سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بررسی نظری دو مفهوم اخلاق و زن در حافظه فرهنگی
و نقش آن درتحولات اجتماعی ( با تکیه بر انقلاب اسلامی) - بخش دوم


مژگان ثروتی


• آیا می توان بین نوع نگرش و جهان بینی که شدیدا متاثر از حافظه فرهنگی (متکی بر نوع محتوایی از ایمان) است با نوع کنش ها و رفتار های فردی و اجتماعی رابطه برقرار کرد؟ الگو های معنایی در جهان ذهنی ما ، یعنی آنچه که ما بر اساس آن جها ن و واقعیت های اطراف و انسان و رابطه آن دو را با هم معنا می کنیم ، می توانند اساس و واقعیت های اجتماعی ما راشکل و یا تغییر دهند؟ به عبارت دیگرآیا ما با نوعی روند عینی یا متجسم شدن متداوم همان نگرش و عناصرذهنی در قالب کنش های اجتماعی روبرو نیستیم؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ تير ۱٣٨۹ -  ۱۲ ژوئيه ۲۰۱۰


در بخش پیشین جامعه ایران را بر اساس نظرات کلود لوی اشتراوس بعنوان جامعه ای گرم معرفی کردم. جامعه ای که تاریخ را در خود درونی کرده و سعی دارد از تاریخ به مثابه موتوری برای تکامل خود استفاده کند. مراجعه مداوم به وقایع تاریخی – دینی و شبیه سازی با آن و تکیه بر نقل قول های متون دینی و حماسی خود، از جمله ویژگی این جوامع است. این مراجعه مداوم به وقایع تاریخی را خط یا همان فرهنگ نوشتاری ( ثبت و آرشیو آن در کتاب مقدس) امکان پذیر کرده است. در نتیجه « گذشته» یعنی فضایی که متن در آن پدید آمده است ، تا به زمان حال ادامه یافته است. آلایدا آسمن به جای مفهوم سنت از مفهوم حافظه فرهنگی استفاده می کند، برای آنکه به بخش ناخودآگاه فرهنگی وارد شده و به تحلیل دینامیک و عملکرد هایی که مفهوم گذشته در زمان حال( حوادث و وقایع در حال) دارد ، بپردازد.

نقش حوا و جایگاه زن در ادیان توحیدی

اسطوره خلقت در انجیل ( تورات و قرآن) جایی شروع می شود که اسطوره بابل پایان می یابد.
دیگر این مرد نیست که از زن بدنیا می آید ، بلکه این زن است که از مرد خلق می شود.
اریک فروم

به زعم آسمن واقعیت و حقیقت در بدن اسطور ها و شهسواران متون دینی – تاریخی ، قلب و در نتیجه گم شده اند. با ید به این نکته بطور جدی توجه کنیم که دانش ما از دین و تاریخ دین، در حقیقت به تاریخ تفسیرها یی از متون و اسطوره های دینی تبدیل شده است. به عبارت دیگر اسطوره ها و حوادث تاریخی – مذهبی ما دائم در حال تفسیر شدن هستند و نه تحقیق ونقد.
ما نه از طریق نقد متن ، بلکه با حفظ کردن آن بر متن مسلط می شویم (1). وقتی آن را بی کم و کاست از حفظ می دانیم ، ادعای تسلط بر آن را داریم. اما ما تا زمانی که به حفظ و تفسیر اکتفا می کنیم نه بر خط مسلط می شویم و نه به خط
( نو آوری در اندیشه) دست می یابیم ، بلکه این خط ( متن) است که بر ما مسلط است . در واقع همین وحی و ایمان ما به آن است که از متن مقدس محافظت کرده و مانع جدی می شود برای آنکه ما کتاب مقدس ( وحی ) را به طور طبیعی به شکل یک متن ببینیم .
ادیان توحیدی مبتنی بر وحی بدلیل تقدسی که یافتند در مرکز باقی ماندند و ارزش هنجاری پیدا کردند ، تا جایی که مرتب به آنها مراجعه می شود. لذا این متون زمان نمی شناسد . در نتیجه عنصر پایدار تولید و تداوم بخش فرهنگی را تشکیل می دهند. یکی از همین متون اصلی تورات است که منبع اصلی قرآن و انجیل به حساب میاید . بخشی از این عناصر فرهنگی از تورات در انجیل و قرآن که بعدها خود به منبع اصلی تبدیل شده اند ، ستون تفکر در ادیان توحیدی به شمار می رود که آثار فرهنگی کم و بیش مشابهی را در بعضی از متغییر ها ، علیرغم تفاوت در دین ، نژاد ، زمان ، سرزمین و... از خود بر جای گذاشتند.
مفهوم گناه یکی از کلیدی ترین مفاهیم در ادیان توحیدی است. این مفهوم طبق تحقیقات باستان شناسان و مصر شناسان برای اولین بار در اندیشه (فرعون) اخناتون ( 14 قرن قبل از مسیح ) در مصر ظاهر شد. این مفهوم ( گناه) در قرن ششم در عهد عتیق ( تورات) با اسطوره آدم وحوا به روی زمین آمد و از تورات به انجیل و بعد به قرآن راه یافت. اما مفهوم گناه و ارتباط تنگاتنگ آن با مفهوم لذت ، رفته رفته دایره حضور خود را در اعمال فردی گسترده کرد و در سکسو الیته ( همجنسگرایی ، منع ازدواج با محارم که در مسیحیت بسی گسترده تر از اسلام و یهود بود و ... ) محدود نشد ، بلکه تا حوزه بدن و پوشش آن و حتی هنر در یعنی ممنوع شدن نقاشی و پرتره ، موزیک و ... وارد شد.
آسمن متن را ( که پایه ای برای فرهنگ می شود) از دو بعد مورد بررسی قرار می دهد:
الف) قسمت هایی از متن که آن را متن هنجاری مینامد که به واقع شیوه زندگی را نشان می دهند و شامل بحث های حقوقی ، تکلیف ، قضاوت و ... است . متن هنجاری در حقیقت به این میپردازد که چه باید کرد.
ب) قسمت های دیگری از متن که به اساطیر یا الگو های قهرمان .... پرداخته و در حقیقت بحثی هویتی و تعریفی از خود و دیگری است . این قسمت ازمتن پاسخی به این سوال است که: ما کی هستیم.
از نظر او دو فاز در این متن فرهنگی اتفاق افتاده است:
1) تفسیر
2) تکرار
به نظر او همین فاز تفسیر بود، که تنها از یک کتاب ( مقدس) ، کتابخانه ها ساخته اند.
اسطوره حوا در ادیان یکتا پرستی ( متن مقدس) و تاثیری که این داستان در زندگی زنان در سه دین بزرگ مسیحیت ، اسلام و یهودیت داشته است ، غیر قابل انکار است. اول بدلیل آنکه اصولا حوا همانند آدم خلقت مستقلی ندارد بلکه بر اساس متن مقدس ( تورات) از دنده چپ آدم و بنا به تعبیر دیگری ازباقی مانده گِل ( خاک) او خلق شده است ، در نتیجه در مقایسه با آدم از اهمیت کمتر و در درک عام نشان از نقص او در خلقت است . از آنجا که خداوند آدم ( مرد) را در بهشت تنها می بیند، تصمیم به خلقت حوا ( زن) می گیرد. در واقع هدف خداوند از خلقت حو ا ( زن ) ، ایجاد آرامش و آسایش برای آدم ( مرد) است. در مرحله بعد بنا به باور مسلط در متن مقدس این حوا بوده که نقش اصلی را در سرپیچی از فرمان الهی ( گناه) داشته و مغلوب وسوسه های شیطان می شود و برای اولین بار از میوه ممنوعه خورده و بعد به آدم می دهد و در نتیجه هر دو به گناه آلوده می شوند.
این اسطوره دینی در واقع سر آغاز همان بخش های هویتی و یا به عبارتی تعیین تعریفی از خود و دیگری است . ما از اسطوره آدم و حوا درکی اولیه از دوجنسیت ( زن و مرد) با ویژگی های خاص شان بدست می آوریم. نوع برخورد با زن در متون مقدس ( تورات و بعد ها انجیل و قرآن) و تفسیر این متون، برخورد با موجودی ضعیف به لحاظ عقلی و با ضعف اخلاقی است که این ضعف ذاتی او، یکی از مشخصات ویژه اوست که برای حفظ خانواده و نظم اخلاقی اجتماعی باید تحت کنترل قرار گیرد. در تفسیر و تکرار این متون، این پارادایم خود را بازتولید کرده ، زن به لشکریان شیطان ، وسوسه گران به گناه ،غیر قابل اعتماد بودن ، نداشتن روح در تفسیر مسیحیت و سایر ویژگی های دیگرکه باید جامعه را در مقابل آنها محفوظ داشت ، تبدیل شده است. حتی حضور مریم مقدس نتوانست سرنوشت زن را در مسیحیت به ویژه در قرون وسطی تغییر دهد. چرا که هر سه سمبل مذهبی یعنی پسر و پدر و روح القدوس که به کمک مریم مقدس آمدند، سمبل مردانه بودند. (2)
بدین ترتیب زن بدلیل ضعف و نقص ذاتیش درهمان درک اولیه از بحث هویتی در متن مقدس و تداوم آن در تفسیر ، شانس مشارکت در نقش روحانیت در هرسه دین بزرگ توحیدی (خا خام، کشیش ، مفتی ،آیت الله و مفسران دینی ناطرین امور فقهی...) را از دست داد و در کل از حوزه تصمیم گیری حذف شد و در نتیجه تاریخ سراسر تبعیض زنان در ادیان توحیدی بدست مردان نوشته شد. (3)
این ایده گناه (خوردن سیب ممنوعه در بهشت و نقش حوا ) ، نقش برجسته ای در هر سه دین داشت. (4) رویا رویی با گناه و لذت (5) بزرگترین چالش آنها بود، تا جایی که در حوزه اخلاق و زن - به اخلاق جنسی رسید ند و در اخلاق جنسی ، بدن زن ، استوانه دستورات دینی و در نتیجه نمادی از گناه و نظم اخلاقی قرار گرفت . برای حفظ نظم اخلاقی و پیشگیری از گناه ، خشونت ( شلاق زدن ، سنگسار کردن ، حبس طویل المدت و ...) از جمله تدابیری بود که در متن پیش بینی شده و با وحی ( کلام الهی) مشروعیت الهی پیدا کرد و در نتیجه در تفاسیر متون مقدس ادامه پیدا کرد.
در تورات از مردان بعنوان سروران و مالکان زنان یاد شده است ، تا جایی که رفته رفته این حق را برای خود محفوظ دانستند که دختران خود را در قبال مبلغی بفروشند. در دعا های خود در کنیسه از خداوند تشکر می کردند که آنها را نه برده و نه کافر و نه زن آفریده است. در قرآن صریحا به برتری مردان به زنان اشاره شده است. (6) و در دین مسیحیت با انکه روش کوتاه برخورد مسیح با زنان اندکی فرق داشت ولی در نهایت این اتوریته متن
( تحت تاثیر عهد عتیق) و بعدها تفسیر بود که بر سنت مسیح فائق آمد. با این وصف کرامت و حقوق زن را باید در شریعت و متون مقدس ادیان توحیدی و پارادایم مسلط در آن و نه در توجیهات ( تفسیر) دینی جستجو کرد. نمی توان از کرامت زن حرف زد و در روز روشن حقوق اورا در تمامی ابعاد انسانی با اتکا بر شریعت الهی مندرج در متن مقدس نصف مرد حساب کرد. این گزاره در خود نقض خود را حمل می کند. (7)               


اخلاق دینی در کانون نقد اندیشمندان اروپا

سوال این است که آیا می توانیم تنها با مرکز قرار دادن خدا و متن الهی، تبعیض ، بی عدالتی و بی اخلاقی در تاریخ بشری را توجیه کنیم؟ پس در این میان خرد و تجربه های بشری (تاریخ) چه نقشی دارند؟
به زعم یان آسمن ادعای اینکه جامعه های قبل از ادیان توحیدی ( یهودیت ، مسیحیت و اسلام) جوامعی بودند که فاقد اصول اخلاقی بودند و یا اصول اخلاقی را نمی شناختند و در ادیان توحیدی رشد کردند ، گزاره ای نادرست است. از نظر او اتفاقی که بعد از ظهور ادیان توحیدی افتاد ، این بود که اخلاق در ادیان توحیدی مفهومی شد در ارتباط تنگا تنگ با خدا و لذا اخلاق سراسر رنگی دینی پیدا کرد و بعدها یکی از مفاهیمی شد که در تئولوژی ( الهیات) مورد بحث و مشاجره قرار گرفت. به زعم آسمن اخلاق در مصر باستان ( قبل از ادیان توحیدی) در حوزه عرفی و دنیوی و به عبارتی زندگی فرهنگی سا ما ن یافته بود . به این معنا که اصول اخلاقی در مصر باستان در اصول تربیتی جای داشت.
مفاهیمی چون اخلاق و عدالت در ادیان توحیدی است که الهی و مذهبی می شوند. برای دینی و الهی کردن این مفاهیم در ادیان توحیدی دو فرض اساسی در نظر گرفته شد. اول ارائه درکی از ابدی بودن انسان بود که با مفهوم رستاخیز
( امکان دوباره زنده شدن انسان) ار تباط مستقیم داشت و دوم لزوم دستگا هی ( دادگاه الهی) که با آگاهی از اعما ل فردی قادر است به اجرای پاداش و مجازات دست بزند.   این درک مذهبی از عدالت و اخلاق نیز تا قرن هیجدهم در اروپا مسلط بود . یعنی زمانی که کانت مفهوم عدالت و اخلاق را بر اصل و پایه جدیدی بنا نهاد که خرد ( عملی) مهمترین عنصر در درک این مفاهیم به شمار می رفت . (8)
مفاهیمی چون اخلاق که قبل از ادیان توحیدی عرفی و دنیوی بودند ، در تفکر ادیان توحیدی الهی شد وبه آسمان رفت و در دوران روشنگری مجددا به زمین بازگشت و پیراهن دنیوی و عرفی ( خرد خود بنیاد) به تن کرد و راه نقد و تغییر را باز کرد و راه حقوق طبیعی انسانی و نه الهی را گشوده و در مقابل تکلیف در تفکر دینی قرار گرفت. کانت با توجه به دادگا ه های تفتیش عقاید ( برخورد کلیسا با مخالفان و دگر اندیشان ) و جنگ و ستیزهای دینی قبل از خود و کشتار و آشفتگی های اخلاقی در ابتدای انقلاب فرانسه بود که در فلسفه اخلاق و دین خود اعلام کرد، تکلیف در برابر خدا وجود ندارد ، بلکه تکلیف در برابر انسان ( بشریت ) است. بدین ترتیب او تکلیف در برابر انسان (بشریت) را در مقابل تکلیف دربرابرخدا نشاند. او معتقد بود که در دین نیازی به شهادت و اقراربه وجود خدا و یا اجرای تکالیف و قوانین الهی و یا به عبارتی شعائر دینی نداریم. زیرا در همه آنها می تواند تظاهر ، فریب و دروغ وارد شود. با همین نکته بود که او این نوع ایمان را ، ایمان مسیحی - کلیسایی نامید و آن را از دین مسیحیت جدا کرد. او اعلام کرد تا زمانی که آموزه های مسیحی بر اساس خرد تنظیم نشود و همچنان بر اساس عمل به فرامین مسلم و قطعی از پیش تعیین شده ( وحی) استوار باشد ، این دین ،دین مسیح نخواهد بود ، بلکه دین ( ایمان ) مسیحی - کلیسایی است. او بین دو مقوله دین توحیدی (وحی) و دین طبیعی تفاوت گذاشت. از دید او در دین توحیدی نیاز به وحی است و باید آموزه ها از بالا ( خداوند ) به بندگان ابلاغ شود و لذا بنده رعایت و تحقق آنها را نوعی تکلیف و وظیفه برای خود می داند. اما دین طبیعی ، دینی است که در آن انسان بر اساس خرد خود، احساس وظیفه و تکلیف می کند ، قبل ازآنکه آنرا فرمان الهی بداند. از نظر او این دو درک دینی ، از نقطه نظر کیفیت و ویژگی درونی با یکدیگر متفاوتند. در دین طبیعی ، انسان از طریق خرد به یک معرفت فرا طبیعی دست می یابد ، در حالیکه درادیان توحیدی از طریق کتاب مقدس ( وحی) القا می شود. از نظر او همین عنصر وحی ( یعنی اعتقاد به وحی) ،رمز ماندگاری این ادیان است. چرا که برای چالش با این موضوع به درجه ای از خرد و رشد فکری ( خروج ازصغارت خویشتن) نیاز است که در توده ها بندرت یافت می شود.
کانت با بازگشت به متن انجیل بسیاری از مضامین آن را خرافات اعلام کرد و بسیاری از اعمال دینی را ذاتا فاقد ارزش اخلاقی دانست ، بخصوص آنجایی که این مضامین ، وسیله ای می شد برای تحقق اهداف شخصی و آرزو های فردی. (9) لذا تاکید داشت ، آنچه اخلاقی است که برای بشریت اخلاقا" خوب است.
بعدها بسیاری از اندیشمندان در اروپا نقد از اخلاق دینی را ادامه دادند. برای مثال شوپنهاور با توجه به اخلاق دینی ، اخلاق برده گان را مطرح می کند و این اخلاق را بر اساس امری از بالا و تبعیت و اطاعت (که به نوعی تکلیف تبدیل شده است) تعریف می کند که انسانها در برخورد با امور اخلاقی از خرد خود کمک نمی گیرند.
نیچه هم به اخلاق مسیحیت که امری از بالااست تاخت. او شکل کلی اخلاقی هر دینی را امر به معروف و نهی از منکر می دانست که به انسان دستور می دهد برای سعادتمند و رستگار شدن چه باید کرد و چه نباید کرد. نیچه این نوع از اندیشه اخلاقی را بزرگترین گناه می دانست که از بی خردی نامیرای ( مومن) ناشی می شود. نیچه اخلاق بردگی را از مشخصات بارز سنت دینی یهودی – مسیحی می دانست.
رودلف زیمرمن اندیشه نیچه را به چالش کشیده و معتقد است که با اعتقاد به یک انسان بر تر( اخلاق برتر) در اندیشه نیچه ، همیشه این خطر وجود دارد که انسان خود را در جایگاه برتر و دیگرانسا نها را خارج از حوزه این اخلاق و یا انسان برتر بگذارد و لذا دلیل و توجیهی برای تبعیض و حتی کشتار قرار بگیرد. در نتیجه زیمرمن اندیشه او را در چهارچوب حقوق بشر مفید نمی دانست. (10)
زیمرمن در این ارتباط توضیح می دهد که وضعیت اخلا ق بعد از مرگ خدا (11) ( نقد شدید از اخلاق مسیحی و انجیل ) با طرح های اخلاقی متفاوتی روبرو شد، که خود ناشی از کنار گذاشتن مطلق گرایی ( مرجع مطلق) در حوزه اخلاق بود. اما این وضعیت تمامی محتوای اخلاقی گذشته موجود در مسیحیت را از بین نبرد ؛ بلکه با زیر سوال کشیدن آن، این امکان بوجود آمد که انسان بعنوان یک سوژه آزاد ، مسئولیت اعمال خود را به عهده بگیرد و خود را مطابق آن رشد دهد. این بار مشاجره در حوزه اخلاق و عدالت بر خلاف تفکر ادیان توحیدی بر سر حق و باطل و یا به عبارتی حقیقت نبود ، بلکه تلاش برای بکار گیری خرد در جهت درکی واقع بینانه برای فهم یک زندگی جمعی هماهنگ بدون تنش (هارمونیک) در بین انسانها و کاهش درد و رنج به ویژه در حوزه تبعیض بود، که در نهایت در اعلامیه حقوق بشر تبلور پیدا کرد. (12) به همین دلیل زیمرمن به حقوق بشر بعنوان چارچوب اخلاقی اشاره دارد و از اخلاق بعنوان قدرت یاد می کند. از نظر او این سیستم اخلاقی می تواند بعنوان ترمزی در مقابل فساد ، حتی بهتر از مجازات عمل کند.
در نتیجه با نقد جدی متن مقدس ، رفته رفته اخلاق تابع خرد شد واساس مذهبی خود را از دست داد و راه نقد و تغییر مداوم آن در اروپا ( تمدن مسیحی) گشوده شد.

اسلام وآموزه های اخلاقی

آنچه که در متن( آموزه های اخلاقی) مهم است ، تفسیر بردار نبودن آموزه های اخلاقی است. در حالیکه آشفتگی و تناقضات ارزشی و یا به عبارتی دوگانگی اخلاقی (13) در متون و آموزه های اخلاقی دین ، اخلاق را تفسیر بردار کرده است. بطور مثال دروغ به عنوان آموزه ای اخلاقی مردود است و در جایی دیگر تقیه - دروغ به نام مصلحت - آزاد است. از یک سو ایمان و دین به اکراه نیست ( اگر چه برای تضمین آن عذاب الهی در نظر گرفته شده است و حفظ و تداوم ایمان با مفهوم خدا ترس و عذاب الهی و مفهوم جهنم و بهشت در هم آمیخته است و در نتیجه آنچه که ما با آن روبروئیم ، انتخاب و اراده نیست ، بلکه اجبار و قدرت است) ولی از سوی دیگر حکم مرتد و برگشت از فرمان الهی مرگ است . در جایی کشتن یک فرد با کشتن همه انسانها برابر گرفته می شود و لی قصاص و اعدام مجاز است . انسان اشرف مخلوفات است تا جایی که خداوند برای آفرینش آن به خود تبریک می گوید ، ولی تبعیض جنسیتی ، اعتقادی ، برده داری ، شلاق و مجازات های سهمگین ( سنگسار (14) ، قصاص (15) و ...) به عبارتی شکنجه مشروعیت دارد . همین دو گانگی ارزشی درمتن ، حوزه اخلاق را مخدوش کرده و در نتیجه به یک دوگانگی اخلاقی می رسیم که مدعیان هر دو گروه یعنی مفسران مدرن و سنتی (مدعیان تفسیر مدرن از دین و دین باوران معتقد به متن یعنی اصولگرایان ) برای ادعای خود ادله های مستدل مثبت و منفی در متن دارند. هر دو گروه از یک ضعف روش شناختی در رنجند. چرا که به متن بعنوان یک کل و یک واقعیت منسجم نظر نداشته و با متن ، گزینشی برخورد می کنند. به این معنا که هر دو گروه فقط به بخشی از گزاره های دینی توجه می کنند. به همین دلیل مشکل جای خود باقی می ماند . چنانچه به تفسیر مثبت و مدرن روی آوریم و به عبارتی گزاره های مثبت در متون دینی را تاکید و گزاره های منفی را کنار بگذاریم ، راه بازگشت به متن الهی ( کتاب مقدس) و مراجعه به گزاره های نقض تفسیر مثبت ، هیچگاه در آینده بسته نیست . (16) این آشفتگی را می توان در وضعیت بعد از انتخابات ریاست جمهوری و فجایعی که اتفاق افتاد به ویژه در بحث های دینی مشاهده کرد. سوال این بود که آیا فجایعی که اتفاق افتاده است غیر دینی و خلاف اخلاق اسلامی بوده است یا خیر ؟ آشفتگی آموزه های اخلاقی در متون الهی و دینی آنجا خود را آشکار می کند که هر دو گروه موافق و مخالف این حوادث ، برای استدلال های خود به آیه های شریفه متن الهی و متون مذهبی از جمله روایات و سنت و تفسیر خود از آنها اشاره می کنند. برای نمونه می توان این دو گانگی اخلاقی را در جوابیه آیت الله خاتمی به نامه محقق داماد به هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه وقت ، کم و بیش باز یافت. (17)
در اینجا بحث بر سر این نیست که دین آلوده به سیاست شده و در نتیجه متون الهی برای سیاست هزینه می شود ، بلکه نکته قابل تامل این است :
زمانی که ما با یک متنی روبرو می شویم که در آن تناقض ارزشی حاکم است ، این متن نقض خود را در خود دارد . از طرف دیگر، متن تفسیر بردار شده و در نتیجه، قضاوت های ارزشی ما نیز با تناقض و چند گانگی روبرو است. این متون با متن حقوق بشر که شما را دعوت می کند در هر شرایطی( بدون هیچ تبصره ای) ، حقوق طبیعی انسانی را محترم بشمارید و به او در اندیشه ، مذهبش و ... آزادی بدهید و یا انسانها را بدلیل انسان بودنشان برابر فرض می کند ، تفاوت دارد. خلاف آن به هیچ روی و با هیچ گزاره ای از درون توجیه پذیر نیست ، مگر آنکه ثابت کنید که موجودی را که با او رفتار متفاوتی در پیش گرفته اید، انسان نیست؟ اگر چه در حال حاضر خشونت به حیوانات هم امری ناپسند محسوب شده و حتی در بعضی موارد جرم محسوب می شود.
انگیزه وکنش اجتماعی انسان معتقد به هر دو متن (18) ( متن حقوق بشر و قوانین الهی) نیز با هم متفاوتند.( در اینجا بحث ارزش گذاری به معنی خوب و بد نیست. بلکه اثر گذاری اعتقادات و دیدگاه های ارزشی ما بر کنش اجتماعی و موضع گیری فرد ی و اجتماعی ما در نظر است ).
سوال این است :
آیا می توان بین نوع نگرش و جهان بینی که شدیدا متاثر از حافظه فرهنگی ( متکی بر نوع محتوایی از ایمان ) است با نوع کنش ها و رفتار های فردی و اجتماعی رابطه برقرار کرد؟ الگو های معنایی در جهان ذهنی ما ، یعنی آنچه که ما بر اساس آن جها ن و واقعیت های اطراف و انسان و رابطه آن دو را با هم معنا می کنیم ، می توانند اساس و واقعیت های اجتماعی ما راشکل و یا تغییر دهند؟ به عبارت دیگرآیا ما با نوعی روند عینی یا متجسم شدن متداوم همان نگرش و عناصرذهنی در قالب کنش های اجتماعی روبرو نیستیم؟ این مقاله سعی ندارد که به جهان ذهنی ( ماکس وبر ، مارکس ) بعنوان زیر بنا و عوامل مادی و محیطی بعنوان روبنا و یا بر عکس نظر داشته باشد ، بلکه به اهمیت جهان ایمانی و ذهنی فرد وتا ثیر آن در تحولات اجتماعی نظر دارد. چرا که تاثیر و تاثر متقابل هردو در جهانی از واقعیت ها امری بدیهی است.
در بخش بعد برای دقیق تر کردن تحلیل خود به دو مفهوم اخلاق و زن در اسلام و نوع واکنش فردی و اجتماعی به مقوله مدرن و مدرنیزاسیون و تغییر ساختاری جامعه - که انقلاب اسلامی نتیجه آن بود - می پردازم.

مژگان ثروتی
ادامه دارد


1. فرهنگ (اسلامی) ما ، یک فرهنگ تفسیری است تا یک فرهنگ نقد و تحقیق. در این فرهنگ به تفسیر متن و نه به نقد خود متن اکتفا می شود. در نتیجه این فرهنگ تفسیری به نوعی خود را به فرهنگ توجیهی تبدیل کرده است. در ارتباط با نهج البلاغه به طور مثال ما به نقل قولها بطور مرتب مراجعه می کنیم ،بدون اینکه یک بار از خود سوال کنیم که چطور این کتاب توسط سید رضی نوشته شده است. این مدارک و نامه ها به مالک اشتر کجا ست و در کجا نگهداری می شود. ایشان چطور به این مدارک تاریخی بعد از 400 سال ( 4 قرن بعد از شهادت حضرت علی ) دسترسی داشته اند. در حالیکه امروز مدرک و اسناد تاریخی در دست نیست. گروهی در زمان خلافت عباسیون بعد از 400 سال به جمع آوری روایت های شفاهی پرداخته اند و آنها را تحت عنوان اسناد تاریخی به آینده گان سپرده اند. و همان روایت های شفاهی جمع آوری شده( بعد از 400 سال از وقوع حادثه) ، اسناد تاریخی ما برای تعریف و تفسیر تاریخ شده است.

2. بیشتر آیه ها ی متون مقدس و تفاسیر آنان ، روایات ، احادیث، القا کننده نگا هی بدبینانه ، تحقیر آمیز و خشونت بار به زنان و حقوق آنها است.
3. زنان فمنیست در کشور های شرق اسلامی ( بعد از مدرن) همچنان خود را در یک فضای پدر سالارانه طیقه بندی می کنند و برای تغییر تاریخ خود و یا بهتر بگویم برای تاریخ سازی ، وابسته به تغییر نظر ناظرین امور فقهی یعنی مردان در حوزه تفاسیر دینی اند تا به یک جریان و یا سوژه های( مستقل) خرد گرا .
4. Deschner, Karlheinz (2009), Das Kreuz mit der Kirche, Eine Sexualgeschichte des Christentums, Enfer, Koblenz.
5. در اندیشه ادیان توحیدی در مسیحیت کلاسیک در رهبانیت به اوج می رسد: گریه و رنج ستایش می شود و اشتیاق و شوق و لذت تحقیر و سمبلی از لا ابا لی ، موسیقی عا مل ایجاد اشتیاق و گناه و در نتیجه ممنوع می شود. در مسیحیت درد و رنج کشیدن و ارتباط آن با رضایت و بخشش الهی از گنا هان بندگان ، در مراسم زنجیر زنی خود را نما یان می کند تا جایی که به زخمی شدن افراد می انجامید . مسیحیت قرنها این زهد های هیستریک و تحقیر جسم ( زنجیر زنی) را با لا ترین ایده آل ها معرفی می کند . توجه کنید به تحقیقات کارل هاینس دشنر منبع فوق. یا به عبارتی با چنین عملی برای کسب رضایت الهی برای عملی شدن خواسته ها و به علاوه فرار از مجازات سهمگین تری از عذاب و آتش جهنمی که خدا وعده داده است. خشونت درتورات کمتر از مسیحیت نیست.
6. سوره نساء آیه سی و چهار می خوانیم:مردانرا بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته.
7. خطبه‌ای منسوب به علی در نهج‌البلاغه روایت می‌کند که پس از جنگ جمل، علی سخنان زیر را خطاب به عایشه و زنان مانند او بیان کرد:
«ای مردم، بدانید که زنان را ایمان ناقص است و بهره‏مندی‌هایشان ناقص است ‏و عقل‌هایشان ناقص است. اما ناقص‌بودن ایمانشان از آن‌روست که در ایام حیض ‏از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقل‌هایشان، بدان دلیل‏ است که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است و نقصان بهره‏مندیشان در این ‏است که میراث زنان نصف میراث مردان است. از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب ‏حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهای زشت ‏طمع نکنند.»
8.   اگر چه هابر ماس معتقد است که این خرد عملی زمانی تعیین کننده است که این قدرت را داشته باشد که آگاهی فرد را به فقدان چیزی که از سر آن به آسمان رو می آورد، را بیدار کرده و یا بیدار نگاه دارد.
9. در متن انجیل آمده است که انسا نها با قدرت ایمان خود و اجرای دقیق فرامین الهی در مقابل خداوند ، می توانند آرزو های خود را تحقق بدهند. از نظر کانت آنچه که باعث می شود انسان از قوانین اخلاقی که توسط خرد پایه ریزی شده است ، سرپیچی کند و بسوی یک توهم مذهبی میل کند، همانا گرایش انسان به ارزش ها و قوانین اخلاقی ( آنتروپومورفیسموس- Anthropomorphismus) است. به عبارتی گرایشی که انسان در آن صفات انسانی را به غیر انسان منتقل می کند و هم او را ناظر بر اعمال خود می کند. از نظر کانت این گرایش برای اخلاق بسیار خطر ناک است. چرا که انسان از این طریق با تصوری که از خدا می سازد براحتی می تواند در جهت اهداف و منافع خود استفاده کند. برای مطالعه بیشتر به کتاب زیر مراجعه کنید:
Musulin, Veronika, (2008),    Kant und Gott, wie der Moralphilosoph Gott vom Christentum emanzipierte, Tectum-Verl, Marburg,
10. Zimmermann, Rolf (2008), Moral als Macht, eine Philosophie der historischen Erfahrung, rowohlts enzyklopädia, Hamburg.
11. اشاره به جمله معروف نیچه دارد تحت عنوان خدا مرده است.
12. بعد از وقایع فاجعه بارجنگ جهانی دوم( هیروشیما ، قتل عام یهودیان ، کشتار چینی ها تو سط زاپنی ها و ...) رفته رفته عقل ابزاری زیر سوال رفته و با تاکید بر خرد انتقادی در مقابل آن ،به باز تولید اخلاق برای متوقف ساختن این فجایع انسانی در اعلامیه حقوق بشر که معیار اخلاق ملی و جهانی است همت گماشتند.
13. Doppelmoral
14.   سنگسار از جمله مجازات های الهی در متن مقدس تورات است، که با تکیه بر سنت مسیح(سر باز زدن مسیح از اجرای آن) در مسیحیت لغو شد. ولی این مجازات از طریق احادیث و روایات خود را درقوانین جزایی اسلام تثبیت کرد. زنان بیشتر در معرض این مجازات هستند و مردان بندرت سنگسار می شوند. شلاق امروزه از مصادیق شکنجه بر انسان است.
15. در متن مقدس همواره بر ارزش ها ی اخلاقی تاکید می شود و عبور از مرز های تعیین شده با مجازات سهمگین چون قصاص پاسخ داده می شود. این آموزه ها و تضمین آن در جامعه که همراه با قصاص است بر مفهوم پیشگیری و عبرت یعنی برعمل و شرایط قبل از جرم متمرکز است و لی برای بعد از جرم هیچ حرفی برای گفتن ندارد. به طور مثال دزدی منجر به قطع دست می شود. حال فردی که در یک جامعه ای که دولتش ، دولت رفاه نیست و از شهروندان خود در هنگام بیکاری ، بیماری و .. حمایت های مالی و بهداشتی نمی کند و از سر فقر مجبور شده است دست به دزدی بزند، حال با قطع دست بعد از آزادی چگونه باید امرار معاش کند؟ چگونه این انسان باید کار کند؟ پس این مفهوم توانا سازی و قادر سازی برای امرار معاش چه می شود که از جمله مفاهیم مدرن مددکاری دنیای جدید است. متون دین همه چیز را با مجازات و قصاص و پند و اندرز ،به راحتی حل می کند بدون اینکه خود جرم را مهار کند. در واقع جرم برخلاف جوامع ساده ، دارای عوامل اجتماعی پیچیده است و تا زمانی که عامل اجتماعی در جای خود هست ، جرم هم با قی خواهد ماند. با این قوانین و مجازات ها روح و جسم را با هم به نابودی می کشانند و زخم عمیق تری را بر بدن جامعه باقی می گذارند. یعنی همان سیکل تولید و باز تولید خشونت. قوانینی که در درون خود تبعیض و قصاص را حمل می کند ؛ تخم کین ، نفرت، انتقام ، عدم گذشت (حتی اگر به گذشت دعوت شویم ) را افزایش خواهد داد. جامعه به یک میدان خشونت بار تبدیل شده و تا پائین ترین واحد اجتماعی یعنی خانواده از آن مصون نخواهد ماند. چرا که ما راه خشونت را باز گذاشته و خشونت را با خشونت ، زشتی را با زشتی و نفرت را با نفرت پاسخ می دهیم و برای این عمل هم مشروعیت الهی و قانونی قائل شدیم.
16.   ولی نباید فراموش کنیم ، آنچه که تفسیر مدرن یاد می کنیم ، قبلا اخلاق سکولار در حوزه خرد و تجربه تاریخی به آن دست یافته است ، با توجه به آنکه مسیر نقد آن هم باز است.
17. بخشی هایی ازاین جوابیه را مرور می کنیم. در جوابیه می خوانیم:
آقای دکتر سید مصطفی محقق داماد در نامه ای سرگشاده خطاب به آیت الله شاهرودی که در تاریخ 14 مرداد ماه 1388
مواضع خود را با تکیه بر متون دینی نسبت به مسایل بازداشت شدگان اخیر اعلام و می نویسند؛ شگفتا ! کار قوه قضائیه به جایی رسیده که از یک سو توسط ائمه جمعه موقت توصیه به بی رحمی شود وحدیث شریف « لادین لمن لا رحم له » را فراموش کنند.
از آنجا که این بخش از نامه تعریض به خطبه های آیت الله خاتمی که در تاریخ ۲/ مرداد/ ۱۳۸۸ در جمع انبوه نمازگزاران مومن تهرانی ایراد گردید می شود، توضیحات زیر را جهت تنویر افکارعمومی و اطلاع آقای دکترمحقق داماد ارایه می دهیم و قضاوت را به عهده مردم واگذار می نماییم.
۱-آیت الله خاتمی در خطبه دوم نماز جمعه تهران مورخ ۲/ مرداد/۱۳۸۸ گفته اند:
(اغتشاشات؛ تخریب ها؛ آتش زدن مساجد؛ آتش زدن اتوبوس ها؛ تخریب امکانات مردم؛ ایجاد ناامنی و وحشت و اذیت و آزار مردم از دیدگاه فقه ما دو عنوان دارد یکی عنوان بغی؛ یعنی هر کس خروج کند علیه نظام اسلامی، این فرمایش شیخ طوسی است. عنوان دوم محاربه است. مرحوم محقق می گوید هر کس مسلحانه به جنگ با مردم بیاید چه با سلاح سرد چه با سلاح گرم محارب است و اسلام اشد مجازات را برای محاربین پیشنهاد کرده است. براین اساس من از قوه قضاییه در هفته قوه قضاییه می خواهم با سران اغتشاش که سر در آخور آمریکا و اسرائیل دارند قاطعانه و بی رحمانه برخورد کند تا مایه عبرت برای همگان باشد...)
همانطور که ملاحظه می فرمایید روی سخن ایشان با سران اغتشاش و محاربین و بغات است. در قرآن کریم سوره مائده آیه ۳۳ آمده است:
(انما جزاواالذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم.)
(کیفر کسانی که با خدا و رسول او می جنگند و در زمین به فساد و تبهکاری می پردازند (با اسلحه سرد یا گرم به منظور ترساندن و سلب امنیت و تجاوز به حقوق مردم ظاهر می شوند) این است که کشته شوند یا به دار آویخته گردند یا دست ها و پاهایشان( چهار انگشت یک دست با چهار انگشت یک پا) برخلاف جهت یکدیگر بریده شود و یا از آن سرزمین تبعید گردند. این برای آنها خفت و خواری در دنیا است و آنان را در آخریت عذابی بزرگ است.)
آنچه آیت الله خاتمی گفته اند برگرفته از این آیه شریفه است که در آن سخن از اعدام و ... که اشد مجازات است آمده.
لذا انصاف در کلام اقتضا می کرد که آقای دکتر محقق داماد می فرمودند آقای خاتمی راجع به این گروه توصیه به بی رحمی کرده اند نه به طور مطلق؛ مجددا متذکر می شویم توصیه آیت الله خاتمی برای برخورد با محاربین و بغات برگرفته از قرآن بوده و ایشان به این دعوت افتخار می نمایند.
۲-این موضوع تنها توصیه قرآن مجید نسبت به محاربین نیست؛ قرآن مجید نسبت به مطلق کسانی که حد الهی در مورد آنان اجرا می شود نیز همین توصیه را دارد و سفارش کرده از رحم و عطوفت نابجا در این مورد پرهیز شود. در سوره مبارکه نور آیه ۲ در مورد اجرای حد برای زانیه و زانی آمده است:
(الزانیه و الزانی فاجلد و اکل و حد متهما مائه و لا تاخذکم بهما رافه فی دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهماطائفه من المومنین.)
(به هر یک از زن زناکار و مرد زناکار(در جایی که همسر نداشته و محرم یکدیگر نباشند و زنای به عنف و کافر با زن مسلمان نباشد) صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید مبادا شما را در اجرای دین خدا به حال آن دو رحمت و عطوفت گیرد و باید بر سر عذاب آن دو گروهی از مومنان حاضر شوند.)
۳-آقای دکتر محقق داماد به حدیث(لادین لمن لارحم له) استناد نموده اند در این مجال قصدبررسی سند حدیث مذکور را نداریم اما دلالت حدیث قابل دفاع است باید دید مصداق کسی که رحم ندارد دین ندارد کجاست؟ آیا نسبت به محاربین و بغات است؟ آیا نسبت به زانی و زانیه است؟ این ها که در تعارض با قرآن مجید می باشند.
بنابراین جمع این روایت و آن دو آیه و دهها آیه دیگر آن است که :
آنجا که جای رحم است، اگر کسی رحم نکند بی دین است و آنجایی که جای قاطعیت و اجای بی رحمانه مجازات اسلامی است باید به اجرای آن پرداخت.
۴-آیت الله خاتمی در نمازجمعه مورخ ۲ / مرداد/ ۱۳۸۸ مجددا به توضیح صحبتهایشان در خطبه قبلی پرداختند و تصریح نمودند که:
برخی از مطبوعات دروغگوی غربی از جانب بنده تیتر کرده اند معترضین به نظام محاربند در حالی که من نگفتم معترضین محاربند بلکه گفتم آنهایی که آدم می کشند و با سلاح به جان ملت می افتند محارب هستند و باید با آنها برخورد شود ما هرگز معترضین را محارب و یاغی نمی دانیم و تنها آنهایی که زیر مجموعه محارب و یاغی هستند و جنایتشان در حد بالا و گسترده است باید به اشد مجازات برسند که تشخیص آن بر عهده قاضی است.
۵-از آقای دکتر محقق داماد که از بیت رفیع دانش و فقاهت می باشند و خود برخوردار از فضل و دانش حوزوی هستند انتظار می رود که پاسدار احکام دین بوده و بیش از همه در این عرصه دل بسوزانند و در رخدادهای اخیر هم مانند دیگر قضایا خواستار اجرای دقیق احکام دین باشند.
18. بطور مثال سیستم اخلاقی ( دینی) که متکی بر توبه ، صدقه، زیارت و .. است، درواقع یک دستگاه مفهوم توجیه گری را در ذهنیت فرد ایجاد می کند که نه تنها به نوعی رخوت وجدانی می انجامد ، بلکه رفته رفته به شکلی از معامله ( با خدا) در رفتار دینی تغییر شکل می دهد. برای راحت کردن وجدان و فرار از مسئولیت اخلاقی عمل خود ، به توبه ، صدقه و زیارت روی می آورد. دزدی را با سهم امام و صدقه به خانواده های فقرا و د ر نهایت توبه ، پاک و منزه می کنند. در این نوع رفتار هدف شخصی یعنی جلب رضایت الهی وپاداش الهی ( بهشت) مورد نظر است و نه انسان و دفاع از حقوق انسانی او در هر شرایطی بدون چشم داشت پاداش الهی.چرا که چنین چیزی نه در اعلامیه حقوق بشر وعده داده شده است و نه پارادایم های آن با متن مقدس هماهنگی دارد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست