبا جمعیتی معادل ایران دارند حدود بیست هزار تحقیق در سال است. آیا میدانید که سهم ایران در حدود سیصد تحقیق در سال است که آن هم اکثرا توسط ایرانیان مقیم خارج از کشور انجام میشود؟ اگر در پژمردگی علم و دانش و فرومردن فضای با نشاط علمی در ایران شکی دارید تنها نگاهی به وضعیت غمانگیز علوم انسانی در آن مرز و بوم بیندازید. حکومت حتی در حد یک سنجش افکار هم تحمل ندارد. بگذریم از سرنوشت غمانگیز ترور امثال دکتر تفضلی یا تهمت زدن به امثال دکتر زرینکوب و دهها و بلکه صدها مثال دیگری که در مورد برخورد با اساتید دانشگاه و محققان و مترجمان و اهل فرهنگ آن کشور میتوان ذکر کرد.
جناب آقای احمدی نژاد
من هم به خداوند یکتا و پیامبری مردان حق ایمان دارم. باور دارم که هر مذهبی به زبانی حق را بازگو میکند. و دنیا و مردمان آن چه بخواهند و چه نخواهند در مسیر یگانگی عالم حرکت میکنند. به قول هاتف:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
اجازه بدهید از همین زبان خودتان برای به شهادت طلبیدن انبیاء استفاده کنم. و سوالاتی اختصاصی را در مورد ایران مطرح سازم:
١- آیا به نظر شما اگر تمام انبیاء الهی و پیامبر بزرگوار اسلام که من و شما به او ایمان داریم، در ایران بودند حاضر میشدند چهار هزار و صد و چهل و هشت زندانی را در زندانهای ایران در کمتر از ٤٥ روز اعدام کنند؟ کاری که خوشبختانه یا متاسفانه به دستور مستقیم شخص آقای خمینی در تابستان سال ١٣٦٧ صورت گرفته است و وقتی قائم مقام او یعنی آقای منتظری اعتراض کرده برکنار شده است. قربانیان در گورهای دسته جمعی در خاوران و جاهای دیگر دفن شدهاند و تا همین امروز یعنی بعد از ١٨ سال هنوز بازماندگانشان نمیدانند عزیزانشان در کجا دفن شدهاند و بدتر ازآن ، هنوز هم اگر بخواهند مراسمی برای عزیزانشان برگزار کنند با ضرب و شتم ماموران حکومت مواجه میشوند. یکی از سه نفری که ترتیب این جنایت علیه بشریت را داده یعنی آقای پورمحمدی ، توسط شما به عنوان وزیر کشور به کار گرفته شده است. او هم چندین زندانبان را استاندار کرده تا به ملت ایران حالی کند که ایران یک زندان بزرگ است.
٢- آیا به نظر شما انبیای الهی و یا مردان حق و یا اصلا هر فرد عادی که تنها کمی ناموس و شرف داشته باشد، حاضر میشود در رأس حکومتی قرار بگیرد که در زندانهای آن به دختران و زنان مردم تجاوز میشود؟ نگوئید که چنین چیزی نیست. من هم زمانی که در دهه اول انقلاب سرگرم کارهای مملکت بودم گاهی که چیزهائی میشنیدم میگفتم صحت ندارد و شایعه ضدانقلاب است. اصلا در تصورم نمیگنجید که در زندانهای جمهوری اسلامی عدهای حتی به زنان شوهر دار هم رحم نمیکنند. خدا را شکر که به زندان افتادم و در اثر اعتصاب غذا مریض شدم و توانستم برای معالجه به عنوان یک مخالف به خارج از کشور بیایم و در نتیجه، دراین سفر مخالفان حکومت به من اعتماد کردند، به سراغم آمدند، و داستانهای خودشان را برایم تعریف کردند. جنایاتی که در حق شان شده است ،و تجاوزهائی که در زندان به آنها شده را بازگو نمودند. اگر شک دارید از دوست عزیزم آقای رضا علامهزاده خواهش میکنم تا نسخهای از فیلمهائی را که در مصاحبه با تعدادی از این خانمها با اجازه شوهرانشان ضبط کرده است برایتان بفرستد. نگوئید اینها مربوط به گذشته بوده است. همین تابستان گذشته اتفاقا در زمان ریاست جمهوری شما ، در کردستان این اتفاق باز هم افتاده است. اگر از خواهر عزیزم که این بلا بر سرش آمده و تن لرزان و خستهاش را به خارج از کشور رسانده ، و نیز شوهرش اجازه داشتم نامش را ذکر میکردم. اما شما میتوانید از دستگاه امنیتیتان بپرسید لابد به شما نامش را خواهند گفت.
آقای احمدی نژاد
من در خارج از ایران پای درد دل دهها نفر نشستهام که عزیزانشان در زندانها کشته شدهاند ، خودشان تا سرحد مرگ شکنجه شدهاند، طعم آوارگی ، بدبختی و بیوطنی را تحمل کردهاند، هنوز هم خانوادههایشان در ایران زیر فشار هستند اما با افتخار خود را ایرانی میدانند و از آن مرزوبوم دفاع میکنند و حتی برای آبروی روسای مملکت هم غصه میخورند. راستی چرا شهروندانی این چنین آزاده و سرافراز باید از مملکت رانده باشند. نمیدانم آیا آن روی سکه جمهوری اسلامی را هم دیدهاید و یا تنها سرتان به رهبری و مجلس و وزرا گرم است؟ آن روی سکه حاکمیت فعلی ، زجر و شکنجه و تبعید و بدبختی و اعدام است.
نمیدانم شما و آقای خامنهای چطور میتوانید در راس چنین حکومتی باشید. من به سهم خودم بابت یک دههای که با این نظام همکاری کردهام ولو بیشتر در بخشهای صنعتی بودهام، بارها با خدای خودم خلوت کردهام، توبه کردهام، گریستهام، به انقلابیگری و خشونتهای آن نفرین کردهام، از قربانیان این خشونتها حلال بودی طلبیدهام اما هنوز دلم آرام نیست. تنها امیدم به عفو و رحمت الهی است.
٣- آیا به نظر شما اگر مردان الهی در ایران حکومت میکردند حاضر میشدند بیش ار ٣٠٠ فقره ترور در داخل و خارج از ایران بکنند؟ آیا به نظر شما وقتی امیر المومنین علی(ع) به قسم خوردهترین دشمنانش یعنی خوارج نهروان هم اجازه میداد که از او انتقاد کنند و حتی منبر و مجلسش را به هم بزنند و تا دست به اسلحه نبردند او هم دست به اسلحه نبرد، شما و آقای خامنهای حق دارید که مخالفان سیاسیتان را ترور کنید؟ در آن مملکت و خارج از ایران از نویسنده تا بازاری ، از خواننده تا هنرپیشه، از فعال سیاسی تا محقق فرهنگی مشمول ترور شدهاند. لیست بلند بالائی از تروریسم حکومت ایران در دنیا موجود است، نه تنها علیه ایرانیها، بلکه علیه شهروندان سایر کشورها نیز. اکبر گنجی بابت افشای بخشی از این اطلاعات سالها در زندان بود و هنوز هم سایه زندان بالای سر اوست. ناصر زرافشان بابت دفاع از حقوق خانوادههای قربانیان ترورهای زنجیرهای هنوز در زندان است. پرونده ترور در رستوران میکونوس در برلین هنوز نیمه تمام است. عاملان این ترور در زندان هستند. اما پرونده آمرین یعنی آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی ، ولایتی و فلاحیان هنوز باز است. پرونده انفجار در بیروت ، عربستان سعودی، و سومالی هنوز به جریان نیفتاده است.
به لیست این سوالات میتوان تا حد نوشتن چند کتاب اضافه کرد. به نظرم به عنوان مشت نمونه خروار کافیست. اما در انتهای این مکتوب اجازه بدهید کمی راجع به لیبرالیسم و دموکراسی که به نظر شما دوره اش به سر آمده است بنویسم.
جناب آقای احمدی نژاد
آیا میدانید که گوهر لیبرالیسم، حاکمیت عقل است؟ آیا این جمله کانت را در رساله "در باره روشنفکری" که از قول هوراس شاعر قدیم یونانی نقل میکند که "جرأت دانستن داشته باش" دیدهاید؟ این جمله گوهر اصلی لیبرالیسم است. جرأت دانستن داشتن. آیا میدانید که فتوای فقهائی مثل آیتالله منتظری این است که در عصر غیبت امام زمان (ع) رای مردم حجیت دارد و در واقع خداوند میخواهد که کارهای حکومت بدست مردم و با رای مردم انجام شود؟ آیا میدانید که نظر متفکرین بزرگ اسلامی مثل اقبال لاهوری یا دکتر سروش این است که خاتمیت پیامبر اسلام به این معنی است که بشر وارد دوره عقلانیت شده است و در این دوره بنای کار بر این است که امور انسانها با حاکمیت عقل آنها حل شود. بنابر این خواهش میکنم برای تخطئه عقل در حکومت ولایت فقیه از خدا و دین خرج نکنید. حداقل ، قرائتهای عقل گرایانه در تاریخ اسلام ، از معتزله تا کنون را هم مطالعه کنید و آنگاه در یابید که میتوان به قرائتی از دین قائل بود که راه را برگوهر دنیای جدید ، یعنی عقل مدرن باز میکند و اجازه میدهد تا نور این گوهر فرا راه بشریت را روشن کند. رمز بقا و بالندگی تمدن غرب هم در روشن نگاه داشتن چراغ عقل و عقلانیت است. این تمدن نه از مسئولین و دست اندر کاران بلکه در پایهای ترین مبانی خودش هم از خودش انتقاد میکند. من به عنوان تجربه زندگی خودم به شما میگویم که اگر هر کس یا هر حکومت یا هر دستگاهی به نوعی و تحت هر عنوانی ، چه دین ، چه ولایت فقیه ، چه فرقه یا سازمان ، از مردم بخواهد عقلشان را تعطیل کنند و افسارشان را به دست دیگری بسپارند ، به نوعی پالانش کج است و یک جای کارش گیر و اشکال دارد و حتما حقّهای در کار اوست. خداوند اولین چیزی که خلق کرده عقل است و گوهری ارزندهتر از عقل به آدمی نداده است. بنام خدا و دین او ، دنبال تعطیل عقل نباشید.
اما دمکراسی چیزی جز یک روش معین حکومتی نیست که بر محترم دانستن عقل مردم و حاکمیت خرد جمعی استوار است. مهمترین مشخصه آن هم این است که اکثریت مردم میتوانند آزادانه حاکمین را انتخاب کنند. اقلیت هر چقدر هم که ناچیز باشد، حق حرف زدن و انتقاد کردن دارد و هر گاه هم که این اقلیت اکثریت شود ، میتواند حاکمین را قانونی و بدون در گیری و خونریزی از حکومت پائین بیاورد. هر چه هم این مکانیزم عزل حاکمین توسط مردم و انتقاد از حاکمین ، سهلتر ، بازتر و عملیتر باشد ، به همان نسبت آن حکومت دمکراتیکتر است. در همین آمریکا ، نسبت به همین آقای بوش که شما به خیال خودتان او را به باد انتقاد گرفتهاید ، روزانه دهها برابر آنچه شما نوشتهاید از او سوال و انتقاد میشود ، آن هم حرفهای حسابی و دقیق ، سوالهای جدی و کارشناسانه ، با ذکر دهها عدد و رقم ، از جزئیترین امور تا کلیترین کارها. همین حرفهای شما در مورد ١١ سپتامبر و ابهام در آن ، بسیار عمیقتر در فیلم مستندی به تصویر کشیده شده است. کارگردان این فیلم برنده جایزه اسکار شده و فیلم هم در تمام سینماها به نمایش در آمده است. یا در هر کدام از کشورهای دمکراتیک غربی که بروید ، روزنامهنگاران زبان گویای ملت هستند و روزانه حاکمین را به چهار میخ میکشند. نه مثل ایران که تا کنون بیش از صد روزنامه توقیف شده و روزنامهنگاران به غل و زنجیر کشیده شدهاند و بعضی هم مثل زهرا کاظمی دچار شکنجه و تجاوز در زندان شده و سپس به قتل رسیدهاند. در همین آمریکا ، تقلب رئیس جمهوری مثل نیکسون در انتخابات ، توسط دو روزنامهنگار افشا میشود و وقتی کار به دادگاه میکشد و این تقلب اثبات میشود ، رئیس جمهوری استعفا میدهد و زمین ادب را میبوسد و به خانهاش میرود. در ایران وقتی یکی از کاندیداهای انتخابات مثل آقای کروبی اعتراض میکند که تقلب شده است ، یا دهها کاندیدا توسط شورای نگهبان ، یعنی ارگانی که خود را قیم مردم و مردم را صغیر و مهجور میداند ، رد میشوند ، کک هیچ کس هم نمی گزد. آقای احمدینژاد، در این نوشته خیلی با خودم کلنجار رفتم که شما را رئیس جمهوری خطاب کنم. اما دیدم دست و دلم به این کار نمیرود. چون مکرر در مکرر از دست اندر کاران انتخابات در وزارت کشور شنیدهام که تنها ١٦ میلیون نفر در انتخابات ریاست جمهوری گذشته شرکت کردهاند ، یعنی ٢٥ در صد دارندگان حق رأی. افزایش آن به ٢٧ میلیون با تقلب بوده است و رساندن رأی شما هم از ٨ میلیون به ١٧ میلیون ، ناشی از تقلب بوده است. یعنی با تقلب یک اقلیت مطلق بر اکثریت مردم حکومت میکند و مردم هم راهی برای اعتراض ندارند. وضع آقای خامنهای ، یعنی حاکم اصلی که مادام العمر بر مسند رهبری کشور تکیه زده ، از این هم بدتر است. تنها ٥ در صد از دارندگان حق رأی در تهران ، در انتخابات گذشته خبرگان رای دادهاند و ایشان مورد تائید خبرگانی است که همگی دست چین شده توسط خودش هستند. مردم هیچ راهی برای شکایت از عملکرد رهبری ، انتقاد از او و یا عزلش ندارند. تنها باید دعا کنند که او بمیرد یا دست به شورش و انقلاب بزنند. بیائید لحظهای با خودتان رو راست باشید. اگر واقعا رای مردم برای شما و آقای خامنهای مهم است و معتقدید که عملکردتان در نهایت باید موجب رفاه و آسایش و عدالت در میان مردم شود و مورد تائید آنان باشد ، خود را در یک انتخابات آزاد و با نظارت بیطرفانه بینالمللی به رای مردم بگذارید و در رقابت با کاندیداهای واقعی مردم قرار بگیرید. یا بهتر از آن ، اجازه بدهید مردم در یک رفراندم به صورت آری یا نه ، به جمهوری اسلامی رای مجدد بدهند. چون الان ، بعد از ٢٧ سال ، معلوم شده که داخل جمهوری اسلامی چیست و مردم حق دارند که به آن آری یا نه بگویند. بخصوص از آقای خامنهای بخواهید که ایشان خودش و نظام جمهوری اسلامی را به رای آزاد مردم بگذارد. چون شما هم ذیل سر فصل ایشان قرار دارید و قضاوت در مورد ایشان تکلیف شما را هم معلوم میکند. به نظرم رأی آزاد مردم سرنوشتی بدتر از آقای رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم برای آقای خامنهای رقم خواهد زد. فکر نمیکنید این همان کابوس مقام رهبری است؟ یعنی ترس از رجوع به افکار عمومی و به قضاوت طلبیدن مردم.
جناب آقای احمدی نژاد:
دمکراسی نوین ، یکی از مهمترین کشفیات بشر در عصر جدید است. این روش کمک کرده تا بشر وسوسه حکومت مردمان خطاناپذیر و مافوق بشری را کنار بگذارد و بپذیرد که حکومت کار آدمهای معمولی و خطاپذیر است. دمکراسی چیزی جز تعبیه روشهای مناسب برای کنترل حکومتگران نیست. شما هم بهتر است بجای خط و نشان کشیدن برای دموکراسی ، بپذیرید که حکومت از امور عقلی است و خداوند هم اراده کرده که امر حکومت توسط خود بشر و با کمک عقل او مدیریت شود. برای استبداد از نوع حاکمیت فقها در ایران هم ، از خدا و پیغمبر خرج نکنید.
این رهبران غربی هر چه و هر که باشند ، هر جنایت و یا کار درستی که بکنند ، حداقل در کشورهای خودشان از مردم میترسند و برای افکار عمومیشان احترام قائلند. ناچارند به خواست مردم تن بدهند و برای کشورهای خودشان خوب کار کنند. شهروندانشان در ممالکشان با رفاه و آسایش زندگی میکنند و هر روز از حکومت و حکومتگران نمیترسند. شما هم بهتر است بجای نسخه نوشتن برای دیگران و سینه به تنور چسباندن برای مردم دیگر کشورها ، به فکر مردم خودمان باشید. به وعدههائی که به مردم دادهاید ، عمل کنید. برای گرانی چارهای پیدا کنید. مشکل بیکاری را حل کنید. دست دزدان و قاچاقچیان سپاه و سایر ارگانها را از نفت و سایر امور اقتصادی کشور کوتاه کنید. چارهای برای تجارت دختران معصوم و فقیر ایران به شیخنشینها پیدا کنید. راهی برای حل مشکل خانمانسوز اعتیاد جوانان کشور بیابید و به فکر دهها مشکل کوچک و بزرگ و ریز و درشت مملکت باشید. حالا که به هر کیفیت و با هر روشی در راس دستگاه اجرائی کشور قرار گرفتهاید ، به جای شاخ و شانه کشیدن یا نصیحت کردن رهبران دنیا ، کمی به داد مردم خودمان برسید. سرتان به کار خودتان باشد و این بچه بازیها را کنار بگذارید. تصویر تان در دنیا بیشتر شبیه عیدی امین شده است. لااقل به فکر آبروی مملکت باشید.
و ما توفیقی الاّ بالله
محمد محسن سازگارا
٢٣ اردیبهشت ماه ١٣٨٥
|