سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

صدای ناقوس مرگ عدالت ما را فرا می‌خواند


جلال رستمی


• به مناسبت درگذشت نویسنده ی بزرگ پرتغالی برنده ی جایزه ی نوبل، خوزه ساراماگو که آثاراو خود ناقوسی است که صدایش مارا برعلیه بیعدالتی ونقض حقوق بشر فرا می خواند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ تير ۱٣٨۹ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰


 
 
به مناسبت درگذشت نویسنده ی بزرگ پرتغالی برنده ی جایزه ی نوبل، خوزه ساراماگو که آثاراو خود ناقوسی است که صدایش مارا برعلیه بیعدالتی ونقض حقوق بشر فرا می خواند. *

ساراماگودر جمع6000 نفره ی منتقدین ومخالفین جهانی شدن که در 19 ژانویه ی 2002، در پاریس گردهم آمده بودند. طی یک سخنرانی اعتراض خودش را برعلیه بی‌عدالتی وپایما ل شدن حقوق بشردر روند جهانی شدن اعلام کرد وهمزمان همگان را برادامه ی اعتراض ومبارزه ی متمرکزتر، علیه سرکوبگران عدالت وپایمال کنندگان حقوق بشردر جهان فراخواند.

مطلب زیر به بخشی از گزارشی که در روزنامه ی لموند دیپلوماتی(2002 15März ) درمورد این تجمع آمده و به سخنرانی ساراماگو اختصاص یافته ، پرداخته است.


صدای ناقوس مرگ عدالت ما را فرا می‌خواند

چهارصدسال بین دوحرکت، حرکت یک دهقان ساکن روستایی نزدیک فلورانس، که با صدا درآوردن ناقوس کلیسای ده، مرگ عدالت خواهی را اعلام کرد و حرکت اعتراضی امروزبرعلیه شکل دیگری ازجهانی شدن، فاصله وجود دارد. اما برای خوزه ساراماگو(Jose Saramago )این دو حرکت دریک مسیر تاریخی به هم می رسند.1

ساراماگو سخنرانی خود را با تعریف این داستان می آغازد:
„درابتدا من می خواهم یک اپیزود(Episode) فوق‌العاده معنی دار برای شما تعریف کنم که چهار صد سال پیش دردهکده ای نزدیک فلورانس اتفاق افتاده است.از شما خواهش می‌کنم تا باتوجه کامل به این حادثه ی تاریخی که مانند داستان‌های تاریخی دیگر نباید برای نتیجه ی اخلاقی آن تا آخر داستان صبرکرد. چون بزودی نتیجه ی آن درمقابل چشمان شما ظاهر خواهد شد، گوش فرا دهید.

دریک روز معمولی که ساکنان ده مذکور مشغول کارروزانه ی خود بودند، ناگهان ناقوس کلیسای ده به صدا درآمد. در آن زمان ها که اعتقادات مذهبی قوی بود(باید توجه داشته باشیم که ماازحادثه ای که در اواخر قرن 16 اتفاق افتاده، صحبت می کنیم) در طول روز برای هر اتفاق و حادثه‌ای که رخ می‌داد ناقوس کلیسا رابه صدا در می آوردند. بدین خاطر نباید دلیلی برای تعجب وجود می داشت. ولی این بارصدای ناقوس طور دیگری بود وآهنگ غم انگیزی را ترنم می‌کرد واین قدری برای اهالی، ناگهانی و تعجب‌آور بود. زیرا هیچ‌کس ازآنها در این باره که کسی مرده ویا حادثه ی غم انگیز دیگری اتفاق افتاده باشد،چیزی نشنیده بود. به همین خاطرابتدا زنان درکوچه ها جمع شدند وبچه ها رابه حال خودشان رها کرد ند. مردها نیز که سرزمین به کار مشغول بودند ،کار خود را رها کرده وهمگی به اتفاق در میدان جلوی کلیسا جمع شدند و منتظر ماندند که مطلع شوند، بایددرغم چه کسی شریک ویامنتظراعلام چه حادثه ای باشند. ناقوس چند دقیقه‌ای به نواختن ادامه داد وترنم کنان آهسته آهسته از حرکت باز ایستاد.لحظه ای بعد درکلیسا بازشد ویک روستایی در آستانه ی در کلیسا ظاهرگردید.چون او متولی شناخته شده ی کلیسا وکسی نبود که همیشه ناقوس را به صدا در می آورد، مردم از اوپرسیدند پس:
متولی کلیسا کجا است؟
آیا کسی مرده ؟
چه کسی ناقوس را به صدا درآورده است؟
روستایی در پاسخ گفت: متولی کلیسا اینجا نیست واین من بودم که ناقوس را به صدا در آوردم.
اهالی روستا باتاکیدپرسیدند: پس کسی نمرده است؟
اوپاسخ داد: نه کسی که در ظاهر به انسان شباهت داشته باشد.عدالت مرده است. این من بودم که ناقوس مرگ عدالت را به صدا در آوردم.

چه اتفاقی افتاده بود؟

مالک حریص ویا کنت بی وجدانی طی سالیان متمادی سعی کرده بود که با جا به جا کردن مرز سنگ چین شده بین زمین‌ها ی خود، با زمین روستایی کم کم به مساحت زمین خوداضافه کند وبه همین خاطر زمین روستایی با هرتجاوزی کوچکتر وکوچکتر شده بود. قربانی این تجاوز ناعادلانه یعنی مردروستایی ابتدا شکایت واعتراض خودرا به مراجع حقوقی تسلیم می‌کند ولی از آنجایی که قانون در عمل جانب مالک ویا کنت را می‌گیرد، رأی حقوقی به نفع او صادر نمی شود.
تجاوز به زمین کشاورزهمچنان ادامه می یابد . او بعداز دادخواهی های پیاپی واینطرف آنطرف دویدن های بدون نتیجه‌ درنهایت ناچاری تصمیم می‌گیرد که با نواختن ناقوس کلیسا ی ده و ازهم آنجا به سراسرکره خاکی، مرگ عدالت را اعلام کند.urbi et orbi) 2)
شایداوانتظار داشته که با این رفتارهیجان زده اش برای جلب همدردی، تمامی ناقوس های جهان بدون تعلق
داشتن به یک ملت، یا یک مذهب ومسلک خاص، ساکت نمانده وبدون استثناء به صدادر آیندتا شایدپژواک صدای آنها خانه به خانه ،ده به ده وشهر به شهر، مرزها را درنوردد وطنین عدالت خواهی را بسان پلی برروی رودخانه ها ودریا ها برافرازد وجهان راازخواب خوش خرگوشی اش بیدار کند ومرگ عدالت را به آنها اعلام نماید.
من نمی‌دانم که بعداً چه اتفاقی افتاده است. من نمی‌دانم که آیا او توانست حمایت اهالی ده را جلب کندتا بتواند مرزهای سنگ چین شده ی زمین اش را دوباره به جای سابقش برگرداندویا اینکه اهالی روستاه بعد ازشنیدن خبر مرگ عدالت سر بزیرافکنده و متأثر به سر کار وبارروزانه خودبرگشتند.
این روشن است که تاریخ همیشه همه چیز راتاآخرشرح نمی دهد.من حدس می‌زنم که این اولین بار وتنها باری بود که یک جایی در جهان ناقوس کلیسا که تکه‌ای ساخته شده از برنز است واغلب اوقات در آن زمان برای اعلام مراسم مذهبی ویا مرگ یک انسان بصدا در می‌آمد، درعزای عدالت نواخته شد.

صدای این ناقوس که برای مرگ عدالت درده نزدیک فلورانس بصدا در آمد، دیگر هیچ‌گاه شنیده نشد. ولی باز هم عدالت مردوهنوزهم مرگ آن ادامه دارد حتا همین امروزو در این لحظه که من برای شما صبحت می‌کنم، کسانی درهمین دورونزدیک، همین جلو درب خانه ی ما، مشغول کشتن عدالت هستند .“

ساراماگوسخنرانی خودرااین گونه خاتمه می دهد:
حرف دیگری ندارم که اضافه کنم.

چرا اجازه دهید یک چیز دیگری نیزبگویم.
از شما می‌خواهم که یک دقیقه چشم‌هایتان راببندیدوسکوت کنید.

هم اکنون روح دهقان فلورانسی بر فرازبرج کلیسا است ومی خواهد ناقوس را در مرگ عدالت به صدا در آورد. گوش هایمان رابه اوبسپاریم.
جلال رستمی


* برای اطلاع از شرح حال، زندگی وآثار خوزه ساراماگوبه فارسی، به لینک های زیر مراجعه کنید:
   
www.dw-world.de

www.radiofarda.com

   
www.bbc.co.uk

1- Le Monde diplomatique 15 März 2002


2-urbi et orbi
واژه‌ای لاتین به معنای» شهر(روم )وکره ی خاکی« است. مطلب مهمی که پاپ ها در حین مراسم مذهبی( مانند مراسم عید پاک وروز میلاد مسیح) همراه دعا ونیایش از واتیکان به اطلاع همه مردم در سراسرجهان می رسانند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست