یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انقلاب در انقلاب!


سعید قاسمی نژاد - رامین پرهام


• موقعیت دشوار جمهوری اسلامی که اینک کاسه‍ی زهر بحران مشروعیت، بحران کارآمدی و بحران انسجام درونی خود را یکجا سر می‌کشد، در ماه‌های آینده فرصت‌های بی‌نظیری پیش پای جنبش سبز خواهد نهاد. سال، سال فشار مضاعف است بر مقام معظم ولایت، از بالا و از پایین: "جمهوری ایرانی"... "نه غزّه، نه لبنان"... و بلوای نان! رویارویی و مدیریت چنین بحران همه‌جانبه‌ای، کارستانی است که از عهده‍ی نظامی این چنین نامنسجم و متکی بر فرهنگی چنین سخیف، خارج است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۲ تير ۱٣٨۹ -  ۱٣ ژوئيه ۲۰۱۰


 در آغاز، یک مقایسه. شصت سال پیش، شبه‌جزیره‍ی کره، پس از سه سال جنگی خونین که با نزدیک به یک میلیون تلفات تا مرز هسته‌ای شدن هم پیش رفت، به دو نیمه‍ی شمالی و جنوبی تقسیم شد. نیمه‍ی شمالی آن به کنار، نیم‌تنه‍ی جنوبی‌اش، شصت سال پیش از این، هیچ نداشت. شش دهه پس از آن، یک کنسرسیوم از کره‍ی جنوبی بزرگ‌ترین مناقصه‍ی هسته‌ای را در امارات عربی و برای احداث یک نیروگاه اتمی مجهز به جدیدترین نسل فن‌آوری، در رقابت با شرکت فرانسوی آرِوا، یعنی شماره‍ی یک دنیا در این زمینه، نصیب خود می‌کند. شصت سال پیش، ایران ما اما، در نزاعی بر سر انرژی به مصاف بزرگ‌ترین قدرت‌های فائق جنگ دوّم جهانی رفت. شش دهه پس از آن، با صنعت نفتی وابسته و وامانده که سایه‍ی سلف پیش از "انقلاب شکوهمند" خود نیز نیست، و با صنعت هسته‌ای‌یی که بیست میلیارد دلار را به کام غیرخودی داده و یک یخچال خودی را هم به کار نینداخته، باز در نزاعی بر سر "حقّ مسلم ماست"، به مصاف بزرگ‌ترین قدرت‌های غرب و شرق، یکجا می‌رود. پرسش این است: ایراد ما ایرانیان در کجاست؟ مردم ما مقصرند یا نخبگان ما؟
با گذشت بیش از یک سال از جنبش سبز، به نظر می‌آید جمهوری اسلامی در عرصه داخلی توانسته است این جنبش را مهار کند. در سالگرد یک سالگی این جنبش، در زیر آفتاب داغ خرداد ماه، سکوتی سرد بر خیابان‌های کشور حاکم بود. از پی آن، یازده سال پس از هجوم وحشیانه به کوی دانشگاه تهران و ناآرامی‌های گسترده در پایتخت، ١٨ تیر امسال شاید یکی از سردترین سالگردهای این واقعه‍ی خونین بود. در روزهایی که می‌گذرد، جنبش سبز و رهبران‌اش به نوعی در خود فرورفته‌اند. دوستداران جنبش سبز و ناظران بیطرف می‌توانند بر خفته بودن این جنبش گواهی دهند. هر قدر در سمت و سوی جنبش سبز و رهبران‌اش اوضاع آرام به نظر می‌رسد، در حواشی و در قلب حکومت، اوضاع سخت ناآرام است. و در حوالی ایران... اوضاع سخت دهشتناک.
همزمان با سکوت سران جنبش سبز، نزاع‌های درون حکومت بالا گرفته است. طیف سپاهی-امنیتی حاکم و لات‌‌و‌لوت‌های قپّه‌‌به‌دوش آن که دستار ولایت و خلعت سلطنت را در کف خیابان‌های به خون آلوده‍ی تهران و شهرستان‌ها با دست یازیدن به نکوهیده‌ترین گناه‌ها حفظ کرده‌اند، اینک، به پاس رشادتشان در حفظ ولایت، در تقسیم غنائم جنگ "فتنه" در پی حذف ولی‌نعمت‌اند. اگر تا دیروز و بیست سال تمام، از "قدس رضوی" گرفته تا بنیاد شهید و کمیته‍ی امداد امام، این "بنیادها" و حجج اسلام و آیات اعظام و نوامیس و محارم بودند که می‌چاپیدند، امروز، در گام اول، دانشگاه آزاد و دویست و پنجاه میلیارد دلار آن هدف قرار گرفته شده و در گام دوم، ثروت بازار، این رکن دیگر "انقلاب شکوهمند" است که در تیررس قپّه‌‌به‌دوشان قرار دارد. سپاه در چند ماه اخیر نشان داده است که دیگر نیازی به راست سنتی ندارد. این اما تنها راست سنتی نیست که سپاهیان اسلام خود را از آن بی نیاز احساس می‌کنند. نزاع لات – آخوند نیز، این یاران دیرین، شدّت تازه‌ای یافته است. روحانیت سیاسی اگر در پیش و در فردای "انقلاب شکوهمند" به نصایح روحانیت سنتی گوش فراداده بود، اخلاق را سیاسی نمی‌کرد، بر حکومت چنگ نمی‌انداخت و لات‌ها را به شکار مردم رها نمی‌کرد، کار به اینجا نمی‌کشید. طعمه میجوئی اوست رائد تو، راه می پوئی اوست قائد تو. روحانیت شکارچی خود شکار شد و فرمانبردار قائد خویش، لات‌ها. نفرت مردم از روحانیت اینک دستاربندان دنیاطلب را وبال گردن مالکین راستین نظام مقدّس کرده است. شاه سیاست را تعطیل کرد و سلطنت بادآورده‍ی خویش را به باد داد. با تعطیل کردن فقه و فقاهت، ولی فقیه، همو که قرار بود در انقطاع وحی مفسّر قائم و ولی غایب اعظم باشد، برای حفظ حکومت، مسلمات فقهی را نیز در قبله‍ی الزامات حکومتی ذبح می‌کند. انتحار روحانیت شیعه در ایران، ریشه در تبدیل ایمان به ایدئولوژی دارد. تعطیلی فقه اینک بیش از هر کس لات‌های قپّه‌به‌دوش را وسوسه می‌کند تا بی‌واسطه‍ی فقیه، چنگ در ریسمان ارتباط با امام زمان بزنند. سرمست از قدرت و ثروت، لات‌ها، در برهوت ولایت، هذیان‌گویان، با شمشیر کج‌شان، برای هولناک‌ترین قدرتِ آتشِ تاریخِ بشر که در یک قدمی مرزهای ایران ما به کمین نشسته است، کرکری هم می‌خوانند. قومی همه مرد لات‌و‌لوت‌اند، باد جبروت در بروت‌اند!
مصائب حکومت اما تنها به اختلافات مکتبی ختم نمی‌شود. مهمترین مشکل حکومت در عرصه‍ی اقتصاد است که رخ نموده است. ایدئولوژی، در تقاطع فرهنگ و سیاست برمی‌خیزد. بی‌کفایتی یک حکومت ایدئولوژیک که با دولت آخرالزمانی قپّه‌‌به‌دوشان تشدید هم شده است، در کنار تحریم‌های فزاینده، جمهوری اسلامی را در موقعیتی دشوار قرار داده است. موقعیت دشواری که چنانکه از شواهد پیداست، روزبروز سخت‌تر و پیچیده‌تر نیز خواهد شد. اگر سخت‌ترین بحران مالی نظم سرمایه‌داری، از اوایل سده‍ی بیست به این سو، با قرض ٥٠ میلیارد دلاری بانک نیویورکی لمن برادرز آغاز شد؛ اگر دشوارترین بحران مالی حوزه‍ی واحد پولی یورو در اروپا با بدهی ٥٠ میلیاردی دولت یونان ورق خورد؛ دولت، شرکت‌های دولتی و نظام مالی اسلامی ایران هم اینک ١٢٧ میلیارد دلار بدهی داخلی و خارجی دارد. بحرانی اقتصادی‌یی که در "ایران اسلامی" در پیش است به زمین‌لرزه‍ی ٨ ریشتری بیشتر شبیه است. با این تفاوت که هیچ یک از نهادهای آمریکایی و اروپایی که به طور منسجم و سازماندهی شده به تنظیم و مدیریت بحران در این دو قاره کمک کردند، در "ایران اسلامی" و به شکل ساماندهی شده وجود ندارد. در "ایران اسلامی"، سرانجام "توحید سیاسی" فروپاشی معماری حاکمیت و سرانجام "استقلال"، انزوا بوده است، و لاغیر.
موقعیت دشوار جمهوری اسلامی که اینک کاسه‍ی زهر بحران مشروعیت، بحران کارآمدی و بحران انسجام درونی خود را یکجا سر می‌کشد، در ماه‌های آینده فرصت‌های بی‌نظیری پیش پای جنبش سبز خواهد نهاد. سال، سال فشار مضاعف است بر مقام معظم ولایت، از بالا و از پایین: "جمهوری ایرانی"... "نه غزّه، نه لبنان"... و بلوای نان! رویارویی و مدیریت چنین بحران همه‌جانبه‌ای، کارستانی است که از عهده‍ی نظامی این چنین نامنسجم و متکی بر فرهنگی چنین سخیف، خارج است. در چنین کارزاری، یک رهبری کارآمد می‌تواند گذار به دموکراسی در ایران را رهبری کند. رهبری کنونی اما در اعتراضات گسترده‍ی یک سال گذشته نشان داد که توانایی و انگیزه‍ی لازم برای چنین دگرگونی تاریخی‌یی را دارا نیست. رهبران جنبش سبز، آقایان موسوی و کروبی، چه در نظر و چه در عمل، آمادگی لازم برای رهبری گذار از دین‌سالاری به مردم‌سالاری در ایران را نشان نداده اند. رهبران جنبش سبز همچنان از اسلام سیاسی، همچون حق ویژه‌ای برای مومنین و مقلدین و مفسّرین دین، در فضای عمومی دفاع می‌کنند. اینان هرگز در این مدت بوضوح و مشخص وروشن از یک انتخابات آزاد با حضور همه گرایش‌های سیاسی سخن نگفته‌اند. در بهشت خاکستری، تکثر یعنی سیاه پررنگ و سیاه کم‌رنگ. رهبران جنبش سبز همواره به "امام" به عنوان الگوی سیاست‌ورزی و به قانون اساسی به عنوان میثاق ملی ارجاع می‌دهند. در چنین شرایطی تصور نزدیکتر به واقع از جامعه آرمانی رهبران جنبش سبز و احزاب همسو با آنان، نوعی حکومت اولیگارشیک است که در آن اگرچه خلق خدا آسوده‌تر و آزادتر از وضع فعلی زندگی می‌کند، اما قدرت همچنان میوه ممنوعه‌ای باقی خواهد ماند که می‌بایست در انحصار پاسداران اسلام سیاسی بماند. این خود البته در مقایسه با شکنجه مداوم زیستن تحت لوای حکومت قپه‌به‌دوشان پیشرفت بزرگی است اما میان چنان نظامی و نظامی دموکراتیک، فاصله بسیار است. در این میان، تاکید بر عبارات مبهمی چون قرائت رحمانی از اسلام یا عقلانیت توحیدی، گره‌ای از کار نمی‌گشاید. مگر خاوران، دستآورد همان سیاست‌های رحمان و رحیم خط امامی نبود؟ سخره آنکه در دو سر این خط کذایی، هر دو سیره‍ی امامی نغمه برآورده‌اند که "عشق در مراجعت است"!
این ادعا که در شرایط فعلی امکان برآمدن رهبران دیگری نیست، ادعایی است محتمل، هرچند تنها در شرایط خاص فعلی و برای مدّتی کوتاه. چرا که تاریخ کیمیایی است که آنچه یافت می‌نشود یابد. اما این نظر که چون رهبری دیگری در دسترس نیست لاجرم می‌بایست از رهبران فعلی برای مردم و جهانیان چهره دیگری ساخته شود، چهره‌ای که آنان نه می‌خواهند و نه می‌توانند داشته باشند، نه از منظر سیاسی مطلوب است و نه از دیدگاه اخلاقی موجه.*
رشد اقتصاد جهانی تابع مستقیم سرعت جهانی‌شدن آن است. هر چه این سرعت بالاتر، آن رشد سریع‌تر. سالانه یک میلیون جوان ایرانی وارد بازار کار می‌شوند. بدون جهانی شدن، اقتصاد ایران نه پویایی و نه رشد لازم را برای به کار انداختن ارتش بی‌کاران نخواهد داشت. گذاری چنان سترگ، از فرهنگ انزوا به فرهنگ ارتباطات، از فرهنگ ناب به فرهنگ ترکیب، از فرهنگ توحید به فرهنگ تکثر، از فرهنگ تقلید به فرهنگ ابتکار، از بی‌فرهنگی به فرهنگ، رهبری‌یی می‌طلبد همسو و همآهنگ آن گذار. بخشی از این رهبری لاجرم در سطوح عملیاتی، میدانی و درونی است مانند کمیته اجرایی مقاومت مدنی مردم ایران (کاما). بخش دیگرش، بیرونی. رهبری کنونی با تعدد گیج‌کننده‍ی روشنفکران‌ مواجه است. روشنفکرانی که اغلب یا برآمده از فِرَق مختلف اسلام سیاسی‌اند و یا از چپی که از بیماری مزمن اسلام‌زدگی در رنج بوده و هست. رهبری نوین انقلاب سبز می‌بایست در صفوف خود توازن را میان روشنفکران از یک سو و تکنوکرات‌ها و کارآفرینان از سوی دیگر برقرار سازد**. اگر هرم سنی جمعیت ایران جوان است؛ اگر معضل اصلی خانوار ایرانی، اقتصاد است؛ پس رهبری نوین انقلاب سبز می‌بایست در یک ترکیب سنی موزون با طرح بازسازی اقتصادی ایران در تعاملی سازنده میان سیاست و اقتصاد، میان نسل ٥٧ و نسل سبز، میان روشنفکری و تکنوکراسی قرار گیرد. ایران در قلب منطقه‌ای است که شرق و غرب آن جهانی شده و خود آن نشده است. ایران، با تکثر قومی خود و پانزده مرز خاکی و آبی‌اش، منطقی‌ترین و آماده‌ترین نامزد برای تبدیل شدن به پُل جهانی شدن این منطقه بشمار می‌رود. هر یک از اقوام ایرانی می‌تواند به نوبه‍ی خود، پلی فرهنگی و اقتصادی میان ایران و یکی از همسایگان آن باشد. مدیریت نظام عامل انقلاب سبز می‌بایست این برگ برنده‍ی امروز و فردای ایران را در صفوف خود، هر چه بارزتر، به نمایش بگذارد.


سعید قاسمی‌نژاد، متولد ١٣٦١، و رامین پرهام، متولد ١٣٤٢


*برای نمونه بنگرید به مقاله عباس میلانی در وال استریت جورنال که بیانیه‍ی هجدهم موسوی را دعوت به سکولاریسم راستین می‌خواند. چند روز بعد سایت کلمه در مقاله‌ای بینام، در ادامه تاکیدهای پیاپی موسوی بر دفاع از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و خط امام، تاکید می‌کند که آنچه موسوی از آن دفاع می‌کند اسلام سیاسی است، البته با قرائتی رحمانی. میرحسین موسوی صادق است و صریح می‌گوید که چه می‌خواهد. ارائه تصویری وارونه از آنچه او می‌گوید و می‌خواهد در نهایت او را به ما نزدیکتر نمی‌کند، که ما را از خویشتنمان دورتر می‌سازد.

** نگاه کنید به مصاحبه‍ی کریم سجادپور با تارنمای Council on Foreign Policy
www.cfr.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست