غزل برای بلوچستان
خسرو باقرپور
•
بی قراری آسمان وُ ماهِ او جانِ بلوچ
بیدِ مجنون لیلی ی باغ پریشانِ بلوچ
بیژنِ چاهِ خیالِ تلخِ شهر غربتم
می رسد رُستم گَهی از زابلستانِ بلوچ
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ تير ۱٣٨۹ -
۶ ژوئيه ۲۰۱۰
● پیشکش به مهربانی ی عبدالقادر بلوچ
بی قراری آسمان وُ ماهِ او جانِ بلوچ
بیدِ مجنون لیلی ی باغ پریشانِ بلوچ
بیژنِ چاهِ خیالِ تلخِ شهر غربتم
می رسد رُستم گَهی از زابلستانِ بلوچ
این همه ابر سیاهِ غربتم آرد به یاد،
آسمان آبی ی شهر و بیابان بلوچ
شوقِ آوازم چو پروازم خموش و خسته بود
بلبل شیدا شدم من در گلستان بلوچ
گرچه قرنی پیش ازین مُردم به دست زَمهریر
جان بگیرم گاهی از خورشیدِ رخشانِ بلوچ
گرچه ابرِ خیسِ وُ باران زا خسیسی می کُند
عاقبت روید گل از صحرای سوزان بلوچ
می کِشَد خوابم به "خاش" وُ زاری ام تا "زاهدان"
کاروانم! راهی ی ِ شهر "سراوانِ" بلوچ
می زنم گشتی شبی در "چابهار" و بندرش
گه به "ایرانشهر" و "قصر ناصرستانِ" بلوچ
لنگرِ "قیچک"* نگهدارد مرا بر رویِ خواب
کشتی ی لالایی ام "لوری" یِ** خوشخوانِ بلوچ
بانگ آزادی زنم هر شب به بام میهنم
می گریزم صُبحَش از مرز دلیران بلوچ
* قیچک یا سرود از ساز های اصیل و شاخص بلوچی است. این ساز زهی با آرشه نواخته می شود. کاسه ای به بزرگی کاسه تار و دسته ای کوتاه دارد. کاسه ی طنین آن تقریبا شبیه به لنگر کشتی است که وارونه شده باشد.
** نوازندگان و خوانندگان بلوچ را "لوری" می گویند.
چو لوری بیامد به نزدیک شاه
بفرمود تا برگشادند راه (فردوسی)
|