سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جایگاه پارسی‌نویسی در نقد و سنجش فرهنگ اسلامی


ب. بی نیاز


• پس از ایران‌گشاییِ مسلمانان عرب‌زبان تا به امروز، آرام آرام دو گرایش و رویکرد به زبان فارسی پیکره یافت. یکی پارسی‌نویسان بودند و دیگری سره‌گرایان که سرچشمه‌ی آن از روزگار قاجار است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۹ خرداد ۱٣٨۹ -  ۱۹ ژوئن ۲۰۱۰




بهره‌جویی از واژه‌های پارسی در نوشتن، نشانگر آن است که نویسنده به هنگام نوشتن، می‌اندیشد و به سرچشمه‌های زبان پارسی می‌نگرد.
(دکتر پرویز خانلری)



زبان تنها یک افزار رسانه‌ای نیست؛ زبان بنمایه و ساختمایه‌ی هر فرهنگ است که اندیشه‌ی ما را می‌نگارد و منش و کنش ما را سامان می‌بخشد.
یکی از شلختگی‌ها و ناخویشکاری‌های ما روشنفکران ایرانی، به ویژه روشنفکرانی که در پهنه‌ی سیاست می‌نویسند (که نگارنده نیز تافته‌ی جدا بافته نبوده و نیست) دستِ کم گرفتن زبانِ نوشتاری است. باید گفت که بودند و هستند ایرانیانِ فرهیخته‌ای که از دیرباز تاکنون جایگاه سُترگ زبان را در پویش و پویایی فرهنگ نه تنها با خونِ دل خوردن بارها و بارها گوشزد کردند و می‌کنند بلکه با پشتکاری جانفرسا دست به آفرینش نوشته‌هایی زده‌اند که می‌تواند راهگشای نویسندگان این مرز و بوم باشد.
پیش از تازش عربها به ایران مناسبات زبان پارسی و عربی، رویهم رفته بر بستر قانون طبیعی گزینش استوار بود. واژ‌ه‌ها به فراخور نیازهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آرام آرام از یک زبان به زبان دیگر راه می‌یافتند. بر همین بستر بود که تا پیش از تازش اعراب به ایران بسیاری از واژ‌ه‌های زبان فارسی به زبان عربی راه یافتند. «یکی از نشانه‌های اصلی حضور ایرانیان وجود تعداد قابل ملاحظه‌ای از واژه‌های ایرانی است که پیش از اسلام وارد عربی شده است، و برخی از آنها حتی در قرآن پدیدار می‌شود.» (احسان یارشاطر، حضور ایران در جهان اسلام) و «از جمله آگاهیهایی روشنگر یکی این است که در نخستین سالهای پیدایی‌ی اسلام، مردی به نام نضربن‌الحارث که از خویشاوندان پیامر اسلام و در زمره‌ی ناباوران به دین نوآورده بود و با پیامبر معارضه و ستیزه می‌کرد، در شهر مکه داستانهای پهلوانی‌ی ایرانی و از جمله داستان رستم و اسفندیار را که از مردم ناحیه‌ی میانرودان (بین‌النهرین) آموخته بود، برای مردم کوچه و بازار باز می‌گفت و آنها را با قصه‌های قرآنی می‌سنجید و بر آن قصه‌ها برتری می‌داد و سرانجام نیز جان بر سر این چالش نهاد و در کشمکش با مسلمانان کشته شد.» (جلیل دوستخواه، حماسه‌‌ی ایران). تا کنون نزدیک دو هزار واژه‌ی پارسی در زبان عربی شناسایی شده است. شاید در آن روزگاران زبان پارسی نیز واژ‌ه‌هایی از زبان عربی را به وام گرفته باشد. ولی هر چه که بود یک بستر طبیعی بی‌جنگ و خشونت سرنوشت این دو زبان را می‌نگاشت.
پس از تازش عربهای مسلمان و چیرگی آنها بر ایران، این تراز و توازن از بُن دگرگون شد. مسلمانان عرب‌زبان همه‌ی ابزار سرکوب و شکنجه را به کار بردند تا زبان پارسی را در زبان عربی- قرآنی حل و نابود کنند. برای رسیدن به این آماج، مسلمانان عرب‌زبان از هیچ جنایتی علیه ایرانیان دریغ نکردند. فرآیندی که دستِ کم دو سده به درازا کشید. «اما اساسیتر از اقدام مهم نظامی امویان برای رسانیدن پیام و قدرت اسلام در مشرق به هند ودر غرب به اقیانوس اطلس، که آخرین گام رسالتی در گسترش جغرافیایی اسلام بوده، قبضه کردن نظام گردانندگی سوریه و ایرانی از طریق برگرداندنِ دیوان (مقررات مدون اداری و سازمانی) آنها از یونانی و فارسی به عربی و ضرب سکه‌ی اسلامی به جای سکه‌ی رومی و ایرانی‌ست.» (آرامش دوستدار، امتناع تفکر در فرهنگ دینی) به سخن دیگر مسلمانان عرب‌زبان که آگاهی و سررشته از کشورداری پیچیده نداشتند تنها و تنها با برگردان این آیینِ دیوانی می‌توانستند به زمامداری خود در ایران و دیگر کشورهای گشوده شده ادامه دهند. «در مورد اهمیت زبان دیوانی در اداره‌ی یک کشور هر اندازه تأکید شود جا دارد. زبان دیوانی زبان آن دستگاهی‌ست که چرخهای حیاتی کشور را در حوزه‌های محاسباتی، اداری و سازمانی می‌گرداند و هدایت می‌کند. عربی‌شدن این زبان در ایران یعنی از ایرانیان در این دستگاه گردانندگی خلع ید کردن، آنان را عملاً زاید ساختن و اهرمهای گردانندگی را مستقیماً به دست اعراب اسلامی سپردن.» (آرامش دوستدار، همانجا) این «دفتر دیوان» که نزدیک سال 730 میلادی (105 هجری) در عراق از فارسی به عربی ترجمه شد، چند سده بعد، یعنی در قرن دهم میلادی، در دوره‌ی عزنویان بار دیگر به فارسی برگردانده شد. بی‌گمان این بازبرگردانی به فارسی دیگر روح و روان زبان عربی- اسلامی را در خود داشت و نمی‌توانست به مانند اصل باشد.

به هر رو، در درازنای تاریخ ایران، پس از ایران‌گشاییِ مسلمانان عرب‌زبان تا به امروز، آرام آرام دو گرایش و رویکرد به زبان فارسی پیکره یافت. یکی پارسی‌نویسان بودند و دیگری سره‌گرایان که سرچشمه‌ی آن از روزگار قاجار است. اگرچه پارسی‌نویسان از سده‌های سوم تا هفتم هجری توانستند در تنگناهای مرگ‌آورِ زبانِ عربی- قرآنی آن روزگاران، زبان پارسی را پاس بدارند و نگذارند که ایران بسان دیگر کشورهای اشغال‌شده به یک کشور عربی دگرگون شود ولی دیگر، شوربختانه، کار از کار گذشته بود، زیرا یک ایران اسلامی- شیعی در فرآیند پیکره‌گیری و رویش خود بود. اگرچه ما شیعه شدیم تا مسلمان نشویم، ولی این گرایشِ دینی نوین در درازنای تاریخ ما، خود سرچشمه‌های نوشتاری و گفتاری اسلامی مانند قرآن و آحادیث را آنچنان فشرده و پیگیرانه به کار بست که کم بود زبان فارسی به نابودی کشانده شود. این فرآیند تا بدانجا کشانده شد که بیشتر نوشته‌های میرزابنویس‌های دربار قاجار به راستی عربی بود تا فارسی، می‌توان گفت که تنها 10 درسدِ واژ‌ه‌ها فارسی بودند که تنها میانجی‌ها (حروف ربط) مانند از، که، را، تا، برای، چون و در، یا جانشین‌ها (ضمایر) مانند من، تو، او، ما، شما و ایشان به زبان پارسی را در برمی‌گرفت.
تا آن جا که به زبان‌شناسی برمی‌گردد همه می‌دانند که هیچ زبان زنده در جهان، ناب یا سَره نیست. زبان آلمانی با آن همه پرستاری سامانمند، زبانی است که بیش از 70 درصد واژه‌های آن ریشه‌ی غیرژرمنی دارند. همه‌ی زبانهای زنده از چنین سرنوشتی برخوردارند. در این همبودگاه جهانی، همواره کشورها و آدمیزادگان با زبانهای گوناگون در یک بده و بستان زبانی بودند و هستند. ولی تا آن جا که به زبان پارسی برمی‌گردد، این زبان نه در یک بده و بستان با زبان عربی بلکه در کشتارگاه فرهنگیِ زبانِ اسلامی- عربی قرار داشت.
در این جا ناگزیریم به دو سه نکته نگاهِ گذرا بیندازیم. نخست این که وامواژه‌های عربی در زبان پارسی بر بستر یک گزینش طبیعی روی نداد. مسلمانان چیره بر ایران بیش از دو سده کوشیدند تا زبان پارسی را که شناسه‌ی سرزمین ایران بود از بین ببرند. خوشبختانه بسیاری از فرهیختگان و میهن‌دوستان ایرانی می‌دانستند که تنها و تنها با پاسداری از زبان پارسی است که می‌توانند ایرانی بمانند. و تاریخ نشان داد که اینان حق داشتند. همه‌ی ملت‌ها یا کشورهایی که زیر شهپر اسلام زبان خود را از دست دادند امروزه به نام کشورهای عربی نامدار شده‌اند. بی‌گمان اگر مسلمانان عرب‌زبان بر ایران چیره نمی‌شدند بسیاری از واژه‌های زبان عربی به زبان فارسی راه نمی‌یافت و رشد و بالش زبان فارسی راه دیگری را می‌رفت. زبان عربی راه‌یافته به زبان پارسی، یا بهتر گفته شود آن چه که بر زبان پارسی بارنهاده شد، پیش از آن که عربی باشد اسلامی است. این آن گره‌ای است که شوربختانه بسیاری از ما ایرانیان آن را نمی‌بینیم. به سخن دیگر، اسلام در فرآیندِ پیکره‌گیری خود در شبه جزیره عربستان نخست زبان عربی را روح و جان اسلامی بخشید و سپس آن را با این چند و چونِ نوین با زور شمشیر آخته در جهان گسترش داد. زبان عربیِ بارنهاده به زبان فارسی پیش از آن که عربی باشد اسلامی است.
در این جا بایسته است به یک گفتار از خودِ مسلمانان راستین نگاهی بیندازیم. این نوشتار به نام «تأثیر اسلام در ادبیات فارسی» از سوی «اسلام، پروهشی تاریخی و فرهنگی» زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی بیرون آمده که درستی‌ها و راستی‌های تلخی در آن بازتاب یافته است. بخشی از آن را در زیر می‌آورم:
« ... مقدمه ی قدیم شاهنامه، معروف به شاهنامه‌ی ابومنصوری و آن چه در زمینه‌ی ترجمه‌ی تفسیر طبری به فارسی دری به وجود آمده است، نیز از حیث تاریخ در همین زمینه قرار دارد و مجموع آن‌ها نشان می‌دهد که نثر فارسی هم مثل شعر فارسی قدیم‌ترین نمونه هایش اسلامی است و این دعوی که ادبیات فارسی دری، در شعر و نثر خویش، به عنوان ادبیاتی اسلامی ظاهر شد و قبل از آن سابقه‌ی قابل ملاحظه‌ای نداشت، قولی که محل تردید و اختلاف عاری از مکابره باشد، نیست. این که فارسی‌زبانان این قرون و چند قرن تالی خود در نشر زبان عربی هم به عنوان زبان اسلامی، مجاهده کردند و دست کم آثار علمی خود را به آن زبان منتشر ساختند، فرهنگ ایرانی را مقارن ظهور ادبیات فارسی دری، فرهنگی اسلامی می سازد. این نکته هم که این آثار در اروپا از قرون وسطی آثار عربی خوانده شده اند، اصل ایرانی مولفان آن ها را پوشیده نمی دارد و آن را امری غیر قابل تردید نشان می دهد (پیتسی، 1894: 422). با این همه، زبان عربی هم در تکوین و توسعه‌ی زبان ادبی فارسی بی تأثیر نماند و این تأثیر البته نوعی تأثیر اسلامی بود. شمار واژگان عربی که هم زمان با فتوح اسلامی و تا مدت‌ها بعد، طی قرون نخستین اسلامی، در زبان فارسی وارد شد و مجال کاربرد گسترده یافت، از همین تأثیر ناشی می‌شد. در واقع، اگر فتوح اسلامی به استقرار حکومت خلفا در مدتی طولانی در ایران نمی‌انجامید، البته این واژگان دخیل تا این اندازه فراوان، متنوع و ریشه‌دار در فارسی دری مجال ورود و بقا نمی یافت.
این گونه واژه ها بعضی مربوط به دین تازه بود، مثل آیت، اذان، ایمان، ثواب، جمعه، جهاد، حج ،حرام، حلال، دعا، رکوع، سجود، سلام، صلات، صوم، عذاب، عقاب، غزو، غیب، فاسق، قبله، قضا و قدر، قلم، کافر، لوح، محراب، مسجد، مسلم، مومن و نظایر آن ها. برخی لغات اداری و مربوط به طرز حاکمیت و حکومت جدید بود، مثل امام، امر ونهی، امیر، بیت المال،تعزیر، ثغر، جبایت، جزیه، حاکم، حد، خراج، خطبه، خطیب، خلیفه، رعیت، زجرو حبس، سلطان، طاعت، طغیان، عاصی ، عصیان، قتل، قهر، کاتب، محتسب، مصلی، مولی، والی، وزیر و مانند آن ها. شماری هم الفاظ مترادف بود که به ضرورت احوال در پاره ای موارد از زبان عربی به جای واژگان فارسی، یا به همراه آن‌ها در زبان فارسی وارد شد و تداول یافت و بعدها در محاوره‌ی عام فارسی زبانان، یا در ادبیات فارسی هم برای خود جایی بازکرد و رایج شد. ... لغات علمی، کلامی و فلسفی هم در زبان فارسی دری هست که مأخوذ از قرآن و حدیث یا معادل های قیاسی در مقابل اصطلاحات رایج در ترجمه های عربی آثار یونای، هندی، آرامی، سریانی و پهلوی بود و از همان قرون نخستین در زبان علمی عربی شایع شده بود، مثل برهان، جسم، جوهر، جهت، حس، خاطر، صواب، خطا، مطلق و مقید، فرع و اصل، نفس، روح، عقل، حرکت، زمان، ظاهر و باطن، قوه، مقوله، قیاس، حجت و نظایر آن ها که چون نخست در عربی رایج بود، از آن طریق وارد فارسی شد و این پدیده را هم می توان از تأثیر اسلام در زبان فارسی تلقی کرد.»
نویسندگان سرانجام به این فرجام می‌رسند که:
«... این نکته را در خاطر می نشاند که دخول بسیاری از لغات عربی را در فارسی دری نباید از یک نیاز ادبی فارغ از تأثیر اسلام به شمار آورد؛ عامل وانگیزه‌ی عمده‌ی آن، سلطه‌ی اسلام و ضرورت هماهنگی با زبان قرآن بود....»
از این رو، ناچارم روی دو نکته پافشاری کنم. نخست این که وامواژه‌های عربی در فارسی بر بستر طبیعی یک بده و بستان همزیست‌وار یا «بر بنیاد قانونِ گسترش و گزینش» جای نیفتاده‌اند؛ دوم این که، روان و جانِ این واژه‌ها پیش از آن که عربی باشد اسلامی است. به سخن دیگر، رخنه‌ی زبان عربی در زبان فارسی در مرتبه‌ی نخست تنیدگی و پیوند سامانمند و انداموار فرهنگ اسلامی در فرهنگ ایرانی است. این زبان «عربیفارسی» کالبدی است که درون‌مایه‌ی آن فرهنگ اسلامی است. به همین انگیزه، تا آن جا که شدنی است باید از واژه‌های پارسی بهره جست و آن را هم در نوشتار و هم در گفتار بکار گرفت. ما ایرانیان شیعه را ساختیم و پرورش دادیم تا مسلمانِ عرب نشویم ولی امروزه می‌بینیم که همین ابزار کهنه و زنگ‌زده مانند شمشیری بر سرمان فرود آمده است. ما ناگزیریم برای رهایی از این فرهنگِ شیعی، تار و پود نگهدارنده‌ی آن را که زبان عربی- اسلامی کنونی باشد از هم بدریم و گام به گام یک زبان پارسی را جایگزین آن نماییم، تا سرانجام فرزندان یا فرزندانِ فرزندان ما بتوانند گذشته‌ی تلخ و ناکام پیشینیان خود را برای همیشه به خاک بسپارند.
بی‌گمان نمی‌توان یکباره همه‌ی واژه‌های عربی را از زبان پارسی بیرون ریخت، زیرا شدنی نیست. زبان امروزی ما پیامد و برآیند بیش از سیزده سده است و یکشبه این ویرانه‌های زبانیِ دیرپا، بازسازی‌پذیر نیست. ولی می‌توان با بازخوانی و بررسی باریک‌بینانه‌ی نوشته‌های فرهیختگان گذشته و نوین ایران فرا گرفت که چگونه می‌توان زبان پارسی را گام به گام زنده کرد و همزمان از فرهنگ اسلامی دورتر شد. این شدنی است. کیست که نداند که واژه‌هایی مانند گفتمان (بحثِ نوشتاری یا گفتاری پیرامون یک جُستار ویژه)، نوشتار (مقاله)، گفتار (حرف)، پرسمان (مسئله)، گفتاورد (نقل‌قول) و ... تا همین چند سال پیش در کشوهای شماری از اندیشمندان ایرانی خاک می‌خوردند و امروز به واژه‌های همگانی گسترش یافته‌اند. مگر تا سالها پس از انقلاب مشروطیت به دادگستری، عدلیه، به شهربانی نظمیه و به شهرداری، بلدیه نمی‌گفتیم؟ باور من بر این است که ما پارسی‌زبانان در آینده‌ی نه چندان دوری بسیاری از واژه‌های عربی را که امروز به گونه‌ای خودکار به کار می‌بریم، به کار نخواهیم برد**؛ مانند عدالت (دادگری)، اجماع (همداستانی، هم‌رأیی)، تساهل (رواداری، بردباری)، تعامل (داد و ستد { به اشتباه گفتگو یا گفتمان جا افتاده} ، برخورد، رفتار)، سعی (کوشش)، مختلف (گوناگون)، مقدمه (پیش‌سخن)، محدود (کرانمند)، تعداد (شمار، شماره)، استبداد (خودکامگی)، تولید کردن (زاستن)، صنعت (فَیار)، لمس کردن (بساویدن) و .... صدها و هزاران واژه‌ی پارسیِ گویا، گوشنواز و زیبای دیگر هست که در نوشته‌های نویسندگان و دبیران گذشته و امروز ما بارها و در جاهای گوناگون با باریک‌بینیِ خویشکارانه‌ای به کار بسته شده‌اند. ما نبایستی تنها به درونمایه‌ی آن چیزی که می‌نویسیم بیندیشیم، پرداختن به کالبد زبانی آن درونمایه به همان اندازه بایسته است. هر چه ما در زنده‌ کردن زبان پارسی کوشاتر باشیم، فرآیند بریده شدن بندِ نافِ فرهنگی ما از اسلام نیز کوتاه‌تر و کم‌دردتر خواهد بود. بی‌گمان این کُنش‌های فردی در آغاز آشوب‌زا خواهد بود، زیرا بسیاری از واژ‌ه‌هایی که سفارش یا به کار بسته می‌شوند، به هر انگیزه‌ و چرایی، توان جا افتادن نخواهند داشت و حتا سردرگمی و سرگردانی‌ می‌آفریند. ولی هر فرآیندِ آشوب در درون خود یک هسته‌ی خودسامانی نهفته دارد. رویهم رفته می‌توان گفت که نقد و به چالش‌کشیدن فرهنگ اسلامی کنونی بدون نقد کالبد زبانی عربیفارسی اسلامزده‌ی کنونی نارسا، نابسنده و نیمه‌کاره است. به سخن دیگر، برای سکولار کردن زبان پارسی ما ناگزیریم که بسیاری از واژه‌های عربی را بیرون بریزیم و واژه‌های پارسی را جایگزین آنها کنیم. البته این هم بدان معنا نیست که ما در آینده یک زبان سره یا ناب، بدون هر گونه وامواژه، خواهیم داشت. ولی وامواژه‌ها می‌بایستی آگاهانه، گزینش‌شده و درخور ساختار دستوری زبان پارسی باشد.

* آنچه در اینجا درباره‌ی زبان پارسی گفته شده می‌تواند در برگیرنده‌ی زبانهای ترکی، کردی، ترکمنی، ... و خود زبان عربی نیز باشد. زدودن زبان قرآنی از زبان عربی، به سخن دیگر سکولار کردن زبان عربی یکی از چالش‌های بزرگ روشنفکران عرب‌زبان می‌باشد که نجیب محفوظ یکی از پیشگامان آن بوده است. نجیب محفوظ یک عربِ مسیحی است و شاید به همین دلیل توانسته بود به این کار شگرفِ فرهنگی دست بزند. یکی از رمانهای او «بچه‌های کوی ما» (اولاد حارتنا) (Die Kinder unseres Viertels) نام دارد که چاپ و نشر آن آتش خشم مسلمانان خشک‌اندیش و نامدارا را در پی داشت. البته در سال 1994 اسلامگرایان یک بار دیگر آهنگ جان او کردند که محفوظ سخت آسیب دید و ناگزیر شد برای همیشه در نهان و نهانگاه زندگی کند. او در سال 2006 درگذشت.

** روشنفکران دینی به گونه‌ای خستگی‌ناپذیر واژ‌ه‌های اسلامی- عربی را در نوشتارهای خود پراکنده می‌کنند و ما روشنفکران‌ِ سکولارنما نیز آنها را مانند نقل و نبات به کار می‌بندیم. نمونه‌ی این واژه‌ها اجماع، تساهل، تعامل و ... است. اجماع به معنیِ پذیرفتن موضوعی به وسیله‌ی همه‌ی مسلمانان (یا فقیهان مسلمان) است {فرهنگ فارسی امروز}، به زبان فارسی یعنی هم‌نظر یا هم‌فکر یا هم‌ر‌أی شدن. تساهل: آسانگیری، رواداری، مداراگری (این واژه در ادبیات اسلامی بنا به برداشت آقای مطهری دو سویه است یعنی اگر تشخیص داده شود که طرف مقابل روادار نیست {حال این تشخیص کی می‌دهد، خدا می‌داند} می‌توان در برابر او آسانگیر و روادار نبود)؛ واژه‌ی تعامل که ما بدون دانش آن را در کنار اجماع به کار می‌بریم یک دستکاری اسلامی- ایرانی است. در نوشتارها همواره اجماع و تعامل در کنار هم آورده می‌شوند. تعامل که از ریشه‌ی کارواژه‌ی (فعل) «عَمَلَ» گرفته شده است، به راستی چیزی نیست به جز همان «برخورد و رفتار کردن با دیگران» (رفتار، برخورد) ولی در ادبیات نوین اسلامزده‌ی ما جای گفتگو و گفتمان را گرفته است. می‌توان پنداشت که حتا بسیاری از نویسندگانی که آن را به کار می‌برند معنی آن را نمی‌دانند. به هر رو، باید در گزینش واژه‌ها به ویژه واژه‌هایی که از سوی مسلمانان راستین البته نوآور و مدرن پراکنده می‌شوند، با باریک‌بینی و شک و دودلی نگریست و پیش از به کار بستن آنها، پژوهشی کوچک درباره‌ی آنها انجام داد.


پاره‌ای از سرچشمه‌ها در نگارش این نوشتار:

کتابها
1- امتناع تفکر در فرهنگ دینی؛ آرامش دوستدار
2- حماسه‌ی ایران؛ جلیل دوستخواه
3- حضور ایران در جهان اسلام؛ احسان یارشاطر

نوشتارها
3- آسیب‌شناسی جنبش سره‌نویسی؛ بهرام روشن‌ضمیر
4- نقش زبان ملی در تجدد و توسعه؛ داریوش همایون
5- بهره‌جویی از واژه‌های پارسی سره؛ میرجلال‌الدین کزازی
6- بازاندیشی زبان فارسی؛ داریوش آشوری
7- سرچشمه‌های پارسی سره؛ دکتر امیر شالچی
8- زبان فارسی از آشوب تا سامان؛ جلیل دوستخواه
9- تاثیر اسلام در ادبیات فارسی؛ اسلام، پروهشی تاریخی و فرهنگی (کاظم موسوی بجنوردی)

واژه‌نامه‌ها
فرهنگ جهانگیری؛ جماالدین اینجوی شیرازی (عضدالدوله)
برهان قاطع؛ محمد حسین بن خلف تبریزی (قاطع)

www.biniaz.net



 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست