سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شاعر نگو باران , بباران
نوشته ای کوتاه بر کتاب وحشی حسین شرنگ


مودب میرعلایی


• وامدار حسین شرنگ عزیزم که کتابِ وحشی اش را برایم فرستاد. می گویند بهترین شاعر دنیا کسی است که او را بشناسی. با همین ذهنیت و با امید اینکه چند تایی شعر از او بدزدم، شعرها را خواندم. چند شبی که گذشت , نیم شبی که بیخواب بودم ناگهان ۲۴ شعر به زبان هلندی آمد و هر شعر هم تقدیم به کسی شده بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣۰ خرداد ۱٣٨۹ -  ۲۰ ژوئن ۲۰۱۰


 
 

احمد میرعلایی می گفت: وقتی انگلیس دانشجو بودم, کتاب سنگ آفتاب تازه به انگلیسی چاپ شده بود.   تعصیلات تابستانی شد,کتاب را خریدم رفتم پاریس دو ماهی اتاقی کرایه کردم در یکی از محله های فقیرنشین و کتاب را ترجمه کردم. ترجمه که تمام شد دستنویس را برای محمد حقوقی فرستادم. او هم شعر را در جمع بچه های جُنگ اصفهان خواند . شعر را ویرایش کردند و به چاپ رساندند. بعد از چند ماهی به ایران رفتم و شبی در کافه ای احمد شاملو را دیدم. مرا که دید چند باری گفت: ده تا شعر" منظورش را نمی فهمیدم. پرسیدم ده تا شعر چه؟
گفت از روی سنگ آفتاب ده تا شعر دزدیدم, حالا برو از حقوقی بپرس چند تا دزدیده که شعر دستنویس را خوانده است. حالا حکایت من است. وامدار حسین شرنگ عزیزم که کتابِ وحشی اش را برایم فرستاد. می گویند بهترین شاعر دنیا کسی که او را بشناسی. با همین ذهنیت و با امید اینکه چند تایی شعر از او بدزدم شعرها را خواندم. چند شبی که گذشت , نیم شبی که بیخواب بودم ناگهان ۲۴ شعر به زبان هلندی آمد و هر شعر هم تقدیم به کسی شده بود. آنچه من از این مجموعه شعرها برداشتم , قالب بود. این قالب که شاعر هر شعر را به کسی یا چیزی تقدیم می کند. انگار که کسی یا چیزی دیگر در سرودن این شعر دخیل است یا اگر دخیل نیست دست کم نقشی دارد. اینکه شاعر لحظه ای را با کسی , شی ای, مکانی یا موجودی داشته است و همراه آن کس, آن شی, آن مکان یا آن موجود آن لحظه را با منِ خواننده تقسیم کرده است یا بهتر بگویم آن لحظه را جاودانه کرده است.
پرتگاهِ شهاب ها و اشباح
رنگِ شب می پرید
گم می شد اسمِ شب
اگر جیرجیرک نبود
این لحظه زیبا نیست؟
روزگاری بود که تقدیم کردن شعر مثل خود آقای شاعر مهم بود. روزگاری بود که شاعر , نویسنده و روشنفکر برتر از دیگران بودند و چنان وانمود می شد که انگار موجودی ملکوتی اند . هرگز اشتباه نمی کنند. روزگاری بود که شعر مهم نبود بلکه شاعر و کسر شان بود اگر شاعر برای افعی و ماری که کشتم و قند هار شعر می گفت.هنوز هم هستند بسیارانی که فکر می کنند چون شاعرند یا هنرمنداند بر بلندا ایستاده اند و دیگران در زیر پایشان له له می زنند تا کاری تازه را بخوانند و یا بیشتر به زیر بروند یا شاعر و هنرمند را بالاتر ببرند. حسین شرنگ اما پایش را روی زمین گذاشته است و صادقانه همراه همراهان شعر اش شده است تا لحظه های ناب را برای من خواننده ترسیم کند. وقتی شاعری لحظه ها را شعر می کند. خواننده نمی تواند این لحظه ها را بازسازی بکند بلکه باید از آن برداشتی داشته باشد و همین برداشت است که به خواننده کمک می کند تا آن لحظه را یک بار دیگر زندگی کند. بیایید به قندهار را با هم بخوانیم

به قندهار
یا هار می شوم
یا رگباری از خون
خرمنِ باروت را
خمیر می کند
کدام کشتزار
زمینِ من مین گذاری شده
نه شکوفه   نه میوه
نه تکان    نه پرسش
چاهی در گلویم
زوزه می کشد
نارنجکی گیج
پرت کرده اند تویِ حواسم


و کمی هم تامل کنیم به   تفاوت شعر مدرن با پست مدرن در قالب, موضوع, اصلیت , گرایش و خوانش. قالب   شعر مدرن بسته است حال آنکه قالب شعر پست مدرن باز است. در شعر مدرن موضوع شعر است حال آن که در شعر پست مدرن شعر موضوع است. اصلیت شعر مدرن درون گراست اما برون گرایی جزء اصلی شعر پست مدرن است. گرایش شعر مدرن زیباشناسانه است , گرایش شعر پست مدرن اما اخلاقی است. خوانش در شعر مدرن بازسازی است اما در شعر پست مدرن برداشتی است.
شعرها را بخوانید و با این تفاوت ها بسنجید قضاوت با خود شما. نه اصلا این تفاوت ها را هم به کناری بگذارید شعر ها را بخوانید . وقتی تمام شد می بینید چه بارانی باریده است.                                                


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست