"رهبران جنبش سبز" و یک تصمیم تاریخی
شهلا دباغی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٣ خرداد ۱٣٨۹ -
٣ ژوئن ۲۰۱۰
به یاد ۵۹ فرزند کوردستان که ۲۷ سال قبل، از اولین قربانیان اعدام و کوردکشی، توسط سلطه خمینی شدند
به سالگرد حماسه انسانهایی عادی اما با اهدافی والا نزدیک میشویم، حماسه آفرینان جنبشی که به "جنبش سبز" معروف شد. جنبشی که ماهیت آن در حقیقت با رنگ های رنگینکمان بیشتر نسبت دارد تا با رنگ سبز. هدف مردم از شرکت در این جنبش سبز تنها پسگرفتن رای خود نبود بلکه رویای رسیدن به آزادی های فردی- سیاسی و رفع تبعیض جنسی از مهمترین محرک ها و اهداف مردم و جنبش بود.
در سالگرد این جنبش، هنوز سدهایی مانع رسیدن جریان سیال و بالنده جنبش به اهداف خود هستند. سدها و موانع را میتوان از زوایای گوناگون طیف های مردم شرکت کننده در آن و بنابه فاکت و واقعیات تقسیمبندی کرد و مورد تحلیل قرار داد. در این کوتاه تنها می توان به اجمال به عوامل چندی از جمله سرکوب وحشیانه، تمرکز امکانات در دست کودتاگران و عدم آمادگی کامل مردم برای روبرویی با توحش دولتی اشاره کرد. اما بعضا این سدها و موانع از طرف "رهبران جنبش" خاکریزی شده و بنابه ضرورت و ادای حق، خود آنان نیز باید این خاکریزها را از میان بردارند.
یکی از عوامل بازدارنده جنبش سبز را باید در بینش و برخورد "سران جنبش" به پدیده نابههنجار جمهوری اسلامی و کسب مشروعیت برای خود تحت نام ادامه دهندگان راه خمینی، جستجو کرد. (این مشروعیتطلبی را کودتاچیان نیز با شدت و حدت دنبال میکنند) استناد مکرر "رهبران جنبش" به الگوی رنگ باخته و قطع نکردن بند ناف با گذشته اگر در نزد کسانی بیشتر چون تاکتیک بحساب میآید اما شاید ناخواسته و در عمل حقانیت دادن به تمام جنایاتی است که در طول ٣۱ سال بر مردم رفت.
انقلاب ایران به رهبری خمینی در نفس خود حامل حکومتی شد که در آن مفاهیمی چون انسان، عدالت، آزادی، برابری جنسی و.... نه تنها در عمل زیرپا گذاشته شدند بلکه دستخوش دگرگونی عمیق گشته و حکومت ولایت فقیه، برضد تمامی این مفاهیم عملکرد.
خمینی، معمار و سازنده اصلی جمهوری اسلامی ایران، از همان لحظات اولیه رسیدن به قدرت در سال ۱٣۵۷ (یا از همان سالهای ۴۱ -۱٣۴۲) آگاهانه، پایههای یک حکومت ایدئولوژیک را مبتنی بر عقبماندهترین تز سیاسی- مذهبی جهان، تز "ولایت فقیه" و با ابزارها و متدهای چون وحشت انداختن در میان مردم، اختناق و شکنجه پایهگذاری کرد.
شخص خمینی بعداز بهدستگرفتن قدرت دستور قتل و عام ملت کورد، مردم ترکمن صحرا، چپ ها، مجاهدین، متلاشی کردن احزاب، کشتار زندانیان سیاسی و... را صادر کرد. در یک کلام حکومت خمینی چه در زمان خود او و چه حکومت به ارث رسیده به طلبههایش، چیزی نیست جز یک حکومت مافیایی، توتالیتر و فاشیستی مبتنی بر استبدادی ایدئولوژیک و سکتاریستی که هیچ کس را بر نمیتابد.
اگر تا چندی پیش، کسانی بنابه مصلحت های گروهی و شخصی و یا بنابه گرایشات ایدهئولوژیک، خمینی را در زرورق "نماینده خدا"، "رهبر امت اسلامی" و "بت شکن حامی مستضعفان" می پیچیدند، امروز اما بنابه اسناد متعدد و متفاوت و آشکار از جمله حکومت فاشیستی بجا مانده از خمینی، چهره واقعی یکی از ظالم ترین دیکتاتورهای جهان که با هومانیزم، علم و خرد در تضاد بود، نمایان شده است.
اکنون بعداز گذشت ٣۱ سال، بار دیگر مردم برای تحقق آرمانهایی انسانی، حق حیات، برابری، آزادی فردی و سیاسی، به میدان آمده و چه نیکویان که جان باختند و چه جان های عزیزی که اکنون در زیر وحشیانهترین شکنجهها در زندان های اوین، کهریزک، مهاباد، سنندج و دیگر نقاط کشور با مقاومت خود تاریخ را رقم میزنند.
و این واقعیات چیزی نیست که "رهبران جنبش سبز" بر آن آگاه نباشند و شگفتا که هنوز کسانی به الگوی ماقبل تاریخ، خمینی، مراجعه می کنند. سوال اساسی این است که اگر سران جنبش در کنار مردماند و رسیدن به آزادی و دگراندیشی از اهداف سیاسی آنان است، چرا هنوز متوسل به خمینی میشوند؟ در حالیکه برای تحقق این اهداف هیچ چارهای نیست بجز آنکه با همه این تاریخ پر از کشتار و توحش که بدست خمینی و شاگردانش رقمخورد، خداحافظی کرد.
تاریخ نوشته شده بدست جلادانی چون خمینی ها، لاجوردی ها، جنتی ها، مرتضوی ها حتی یک نکتهی جای افتخار ندارد که رهبران جنبش سبز به آن بیاویزند. استناد و آویختن به خمینی، تنها ادامه اعدام، شکنجه، نابرابری ملی و جنسی و نابودی بیشتر آن بخش از حیات تاریخی و فرهنگی ملتها و انسانهای ساکن ایران را که می تواند جای افتخار باشد، به همراه خواهد آورد. بریدن بند ناف و گسستن از خمینی تنها راه رسیدن به آزادی و احترام به حقوق انسان ها و ملت های ساکن سرزمینی بنام ایران است.
شهلا دباغی، سوئد، ٣ ژوئن ۲۰۱۰
|