یـادداشـتهای شـــــبانه (۲)
ابراهیم هرندی
•
کاربرد زبان در گره گشایی فرهنگی و سیاسی، برآیندی از دروان روشنگریست که چون هنوز در فرهنگ ایرانی شکل نگرفته است، نمی توان آرزو داشت که ما نیز بتوانیم از راه گفتگو کشمکشهای سیاسی و فرهنگی خود را حل کنیم. چنین است که ما هرگزنتوانستهایم که با گفتگو و گرفت و دادهای زبانی، گره ای از کلاف درهم گرفتاریهای تاریخی و اجتماعی خود بگشاییم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۴ خرداد ۱٣٨۹ -
۴ ژوئن ۲۰۱۰
6. فرهنگ گفتگو
کاربرد زبان در گره گشایی فرهنگی و سیاسی، برآیندی از دروان روشنگریست که چون هنوز در فرهنگ ایرانی شکل نگرفته است، نمی توان آرزو داشت که ما نیز بتوانیم از راه گفتگو کشمکشهای سیاسی و فرهنگی خود را حل کنیم. چنین است که ما هرگزنتوانستهایم که با گفتگو و گرفت و دادهای زبانی، گره ای از کلاف درهم گرفتاریهای تاریخی و اجتماعی خود بگشاییم. هرگاه و هرجا نیز که سخن از نشست و گردهمایی و گفتگو بوده است، همدلی و همزبانی بسیار زود به چند دلی و چند زبانی و پرخاش و ستیز و گریز و جدایی راه برده است. این همه از آنروست که گفتگو، تنها کاربرد زبان نیست و فرهنگ ویژه خود را دارد. فرهنگی که در آن "دیگری" جا دارد و انسان پنداشته میشود. تنها در پرتو پذیرش این پنداره است که انسان در گفتگو با دیگری، گاه خاموش میشود و به او گوش فرا میدهد و گاه با چشمداشت به سخنان وی، پندارهها و انگارههای خود را بازنگری میکند. یعنی که با شنیدن سخنان دیگری وآشنایی با چشمانداز وی میکوشد تا با دادن پاسخی آشتیجویانه، پیوندی سازگار و بیستیز پدید آورد. تا زمانی که انسان ِخویشتنخواه و خودکامه، جایی برای دیگری در ذهن خود باز نکند و دیگران را دارای حقوق انسانی نداند، هرگز نمیتواند با کسی گفتگوی گره گشا داشته باشد.
زبان، هم رسانه ِ گرفت و داد اندیشه و عاطفه است وهم ابزار آزار خود و دیگران. در فرهنگ گفتگو، گوینده و شنونده، اندیشه و سخنان خود را آگاهانه ویرایش میکنند تا از درشتی کردن و زخم زبان زدن به یکدیگر بپرهیزند. چنین است که زبان در فرهنگ گفتگو، ابزاری هدفمند برای کشمکش زدایی و ستیزگریزی میشود. اما آنجا که این فرهنگ نیست، گفتگو کردن درباره هر دشواری و گرفتاری، به نبرد زبانی برای هراساندن و کوبیدن و از میدان بدرکردن کشیده میشود.
گره گشایی از راه گفتگو، پدیده تازهای در تاریخ انسان است. پدیدهای که نیاز به پیشآیندهایی دارد که در فرهنگ ما پدید نیامدهاست و شاید هرگز هم پدید نیاید. در فرهنگهای پیش مدرن، زبان در هنگام گیروگرفتاری میان دو تن، ابزاری برای ترساندن و سبک کردن و سرکوب و منکوب کردن و سرجای خود نشاندن بکار گرفته میشود* و در بسی بیش از بسیاری از زمانها، پیشآیند زد و خورد با دست و پا و چنگ و دندان میگردد. این چگونگی در آئین شهروندی مدرن با کمک قانون از میان رفتهاست. امروزه آداب ادبِ ِشهروندی، از کوره در رفتن و پریدن به دیگران را برنمیتابد و آن را نماد جانورخویی و جنگلی بودن انسان میداند و آن را مینکوهد.
..........
* رود گر به پا خاری آسان در آید
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
(باباطاهر)
***
7. دریافت
گلستان سعدی و سیاست نامه خواجه نظام الملک دو گواهینامه تاریخی این نکته است که شاهان ایرانی مردانی نادان، خونخوار، خطرناک و دمدمی مزاج بودهاند که می بایست آنها را با بافتن آسمان و ریسمان از سزای کارهای بدشان ترساند.
این دو کتاب همچنین گویای این نکته است که سیاست از دیربازدر فرهنگ ایرانی جایگاه والاِیی داشته است و سیاستنامه نویسی، شیوه ویژهای برای آموزش سیاست بوده است.
***
8. پرسش
از تنگنای کدام دوزخی
که زمین با نفیرتو برهنه می شود از بهار
و دل در گذار تو سنگ می شود؟
پاسدار کدام ترانه ای
که زخمه های چنگ
در هوای تو به چرک می نشیند؟
وام دار ِ کدام سرگذشت
که پیشاهنگ کاروانات
خون و خنجر است؟
از دوزخ کدام گناهی
که عشق را در بهشت تو جایی نیست؟
***
9. سـده ژن پردازی
سدههای نوزدهم و بیستم میلادی، دوران دستکاری فیزیکی و شیمیایی زمین بود. در این دو سده، زمین در پرتو چشم انداز تازهای که تغییر را برتر از تفسیر میدانست، دستخوش ژرفترین کندوکاوها گردید و زمین و هوا آنچنان دگرگون شد که نه تنها زیستشیمی هستی را در اندک زمانی دیگرکرد، بلکه آلودگی هوا، زلالیه اوزون را به مرز نابودی کشاند. دستکاری فیزیکی و شیمیایی زمین در این روزگار چنان بودهاست که انسان امروزی بیشتربا مواد ساختگی سروکار دارد تا با پدیدههای طبیعی. اگرچه دانشهای فیزیک و شیمی همچنان ارزشمند است، اما چنین مینماید که دانش زیست شناسی، بویژه ژنپردازی راهگشای رویدادهای آینده خواهد بود.
توانایی دستبرد در سازمان ژنتیک گیاهان و جانوران، توانی خداگونه و ناکرانمند است که بازتابهای آن را نمیتوان پیش از روی دادن آنها در ذهن پنداشت. ژن پردازی، توانایی بازسازی، دیگر سازی و نیز همگون سازی یاختهها را فراهم میآورد و انسان را دردستبردن در ژنهای گیاهان و جانوران که نقشه زایش و رویش و روش آنهاست، توانمند میکند. البته این فن مانند هر بخش دیگر از دانش بشری میتواند سرچشمه کژ رویها و زیانهای فراوان نیز گردد. با این دانش میتوان گونههای تازهای از گیاه و جانور پدیدآورد که پیدایش هریک ای بسا پیامدهای بازگشت ناپذیر داشته باشد و تعادلی زیستی را که در پنجاه ملیون سال شکل گرفته است، درهم ریزد.
سرمایه گذاریهای هنگفتی که برای پژوهشهای ژنشناسی و ژنپردازی در دانشگاههای امریکا و اروپا شدهاست، گویای این نکته است که ژن پردازی درآینده ای نزدیک، سرآمد همه دانشهای بشری خواهد شد و بازتابهای آن بازارهای جهانی را – از بازار بذر گرفته تا سلاحهای ویرانگر ژنتیک – فراخواهد گرفت. اگر چنین باشد، جهان ِفردا جهان ِ گیاهان و جانوران تازه ای خواهد بود که از تبار پروژههای بزرگ شرکتهای چند ملیتی خواهند بود. زیندگانی ساختکار ِ انسان، که ما را ناگزیر از مقایسه و بازتعریف خود و جهان خواهند ساخت.
بله، جهان فردا، جهان مردان و زنانی ساختگی خواهد بود که درمزرعههای صنعتی کالبدپروری ساخته میشوند. انسانی که هر بخش از تنش می تواند به سفارش کسی ساخته شده باشد؛ چشمانش بدرخواست پدرش، آبی و گیسوانش به سفارش مادرش مشکی و مغزش – که میتوان آن را پیش از گرفتن کالبد ساخته شده از مرزعه، به فلان کمپانی پیش فروش کرد - یک کاره و سخت کوش و ویژه کار! این گونه، ارتش هر کشور می تواند روی مخهای آدمکش و فرمانبردار سرمایه گذاری کند و صنعت روی کارگرانی که به هیچ چیز جز به تولید بیشتر نیندیشد.
چنان مبــــــــــاد
***
10. اروتیـزم بــومی!
چندیست که اروتیزم هم به فهرست گفتمانهای شعر و ادبیات برونمرزی افزوده شده است و بسیاری از شاعران جوان در این حوزه نیز به طبع آزمایی پرداخته اند. البته این رشته در ادبیات فارسی، آنچنان هم که برخی میپندارند، تازگی ندارد. واژه عربی ِ "عروس"، که به زبان فارسی نیز راه یافته است، همان اروس (Eros)، نام ِالهه عشق در یونان باستان است که از زبان یونانی به زبان عربی صادر شده است. واژه همریشه دیگری در این باره، که در زبان فارسی کاربرد چندانی ندارد، "عرس" ( به ضم عین و سکون را) می باشد که به معنای جشن و شادمانی و سرور سرخوشی ست و امروزه می توان واژه "بزرگداشت"، را نیز یکی از معناهای آن دانست. پس رفتارها و کردارهای "اروسی"، در فرهنگ و زبان فارسی ریشه ای کهن دارد و ما همچنان زناشویی را عروسی می نامیم.
در ادبیات کهن فارسی نیز شعر اروتیک فراوان است. این هم نمونه هایی از این گونه شعردر آثارِ پیشینیان:
زیر دامان تو پنهان چیست ای نازک بدن
نقش سُم آهوی چین است یا برگِ خُتن
(ابوالعلا گنجوی)
بزیرِ دامن ِ آن شوخ دیدم
دو انگشت از ید قدرت شده خم
(لاله)
کف پای بلورینت، اگر دست دعا گردد
ز محرابِ خّم رانت، چه حاجتها روا گردد!
(مجمر اصفهانی)
کمر از کوه برون آید و این لعبت ِ شوخ
عجبم این همه کوه از کمر آورده برون
(صبوحی)
گربگویند تو را با پسر ِ غیر چه کار
مادرش را به زنی گیرم و گردم پدرش
(ایرج میرزا)
باید گفت که تا آنجایی که من می دانم، شعر اروتیک پیشینیان همه مردانه و ساخته و پرداخته شاعران مرد است. البته نمی دانم که شاعران زن نیز در روزگار ما شعر اروتیک می سرایند یا نه؟* اما میدانم که برخی از شاعران مرد در گذشته در این حوزه، خیال ورزیها کرده اند، مانند؛ انوری ابیوردی، خاکشیر اصفهانی و ایرج میرزا. چون در گذشته، شعر درفرهنگ ما دربرگیرنده همه گسترههای هستی بوده است، پیشینیان درباره همه چیز به منظومه می ساختند. برای نمونه، واحدی بخارایی درباره همسرش که سری بی مو داشته است. نوشته است که:
ای شوخ، رُخت ز لاله محبوبتر است
هر عضو ز اعضای دگر خوبتر است
گر کاسه ی سر نداردت موی چه غم
بی موی چو کاسه بود، مرغوبتر است
و یا شاعری که همسرش بینی نداشته است، این چنین گفته است:
بینی اگر نمانده برآن چهره، عیب نیست
منبر درون ِ کعـبه نمی دارد احتیاج
اما از همه زیباتر این بیت است که شاعر درباره دلبر آبله روی خود سروده است.
یار من بسکه نازک است تنش
مانـده جـای نـگاه بربـدنـش
.......................................................
1. شاید اروتیک خواندن این گونه شعر، جای پرسش داشته باشد.
2. می دانم که برخی از شعرهای فروغ،تن به این گستره می زند. مانند قطعه ای که با این مطلع آغاز می شود:
گنه کردم گناهی پر زلذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com
|