روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۴ تير ۱٣٨۹ -
۵ ژوئيه ۲۰۱۰
هزینههای تحریم ایران برای اوباما عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که آن را مرور میکنیم: «باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا که این روزها رسانههای بینالمللی از او به عنوان یک رئیسجمهور «دستپاچه» و «بحران زده» یاد میکنند، در ادامه سیاستهای ضد ایرانی خود، لایحه تحریم یکجانبه ایران و منع دسترسی تهران به واردات فرآوردههای نفتی و محدودیت بانکی را امضا کرد.
اوباما، درحالی تحریم یکجانبه آمریکا علیه ایران را نهایی کرد که برخی شخصیتها و نهادهای مالی و اقتصادی آمریکا با توجه به تصویب تحریم جدید شورای امنیت علیه ایران، از هرگونه تحریم یک جانبه ضدایرانی به عنوان خودزنی آمریکا و ضربه بزرگی به شرکتهای آمریکایی انتقاد کرده بودند. با اینحال، اوباما همزمان با امضای این تحریم مدعی شد «با این تحریمها، ما قلب دولت ایران را برای تأمین هزینه برنامههای اتمیاش هدف قرار دادهایم.» وی تاکید کرد هدف این تحریمها، اعمال فشار بیشتر به ایران برای توقف برنامههای اتمی است. اینکه رئیسجمهور بحران زده آمریکا با اجرای این سیاست فراقانونی تا چه اندازه به اهدافش خواهد رسید، علیرغم آنکه گمانه زنی کارشناسان و سیاستمداران خبره و کارآزموده بر ناتوانی و ناکارآمدی این راهکار در رساندن او به هدف دلالت دارند، ولی شاید عامل گذشت زمان بتواند او را نیز مثل دیگر روسای جمهور آمریکا که از ٣۰ سال پیش انواع سیاستهای خصمانه علیه جمهوری اسلامی ایران را بکار بسته و همه ساله چنین برگههایی را امضاء
می کردند، از حالت «خودشیفتگی» به «خود آگاهی» برساند و سر او را نیز مانند اسلافش به سنگ بزند که اینگونه لجاجتها آمریکا را به اهدافش نخواهد رساند.
کارشناسان غربی، فوریترین دستاورد این تحریم یکجانبه علیه ایران را تشدید روحیه استکبارستیزی ملت ایران و عاملی برای تسریع در رسیدن ایران به خودکفایی در تولید بنزین تفسیر میکنند و از نقطه نظر آنها مهمترین حاصل این اقدام، محروم شدن مجدد کمپانیهای آمریکا از بخشی از بازار انرژی ایران و فروش فرآوردههای نفتی است. براساس ارزیابی کارشناسان با مسیری که اوبامای باصطلاح «تغییر طلب» در آن قرار گرفته، که هیچ تفاوتی با سیاستهای «جنگ طلبانه» دوران بوش ندارد، به جای آنکه آمریکا را به اهدافش برساند و ایران را وادار به تسلیم و دست کشیدن از پیگیری فناوری هستهای کند، سیاست آمریکا را دچار انکسار جدی خواهد کرد و هزینههای سنگین تحریم ایران برای اوباما دقیقاً همان چیزی است که در محاسبات اخیر آمریکائیها به درستی لحاظ نشده است. آنها معتقدند:
۱ـ کارنامه یکسال و نیم گذشته دولت اوباما در قبال ایران نشان میدهد که مسأله ایران همچنان از محوریترین ابعاد و سیاست خارجی آمریکاست و احیای جایگاه آمریکا در خاورمیانه، عراق و افغانستان و حتی تا اندازهای در تعامل با روسیه، چین و اروپا منوط به حل این مشکل است. چالش آمریکا در موضوع ایران مبین آنست که جمهوری اسلامی ایران هدفی سخت و دژی نفوذناپذیر برای آمریکاست و ارائه نظریهها، گزینهها، راهکارها و تعیین استراتژیها در طول سی سال گذشته نتوانسته آمریکائیها را به هدف ایجاد تغییر در ایران و شکست مقاومت ملت ایران نزدیک کند. از این رو، اوباما علیرغم معضلات و بحرانهای پیچیده اقتصادی و اجتماعی در آمریکا، کفه سنگین تلاشهای خود را برای حل موضوع ایران قرار داده ولی هر بار این راهکارها او را از رسیدن به هدف دورتر کردهاند.
۲- عملکرد کاخ سفید پس از روی کار آمدن اوباما و ادعای رویکرد تغییر و تعامل با ایران و برخی اقدامات غیرعملی و صرفاً ظاهرسازانه که بیش از هر چیز جنبه لفظی داشته، به این معنا بود که سیاست بوش در قبال ایران از مقبولیت و کارآیی برخوردار نیست و تنها به منزوی شدن آمریکا در عرصه جهانی و انتقاد افکار عمومی ملتها از کاخ سفید منجر شده است لذا مدعی بهبود مناسبات با ایران شد. اما اجرای همزمان سیاستهای خصمانه علیه ایران و بازسازی نسخه چماق و هویج بوش نشان داد که «باز»ها همچنان در کاخ سفید لانه دارند و خبری از تغییر در کار نیست و فقط بناست
هویج این سیاست را کمی فربهتر سازند.
اجرای طرح ایران هراسی، تکرار ادعای انجام طرح سپر موشکی در اروپای شرقی به بهانه مقابله با توان موشکی و هستهای ایران، ربودن اتباع ایرانی، تکرار تهدیدات گذشته مبنی بر وجود گزینه نظامی روی میز، اعمال فشار بر آژانس و شورای امنیت برای صدور قطعنامه علیه ایران، اجرای طرحهایی برای ایجاد اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران، حمایت از گروهکهای تروریستی و... از جمله اقداماتی هستند که رئیسجمهور جدید و به ظاهر اصلاح طلب آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران مرتکب شده و از هیچیک از آنها موفق بیرون نیامده است.
٣ـ سیاست تهدید ایران و ایجاد تنگنا از طریق تحریم، برای به تسلیم کشاندن ملت ایران بیش از پیش به حربهای زنگ زده تبدیل شده است و اگر قرار بود این راهکار، غربیها را به منظور خود برساند، تکرار تحریمها در شورای امنیت و رسیدن به قطعنامه چهارم موضوعیت نمییافت. از همه مهمتر اگر قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت حلال مشکلات آمریکا بود، طبعاً صدور تحریمهای یکجانبه توسط آمریکا و اروپا، فلسفه خود را از دست میداد. با توجه به این شواهد و حرکتها، رسیدن غربیها به اهداف مورد نظرشان با استفاده از سیاست «چماق و هویج» نه تنها آنها را به هدف نمیرساند بلکه نشان دهنده ضعف و ناتوانی واقعی آنها در مقابله با ایران و تغییر در تاکتیکهاست.
۴ـ بررسی پرونده دولت جدید آمریکا و سیاستهای آقای اوباما این واقعیت را آشکار میسازد که سردمداران این کشور هنوز از گذشته درس نگرفته و همچنان تلاش دارند تا راههای اشتباه پیموده شده توسط روسای جمهور سابق آمریکا را بپیمایند. این قبیل مشت بر سندان کوبیدنها نشان میدهد که روسای جمهور آمریکا عددی نیستند و اختیار و ابتکار عمل از خود ندارند و این مشاوران افراطی کاخ سفید با گرایشات وابستگیهای شدید صهیونیستی هستند که همچنان سعی دارند از کیسه آمریکائیها هزینه کنند.
۵ـ هزینههای تحریم ایران برای اوباما آنچنان سنگین است که برخی کارشناسان و تحلیلگران غربی معتقدند اوباما با امضای تحریم یکجانبه علیه ایران، تلاشهای گذشته خود را برای تعامل با ایران نقش بر آب خواهد کرد زیرا متوقف شدن مسیر مذاکره با ایران، هزینه سنگینی در پی خواهد داشت و اشتباهی خطرناک محسوب میشود. آنها معتقدند تحریمهای سختتر علیه ایران نمیتواند به عنوان ابزاری جدید، کارآیی لازم را داشته باشد و در عوض این تحریمها تاثیر منفی خود را در برابر دیپلماسی و گزینههای مناسب احتمالی که ممکن است در گفتگو بدست آید، خواهد گذاشت. در این شرایط درصورتی که مسیر دیپلماسی و تعامل در قبال ایران کنار گذاشته شود، غرب مجبور خواهد شد در آینده با ایرانی قدرتمند از گذشته که به راه خود ادامه میدهد و در مقابل تحریمها آبدیدهتر شده، مواجه شود.
همانگونه که اشاره شد برخی کارشناسان که توانستهاند از حوزه تاثیرات و تاثرات و حتی تعصبات آمریکایی - صهیونیستی در امان باشند معتقدند هزینههای تحریم ایران برای اوباما سنگینتر از فشارهایی است که به ملت ایران خواهد آمد زیرا ایرانیها قادرند درصورت لزوم با کمبودها کنار آمده و نیازهای خود را نیز تأمین کنند و این آمریکا و متحدانش هستند که نمیتوانند از این گونه تحریمها به عنوان اهرم فشار بهره برده و به اهدافشان برسند.»
راه خروج از تله برای اوباما
راه خروج از تله برای اوباما عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است به قلم دکتر امیر محبیان که در آن نوشته است: «رئیسجمهور آمریکا در ادامه سیاست تحریم یک جانبه ایران، لایحه آمریکایی منع دسترسی ایران به واردات فرآوردههای نفتی را امضا کرد.باراک اوباما پنج شنبه درحالی تحریم یک جانبه آمریکا علیه ایران را نهایی کرد که برخی از کشورهای متحد آن از جمله روسیه با توجه به تصویب دور جدید تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد ضد ایران، ازهرگونه تحریم یک جانبه آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا علیه ایران انتقاد کرده بودند. کنگره آمریکا، هفته گذشته، پس ازمخالفت ایران با درخواست کشورهای غربی برای توقف فعالیت صلحآمیز هستهای خود، دور جدید تحریمهای یک جانبه علیه بخشهای انرژی و بانکداری ایران را تصویب کرد.
آمریکا در این لایحه، شرکتهای خارجی را از انتقال و ارائه فرآوردههای پالایش شده نفتی به ایران برحذر داشته این تحریمها با هدف اعمال فشار بیشتر بر دولت ایران برای توقف برنامههای صلحآمیز هستهای این کشور اعمال شدهاند. این اقدامات آمریکا در حالی صورت میگیرد که بعضی از تحلیلگران غربی نیز معتقدند که ظاهراً آمریکا در هر گام خود را وارد مسیری میکند که گزینههای خردمندانه را برای رسیدن به نتایج مطلوب به حداقل میرساند.
در حوزه دیپلماسی آمریکا مسیر گفتگوها برای نیل به نتایج مقبولالطرفین را فرو نهاده و خود را تنها به اعمال فشار بر ایران از طریق تحمیل تحریمهایی کرده است که گمان دارد ایران را میتواند زمینگیر کند تنها به این امید که فشارهای ناشی از تحریم ایران را به تغییر رفتار یا سازش وادار سازد. مهمترین عنصر این تحریمها هم متوقف کردن واردات بنزین به ایران است به این امید که این تحریم با توجه به این که ایران ٣۵ درصد بنزین مورد نیاز را وارد میکند، اثر گذار باشد. این امید در حالی است که احتمال مشارکت چین در این تحریم بالا نیست؛ زیرا چین۱۱ درصد نفت خود را از ایران وارد میکند. روسیه هم هرچند مدتی است نوعی همکاری نزدیکتر با آمریکا را تجریه میکند ولی مسلماً بدلایل استراتژیک خیلی هم مایل نیست مشکلات آمریکا در این منطقه را حل کند. عدم همراهی قاطع چین و روسیه با تحریم بنزین و نیز دسترسی ایران به راههای جایگزین عملاً ماشین تحریم علیه ایران را از کارآمدی خارج کرده و باعث میشود تحریمها تا حد یک ژست سقوط کند.
راهکار دوم یعنی گزینه نظامی هم مشکلات خاص خود را دارد. در وهله نخست؛ موفقیت آن وابستگی کامل به کیفیت اطلاعات جاسوسی در مورد تجهیزات و تواناییهای اتمی
ایران دارد. و طبعاً میزان استحکام نقاط هدف.
دوم؛ عامل موفقیت در حمله هوایی است و نیز اندازه تخریبی که به حمله کننده اعلام کند حمله موفقیتآمیز بوده و فعالیتهای ایران را سالها به تأخیر انداخته و مسئولان ایرانی را به تغییر استراتژیک نظراتشان وادار کند.
تعداد نقاط ضعف در هر مرحله به حدی زیاد است که عملاً حرکت در این مسیر را به اقدامی با چشمان کاملا بسته تبدیل میکند.
حالا فرض کنیم که حمله آمریکا موفقیتآمیز باشد؛ مهمترین مسأله فردای بعد از حمله است. ایران فاکتورهای بسیار مهمی در اختیار دارد که قادر است موقعیت آمریکا را در منطقه شدیداً به وضعیت اسفباری تبدیل کند.
تحلیلگران غربی خود به فاکتورهایی چون واکنش بسیار موثر حزبالله، قدرت ایران در تغییر توازن امنیتی در عراق و افعانستان علیه آمریکا، استفاده از مین و موشک برای کنترل تنگه هرمز و ایجاد تغییر در قیمت نفت که قادر است اقتصاد جهانی را تحتالشعاع قرار دهد؛ اشاره کردهاند. اینها پارهای از واکنشهای محتمل است واکنشهای دیگری نیز وجود دارد که در زمان خود میتواند قدرت واکنش ایران را به نمایش گذارد. این محاسبات تحلیلگران را به این نتیجه میرساند که ژستهای آمریکا کودکانه و بدون محاسبات عقلانی است.
در حالی که اوباما در حال کشف راهی عاقلانهتر در مقایسه با رفتار دولت بوش در تعامل با ایران بود این تغییر ناگهانی از واقعبینی به خیالپردازی به نظر میرسد که تله نومحافظهکاران پیش پای اوباما باشد. هنوز اوباما امکان تغییر سیاست را در اختیار دارد. بازگشت به مسیر معقول پیشین برای دولت اوباما هزینههای به مراتب کمتری به نسبت سقوط آزاد به اعماق سیاهچال گرفتاریهای لاینحل دارد.»
تعریف چارچوب برای تعامل
اروپا با ایران
روزنامه آرمان در صفحه اول خود یادداشتی دارد از شمسالدین خارقانی سفیر سابق ایران در آلمان با عنوان تعریف چارچوب برای تعامل اروپا با ایران که متن آن بشرح زیر است: «در حال حاضر مشکل ما با کشورهای اروپایی دو محور دارد؛ اول قطعنامه شورای امنیت که در آنجا راهکار اصلی را ۱+۵ مشخص کرده است و دیگری قطعنامه اتحادیه اروپا در مورد ایران که در آن گامهایی فراتر از قطعنامه شورای امنیت پیشبینی شده است. بر این اساس به نظر میرسد که چارچوب روابط ایران با کشورهای اروپایی را این قطعنامهها مشخص میکند؛ در اجلاس سران کشورهای اروپایی و پیش از آن در اجلاس وزرای خارجه کشورها، کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای مذاکره با نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات یعنی جلیلی ابراز تمایل کرد و نامه این در این خصوص به تهران فرستاده شد.اینکه ایران بدنبال ارتباط بیشتر با کشورهای اروپایی است در بعد فعال بودن دیپلماسی کشور قابل دفاع است؛ چراکه وظیفه دستگاه دیپلماسی است که در همه زمینهها با کشورهای مختلف وارد مذاکره شود و توضیحات لازم را ارائه دهد. علت اینکه ایران در کشورهای مختلف سفارتخانه دارد همین است. اما طرف اروپایی برای مذاکره یا ارتباط با ایران چارچوب مشخص کرده است. آنها این چارچوب را که هم در قطعنامه شورای امنیت، هم در قطعنامه اتحادیه اروپا در مورد ایران و هم در بیانیه نهایی اجلاس گروه هشت و گروه بیست مشخص کردهاند. به نظر میرسد که دو مطلب بسیار مهم بیش از هر چیز در تصمیمگیریهای اتحادیه اروپا در مورد ایران مد نظر قرار دارد؛ اول مسأله هستهای ایران و دوم مسأله حقوق بشر ایران. طرفهای اروپایی این دو موضوع را در کلیه قطعنامههای خود در مورد ایران با هم یکی کرده اند.آنها برای مذاکره با ایران چارچوب مشخص کردهاند، حال با این اوصاف تصور نمیشود اروپاییها حاضر باشند خارج از این چارچوب با ایران ارتباط برقرار کنند. به این معنا که پس از صدور قطعنامه آنها در انتظارند تا لیست شرکتهایشان برای تحریم ایران - غیر از آنچه که در قطعنامه شورای امنیت تعیین شده- کامل شود و در عین حال حد روابط را نیز در چارچوب تعیین شده، تعریف کنند. به این معنا که در حد منافع خود با ایران ارتباط برقرار میکنند و سعی دارند منافع ایران را تا حد ممکن کاهش دهند. به نظر نمیرسد که در حال حاضر رفت و آمدهای ایران با کشورهای اروپایی خارج از این چارچوب به نتیجه برسد. البته این بدان معنا نیست که ایران باید فعالیتهای دیپلماتیک خود را با کشورهای اروپایی متوقف کند اما لازم است که تهران شناخت درستی از اهداف اروپاییها و مقاصد کشورمان داشته باشد. با این شناخت میتوان ساز و کارهای مناسبی را در سیاست خارجی کشور مقابل اروپا تنظیم کرد.
* اقتصاد، بستری برای سیاست خارجی: همواره کشورها تلاش میکنند از مذاکرات و واقعیتهای اقتصادی خود در جهت روابط سیاسی خود بهرهگیری کنند اما چنانچه اروپا به قطعنامهای که سران اروپایی در مورد ایران تصویب کردهاند عمل کند، هر نوع سرمایهگذاری اروپایی در ایران یا ارتباط تکنیکی در حوزه انرژی و حاملهای انرژی، مورد تحریم قرار دارد و باید متوقف شود. یکی از ظرفیتهای ایران گاز است که اتحادیه اروپا نیز نیاز زیادی به آن دارد، اگر بر اساس قطعنامه اروپایی تعامل ایران و اروپا در بخش انرژی متوقف شود باید گفت که تهران دیگر نمیتواند از موضع انرژی در جهت بهبود روابط استفاده کند. اکنون حداقل پنج شرکت بزرگ اروپایی در بخش انرژی اعلام کردهاند که با ایران در هیچ زمینهای همکاری نخواهند کرد، بر این اساس در آینده نزدیک بروکسل برای اجرایی شدن قطعنامه اروپا و قطعنامه شورای امنیت علیه ایران فشار خواهد آورد. در این صورت بسیاری از زمینههای فعالیت مشترک میان ایران و اروپا از بین خواهد رفت. ایران برای اینکه بتواند چالش خود را با آمریکا به ثمر برساند و هم نشان دهد که قطعنامهها علیه ایران ثمری ندارد بر روی روابط با اروپا کار بیشتری خواهد کرد. شاید در کوتاه مدت ایران توفیقی کسب نکند، اما نوع رایزنیهای تهران با اتحادیه اروپا بسیار تعیینکننده خواهد بود.»
چرا به آمریکا بیاعتمادیم؟
روزنامه کیهان یادداشت روز خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان چرا به آمریکا بیاعتمادیم؟ به قلم حمید امیری که متن آن در پی آمده است: «۱۲تیرماه ۲۲سال پیش، هواپیمای مسافربری ایرباس شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران در پرواز ۶۵۵ بندرعباس- دبی زمانی که بر فراز آبهای سرزمینی ایران در حال پرواز بود مورد اصابت ۲ فروند موشک ناو آمریکایی وینسنس قرار گرفت و تمامی ۲۹۰ مسافر و خدمه آن از جمله ۱۱٨ زن و کودک بی گناه به شهادت رسیدند.
این جنایت در حالی اتفاق افتاد که طی چند ماه پیش از آن ناوهای جنگی آمریکا برای حمایت از صدام وارد خلیج فارس شده بودند ولی تلاش آنها برای مقابله با رزمندگان اسلام علیرغم رجزخوانیهای قبلی بی نتیجه مانده بود... و ساعت ۱۰ و ۲۲ دقیقه صبح آن روز فرماندهان نظامی آمریکا که از مقابله با رزمندگان اسلام طرفی نبسته بودند، تصمیم به انتقامی وحشیانه گرفتند، اما نه از رزمندگان دلیر ایرانی بلکه از مردان، زنان و کودکان بی گناهی که مسافر پرواز ۶۵۵ بودند. ۵ روز قبل از این حادثه، ناو جنگی آمریکایی وینسنس از بندر سان دیه گو وارد خلیج فارس شده بود. عقربههای ساعت، ۱۰و۲۲ دقیقه را نشان میدهد، وینسنس در موقعیت مناسب قرار میگیرد و به دستور ناخدا راجرز- فرمانده ناو- ۲ فروند موشک به سوی هواپیمای مسافری ایرباس ایرانی شلیک میشود.
دقایقی بعد از این جنایت هولناک، مقامات آمریکایی اعلام میکنند که یک فروند هواپیمای نظامی و جنگنده F۱۴ ارتش ایران را مورد هدف قرار دادهاند!
بعد از روشن شدن اینکه هواپیمای ایرانی مسافری بوده، آمریکاییها تلاش کردند تا وانمود نمایند در این بین اشتباهی رخ داده است. آنها مدعی شدند که ایرباس، خارج از دالان هوایی مربوطه پرواز میکرده و وینسنس چندین بار به آن اخطار رادیویی داده و چون جوابی دریافت نکرده اقدام به شلیک کرده است! اما قطعات متلاشی شده هواپیما و اجساد سرنشینان آن که در سطح وسیعی از آبهای ایران پراکنده شده بود به وضوح دروغ آمریکاییها را برملا کرد.
۴ سال بعد از آن ماجرا، نیویورک تایمز در گزارشی فاش ساخت که ناو وینسنس در آبهای سرزمینی ایران بوده، نه در آبهای بینالمللی. پنتاگون در آن زمان تلاش میکرده که بر این واقعیت سرپوش بگذارد.
اینها همه جدای از آن بود که شکل و اندازه ایرباس و نوع پرواز آن با هواپیمای جنگنده F۱۴ کاملاً تفاوت داشته و این چیزی نبوده است که از دید و تخصص ناوبران آمریکایی پنهان مانده باشد.
شهریور سال ۶۲ یک هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ شرکت هواپیمایی کره جنوبی در حالی که با ۲۶۹مسافر از کریدور هوایی خود خارج شده بود حدود ۲ ساعت در حریم هوایی شوروی (سابق) به پرواز درآمد و به دلیل بی توجهی به اخطارهای مکرر هواپیماهای شکاری ارتش شوروی، در عمق ۵۰۰ کیلومتری خاک این کشور مورد اصابت قرار گرفت و سرنگون شد. آن روز ریگان - رئیسجمهور وقت آمریکا- با ابراز اینکه؛ هیچ چیزی نمیتواند حمله به یک هواپیمای غیرمسلح را توجیه نماید، اعلام میکند: شوروی [سابق] با حمله به هواپیمای مسافربری دست به عمل تروریستی زده است.
آمریکا بعدها اعتراف کرد که هدفش از سرنگونی هواپیمای ایرباس ایران، تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی برای پایان جنگ و پذیرش قطعنامه بوده است. به خدمه ناو وینسنس مدال شجاعت داده شد و از کاپیتان راجرز نیز با مدال لیاقت! تقدیر به عمل آمد.
مرور بر این واقعه هولناک که در خاطره تاریخی مردم ایران ثبت شده، بیان جنایتی از جنایات آمریکا علیه مردم مسلمان کشورمان است که برخلاف ادعاهای بشردوستانه خود، با نقض مسلم حقوق بشر و برخلاف فطرت و سرشت بشری، جان صدها انسان بیدفاع را که هیچ تهدیدی برای آنان به حساب نمیآمدند، میستاند.
شاید بیدلیل نیست که مردم ایران هیچگاه به آمریکا اعتماد نداشته و ندارند. روسای جمهور این کشور- چه جمهوری خواه و چه دمکرات- هر گاه دست دوستی به سوی ایران دراز کردهاند، دشنهای آغشته به سم کینه و دشمنی در آستین مخملین خود پنهان داشتهاند تا در وقت معین بر قلب مردم ایران فرو کنند.درست در ایام سالگرد این حادثه، باراک اوباما تحریمهای جدید علیه ایران را امضاء میکند تا این امضاء، سند دیگری بر دشمنیهای آمریکا علیه نظام اسلامی باشد.
حیات جمهوری اسلامی طی ٣۰ سال انقلاب، همواره با «تحریم» عجین بوده است، ولی هیچگاه تحریمها نتوانستهاند قامت بلند بالای انقلاب را خم کرده و در مسیر پیشرفت و آبادانی کشور سنگاندازی نمایند، چه تحریمهایی که از سوی غرب یعنی آمریکا و اروپا از روزهای آغازین پیروزی انقلاب، اعمال میشد و میشود و چه تحریمهایی که با فشار آمریکا و هم پیمانان کاخ سفید از سوی سازمان ملل صورت میگیرد.
قطعنامه ۱۷٣۷در دسامبر ۲۰۰۶، قطعنامه ۱۷۴۷در مارس ۲۰۰۷، قطعنامه ۱٨۰٣ در مارس ۲۰۰٨ و قطعنامه ۱۹۲۹ که اخیراً علیه جمهوری اسلامی صادر شده و همگی سعی داشتهاند دامنه تحریمها را گستردهتر و فشار بر کشورمان را بیشتر کنند، هیچکدام تاکنون نتوانسته و نخواهد توانست تاثیری در مواضع جمهوری اسلامی گذاشته و در سیاستهای کشورمان برای دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای خللی وارد نماید.
ظاهراً آمریکا برای مقابله با نظام اسلامی راه دیگری جز «تحریم» در برابر خود نمیبیند و شاید به همین دلیل است که راههای تجربه شده و شکست خورده قبلی را تکرار میکند. حقیقت آن است که قطعنامه تحریم ۱۹۲۹ دامنه وسیعتری از فشارها علیه جمهوری اسلامی را تدارک دیده واگر آمریکا در این پروژه جدید شکست بخورد - که میخورد - در استراتژی و راهبرد خود در مواجهه با ایران هستهای دچار سردرگمی و بن بست میشود. در این باره برخی از مقامات بلندپایه آمریکایی نیز به اوباما هشدار دادهاند.
رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، طی یادداشتی به جیمز جونز، مشاور امنیت ملی کاخ سفید خطرات احتمالی غیبت سیاست دراز مدت آمریکا در تعامل با ایران را گوشزد میکند. گیتس در این یادداشت میگوید؛ در فقدان گزینههای جایگزین برای سیاستهای دوگانه اعمال تحریم و گفت وگوهای دیپلماتیک، در صورتی که شکست بخورد، آمریکا ناچار خواهد بود که ایران هستهای را بپذیرد. وزیر دفاع آمریکا در این یادداشت با صراحت از محال بودن استفاده از گزینه حمله نظامی خبر میدهد.
با این وصف آمریکا، هم به ناکارآمدی تحریمهای جدید واقف است و هم گزینه نظامی را منتفی میداند. پس تصویب قطعنامه ۱۹۲۹ چه سودی به حال کاخ سفید دارد؟
به نظر میرسد اوباما محدودیتهای تاثیر سیاستهای تحریم را درک کرده و تلاش میکند با بزرگ نمایی آن، ارزش تحریمها را بالا برده تا از یک سو میدان داری خود را در مواجهه با پرونده هستهای ایران از دست ندهد و از این رهگذر با برانگیختن و اجماع جهانی - که البته فقط واشنگتن از آن دم میزند - ایران را که حالا به یک قدرت بزرگ و مهم اقتصادی، علمی و نظامی در خاورمیانه تبدیل شده به انزوا و انفعال بکشاند و از سوی دیگر با علم به اینکه حمله نظامی به کشورمان هیچ جایگاهی در میان گزینههای تقابل با ایران ندارد، با اعمال تحریمها، مخالفت خود را با برخی از نومحافظه کاران کاخ سفید که حمله به تأسیسات هستهای ایران را دنبال میکنند، نشان دهد.
اوضاع داخلی آمریکا که تعریف چندانی ندارد. اقتصاد ورشکسته این کشور چند سالی است زندگی مردم را فلج کرده. سیاستهای تامین اجتماعی و بهداشتی اوباما، بارها مردم معترض را به خیابانها کشانده. نظرسنجیها نشان میدهد آمریکاییها اعتماد خود را به رئیسجمهورشان از دست دادهاند. ماجرای مصاحبه جنجالی مک کریستال، فرمانده سابق ارتش آمریکا در افغانستان و جنگ بیحاصل در این کشور هم که بدجوری گریبان مقامات کاخ سفید را گرفته. در عرصه سیاست خارجی هم که کار نفر اول دیپلماسی خارجی یعنی هیلاری کلینتون به شرکت در اجتماع همجنس بازان! کشیده شده است. کلینتون در این اجتماع با بیان اینکه؛ سالها منتظر بودم تا در جمع شما ابراز احساسات کنم و از این بابت بسیار خوشحالم! گفته: حمایت از همجنس بازان بخشی از سیاست خارجی آمریکاست!
ایران سالهاست که به برکت آرمانهای والای انقلاب، مسیر خود را به سوی توسعه یافته و با اقتدار و تکیه بر توانمندی جوانان فرهیخته و دانشمند، قلههای پیشرفت را یکی پس از دیگری فتح میکند و دشمنی دشمنان جز آنکه انگیزه شان را مضاعف کند، ذرهای در اراده و صلابت آنان تاثیر ندارد. آمریکا هم همان بهتر که دنبال شرکت در اجتماعات آنچنانی و ابراز احساسات برای آنان باشد تا داعیه ابرقدرتی و صلح برای جهان!»
شروط ایران برای آغاز مذاکرات هستهای
سرمقاله روزنامه شرق روز شنبه مطلبی است به قلم صادق خرازی با عنوان شروط ایران برای آغاز مذاکرات هستهای که در آن آمده است: «سخنان روز دوشنبه رئیسجمهور در خصوص شروط ایران برای ازسرگیری گفتگوها با گروه ۱+۵ در ماه مرداد و سخنان روز سهشنبه وزیر امور خارجه مبنی بر آغاز مذاکرات با برزیل و ترکیه بازتاب فراوانی در رسانههای جهان به ویژه در کشورهای غربی داشته است. از این مواضع این طور استنباط شده که دولت ایران به خاطر تنبیه آمریکا و مجموعه ۱+۵ مذاکرات با آنها را به تعویق انداخته و با شروع مجدد مذاکرات با برزیل و ترکیه میخواهد این پیام را به دنیا بدهد که در چارچوب ساختاری که خود تعریف میکند حاضر به گفتگوی جدی است اینکه در مذاکرات نباید تسلیم زورگویی طرف مقابل شده امری پسندیده و ضروری است به همین دلیل این موضع دولت که گروه ۱+۵ نباید زمان، مکان و محتوای مذاکرات را تعیین کند مورد حمایت مردم ایران قرار دارد. در عین حال نباید فراموش کنیم که تاکنون چهار قطعنامه تحریم علیه ایران در شورای امنیت به تصویب رسیده است که از دید کشورهای گروه ۱+۵ مبنای مذاکرات با آنهاست و اینکه ما آنها را کاغذپاره یا دستمال کاغذی قلمداد کنیم از نظر آنها تغییری در تعهد ایران به اجرای این قطعنامهها ایجاد نمیکند. لذا همزمان با اینکه ما تسلیم زیادهخواهیهای آنها نمیشویم نباید از نظر دور داشت که تصویب قطعنامههای تحریم علیه ایران موضوع ما را در مذاکرات با مشکل مواجه میسازد. نکته مهم دیگر این واقعیت است که تصویب قطعنامه تحریم در شورا پس از اینکه بیانیه تهران با برزیل و ترکیه به امضا رسید محدوده عمل برزیل و ترکیه و سقف پرواز آنها را مشخص ساخت که در گفتگوهای آتی نباید آن را از نظر دور داشت. از سوی دیگر طرح سوالات سهگانه و درخواست پاسخ به آنها قبل از شروع مذاکرات در ماه مرداد در عین اینکه از نظر تبلیغاتی مشکلاتی برای طرف مقابل ایجاد میکند، چندان تأثیری در محتوای مذاکرات هم نخواهد گذاشت. نوع پاسخ آنها به این سوالات چه تأثیری میتواند در بحث تبادل سوخت یا بیرون آمدن موضوع پرونده هستهای ایران از شورای امنیت داشته باشد. موضوع افزایش اعضای طرف مذاکراه ایران که توسط رئیسجمهور مطرح شد نیز از موضوعاتی است که باید به دقت مورد مداقه قرار گیرد. در زمان دولت هشتم مذاکرات ایران با سه
کشور اروپایی انجام شد. سپس در دولت نهم آمریکا، روسیه و چین به آن سه کشور اضافه شدند و گروه ۱+۵ شکل گرفت.
شاید دلیل قرار گفتن روسیه و چین در آن گروه استنباط ما از حضور موازنهساز آنها در برابر زیانخواهیهای غربیها بودکه در عمل خلاف آن ثابت شد. اضافه شدن کشورهای دیگر به ویژه برزیل و ترکیه میتواند نکات مثبت و منفی برای ما دربرداشته باشد. از یک سو چنانچه مذاکرات جدی شود حضور دوستان ما در مجموعه طرف مقابل مفید خواهد بود. از سوی دیگر اگر مذاکرات محتوایی نشده و پیشرفتی در آن وجود نداشته باشد، آمریکا و شرکایش با دادن امتیاز به این دو کشور آنها را نیز با خود همراه خواهند کرد؛ کاری که با روسیه و چین انجام شد و در قطعنامه ۱۹۲۹ این دو کشور با مجموعه غرب در تصویب قطعنامه همراه شدند. نباید فراموش کنیم که در عین عضویت غیرمتعهدها در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، این شورا قطعنامههای متعددی را علیه برنامه هستهای ایران تصویب کرده است. در شرایط فعلی که علاوه بر تحریمهای سازمان ملل تحریمهای دوجانبه کشورهای دیگر نیز مشکلزا شده آغاز مذاکرات با ترکیه و برزیل حرکت مثبتی است که باید با اقدامات سیاسی دیگر همراه باشد تا نتیجه مطلوب را به همراه داشته باشد. توجیه کردن کشورهای دیگر به ویژه چین و روسیه نسبت به توافقات ما با ترکیه و برزیل امری ضروری است. حتی حضور چین و روسیه در مذاکرات سهجانبه ایران، ترکیه و برزیل میتواند تلاشهای آمریکا را در اجماعسازی علیه جمهوری اسلامی ایران خنثی سازد. البته روشن است که مذاکره با هر شکل جانشین مذاکره با اعضای دائم شورای امنیت ـ چه قالب ۱+۵ یا ۱+۵+ ترکیه و برزیل ـ نیست. لذا مسئولان دیپلماسی هستهای کشورمان باید ضمن حفظ منافع ملی و حقوق هستهای کشورمان، تلاش کنند تمام همت و تلاش خود را معطوف به خنثیسازی و حرکتهای ضدایرانی در شورای امنیت و بیرون آوردن موضوع هستهای ایران از آن شورا کنند. وگرنه با تصویب قطعنامههای بعدی در شورا و سپس تشدید تحریمهای دوجانبه دست تندروهای غربی و صهیونیستی برای انجام اقدامات ماجراجویانه تقویت خواهد شد.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|