یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

یـادداشـت‏های شـــــبانه ۶


ابراهیم هرندی


• راستی تعریف "ایرانی" چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ ایرانی بودن یعنی چه؟ از شناسنامه ایرانی که بگذریم، چه اندیشه، آرمان، گفتمان، دیدگاه، کردار و رفتار همگان پذیری را می‏توان یافت که بتواند همه ایرانیان را به هم پیوند دهد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ تير ۱٣٨۹ -  ۷ ژوئيه ۲۰۱۰


 
28. شــیرازه هموندی
فرهنگ هر سرزمین پذیره‏هایی دارد که بیشتر مردم آن سرزمین خواهان آن‏ها هستند. این پذیره‏ها نانوشته، اما در نهاد آموزش و پرورش هر ملت نهفته است. برای نمونه، در فرهنگ انگلیسی‏ها، آزادی‏های فردی مانند آزادی در گزینش کار و دین و همسر، ارج نهادن به حریم خصوصی دیگران و برابری همگان در برابر قانون از جمله این پذیره‏هاست که در قوانین مدنی این کشور نیز واتاب یافته است. هر چه شمار این پذیره‏ها در فرهنگی بیشتر باشد، منش شهروندی و هموندی ذهنی و اندیشگی دارندگان آن فرهنگ پرنماتر است. در حقیقت می‏توان کیستی هر ملت را با اشاره به پذیره‏های فرهنگی آن تعریف کرد. پس می توانیم بگوییم که انگلیسی، یعنی کسی که فرد را در گزینش کار و بار و یار و دیارِ خود، آزاد می‏داند و برآن است که کسی نباید این حق را از فرد بگیرد.

پذیره‏های همگانی پیوندی وارونه با بحران‏های فرهنگی دارد. هر چه بحران‏های فرهنگی و اجتماعی در جامعه ای بیشتر می‏شود، پذیره‏های همگانی کمتر می‏گردد. البته باید یاد آور شد که هیچ جامعه ای یکدست نیست و هرچه اقوام و فرهنگ های بیشتری در کشوری در کنار هم باشند، پذیره‏های همگانی کمتری در آن کشور می‏توان یافت. اما بیش و کم این پذیره‏ها در هر سرزمین، پیوند تنگ‏تری با بحران‏های اجتماعی دارد تا با شمار قوم‏هایی که در آن می‏زیند. ایران نمونه خوبی از این چگونگی‏ست. چند دهه پیش، به آسانی می‏شد فهرستی از پذیزه های همگانی که سیمان ِ شیرازه هموندی ایرانیان بود را تهیه کرد. برخی از این پذیره‏ها این‏ها بود: ایمان به آفریدگار و آفرینه بودن جهان، ایمان به بازتاب کردارهای انسان (سزا و جزا و این که هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت)، باور داشتن ِ سلسله مراتب در کارهای اجتماعی و اقتصادی، ارجمندی و نیکداشت پدر و مادر و سالمندان و آب و خاک و ناموس و مهمان، گذرا بودن هستی و بیوفایی جهان، وجود جان و جن و فرشته و......1

امروز به دشواری می توان پدیده ای و یا گفتمانی فرهنگی را در ایران یافت که همگان پذیرا و خواهان آن باشند. البته پذیره‏هایی که مردم در نخواستن آنها همرای و همگمانند بسیار است اما این چگونگی بیشتر به از هم گسستگی جامعه کمک می‏کند تا به استواری و پایداری آن. سخن در اینجا برسر چیزهایی‏ست که مردم در راه دستیابی بدانها همدل و همراه می‏شوند. چنین است که می‏توان گفت که شیرازه هموندی در کشور ما از هم گسسیخته است و جامعه بحرانی ما آماده پذیرش پذیره های تازه ای ست که شوربختانه می تواند بیگانه و وارداتی باشد. می گویم شوربختانه، نه برای آن که من با واردات فرهنگی مخالفم بل، که از آنرو که اگر امکان گزینش در واردات فرهنگی وجود نداشته باشد، هر اندیشه و ایده تازه ای که وارد می شود، در راستای سود نهاد وارد کننده است. تاریخ سده گذشته کشور ما و نیم نگاهی به شهرهای ایران نشان می دهد که در صد سال گذشته چنین بوده است.

راستی تعریف "ایرانی" چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ ایرانی بودن یعنی چه؟ از شناسنامه ایرانی که بگذریم، چه اندیشه، آرمان، گفتمان، دیدگاه، کردار و رفتار همگان پذیری را می‏توان یافت که بتواند همه ایرانیان را به هم پیوند دهد؟
...................
1. در اینجا سخن برسر نیک و بد این پذیره ها نیست.
***

29. روزگـــار ِ بی رویـــا

چنین می‏نماید که ساختار طبقاتی در اروپا در سده کنونی رو به دگرگونی دارد. آنچه پیداشت، گواه براین است که سرمایه داری در شکل کنونی‏اش، " طبقه متوسط" (Middle Class) را برنمی تابد و آن را – اگر روند کارسیاست و اقتصاد در جهان، بدین گونه که هست، بماند - بسوی نابودی خواهد راند. امروزه در کشورهای غربی، بیشترین بار فرهنگی، اجتماعی و مالیاتی بردوش این طبقه است. با این همه راه خدمات اجتماعی رایگان برای این رده اجتماعی بسته است. ازسویی نیز سیاست گذاری و برنامه ریزی‏های کلان با چشمداشت به رویدادها و روندهای اقتصادی جهان شکل می گیرد و برنامه ریزان آن مدیران و سهام داران بزرگ شرکت‏های بزرگ چند ملیتی و چندین میلیارد دلاری هستند. یعنی دیگر سیاست گذاران و برنامه ریزان روزگار ما، ویژه کاران ِ آرمانشهری و بومی اندیش و یا جهان وطنی نیستند که هر یک با آرمان ساختن جهانی بهتر پا به این میدان گذاشته باشند بل، که سهام داران شرکت‏های بزرگ نفت و گاز و اسلحه سازی هستند که برای پی ریختن جهانی دیگر- و نه جهانی بهتر- می کوشند. جهانی که فرآوده های شرکت های آنان را همه- پسند و بی رقیب نماید و سود سرشار سرمایه هایشان را هماره سرشارتر کند. چنین است که دوران ما را دوران بی رویا باید خواند. مگر از پایان تاریخ نگفته اند؟ مگرامروزه هربار که کسی از آرمانی انسانی می گوید و یا می نویسد، نمی گویند که؛ بابا، تاریخ مصرف این حرفا دیگه گذشته" !؟

این که می‏گویم که طبقه متوسط رو به نابودی ست، نه یعنی این که گروهی مهندس توطئه‏گر اجتماعی در اتاقی دربسته نشسته‏اند و بنا را بر این کار گذاشته اند، نه. مراد این است که سرمایه داری در این "برهه از زمان"، در شکل و شیوه کنونی خود، نیازی به وجود این طبقه ندارد. البته این نکته را در حد گمانه زنی های روزمره می‏گویم. شاید درست نمی بینم، برای همین هم آن را با شما در میان می گذارم. هنگامی که به تاریخ پیدایش و رویش این طبقه می اندیشم، می بینم که این چگونگی نیاز زمان خود بوده‏است، اما اکنون دیگر نیازی به این رده اجتماعی نیست و بازتابهای وجود چنین طبقه ای برای سرمایه داری گران و زیانمند نیز می تواند باشد. چرایش را اگر تا اینجا مطلب را پی گرفته اید باید برایتان روشن باشد.

اگر چه طبقه متوسط سال‏ها پیش از انقلاب صنعتی اروپا در این قاره وجود داشت، اما آغاز تاریخ کارای این رده اجتماعی را باید از آغاز انقلاب صنعتی اروپا دانست. طبقه متوسط، طبقه مدرنی‏ست که از پایانه سده هیجدم میلادی به این سو، دست اندرکار جهانی نو بوده است. همه پدیدارها و اندیشه های جدّی جهان مدرن، ازانسانمداری و حقوق بشر گرفته تا مارکسیسم وشناسایی ژن و پیدایش انتی بیوتیک و سکولاریسم و اندیشه گوی گون بودن زمین و گسترا بودن جهان و سازمان ملل متحد و فمینیسم و ضمیر ناخودآگاه و لغو برده داری و حقوق کودکان و..... همه دستکار این طبقه بوده است. پس تاریخ طبقه متوسط با تاریخ مدرنیسم توامان است.

پایان این دوره تاریخی، آغازِ پایان ساختار طبقاتی درشکل کنونی آن خواهد بود. پیش از این دوران بیشتر کشورهای اروپای غربی دو طبقه‏ی دارا و ندار داشت. امروز نیز ساختار طبقاتی بسیاری از کشورها یی که کشورهای غربی ناگزیراز رقابت با آن‏هاست، ساختاری این گونه دارد. چنین است که می گویم انگار امروزسیستم سرمایه داری نیازمند به بازآرایی سازه‏های سازندگی به گونه ای‏ست که واتاب‏های دور آن، طبقه متوسط را از میان برخواهد داشت.

می پرسید؛ چرا؟

پیچیدن به این "چرا"، زمان درازی می خواهد که درتاب این یادداشت نمی گنجد و از سویی نیز پرداختن به همه رویه‏ها و سویه‏های آن در توان من نیست.

***

30. کمر درد؟

نخاع‌ انسان‌، سست‏‌ترین‌ و آسیب‌ پذیرترین‌ بخش‌ بدن‌ اوست‌ که ‌زودتر از دیگر بخش‏ها پیر و فرسوده‌ می‏شود. نخاع‌، ریسمانی‌ ازعصب‌ است‌ که‌ در پایان‌ هر روز بر اثر فرسایش‌، اندکی‌ کوتاه ‌تر می‏شود، اما خواب‌ شبانه‌ آن‌ را بازسازی‌ می‏‏کند و به‌ اندازه‌ پیشین‌ بازش می‏گرداند. بازسازی‌ این‌ فرسایش‌، در زمان‌ پیری‌ کُندتر است‌. از اینرو، پیری ‌همیشه‌ با کوتاه‌تر شدن‌ قدِ انسان‌ همراه‌ است‌.

سُستی‌ِ نخاع‌ انسان‌ از آنروست‌ که‌ این‌ ریسمان‌ برای‌ کارکردی‌ افقی‌ شکل‌ گرفته‏ است‌ و در گذرگاهی‌ از تاریخ‌ِ برآیشی‌ خود، ناگهان‌ ناگزیراز کارکردی‌ عمودی‌ گردیده‌ است‌. از اینرو، انسان‌ بیش‌ از هر جانوردیگری‌ در جهان‌ دچار کمر درد می‏‌شود زیرا که‌ بارِتن‌ِ چارپایان‌ وپرندگان‌ بر روی‌ تیره‌ کمرِ آنان‌ به‌ گونه‌ افقی‌ تقسیم‌ می‌ شود، اما بارِ تن‌انسان‌، تنها به‌ یک‌ سوی‌ این‌ تیره‌ آویزان‌ است‌ و بخش هایی‌ از آن‌ چون ‌پستان‏ها و شکم‌، به‌ ویژه‌ زیر شکم‌ زنان‌ در دوران‌ بارداری‌، بیشترین‌ فشار را بر ستون‌ فقرات‌ وارد می‌ آورد. این‌ فشارها مهره‌های‌ ستون ‌فقرات‌ را می‌ فرساید و لایه‌های‌ میان‌ِ آنها (دیسک‏ها) را زخم‌ می‌ کند ومی‌ ترکاند. بیشتر کمردردها ناشی‌ از این‌ چگونگی‏ست‌ و کمردرد رابهای توانایی‌ راه‌ رفتن‌ بر روی‌ دو پا می‏ توان‌ دانست‌.

***

31. ترانه

بردوشی از سپیده بردوش
می آید از آب و خواب بیرون
با شادی و شور می‏شکوفد
بر گستره‏ای زاوج و افسون

شاداب و شکوهمند و سرشار
در شعله خویش می‏نشیند
در من هیجان ِ آن ِ رویش
شعر ِتر ِ خوش می‏آفریند

هُرم خوش ِ نکهت حضورش
افسون ِ شب و شراب دارد
باران ِ نگاه گاهگاهش
گیرایی شعرِ ناب دارد

آمیزه آب و آفتاب است
فواره سبزِ شادمانی
افروزه آفتاب ِ هستی
در هسته ِ بسته ِ جوانی

بربستر ِ آسمان ِ آبی
می روید و می رود هماره
با آتش ِ دلکش ِ نگاهش
دل می بردم هزار باره

می‏روید از آب و ابر و اندوه
آئینه آسمان ِ جان را
می ریزد چون پگاهی از نور
در آینه جان ِ آسمان را

در من همه هم نگاهی ِ او
قوس و قزح است و روشنایی
حسی همسایه رسیدن
چیزی همگونه رهایی

غوغای رسیدن است در من
اینک که نشسته روبرویم
یک گام ِ دگر نمانده‏ام بیش
اینک من و آنک آرزویم

***
32. چه باید کرد؟

گوینده در آغاز ِ برنامه می گوید؛ " درود بر بینندگان و فارسی زبانان عزیز". هنوز این جمله را به پایان نرسانده‏است که تلفن زنگ می‏زند و کسی می‏گوید؛ " آقا من از شما گله دارم. شما همیشه فراموش می‏کنید که ما آذری ها هم بیننده برنامه شما هستیم. شما همیشه برنامه خودتان را با درود بر فارسی زبانان عزیز شروع می‏کنید.... پس ما چی؟ پس تکلیف ما آذری‏ها چی می‏شه که زبان مادریمان فارسی نیست؟"

گوینده با پوزش خواهی می‏گوید که؛ " درود بر همه هموطنان عزیز" باز هم تلفن به صد ا در می‏آید و صدایی از آنسوی خط پرخاشگرانه می‏گوید که؛ " پس ما کردها آدم نیستیم؟ ما حق نداریم که خودمان را کرد بدانیم و برای برپایی کردستانی آزاد و آباد دفاع کنیم؟ شما که اینقدر از حقوق بشر و این جور چیزها دفاع می‏کنید، بفرمایید که آیا ما می‏توانیم که بخواهیم ایرانی نباشیم و کرد بمانیم؟"

گوینده باز از اول شروع می کند و می گوید که؛ " درود برهمه اقوام ایرانی از کرد و لر و ترکمن و بلوچ و عرب و قشفایی و بختیاری و خلاصه همه عزیرانی که خودشا ن را ایرانی می‏دانند و نمی‏دانند.

باز تلفن زنگ می‏زند که؛ " آقای....چیز، یادتان باشد که ما افغانی ها هم در ایران زندگی می‏کنیم و برنامه شما را هم خیلی دوست داریم، ولی شما متاسفانه هیچ وقت یادی از ما نمی‏کنید و روی سخن تان با ایرانی‏هاست. البته ما به درایران بودن و ایرانی بودن افتخار می‏کنیم، اما خب، ایرانی‏ها به ما این اجازه را نمی‏دهند ما خودمان را ایرانی بنامیم."

گوینده تلویزیون با نگاهی سرشار از شگفتی و بی‏واژگی و درماندگی سرش را تکان می‏دهد که یعنی؛ چه باید گفت؟



ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست