در معنای عقلانیت توحیدی و وسوسه دئیستی
یاسر عزیزی
•
در این مطلب، بیانیه هژدهم و در واقع منشور پیشنهادی میرحسین موسوی را فارغ از نگاه و تحلیل کلی آن از حیث دو نکته که در یک نگاه کلی در پیوند با هم قرار میگیرند مورد تحلیل قرار خواهم داد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۷ خرداد ۱٣٨۹ -
۱۷ ژوئن ۲۰۱۰
در این مطلب، بیانیه هژدهم و در واقع منشور پیشنهادی میرحسین موسوی را فارغ از نگاه و تحلیل کلی آن از حیث دو نکته که در یک نگاه کلی در پیوند با هم قرار میگیرند مورد تحلیل قرار خواهم داد.
۱- ظرافت در عبور از قانون اساسی و لحاظ ماده دوم منشور جهانی حقوق بشر، آنجایی که منشور تصریح می کند: "هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، خصوصا از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است، بهره مند گردد. به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بر وضع سیاسی، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد. گواه این کشور مستقل، تحت قیمومیت یا غیر خودمختار بوده یا حاکمیت آن به شکل محدودی شده باشد" در بیانیه میرحسین موسوی شایان توجه است. یعنی در حالیکه موسوی مکرر در مکرر از اجرای بدون تنازل قانون اساس سخن میگوید و همین قانون اساسی در اصول ۱٣ (ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند)، ۱۹ (مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود)، ۲۰ (همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت و موازین اسلام برخوردارند) و صدر اصل ۲۱ (دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید) حقوق مورد نظر منشور جهانی حقوق بشر را جا به جا تحدید به شروط شریعت و حدود قانونی کرده و حتا بخش هایی از آن مادهی حقوق بشر را به کلی حذف و طرد می نماید که مشخصن با تعیین اقلیت های رسمی از یک سو سایر ایدئولوژیها و عقاید را منع میکند (اگرچه همین اقلیت های دینی نیز ذیل قوانین عادی مشمول تبعیضهای ناروای دیگری میشوند)، و در اصل نوزدهم نیز اشارهای به جنسیت نمیکند، موسوی در ذیل ارزشهای جنبش سبز، و در بند اول از یک سو چنین به تکرار اشارت منشور جهانی حقوق بشر می پردازد که "نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است. استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها مورد تایید و تاکید جنبش سبز است" و از سوی دیگر در جهت دفاع از این حقوق با قیدی محکم تصریح میکند "این حقوق خدادادی است و هیج فرمانروا، دولت، مجلس یا قدرتی نمی تواند آنها را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند". این تحول نظری در بیانیهی موسوی نکتهایست که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. رویکرد روادارانه و مداراگرایانه وی در این تلقی حقوق بشری میتواند مقدمه ورود به نوعی سکولاریسم تجربی و فاقد تنشهای مدعیان خارج نشین سکولاریسم باشد. این مفهوم را میتوان در صورتی دیگر و در نکتهی موردنظر بعدی مشاهده نمود.
۲- آیا تاکید بر مدارا در تناقض با اصالت دادن به "عقلانیت توحیدی" برای همهی همراهان جنبش است؟
در این منشور پیشنهادی، موسوی نکاتی را در زیر عنوان "گنجینهی ایرانی – اسلامی" آورده است که بیتردید متناقضنما مینماید. یعنی اگر در بند اول همین عنوان اشاره میکند که "پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص" از گنجینههای ایرانی – اسلامی موردنظر جنبش سبز بوده است اما در بند سوم همین عنوان چنین مینویسد: "جنبش سبز ملت ایران با اتکا به این میراث گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی در تلاش برای تحقق اهداف خویش، دستیابی به اجماع آگاهانه بر خصیصه های هویت آفرین و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مورد نظر دارد و این امر را تنها با اتکا به عقلانیتی میسر می داند که حاصل جمع خردهای مختلف و مبتنی بر نظام عقلانیت توحیدی باشد." تناقض وقتی بیشتر به چشم میخورد که از یک سو به پرهیز از اکراه مردم به مرام و مسلک یا رویه خاص تاکید میکند، از دیگر سو به طرد و دفع خودخواهی و خودمداری نظر میکند، اما در پایان همه را بر ابتنای خردهای مختلفشان بر "نظام عقلانیت توحیدی" فرا میخواند. چگونه تناقض میان آنهمه تاکید بر مدارا با این تصلب آخرین قابل رفع و انحلال است؟
آنچه مرا در حل تناقض این هر دو کمک کردهاست اتفاقن همان چیزی است که ممکن است مورد تایید بسیاری از خوانندگان این مطلب قرار نگیرد. در حقیقت وجود یک گزارهی مهم دیگر در بیانیه اخیر، نگارنده را به وسوسهی درک دئیستی از خوانش موسوی کشاند تا بدین صورت از مفهوم، به حل تناقض این گزارهها نزدیک شوم.
موسوی در ادامهی همان بند اول از عنوان گنجینهی ایرانی- اسلامی، "مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت" را "تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران دانسته است که از آن "به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز" یاد کرده است.
به نظر میرسد میان این گرایش توصیف شده، یعنی گرایش به "استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت" و ابتنای بر "نظام عقلانیت دینی" نوعی نزدیکی دیده میشود.
آنچه در پیوند این دو گزاره، من را به درک دئیستی که درکی مسیحی از نهاد دین است میکشاند، نفس تاکید بر عقلانیت، پیش از وصف توحیدی است، و نسبت آن با خواست "استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت" که یکی از مقدمات اولیه سکولاریسم به مثابه جدایی دین از دولت است. (صرفن یکی از گرایشات سکولاریستی در اینجا مراد است). دئیسم را فارغ از تعاریف و تشریح مفهومی و اشاره به انواع آن در شکلی گسترده و نگرش به سیر تاریخی مفهوم آن، اینچنین تعریف کردهاند که دئیسم معتقد به "آفریدگاری" و نه "پروردگاری" خداوند است. از این رو و با چنین درکی که به درک "اپیکور"، - فیلسوف یونان باستان - نسبت به خدا نزدیک میشود، خدا تنها به آفرینش هستی مبادرت نمود و تدبیر امور آن را به آفریدهها واگذاشت. چنین گرایشی از دئیسم بوده است که میراث دئیسم را برای روزگار ما در شکل ایجاد افقهای سکولاریستی در بخشهایی از جهان رهنمون شده است. به تعبیر "پل ادوارد" میراث دئیسم اینچنین توصیف شدهاست: "به طور خلاصه، دئیسم تأکید فرد بر حقش نسبت به فکر کردن برای خودش، در همه موضوعات و انتقال افکارش به دیگران برای سعادت عمومی است. این نکته تأکید بر اصل همانندی بشریت است. این امر نشانه طلوع سکولاریزم و شروع مدرنیته در الهیّات است. دئیسم به این معنا هنوز زیستا است و هرچند روشنفکری امروزه یک بنیاد فلسفی متفاوت با عقلگرایی ساده قرون ۱۷ و ۱٨ را ادعا میکند، اما روحش شبیه همان دئیسم تاریخی است. ظهور اولیه دئیسم در همه کشورها قویّین با رشد روح تولرانس (Toleration) ]مدارا [ برانگیخته شد و دئیسم نیز به نوبه خود، قوّیاً به ادامه رشد و قبولی تولرانس توسط دیدگاههای دیگر کمک کرد. شاید در عالیترین معنا، این میراث اصلی دئیسم تاریخی برای دنیای مدرن باشد". (پل ادوارد، دایرهالمعارف فلسفی) این عقلانیت توحیدی که در دئیسم معنا پیدا کرد و منتج به تسهیل سکولاریسم غربی شد، میتواند معیار ما برای حل تناقض ظاهری در گزارههای پیشگفته در بیانیه اخیر میرحسین موسوی قرار گیرد. ممکن است کسی از میان خوانندگان چنین تجزیه و تحلیلی را جدی گرفتن بیش از حد یک متن و واژههای انتخابی ِ در آن تعبیر کنند، اما صورتبندی بیانیه اخیر، چنین برداشتی را نامحتمل نمینماید. به نظر میرسد سخن "احمد زیدآبادی" این آزاده دربند جنبش عمومی مردم ایران، پس از رسیدن احمدی نژاد به قدرت در سال ٨۴، که گفته بود: "از دل حکومت احمدی نژاد سکولاریسم بیرون خواهد آمد"، میرود تا با واقعیت نزدیک شود. اگرچه خوش بینانه اما دور از دست نیست.
* http://azizi61.blogfa.com
|