مصطفی تاج زاده و اصلاح پذیری
هادی قدسی
•
زمان را نمی توان از پیش روی باز داشت. کسانی که به هردلیلی زمینه را برای استقرار نظام ولایت فقیه فراهم آوردند، اکنون که افول آن را در آئینهی زندان یا جامعه مشاهده می کنند، باید درنگ را جایز نشمرند و از شهامت آقای تاج زاده درس گیرند و به نقد آن چه گذشته است اقدام نمایند و زمینه را برای استقرار حاکمیت مردم فراهم آورند. به این ترتیب است که می توان امیدوار بود مردم این تجربهی شوم سی سال گذشته را همچون یک تجربهی ملی قلمداد کنند و از آن "خطاها" درگذرند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٣۰ خرداد ۱٣٨۹ -
۲۰ ژوئن ۲۰۱۰
تحول فکری و نظری صوری که درپی حبس و برابر شدن با بازجویان زندان اوین درآقای تاج زاده پدید آمده، قابل توجه و تأمل فراوان می باشد. می گویم تحول صوری زیرا تحول، زیر فشار و در فضائی مملو از خشونت را نمی توان چندان جدی تلقی نمود. با این وجود، اما آرزوی قلبی ام این است که تقارن زندان و تحول، صوری بوده و ایشان اصلاح شده و"حر" گشته باشند.
او درنوشتهی خود از درون زندان به ظواهر و صورت آن چه بر مردم و کشور می گذرد اشاره می کند، گزارش واقعیت ها را می دهد بدون این که به علت اصلی آن پدیده های شوم بپردازد. از دو نظام می نویسد، از "خطاها" نام می برد و با ندامت از "افراط کاری"ها ی اوائل انقلاب می گوید.
از دو نظام نام می برد، یکی آرزوئی است که در ذهن خویش دارد، و دیگری آن چه درعمل و در دنیای واقعی موجود می باشد. اما از آن جا که از "خطاها"ی ابتدای انقلاب شکایت می کند، بیان کنندهی این واقعیت است که نظام موردنظر او همان نظام قبل از ارتکاب آن "خطاها" بوده است. و این نظام "زندان و شکنجه" را، زائیدهی همان "خطاها"ی ابتدای انقلاب می داند. به بیانی دیگر، نظامی را که او نمی خواهد، همین نظامی می باشد که درساختن و مستقر کردنش جوانی خود را به آن مصروف کرده است.
نمی نویسد این "خطاها" و آن "افراط کاری ها" چه بوده اند؟ نوشته، خواننده را با تلی مبهم از نارسائی ها و "خطاها"ی اوائل انقلاب روبه رو می کند. وجود این هیولای ابهام برای کسی که خواهان به بودی امور می باشد، از خود ثمرهی دیگری جز سردرگمی و حیرت برجای نمی گذارد. در حقیقت، تا آن "خطاها" روشن و شفاف نشوند، نمی توان جز شکایت و گله داشتن از "خودی ها" نامی دیگر بر این نوشته نهاد. لزوم شفاف کردن آن "خطاها" برای نسل جدید ازآن جهت ضروری می نماید که با دوری از ارتکاب مستمر آن ها، بر کاستی ها چیره آید و کران روشنی را فراروی نسل های بعد ازخود، مهیا سازد. با ابهام زدائی از نوشته می توان علت العلل این نارسائی ها و آن خطاها و افراط کاری ها را در دوجمله خلاصه نمود و تحویل نسل جوان داد.
با شناخت کوتاهی که از نزدیک، و اطلاعات و داده های عمومی که من از آقای خمینی در ذهنم به یادگار دارم، نظرم بر این است که ایشان در حکومت، هم معتقد به ولایت جمهور مردم بود و هم به ولایت فقیه اعتقاد داشت وهر دو شیوه را با تمامی تضادهائی که در خود دارند، خلاف اسلام نمی دانست. اظهارات او در نوفل لوشاتو، در پی قیام فراگیر مردم با شعار استقلال و آزادی، مبین نظرش در حاکمیت ولایت جمهور مردمی بود که خواهان در دست گرفتن سرنوشت خویش بودند. پس از پیروزی انقلاب، در بهار زودگذر آزادی، رأی مردم به قانون اساسی بیان گر اعتماد آنان به شخص آقای خمینی بود زیرا در فرصت اولین انتخابات ریاست جمهوری به کاندیدیی رأی دادند که به ضد حاکمیت ولایت فقیه معروف و خواهان حاکمیت جمهور مردم بود. به این ترتیب، آقای بنی صدر با کسب اقبال ۷۶ درصد ملت، نماد حاکمیت مردم شد. بااین وجود، در بین فعالان و گروه های سیاسی آن روزها، به ندرت می شد افرادی معتقد به حاکمیت جمهور مردم یافت. به بیان دیگر، اکثریت قاطع فعالان سیاسی، برخلاف نظر اکثریت قاطع مردم، با حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش موافق نبودند و در پی استقرار حاکمیت خویش بر مردم بودند. و همین امر زمینه را برای استقرار نظریهی حاکمیت ولایت فقیه فراهم نمود. کسب حدود ۱۰ درصد آراء توسط جناح های متمایل به حاکمیت بر مردم، مقبولیت قانون اساسی تازه تصویب شده از سوی ملت را زیر سوال برد و ضمانت ملی و مردمی بودن آن را مورد تردید جدی قرارداد. از این مرحله به بعد، جمع این اقلیت ۱۰ درصدی در برابر آن اکثریت ۷۶ درصدی مردم قرار گرفت و برای رسیدن به حاکمیت، دست به کودتای خرداد ۱٣۶۰ زد. به این ترتیب زمینهی عملی برای استقرار نظام ولایت مطلقهی فقیه فراهم گردید.
این اقلیت که متشکل بود از بخشی از روحانیون، از حزب کمونیستی توده گرفته تا دیگر احزاب لیبرال و گروه هائی که اصلاح طلبان کنونی را تشکیل می دادند، برای دردست گرفتن حاکمیت، با به کاربردن زور، مرتکب "خطاها"ئی شدند که آقای تاج زاده از آن ها سخن به میان آورده است. در حقیقت، "خطاها"ئی که آقای تاج زاده تمثیل آنها را در زندان اوین به چشم خویش مشاهده کرده است، ثمرهی آن خطای عظما، یعنی مخالفت با حق حاکمیت مردم می باشند. زیرا ایستادن در برابر خواست اکثریت مطلق یک جامعه توسط یک اقلیت، محتاج به کارگیری زور است که همان "خطاها" ئی اند که آقای تاج زاده در نامهی خود به آنها اشاره می کند.
خطای معتقد بودن به حاکمیت ولایت فقیه یک خطای نظری است که با تجربه کردن قابل محک زدن و اصلاح کردن و دوری گزیدن از آن و یا نزدیکی به آن می باشد. "خطاها"ئی که اقای تاج زاده در زندان مشاهده کرده و یادآور کردار خود و دوستانش در اوائل انقلاب بوده اند، نه امری نظری و عقیدتی، بلکه به کارگیری سانسور و خشونت می باشد که نوعی عارضهی بیرونی یا بیماری است که باید آن را درمان نمود. زیرا انسان سالم برای اعمال نظر خود به هم نوعش دست به خشونت نمی زند.
به هرحال شجاعت و شهامت او قابل تقدیر می باشد که چون نیک نظر کرد و دست خویش را درآن دید، درعوض افسردگی و تسلیم، استوار ایستاد و از گذشتهی خویش در برابر نسل جدیدی که ادامه دهندهی آن گذشتهی نامیمون می باشد اظهار ندامت کرد. واگر چنان که در نامه خود می نویسد، توانسته باشد در بازجویان خود موثر واقع شود، پیروزی بزرگی را درراه به ثمر رساندن حق حاکمیت مردم نصیب خود کرده است.
اعتقاد داشتن به ولایت فقیه جرم نیست، اما اعمال خشونت با هر عقیده و نظری جرم می باشد. با تاسف فراوان طی سی سال شاهد این بوده ایم که خط مشترک "خودی"ها در نظام ولایت مطلقهی فقیه، نه اعتقاد به ولایت (که امری درحد نظر و شخصی است) که توافق بر سر اعمال سانسور و انواع خشونت بر "غیرخودی"ها، یعنی آن ۷۶ درصد مردم بوده است. اکنون که او در آئینهی زندان آن چه را که می بایست از واقعیت ها را دید، نه خود را شکست و نه آئینه را، بلکه به ساختن خود همت گماشت و دید چه آسان می توان ساخت و آن "خطاها" را جبران نمود. فقط شهامت یک حرکت را لازم دارد، بقیهی کار آسان است.
آنان که توان دیدن راست نمائی آئینه را ندارند، باید از پدیدهی تاج زاده درس آموزی کنند. اگر بصیرت را کمی عمیق تر کنند در می یابند که اهمیت این نامه در ندامت تاج زاده نیست، بلکه نمایش شکست نظریهی ولایت فقیه درمیان آن اقلیت ۱۰ درصدی است. آن اقلیتی که بر استقرار و دوام سی سالهی نظام ولایت فقیه همت گماشت، اکنون به خیابان ها ریخته و طلب "رأی" خود را می کند زیرا ازاین پس، خود را صاحب رأی خویش می داند. به بیانی دیگر، بخشی مهم و جوان از آن اقلیت فعال اوائل انقلاب، اکنون به این اکثریت خاموش پیوسته است. به این ترتیب می توان پیش بینی کرد که زمینهی اجتماعی برای استقرار حاکمیت مردم اکنون فراهم گشته است. بنابراین، بصیرت حکم می کند دست اندرکاران، خود، زمینهی این تحول مبارک را فراهم آورند تا خودشان و مردم و کشور دچار خسران نگردند.
"صدای انقلاب" همواره بسیار دیر به گوش کسانی که بر مسند قدرت قراردارند می رسد. هنوز آن اکثریت خاموش، به حق، به دیدهی شک و تردید به بریدگان از نظریهی ولایت فقیه می نگرد. به هزاران دلیل روشن که همگی روزانه مشاهده می کنیم، زمان به سود آن اکثریت خاموش درحال پیش روی است. زمان را نمی توان از پیش روی باز داشت. کسانی که به هردلیلی زمینه را برای استقرار نظام ولایت فقیه فراهم آوردند، اکنون که افول آن را در آئینهی زندان یا جامعه مشاهده می کنند، باید درنگ را جایز نشمرند و از شهامت آقای تاج زاده درس گیرند و به نقد آن چه گذشته است اقدام نمایند و زمینه را برای استقرار حاکمیت مردم فراهم آورند. به این ترتیب است که می توان امیدوار بود مردم این تجربهی شوم سی سال گذشته را همچون یک تجربهی ملی قلمداد کنند و از آن "خطاها" درگذرند.
آن گاه که آن اکثریت خاموش به دنبال رأی خود به خیابان ها سرازیر شود، رأی خود را نه درون صندوق های نظام مستقر، بلکه درپس پرده های کودتای ٣۰ خرداد ۱٣۶۰ جستجو خواهد کرد. دراین صورت، آن چه که درطی این سی سال برآنان رفته است را نه یک تجربهی ملی، بلکه نتیجهی کودتای اقلیتی بر ضد خود خواهد دانست که حاصل آن این همه خسارت وفساد و تجاوزات به حقوق و تاراج بیت المال و...بوده است و در نتیجه طلب غرامت خواهد کرد. مسئولان مستقر در حاکمیت چنان چه بصیرت خود را از چارچوب قدرت و مصلحت اندیشی به دربرند و از ورای حق بنگرند، متوجه خواهند شد که نمی بایدشان لحظه ای را ازدست فرونشانند و به آماده سازی زمینهی استقرارحاکمیت جمهور مردم همت گمارند.
bayaneroshan.blogfa.com
|