یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به فناست*


مرتضی اسدی


• در شرایطی که ندای جهان وطنی از سوی کشورهای سلطه گر بلند است این نهایت خام اندیشی است که خود و سرنوشت خود را به دست آنها بسپاریم. شعار "وطن یعنی همه دنیا" تنها یک آرمان است، همین و بس. آرمانی که حکم عالم مُثل افلاطون را دارد. نه، دست یافتنی است و نه واقع بینانه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۷ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ۱۷ می ۲۰۰۶


د ر شماره پیشین نشریه چاربرگ مطلبی با نام "وطن یعنی همه دنیا "منتشر شد که در ظاهر به نقد ناسیونالیسم پرداخته بود، که به گمانم در این مورد واقعیت امر بر نویسنده آن مطلب مشتبه شده بود. به این بهانه لازم د ی دم نکاتی را پیرامون پدیده ناسیونالیسم به اجمال بیان کنم، هم به سبب روشن شدن ذهن نویسنده آن مطلب و هم به جهت طرح این موضوع برای مخاطبین محترم این نشریه .
۱. هویت هر انسانی در بستری تاریخی و فرهنگی شکل می گیرد که فرد در آن رشد یافته، افکار و اندیشه اش و رفتار فردی و اجتماعی اش در آن پرورش پیدا کرده است. هر فرهنگ نیز شامل دو بخش مادی و معنوی است که فرهنگ مادی شامل ابزار و صورتهای مادی هنر همچون بناها، آثار معماری، صنایع دستی و پیکر تراشی است و فرهنگ غیرمادی که زیر بنای اندیشه را تشکیل می دهد، مشتمل بر زبان، ادبیات، موسیقی، آیین ها و اندیشه های فلسفی و نوع نگرش به جهان، می باشد. بنابراین برای تحلیل هویت فردی و اجتماعی یک انسان، تنها استناد به یک بخش فرهنگ - فرهنگ مادی – که روبنای کلیت فرهنگ را تشکیل می دهد، خطای بزرگی است که فرد را به ارائه تحلیلهای سطحی و غیر قابل قبول می کشاند .
۲. در نقد پدیده ناسیونالیسم راههای بسیاری از چپ و راست رفته اند و هر یک به دلیلی بر خود واجب دانسته در مذمت آن برهانی حاضر و آماده کند. اما در یک مورد همه آنها مشترک هستند و آن اینکه ناسیونالیسم ابزاریست ساخته دست امپریالیسم برای مرزبندی کاذب میان انسانها و گمراه کردن آنها از تضادهای واقعی و اصلی زندگیشان برای چپاول بیشتر سرمایه هایشان .
به نظر می آید مجموعه این دلسوزان انسانها، برای ارائه تحلیلی بر مبنای شواهد تاریخی تا حدود زیادی از ذهنیت خود برای ساختن یک روند تاریخی دلخواه کمک گرفته اند (البته نمی گویم که اطلاعات تاریخی شان در این زمینه یاریشان نمی کند)، شاید اینان فراموش کرده اند که پدیده ناسیونالیسم، در طول حیات خود نه تنها باعث گمراهی ملتهای ضعیف نشده، بلکه در طول یک قرن گذشته عمده جنبشهای ضد استعماری و رهایی بخش که در کشور های جهان سوم به راه افتاد یا بطور مستقیم بر آمده از اندیشه های ملی گرایانه بود و یا وجه زیادی از حرکتشان با توجه به آزاد سازی منافع ملی شان از چنگ استعمارو استبداد بوده است. و اتفاقا استعمارگران سعی داشتند با استفاده از ترفندهای مختلفی، این حرکتها را به بیراهه بکشانند و وحدت ملی آنها را خدشه دار کنند .
در واقع ناسیونالیسم را باید تنها جریانی دانست که در کارنامه اش لکه سیاهی وجود ندارد. حال در شرایطی که ندای جهان وطنی از سوی کشورهای سلطه گر بلند است این نهایت خام اندیشی است که خود و سرنوشت خود را به دست آنها بسپاریم. شعار "وطن یعنی همه دنیا" تنها یک آرمان است، همین و بس. آرمانی که حکم عالم مُثل افلاطون را دارد. نه، دست یافتنی است و نه واقع بینانه. جالب آنکه هویت ملی که برگرفته از واقعیتهای تاریخی است از نگاه نویسنده مطلب مورد بحث، انتزاعی و ذهنی خوانده می شود در حالیکه چنین شعاری که تصویرش در ابرهای خیال و اوهام محو و ناپیداست، عینی و واقعی است !
٣. به یک واقعه تاریخی چند گونه می توان نگریست. به عنوان نمونه وقتی به یکی از آثار به جا مانده از گذشته های بسیار دور، همچون تخت جمشید، نگاه می کنیم، حسی که در ابتدا ال غ ا می شود تجمل و تفاخر پادشاهان است که برای خودم بسیار تنفر آور است. اما این تنها یک نوع نگرش است که می توان به این بناها داشت. اگر واقعی و منطقی نگاه کنیم، می توانیم شکوه و عظمت هنر و فرهنگ مردمان چند هزار سال پیش این سرزمین را در آن نظاره کنیم. ارج گذاشتن به این آثار، نه توجیه و تقدیس تفاخر و جاه طلبی پادشاهان است، که قدردانی از هنر و فرهنگ مردمانیست که نفی کنندگان این آثار، سنگ آنها را به سینه میزنند. آنکه تخت جمشید را شرم تاریخ میداند، فراموش کرده است در پشت ستونهای این بنای سترگ سرمایه های فرهنگی و تاریخی مردان و زنان این سامان نهفته است. اما او این سرمایه ها را به راحتی به تمسخر می گیرد، چرا که اساسا آنکس که بخش قابل توجهی از فرهنگ را قلم بگیرد، می تواند به سادگی از انسانهای   پرورش یافته در آن فرهنگ نیز بگذرد. (وقتی جمله "تخت جمشید شرم تاریخ است" را در مطلب آقای شمس خواندم به ناگاه به یاد خاطره ای افتادم که بسیاری از کسانی که اتفاقات سال ۵٨ را به یاد دارند برایم نقل می کردند به این ترتیب که پس از استقرار نهادهای انقلابی، آقای خلخالی معروف! عزم ویرانی تخت جمشید را می کند به این بهانه که نماد طاغوت است و باید از روی زمین محو شود! و اگر دلسوزان فرهنگ این مملکت تعلل کرده بودند اکنون آقای شمس دغدغه شرمندگی تاریخ را نداشت.) باید دانست هرچند این آثار به فرمان پادشاهان بنا شده است اما آنها را باید نماد هنر مقاطع مقتلف تاریخی دانست، و هنر هیچگاه به اجبار هیچ پادشاهی شکل نگرفته که حتی در مواردی به دستور حکومتگران به محاق رفته است .
و این توده های مردم هستند که اینگونه واقعیات را شکل می دهند، نه حکام و قدرتمندان .
تاکید می کنم ارج گذاشتن به این آثار به مفهوم تایید نظام خودکامه شاهان و حکومتگران نیست، که تکریم دست و پنجه معماریست که آنرا خلق کرده است .
۴. ن اسیونالیسم در ایران که می توانست، اژدهای استعمار و دیو استبداد را از هستی ساقط کند، به میزانی که از جریاناتی مانند جریان چپ ضربه خورد، به همان میزان هم از نژاد پرستان شاه پرست، سرسپردگان مذهب سنتی و شوریدگان مکتب فرنگی آسیب دید، و ماکت آن تبدیل به ابزاری شد برای تحمیق ملت توسط حکومتی که تا دیروز مصدق- نماد ناسیونالیسم و مبارزه ملی - را لعن و نفرین می کرد و امروز برای توجیه قدرت طلبی های خود به حرکتهای مردمی او استناد می کند .
 
* یک مستشرق آلمانی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست