ماجرای غزه، همبستگی "ما"ی جهانی و بیگانگی "من" ایرانی
شعله ایرانی
•
یکی از جنبههای بروز فرهنگ ارتجاعی و پدرسالارانهی ریشهدار در کشور ما پدیدهی خودشیفتهگی، نوعی عظمتطلبی مضحک است که همواره توسط قدرتهای حاکم تقویت و ترویج میشود و مورد سواستفادهی دولت های خارجی هم قرار میگیرد. در هنگام جنگ دوم، همین روحیه مورد استفادهی هیتلر و رواج نازیسم و یهودیستیزی در ایران قرار گرفت. روحیهایی که بیشک ریشه در تحقیرشدهگی طی دورههایی دارد که مردمان ما مکرر متحمل یورش و اشغال زادگاهشان بودهاند. روحیهایی زادهی شکست و ضعف
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۷ خرداد ۱٣٨۹ -
۷ ژوئن ۲۰۱۰
"دولتها میآیند و میروند. ما، مردمان، ما میمانیم!"
این جملهاییاست که نویسنده و شاعر پرآوازه آلیس واکر فمینیست در مقالهایی به تاریخ چهارم جون در وصف شهروندان جهانی که ساکنان غزه را فراموش نکردند، مینویسد. آلیس واکر که کتاب هایش را میلیونها نفر در سراسر دنیا میخوانند وجدان مشترک جهان را میستاید و از حماسهی رزا پارک آن هنگام که قدم اول را در انکار تبعیضنژادی در آمریکا برداشت یاد میکند. تنها بود آنگاه که بر صندلی ممنوعهی اتوبوس نشست؛ اما تنها نماند و جهانی در پی او آمد.
در روزهای اخیر با به راه افتادن کاروان بینالمللی کشتیهای کمکرسانی به ساکنین غزه، شهری که بنا به تعریف سازمان عفو بینالملل "بزرگترین زندان جهان" است، و حوادث ناگوار پس از آن، شاهد ابراز همبستگی مردم دنیا و حمایت چهرههای سرشناس ادب، هنر و فلسفه بودیم. از سراسر جهان! بسیاری ایرانیان اما، در همین روزها فراموش کردند که دولتها میآیند و میروند، آنچه میماند ابعاد انسانی یک حرکت است و معنای همبستگی ما مردمان.
مسئله ساده است. داستان یک فاجعهی انسانی است. در نوار غزه میلیونها نفر بر ویرانههای جنگی، بدون امکان عملی باسازی مخروبهها و محروم از امکانات بهداشتی و پزشکی، به شکل جمعی، در مغایرت کامل با قوانین سازمان ملل، مجازات میشوند. این بزرگترین زندان جهان را، دولت اسرائیل در سال ۲۰۰٨ برای مجازات مردم فلسطین شکل داد. شهر را با دیوار محاصره کرد. زندان سر باز ساخت. به هیج اعتراض بینالمللی هم وقعی نگذاشتند. دولت اسراییل با حمایت دولت آمریکا، و دولت حماس با تحریک دولت جمهوری اسلامی و برخی دیگر از دولتها، هر نوع راه حل پیشنهادی سازمان ملل و میانجیها را در پایان بخشیدن به ادامهی جنگ ویرانگر قریب چهل ساله رد کرده و یا در عمل با شکست مواجه میکنند. شعار هر دو طرف "جنگ، جنگ تا پیروزی است!" اسراییل که مدعی قانونگرایی و تمدن است به کلیه مصوبات سازمان ملل در رابطه با حل بحران خاورمیانه بیاعتناست. حتی به افکار عمومی در کشور خود هم اعتنایی نمیکند. اعمال تهدید، آزار و دستگیری مخالفان از نظر دولت اسراییل ربطی به دمکراسی و تمدن ندارد. بهانهاش این است که شرایط جنگی است. دولتهای ایدئولوژیک، چه از نوع اسراییلی و چه جمهوری اسلامی همزبانند. دولت اسراییل طرفداران از جان گذشته و حاضر به تظاهراتسازی هم دارد که مانند حزب اللهیهای ایرانی برای رهبران سر میبرند.
داستان مناقشهی اسراییل و فلسطین برای ما آشناست. اما ابراز همبستگی "مردم با مردم" برای ایرانیها هنوز بیگانه است. بخش بزرگی از ایرانیان با مفهوم "ما" بیگانهاند.
یکی از شروط نهادینه شدن دمکراسی و عدالت در هر جامعهایی، مبارزهی دائمی و بدون قید و شرط با همهی اشکال تبعیض و خشونت است. تبعیضها در هر شکل و مکانی که اعمال شوند، چه در تلآویو، مهاباد، کابل یا غزه،... و با هر بهانهای که مشروعیت و تداوم یابند، همچون ارگانیسمی زنده در چرخهی قدرت، نابرابری و خشونت را در همهی اشکالش و در همهی لایههای اجتماعی و در سراسر جهان بازتولید میکنند و به چرخش در میآورند. این چرخه میتواند از خانه به خیابان،به محل کار، باز به خانه و ... و از ایران به اسراییل، به افغانستان، به نیویورک و دهها کشور دیگر امتداد یابد و بازسازی و بازتولید شود.
نکتهی بارز در ماجرای کاروان کشتیهای امدادرسانی به غزه که از کشورهای مختلف به راه افتاده بودند، نوع برخورد بخش قابل توجهی از ایرانیان خارج و داخل کشور به سرنوشت کشتیها و سرنشینان داوطلب آن بود. این کشتیها در یک پروژهی بینالمللی با شرکت و رهبری عمدتن نیروهای سکولار و مبارز از سراسر جهان، از جمله بسیاری پزشکان، هنرمندان و نویسندگان سرشناس، برندهی ایرلندی جایزه صلح نوبل و افراد یهودیتبار، برای یاری رسانی به ساکنین غزه به راه افتاده بود. محمولهی این کشتیها عمدتن سیمان و صندلیهای چرخدار، وسایل پزشکی بود.
بیتفاوتی و برخورد برخی از ایرانیان نسبت به این حرکت نشان از نوعی درک سطحی، طلبکارانه و کاسبکارانه از "همبستگی" دارد. نمونهای از ملایمترین اظهارات را نقل میکنم. در بخش تلفن آزاد رادیو همبستگی استکهلم، شنوندهی مردی با حرارت کامل اظهار میکرد "چرا ما باید از فلسطینیها حمایت کنیم. مگر آنها برای ما کاری کردهاند؟" این ادعا زیاد طرفدار دارد. چنین افرادی به جای آنکه ابراز همبستگی با کسانی که به آن نیازمندند را اولین نشانهی دمکراسی خواهی و تمدن بدانند، به دنبال سهمخواهی هستند و نه همزبانی و همراهی!
اظهارات کاملن نژادپرستانه و در مواردی با زبان متاثر از فرهنگ قلدری و تمامیتخواهی حزباللهی، نسبت به اعراب و ترکها، حتی هوراکشی برای ماشین سرکوب و ترور دولت اسراییل و اقدامات غیرقانونی آن، از جانب بخشی از ایرانیان و حتی مدعیان سیاسی ریز و درشت دفاع از جنبش آزادی در ایران هشدار داد که مخالفت بسیاری از مدعیان مبارزه با نظام حاکم بر ایران به خاطر مخالفت آنان با سرکوبگری و نقض حقوق بشر نیست. گویی دعوا بر سر کسب قدرت و خونخواهی قبیلهای و ایدئولوژیک است و ربطی به برچیدن تمرکز قدرت در دست فرد یا جریانات فکری، مذهبی و ایدئولوژیک با حق ویژه برای ترجمان آزادیها ندارد.
آیا از نوع برخوردهای اخیر نباید به این نتیجه رسید که بسیاری ایرانیان و برخی نیروهای سیاسی، از مقولهی حقوق بشر استفادهی ابزاری میکنند و نمیتوانند و نمیخواهند آنرا به "غیرخودی" - با تعبیر خود- تعمیم دهند؟ آیا چنین نیروهایی در تعبیر و نگاهشان به مقولههای آزادی و حق، تفاوت ماهوی با سران جمهوری اسلامی دارند؟ اگر دولت جمهوری اسلامی با فرصتطلبی و به منظور تامین منافعش، خود را "ناجی" مردم فلسطین نامگذاری کرده و از دولت بنیادگرای حماس حمایت همه جانبه میکند و بر سر خون کودکان فلسطینی معامله، برخی ایرانیان نیز در بهترین حالت، با ناآگاهی وارد بازی یارگیری سیاسی شدهاند و پشت دولت اسراییل سنگر میگیرند. اظهار نظرهای تعداد قابل توجهی از ایرانیان در وبلاگها، فیس بوک، سایتها و رادیوهای فارسی زبان، در مقابله با کسانی که شیوههای دولت ماجراجو، متجاوز و عظمتطلب اسراییل را محکوم میکردند، هشدار به کسانی است که معنا و قدرت مفهوم "ما" را آنطور درمییابند که جامعهی همبستهی جهانی معنی میکند. اظهارات برخی در رسانههای گفتاری نشان میداد که عدهایی حتی از زخمی و کشته شدن کسانی که به قصد یاری و شکستن محاصرهی اقتصادی راهی غزه بودند و طبق گزارش پزشکقانونی و شاهدان عینی، اکثرن از پشت و در حال گریز مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند، خشنودند. انگار پیوندهای عمیقی میان برخی مخالفان و یا مدعیان اپوزیسیون با حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دارد که در نگاه مشترک معطوف به قدرت و خشونتشان ریشه دارد. نگاهی که با سکوت نخبگان و آزادیخواهان ایرانی مشروعیت مییابد. آیا میتوان به این مهم بیاعتنا بود؟
در روزهای اخیر تعجبآور و بارز بود که بسیاری مدعیان امور سیاسی و طرفداران حقوق بشر، از چپ تا راست، یا سکوت کردند و یا از توضیح و اذعان به واقعیاتی سیاسی که مردمان مترقی دنیا به خوبی درک کردهاند عاجز ماندند. آنها نگفتند که دو رژیم ایران و اسراییل با ماجراجوییهای نظامی، منطقهی خاورمیانه را مانند دو روی یک سکه، به سمت جهنمی میبرند که جهان را به ناامنی سوق میدهد. بسیاری مدعیان حقوق بشر و آزادیهای مدنی ایرانی حتی محض خالی نبودن عریضه به دستگیری و حملات وحشیانهی نظامیان اسرائیلی به شهروندان این کشور که برای اعتراض به خشونت و شیوههای غیرمتمدنانهی ارتش اسراییل به خیابان رفتند، واکنش نشان ندادند. آنها با احتیاط از کنار جوسازیهای نیروهای سیاسی مشخصی گذشتند و از این مهم غافل شدند که اقدامات اسراییل و بیاعتنایی کاملش به افکار عمومی دنیا و مصوبات سازمان ملل، مشوق و چراغ سبزی است برای جمهوری اسلامی و مشروعیتبخش به قلدریهای احمدی نژاد برای رد کردن درخواستهای جامعهی بینالمللی. از این مهم غافل شدند که اقدامات دولت اسراییل، که با مخالفت گستردهی نسل جوان یهودیان در آمریکا و اروپا مواجه است، تنها به اوجگیری هرچه بیشتر نیروهای بنیادگرای اسلامی در منطقه و رشد یهودی ستیزی در جهان میانجامد. از این غافل ماندند که دو نظام اسراییل و جمهوری اسلامی با استفاده از شیوههای سرکوب پلیسی همگون و سیاستهای توطئهآمیز مشابه، نقض حقوق بشر در سراسر منطقه را مشروعیت میبخشند. این که شکستن محاصرهی غزه توسط نیروهای مترقی از سراسر جهان، از وابستگی مردمان غزه به جمهوری اسلامی و حماس و از بیپناهیشان میکاهد و به نیروهای سکولار در فلسطین نیرو میدهد. این که بخش بزرگی از جوانان فلسطینی درون غزه سکولاراند و خواهان برچیدن بساط حماس و باید این نیرو را تقویت کرد. این که دخالت وجدان جهانی و مترقی، جای حماس را تنگ میکند. این که جمهوری اسلامی و نیروهای تندروی اسلامی بیشترین سود را از ادامهی محاصرهی غزه میبرند. این که کشتار ترکها در این ماجرا آب به آسیاب نیروهای اسلام گرا در ترکیه ریخت و توازن قوا را برای همیشه به نفع آنان در جامعهی ترکیه عوض کرد. مسئلهای که در وهلهی اول به ایرانیان آزادیخواه و موج بزرگ پناهجویان ایرانی در ترکیه آسیب خواهد رساند.
یکی از جنبههای بروز فرهنگ ارتجاعی و پدرسالارانهی ریشهدار در کشور ما پدیدهی خودشیفتهگی، نوعی عظمتطلبی مضحک است که همواره توسط قدرتهای حاکم تقویت و ترویج میشود و مورد سواستفادهی دولت های خارجی هم قرار میگیرد. در هنگام جنگ دوم، همین روحیه مورد استفادهی هیتلر و رواج نازیسم و یهودیستیزی در ایران قرار گرفت. روحیهایی که بیشک ریشه در تحقیرشدهگی طی دورههایی دارد که مردمان ما مکرر متحمل یورش و اشغال زادگاهشان بودهاند. روحیهایی زادهی شکست و ضعف. رابطهی تاریخی شاه و رعیتی که اکنون به رهبر و امت تغییر شکل داده، و حس تحقیرشدهگی، عادت به هورا کشی و صلوات فرستادن برای بالادست را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است. این خصلت با تبلیغات جهانگشایی و قلدرمابی جمهوری اسلامی در سالهای اخیر دامن گسترد و حتی در میان برخی جریانات مخالف نیز در رقابت با نظام حاکم دوباره سربلند کرده است. این خصلت بسیار رواج دارد، از فخرفروشیهای تازه به دوران رسیدهها، تا منم منمهای "ایرانیان تافتهی جدا بافته" که آروزی سروری بر مردمان منطقه را دارند و منظورشان از ایرانی تنها قوم فارس است و بس! طیف وسیعی را در بر میگیرند. تاسفبارتر مشاهدهی کسانی است که به رغم سالها زندگی در بعضن کشورهای بیشتر دموکراتیک، هنوز نیاموختهاند که توهین و تحقیر قومهای دیگر نشانهی توحش است نه هیچ چیز دیگر.
ابعاد تبعیض و خشونتی که در ایران جمهوری اسلامیبر قومیتهای غیر فارس، پیروان مذاهب غیرشیعه و مهاجرین افغانی روا میشود، گواه ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعهایی است که در کلیت خود حساسیت لازم را نسبت به تبعیض قومی، مذهبی و نِژادی نشان نداده است و به تبع آن نسبت به انواع تبعیضها در داخل و خارج، مداراگر و چشمپوش شده است. مسئولیت مقابله با فرهنگ و عادات ارتجاعی، با راسیسم، عرب ستیزی، ترک و افغان ستیزی، در شرایط کشور ما در وهلهی اول بر دوش رهبران احزاب و جریانات سیاسی، رسانهها، روشنفکران و صاحبان قلم، پژوهشگران و به دنبال آن بر عهدهی هر فرد ایرانی است که خواهان رشد و نهادینه شدن روحیهی آزادیخواهی و عدالتجویی در کشورش است. کشوری که جزیی از منطقهی بحرانزدهی خاورمیانه است. کشوری که جزیی از آسیاست. کشوری که یکی از کشورهای جهان است و مردمانش باید بتوانند مستقل از سیاستهای دولتی، ارادهی خود را در همراهی با "ما"ی جهانی نشان دهند. نباید اجازه داد سیاستهای جمهوری اسلامی مرز همراهی ما با وجدان جهانی را ترسیم کند. کشور ایران را در عرصهی جهانی باید مردمانی نمایندگی کنند که به ارزشهای پایهایی حقوق بشر اعتقاد واقعی دارند نه کسانی که با نادانی سیاستهای احمدینژاد و ناتانیهو را بازتولید میکنند.
شعله ایرانی )فعال حقوق زنان، سردبیر نشریهی آوای زن)
|