یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ تير ۱٣٨۹ -  ۹ ژوئيه ۲۰۱۰


 روزنامه آرمان گفتگویی دارد با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد حجتی‌کرمانی در مورد اهداف بعثت پیامبر(ص) که متن آن بشرح زیر است: «پیامبر گرامی اسلام، نه فقط با ابلاغ وحی الهی به مردمان تشنه و فاقد معنویت در تاریک‌ترین ادوار حیات بشری، ‌حقی بزرگ برعهده همه انسان‌ها دارد، بلکه با سیره و سلوک و سنت ویژه خویش، آن‌چنان به دگرگونی جامعه و مردمان اهتمام ورزیدند که هیچ‌گاه تاریخ انسان، چنین تأثیری را به خود ندیده است. پیامبر با شکیبایی و درایتی شگفت‌انگیز و خلق و خویی وسیع و بی‌نظیر، به سوی انسان‌ها می‌رفتند و با فرمایشات و رفتارهایی که فقط از وجود مبارک ایشان ممکن بود، آنها را دگرگون ساخته و از موجودات بدوی، انسان‌هایی فرهنگی و صاحب‌ اخلاق و کرامت و شرافت می‌ساختند. یاری پیامبر این‌گونه بود و از همین‌روست که خدای رحمان در کتاب قرآن بدین نکته اشاره فرموده که رسول بیش از آحاد ملت نسبت به رستگاری و هدایت ایشان حریص بود. حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر «محمدجواد حجتی کرمانی» بر این باور است که پیامبران در جلب و جذب دشمنان به آیین آسمانی، دوست‌ و همدل کردن آنها با این آیین تبحری تمام داشتند.در این گفتگو اهداف بعثت و مشی و شیوه پیامبر(ص) را مورد بررسی قرار داده‌ایم.
* به نظر شما هدف اصلی از بعثت پیامبر اکرم(ص) چه بود؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. هوالذی بعث فی‌الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه،‌ در آیه فوق، هدف مبعث حضرت رسول اکرم(ص) به روشنی بیان شده و آن تلاوت آیات، تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت است. در آیات دیگر قرآن نیز با وضوح بیشتری هدف رسالت پیامبر و سایر انبیا ذکر شده است، ما همه انبیا را از یک خانواده می‌دانیم ـ لاتفرق بین احد من رسله ـ هدف همه این پیامبران یکی بوده، اما این هدف در حضرت رسول(ص) به صورت کامل تجلی پیدا کرده است. از قرآن و همچنین نهج‌البلاغه حضرت علی(ع) مستفاد می‌شود که این هدف‌ها اول، بیدارسازی فطرت و وجدان آدمی و دوم، برای برانگیختن خرد و اندیشه است. انسان هم دارای خردو اندیشه است و می‌تواند کلیات را درک و با فکر و نظر راه و چاره را از هم تشخیص بدهد و هم دارای وجدان و قلب است که بتواند به وسیله آن با احساس و قلب و از روی باطن خویش، خوبی را از پلیدی و بدی تمیز دهد. پس هدف اصلی انبیا و به خصوص حضرت رسول اکرم(ص)،‌ بیدار کردن این دو کانون مهم تأثیرگذار و روشنی‌بخش زندگی انسان است. امام علی(ع) می‌فرمایند، که پیغمبران برای برانگیختن عقول و بیدار کردن فطرت‌ها مبعوث شدند. ما نبی اکرم را عقل کل می‌دانیم، به این معنا که عقل و خرد در وجود آن بزرگوار به کمال خود رسیده و این عقل کل برای هدایت عقل‌های جزئی ما با عالم غیب تماس گرفت است. به گمان من، نکته مهمی که کمتر به آن توجه می‌شود این است که بعضی‌ها فراموش می‌کنند که انبیا چیزی را بر بشر تحمیل نکرده و نمی‌کنند. همچنان که یک معلم ریاضی با تمرین‌ها و آموزش‌های اصولی ذهن و اندیشه دانش‌آموز را برای حل مسئله پرورش می‌دهد و به کار می‌گیرد تا خود فرد چهار عمل اصلی را انجام دهد و به حل مسائل بپردازد. انبیا نیز چنین عمل می‌کردند. دین یعنی باورمندی ایمان و ایمان با زور و تحمیل حاصل نمی‌شود. چنان که خود قرآن فرموده لا اکراه فی‌الدین و هرگاه انسان‌ها به وجدان و خرد خود بازگردند، در واقع هدف انبیا محقق شده است.
* بعضی‌ها چنین سخنانی را نمی‌خواهند بپذیرند، به نظر شما آیا آنها هدف دیگری را هدف انبیا می‌دانند؟ آن کسی که چنین امور بدیهی را نمی‌تواند بپذیرد رسوبات هواپرستی و ذهنیت‌های منفی درباره هدف پیامبران دارد. مومنین چگونه در پذیرش چنین هدف مقدسی، دچار انحراف می‌شوند؟
به نظر من، بزرگترین بلیه برای مومنان، قشری‌گری و توجه به تظاهر و فراموش کردن محتوی و باطن و مغز دین است. همچنان که مولانا در گوشه گوشه مثنوی، پوسته و قشر دین را از متن و لب آن جدا کرده و گفته است که مراد اصلی دین شناساندن باطن است. پیامبران نیز چنین منظوری داشته‌اند، گرچه ظاهر و باطن لازم و ملزوم همند و به کنار نهادن و غفلت از هر کدام از آنها، مضار فراوانی دارد. قشری‌گرایی و توجه به ظاهر، باعث می‌شود مومنان از دریافت روح و جان رسالت انبیاء غافل بمانند.
* وضعیت فعلی مسلمانان در به کارگیری این مفاهیم چگونه است؟
بسیار ضعیف، ما در استفاده و بهره‌مندی از خرد و اندیشه در امور سیاسی، اجتماعی و فردی به شدت ناتوان هستیم، چون ارج و قرب لازم را به اندیشه نمی‌دهیم و از نام مسلمانی استفاده می کنیم اما از روح مسلمانی فاصله گرفته‌ایم.
* شما چه توصیه‌ای دارید؟
مهمترین خدمتی که همه می‌توانند به یکدیگر بکنند، توجه دادن افراد به اندیشیدن و تأمل در کار خود و دیگران، پرهیز از شعارهای هیجانی، حرف‌های تند و کم‌محتوا و بدتر از همه درگیری‌ها و اختلافات گروهی است که این همه آفت عقل و اندیشه است و باید از‌ آنها دوری بجوییم و بجویند.
* اندکی به ویژگی‌ها و خصایل پیامبر اکرم(ص) از منظر قرآن بپردازیم، برای خوانندگان ما در این باره صحبت کنید.
قرآن کریم آیات فراوانی در نعت حضرت رسول اکرم(ص) دارد که از میان آنها به سه آیه اشاره می‌کنم. اول «و انک لعلی خلق عظیم» که در این آیه خداوند پیغمبر را دارای خلق عظیم توصیف کرده است. آیات دیگر این اخلاق را به صورت عینی مطرح کرده‌اند. آنجا که می‌فرماید: این رحمت خدا بود که تو در برابر این مردم نرم شدی که اگر درشت‌خو و دارای قلب سختی بودی مردم از دور تو پراکنده می‌شدند.» این آیه نشان می‌دهد که حضرت رسول در مدت دعوت خود با نرمش فوق‌العاده با مخالفان و دشمنان برخورد می‌کردند.
چون با دوست، همه نرمخو هستند. اما مهم نرمی با دشمنان و جاهلان است که پیغمبر برای جلب مرم جاهل هیچ سلاحی را برنده‌تراز اخلاق خوب و نرمش در گفتار و رفتار سراغ ندیدند. آیه سوم لقد جائکم رسول من انفسکم این آیه هم اوصاف پیامبر را ذکر می‌کند که اولاً پیامبر از میان همین مردم برخاسته و ثانیاً در رنج‌ها و گرفتاری‌های مردم شریک بوده است، چون می‌فرماید بر پیامبر خیلی سخت می‌گذرد وقتی مردم در رنج می‌افتند و این یعنی شریک غم و اندوه مردم بودن و این دغدغه مردم در حضرت رسول به حد افراط رسیده و حتی دلسوزتر از خود مردم درحال آنها بوده است.
* اگر ممکن است به موارد عینی و تاریخی اشاره کنید؟
از این‌گونه موارد در زندگی پیامبر اکرم(ص) بسیار زیاد است. به طور نمونه پیامبر وقتی مکه را فتح کردند به تمام دشمنان عفو عمومی دادند و خانه ابوسفیان که سرکرده محاربین و از دشمنان خونین ایشان بود را به عنوان خانه امن معرفی کردند، در حالی که در عرف آن روز می‌توانستند تمامی آنها را به عنوان غنیمت جنگی بگیرند و کسی بر ایشان خرده نمی‌گرفت، چون قانون عرف چنین بود اما بخشش هنگامی لذتبخش است که فرد بخشنده در قدرت و شکوه باشد و پیامبر در مقام یک فاتح و در اوج قدرت این کار را کرده، در حالی که سران و سلاطین در جنگ‌ها هنگامی که فتحی به دست می‌آوردند، در از بین بردن دشمن درنگ نمی‌کردند.
* آیا از افراد عادی توقع این کارها را می‌توان داشت؟
به موجب آیه کریمه: «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه» یعنی پیامبر اسوه و به تعبیر امروزی الگوی شما است. البته این کلام قرآن به این معنا نیست که ما نمی‌توانیم این اخلاق را دارا باشیم ـ البته در سطحی مثل پیامبران نمی‌توانیم ـ ولی باید از این مکتب درس بگیریم و هر درصدی را که در توان داریم از سیره آن بزرگواران اخذ کنیم و به کار ببندیم.
* و سخن آخر؟
... من در صحبت‌های قبلی‌ام و نیز در مکان‌های مختلف تکرار کرده‌ام که فرق فاحش ما با پیغمبر اکرم(ص) و جانشینان آن حضرت ـ که اکثراً به آن توجه نمی‌کنند یا خود را به تغافل می‌زنند ـ این است که آنها تخصص و هنرشان این بود که از دشمنان دوست بسازند، اما ما متخصص هستیم که از دوست، دشمن بسازیم.»

راه‌حل‌های نادرست برای گردشگری
عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است به قلم پویا جبل‌عاملی که متن آن در پی آمده است: «اگرچه وضعیت نامناسب صنعت گردشگری در ایران بر هر ناظر مسائل اقتصادی آشکار است، اما گویی حاد بودن مساله اکنون برای مسئولان بیش از گذشته نمود یافته است، آنچنان که تکاپویی می‌شود تا این وضعیت اندکی تغییر کند. در آخرین اظهارنظر، عنوان شده است که آژانس‌های مسافرتی باید به ازای هر ۱۰۰ مسافر ایرانی، حداقل ٣۰ مسافر خارجی به ایران بیاورند وگرنه جریمه می‌شوند. در حقیقت پشت این گزاره، این استدلال خوابیده است که اگر گردشگر خارجی نداریم تقصیر آژانس‌های خصوصی است و وظیفه آنها است که این صنعت را روبه‌راه کنند، اما آیا به راستی آژانس‌ها دوست ندارند مسافر خارجی بیاورند یا مسافر خارجی رغبتی به دیدار از دیار ما ندارد؟ پاسخ به این سوال اتفاقاً در کف دست علم اقتصاد است.
مانند هر پرسش دیگر اقتصادی، در مقام پاسخ باید به انگیزه‌ها نگریست. آیا واقعاً آژانس‌های مسافرتی تمایل ندارند که از طریق جذب گردشگر خارجی سود بیشتری کسب کنند؟ به نظر می‌رسد، بیش از آن که مسئولان بخواهند، این آژانس‌ها هستند که مشتاقند گردشگر خارجی را به ایران آورند که‌ای بسا آنان بیش از مسافر ایرانی حاضر باشند هزینه کنند و این سفره‌ای است که آژانس‌های ایرانی با جان و دل تمایل دارند بر سر آن بنشینند و نیاز به گوشزد نیست. اما مساله آنجا است که خوانی گسترده نیست. وقتی توجه توریست‌ها به سرزمین‌های دیگر است و به هزارویک دلیل ایران در لیست کشورهایی که آنان تمایل به بازدیدش دارند، نیست، آژانس‌های مسافرتی چه می‌توانند بکنند؟
انگشت اتهام به سوی کسانی که خود با تمام وجودشان می‌خواهند ایران را از توریست پر کنند و جیبشان را پرتر، کمی غیر‌معمول است. فراتر از این، چنین گزاره‌ای به معنای فرو کاستن یک مشکل چند وجهی به عاملی است که آن هم خود باید معلول قلمداد شود نه علت. به این معنا که اگر دلایل عدم استقبال توریست‌ها بر طرف شود خودبه‌خود، آژانس‌های ایرانی دروازه‌ای می‌شوند برای وارد کردن مسافران بیشتر. به هر رو با بررسی دقیق عوامل مختلف به نظر می‌رسد، مسئولان گردشگری هم آنچنان نباید مورد بازخواست باشند.
در این زمینه هم می‌توان راه‌های آزمون‌شده اقتصادهایی را پی‌گرفت که توانسته‌اند گردشگران بیشماری را به کشورهای‌شان جذب کنند. در مقایسه‌ای حتی سطحی می‌توان گفت، که ملزومات صنعت گردشگری در ایران که طیفی از مسائل رفاهی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را شامل می‌شود فراهم نیست و تا این چنین باشد، نمی‌توان از گردشگر
خارجی انتظار داشت، کمکی به صادرات خدمات ما کند و آژانس‌های مسافرتی هم اگر می‌توانستند معجزه‌ای کنند، چنین می‌کردند تا سودی مضاعف کسب کنند و در این بین به نظر می‌رسد «جریمه» سیاستی نباشد که بتواند تمامی مشکلات صنعت گردشگری را به دوش کشد.»

همچنان تریبون سخنگو خاموش است
سرمقاله روزنامه مردم‌سالاری مطلبی است با عنوان همچنان تریبون سخنگو خاموش است به قلم سروش ارشاد که در آن نوشته است: «یکی از مهمترین و اساسی‌ترین وظایف دولت‌ها در حکومت‌های مردم‌سالاری پاسخگویی به افکار عمومی است. پاسخگویی از آن جهت قابل توجه است که به عنوان یکی از معیارهای میزان تحقق مردم‌سالاری به حساب می‌آید. معرفی سخنگو برای هر سازمانی نیز از آن جهت صورت می‌گیرد که رسانه‌ها، به عنوان نمایندگان افکار عمومی بتوانند به صورت سیستماتیک، پلی برای پاسخگویی به سوالات جامعه باشند. وقتی غلامحسین الهام به عنوان سخنگوی دولت نهم معرفی شد، بسیاری انتقادات را به همراه داشت چرا که الهام، آن میزان مشغله کاری و فکری داشت، که نتواند جلسات سخنگوی دولت را منظم برگزار کند. در عمل هم چند شغله بودن الهام سبب شد تا جلسات سخنگوی دولت نهم، همواره چند هفته یکبار و طبق یک برنامه نامنظم اجرا شود، و بدین‌ترتیب تریبون سخنگوی دولت نهم، بیش از آن که منظم و روشن باشد با خاموشی همراه بود. با آغاز دوره دوم دولت احمدی‌نژاد و خروج غلامحسین الهام از دولت، ماه‌ها، پست سخنگویی دولت بدون سرپرست بود تا سرانجام پس از انتقادات فراوان رسانه‌ها، محمود احمدی‌نژاد ۲ نفر را به عنوان سخنگویان دولت دهم معرفی کرد.
طی یک تبلیغات گسترده- که از ویژگی‌های دولت نهم و دهم است- محمدرضا رحیمی که معاونت اول دولت را عهده دار است، به عنوان سخنگوی سیاسی و حسینی، وزیر اقتصاد به عنوان سخنگوی اقتصادی معرفی شدند. ابتدا محمدرضا رحیمی از شیوه جدید سخنگویی، یعنی مصاحبه یک طرفه با صدا و سیما سخن به میان آورد، که با واکنش گسترده رسانه‌ها روبرو شد و در نهایت این تصمیم تغییر پیدا کرد و قرار شد همه رسانه‌ها در جلسات سخنگوی دولت شرکت کنند. اما ماه‌هاست که رسانه‌ها منتظرند تا در جلسه‌ای سوالات خود را از سخنگوی سیاسی دولت بپرسند.
سخنگوی اقتصادی نیز وضعیتی بهتر از سخنگوی سیاسی ندارد. هر چند وقت یکبار، شمس‌الدین حسینی به میان خبرنگاران می‌آید، تا به عنوان سخنگوی اقتصادی دولت پاسخگوی سوالات باشد و نظم خاصی نیز در این خصوص وجود ندارد.
با این وضعیت، می‌توان اعلا م کرد که دولت دهم، سخنگویی برای پاسخگویی ندارد. نمی‌توان صرفاً، افرادی را که مشغله‌هایی بیش از پاسخگویی دارند معرفی کرد و مدعی شد که تریبون سخنگوی دولت روشن است.سوالات فراوانی درخصوص مسائل مختلف وجود دارد که رسانه‌ها علاقه مندند پاسخ رسمی دولت را به صورت هفتگی دریافت کنند، اما در دسترس نبودن محمدرضا رحیمی و شمس‌الدین حسینی، سبب می‌شود تا سوالات جامعه بی‌پاسخ بماند. وقتی پاسخ رسمی نیز به سوالات داده نشود، بازار شایعات گرم می‌شود که البته این شایعات بیش از همه به دولتمردان ضربه می‌زند.دولت دهم باید به صورت رسمی در خصوص نحوه پاسخگو بودن خود توضیحاتی ارائه کند و اگر قرار نیست پاسخگویی در دستور کار دولت باشد، به صورت رسمی اعلام شود.
نمی‌توان شاهد آن بود که دولت همواره روی دو سخنگو داشتن مانور بدهد، اما کسی یافت نشود که پاسخگوی سوالات رسانه‌ها باشد. آیا بهتر نیست، تجدید نظری در پست سخنگوی دولت صورت گیرد و چهره‌ای برای این سمت معرفی شود که بتواند حداقل هفته‌ای یکبار به سوالات فراوان خبرنگاران در خصوص عملکرد دولت دهم، پاسخ دهد؟»

افتادن از طرف دیگر بام
روزنامه شرق در صفحه اول خود یادداشتی دارد با عنوان افتادن از طرف دیگر بام به قلم بهمن کشاورز وکیل پایه یک دادگستری که متن آن بشرح زیر است: «۱ـ یکی از رویدادهای حقوقی و قضایی بعد از پیروزی انقلاب در سال‌های اولیه، تشکیک در لزوم حمایت از حقوق مولف و مصنف بود. گفته می‌شد با عنایت به اینکه تکثیر کتب در گذشته‌ها از طریق استنساخ صورت می‌گرفته و این کار نیازی به اذن مولف یا مصنف نداشته، با توجه به اصل چهار قانون اساسی موجبی برای چنین حمایتی وجود ندارد و هرکس می‌تواند اثر دیگری را بدون اذن او تکثیر کند. این نظر به مواردی جز آثار مکتوب نیز تسری داشت. بقای این دیدگاه و استنباط خوشبختانه دیری نپایید و نظر قضایی دادسراها و دادگاه‌ها بر این قرار گرفت که حقوق معنوی پدیدآورنده محدود به زمان و مکان نیست و غیرقابل انتقال است یعنی یک اثر باید همواره به نام پدیدآورنده منتشر شود. حقوق مادی اثر نیز تا زمان مرگ پدیدآورنده متعلق به او دانسته شد و پس از مرگ او نیز حقوق وراث به مدت ٣۰ سال تأمین و تضمین شد. (مواد ۴ و ۱۲ قانون مربوط) به عبارت دیگر سیستم قضایی استمرار ضوابط ناظر بر مورد را پذیرفت.
۲ـ در فاصله تصویب قانون مذکور تا امروز اتفاقی که افتاده است این بوده که یک بار در زمان پیش از انقلاب بار دیگر در زمان وزارت آقای مهاجرانی و بالاخره در این اواخر بحث پیوستن ایران به قانون کپی‌رایت جهانی مطرح شد ظاهر قضیه از این جهت زیبا و عالی است اما اگر به آثار آن توجه کنیم و به یاد بیاوریم که منابع فنی و علمی و پزشکی ما ـ اگر نگوییم کلا ـ عمدتاً ترجمه است و کمتر چیزی داریم که در قبال دادن آن به جهان از حق کپی‌رایت استفاده کنیم. آنگاه در پیوستن به این قرارداد ـ تا زمانی که مجبور نشده‌ایم ـ به تأمل وادار خواهیم شد. بدیهی است اگر به نقطه‌ای برسیم که پیوستن ما به سازمان تجارت جهانی (WTO) میسر باشد چاره‌ای جز ملحق شدن به کپی‌رایت نداریم لکن دورنمای پذیرفته شدن به این سازمان قدری بعید و دور از دسترس است. فعلاً این مسأله قابل بحث زیاد نیست و طرح آن با اغتنام فرصت به منظور یادآوری و تقریب به ذهن بود.
٣ـ آنچه اینک مطرح شده توسعه حق مولف موضوع ماده ۱۲ است به عنوان حقی برای وراث او، نسل به نشان و تا ابد. به این معنا که بعد از مرگ پدیدآورنده اثر، حقوق مادی اثر نه به مدت ٣۰ سال بلکه الی غیرالنهایه متعلق به وراث او و در صورت شناخته نشدن یا عدم حضور وراث متعلق به قوای عمومی باشد. این به معنی «حبس علم بدون تسبیل منفعت» آن است. بدیهی است هر نوع حمایت معقول از صاحب اثر یا وراث او اصولاً قابل تأیید و تقدیر است اما چنین ضابطه‌ای تا آنجا که بنده می‌دانم در هیچ نقطه‌ای از دنیا وجود ندارد، مگر در نقاطی که این ضابطه مصداق واقعی خارجی چندانی نداشته باشد و نیاز عملی به اعمال آن پیدا نشود.
۴ـ در صورت تأیید این قانون در شورای محترم نگهبان ـ که البته آن را بسیار بعید می‌بینم ـ از یک سو تکلیف آثار مجهول‌الوارث در زمان معاصر بسیار مبهم خواهد شد و چنانچه بخواهیم ضابطه را به قبل از تصویب قانون نیز تسری دهیم (هرچند این امر بعید است) آنگاه چاپ و نشر آثار سعدی، حافظ، نظامی، فردوسی، عبیدزاکانی، یغمای جندقی، شهید ثالث، شهید ثانی، صاحب جواهر و خلاصه کلیه آثار ادبی، تاریخی، علمی و فقهی گذشتگان با اشکال مواجه خواهد شد.
۵ـ اینکه مدت ٣۰ سال مثلاً به ۵۰ سال یا بیشتر افزایش یابد اصولاً قابل قبول است اما این مدت باید حتماً محدود باشد زیرا در غیر این صورت علم و ادب کاملاً به کالایی مادی تبدیل خواهد شد که عرضه آن امکان‌پذیر نخواهد بود.
گمان نمی‌کنم وراث صاحبان آثار قابل تجدید چاپ و نیز خود صاحبان این آثار نیز با این ضابطه به این وسعت موافق باشند. منجمله خود بنده که وارث آفریننده آثاری قریب به پنجاه و چند جلد هستم و شخصاً نیز ـ با استفاده از شلوغی شهر ـ آثاری را مرتکب شده‌ام با تغییر قانون به این شکل موافقت ندارم و گمان نمی‌کنم اکثریت صاحبان آثار دیگر نیز جز این بیندیشند. والله‌اعلم»

راه طولانی مبارزه با فساد
روزنامه شرق در سرمقاله خود مطلبی دارد با عنوان راه طولانی مبارزه با فساد به قلم سعید لیلاز که در آن نوشته است: «در سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز ششمین سال دولت محمود احمدی‌نژاد ـ که یکی از شعارهای اصلی خود را مبارزه با فساد اقتصادی اعلام کرده بود ـ همچنان از مبارزه با فساد به عنوان یک اولویت اصلی نظام و همه قوای سه‌گانه یاد می‌شود. همین شاید نشان می‌دهد که ما در مبارزه واقعی با فساد اقتصادی، چندان توفیق نداشته‌ایم و از این لحاظ هنوز راه نپیموده بسیار طولانی پیش روی کشور قرار دارد. در زیر این آسمان کبود، به سختی می‌توان برای مبارزه واقعی و نتیجه‌بخش با فساد اقتصادی، راهی بهتر و موثرتر از آزادسازی اقتصادی و در درون آن خصوصی‌سازی یافت. اقتصادهای آزاد، خود البته بسیار مشکل دارند. که بعضاً لاینحل نیز می‌نمایند، اما دست‌کم در حوزه مبارزه با فساد افتصادی و اداری به سبب رعایت این اصل ساده که بخش خصوصی از مال خود کمتر می‌دزد تا بخش دولتی از مال دولت، موفق‌تر از اقتصادهای متمرکز و دولتی عمل می‌‌کنند. ظرف سال‌های گذشته، در دولت‌های متفاوت با شعارها و گرایش‌های متفاوت و حتی متضاد، همواره بر طبل آزادسازی، مقررات‌زدایی، کوچک کردن دولت، خصوصی‌سازی و سرانجام دخالت کمتر دولت در امور بخش خصوصی کوبیده شده و دولت‌ها رسماً در این جاده گام برداشته‌اند. اما در عمل، به علل گوناگون از جمله سیطره نفت بر اقتصاد ایران، مقاومت مدیران دولتی، و موضعی و جناحی نگریستن به این مسأله مرگ و زندگی اقتصاد ایران، سرانجام کار پس از ۲۲ سال به جایی کشیده که هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید در هریک از این ۲۲ سال اقتصاد ایران کمتر از سال ۱٣۶۷ دولتی بوده یا حتی همان بنگاه‌های دولتی از آزادی عمل بیشتری برخوردار بوده‌اند تا زمانی که اقتصاد ایران به مفهوم واقعی و نه خاله‌بازی آن خصوصی و آزاد نشود، مبارزه با فساد راه به جایی نخواهد برد. حتی اگر همواره جانانه و از سر صدق و خلوص در راه آن گام برداشته شود. مسأله دیگر مبارزه با فساد در اقتصاد ایران، آلودگی بی‌پایان سراپای آن به مناقشات جناحی و سیاسی داخلی است. دراین حوزه نیز تا زمانی که مبارزه با فساد به مثابه چماقی برای کوبیدن بر سر این یا آن جریان سیاسی مخالف به کار رود، تا زمانی که مبارزه بافساد صرفاً و عمدتاً به «مبارزه با فساد حاکم در طیف مقابل» تفسیر شود، تا زمانی که مصلحت‌اندیشی چاقوی تیز مبارزه با فساد را به تکه فلزی بی‌خاصیت و بی‌عمل تبدیل می‌کند و سرانجام تا زمانی که مبارزه با فساد به صورت مقطعی و «مد روز» در ایام هیجانات و با مقاصدی غیر از مبارزه با فساد در بعضی «فصول» خاص مطرح می‌شود، راه به هیچ کجا نخواهد برد و همچنان فساد اقتصادی ـ اداری و رابطه مستقیم و بی‌خدشه آن با نوسانات درآمد ارزی و میزان دخالت‌های دولت در اقتصاد، مسأله اصلی جامعه و اقتصاد ایران خواهد بود.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست