یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۹ تير ۱٣٨۹ -  ۲۰ ژوئيه ۲۰۱۰


 
زبان نامشترک دولت و بخش خصوصی عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است به قلم شهرام شریف که در آن نوشته است: «صبح روز گذشته، وزیر ارتباطات میهمان نشست‌های صبحانه اتاق بازرگانی تهران بود؛ نشستی که بنا به سنت معمول آن با انتقادها و پاسخ‌هایی صریح از هر دو طرف همراه بود؛ اما آنچه اهمیت‌این نشست را افزایش می‌داد، حضور یکی از ساکت‌ترین و کم‌حاشیه‌ترین وزرای دولت دهم در یک جلسه عمومی ‌- در پارلمان بخش خصوصی - و قرار گرفتن در معرض انبوهی از پرسش‌ها و انتظارات‌ این بخش، یک سال پس از نشستن بر صندلی ‌این وزارتخانه بود.نگاهی به عمده نگرانی‌های بخش خصوصی ‏ICT‏ نشان می‌دهد که ‌ایجاد فضای بهتر رقابتی برای مخابرات تازه واگذار شده و ایجاد محدودیت‌هایی برای توسعه ‏ICT‏ در کشور مهم‌ترین دغدغه‌های آنها است. در مقابل اما صحبت‌های وزیر ارتباطات نشان می‌داد که وی بیشتر معتقد به‌ایفای نوعی نقش توسعه زیرساختی و ارتباطی - و کمتر راهبری و تولی‌گری - در ‌این عرصه است.‏ به رغم واگذاری پرسروصدای یکی از پولسازترین شرکت‌های دولتی، وزارت ارتباطات هنوز کلیدی‌ترین بخش‌های تصمیم گیری و تعرفه‌گذاری را به طور مستقیم در اختیار دارد، شریان‌های اصلی ارتباطی و تبادل اطلاعاتی در اختیار‌این وزارتخانه است و مجوزهای فعالان ‌این عرصه عمدتا توسط ‌این وزارتخانه صادر می‌شود. ستون‌های قدرت توسعه‌ای ‏ICT‏ حتی آن‌چنان با بدنه‌ این وزارتخانه به هم تنیده شده و گره خورده که مدیران آن هنوز در مورد ضعف و نقص شرکت‌های واگذار شده مورد پرسش قرار می‌گیرند و پاسخگو هستند و همین زبان انتقاد بخش خصوصی را بلند کرده که درهای ‌این وزارتخانه هنوز به روی بخش خصوصی گشوده نیست.
آنها معتقدند که ‌این وزارتخانه هنوز میان بخش جدا شده از دولت - و واگذار شده - و بخش خصوصی فرق قائل می‌شود و شاید همین حمایت‌های ضمنی و علنی است که طی هفته‌های اخیر حتی به تذکرهای صریح شورای رقابت به این وزارتخانه منجر شده است.به جز‌ این اما ‌این جلسه نمایانگر «زبان غیرمشترکی» بود که بین بخش خصوصی و دولت بر سر توسعه ‏ICT‏ وجود دارد. در‌ این نشست نمایندگان بخش خصوصی تلاش کردند با ذکر آمارهایی از توسعه‌ ‏IT‏ در کشورهای موفقی چون هند، توجه وزیر ارتباطات به مزیت‌های سرمایه‌گذاری در‌این عرصه - به خصوص نرم‌افزار - جلب شود؛ اما پاسخ‌های وزیر عمدتا سمت و سوی پیشرفت‌ها در «توسعه ارتباطاتی» و نه «‌آی. تی» (نرم‌افزار و خدمات نرم‌افزاری) رفت. حتی در مورد نقش شرکت فناوری اطلاعات که‌ این روزها با حکم جدید به سازمان ارتقا یافته نیز جز توسعه و تنظیم روابط در حوزه ‌اینترنت چیز دیگری را نمی‌توان متصور بود.‌ این همان اختلاف عمیقی است که طی ‌این سال‌ها در مورد نقش وزارت ‏ICT‏ وجود داشته است؛ نقشی که عمده وزرای دو دولت قبلی نیز کم و بیش آن را دنبال می‌کردند. در چنین فضایی، صحبت کردن از مثلاً سهم اندک صادرات نرم‌افزار از سبد صادرات غیر‌نفتی در برنامه پنجم توسعه عملاً بی‌نتیجه است؛ چرا که متولی ضمنی نیز خود منتقد به ‌این وضعیت و معتقد به حضور مستقیم دیگر دستگاه‌های موجود است.چنین رویکردی عملاً بخش خصوصی حوزه‌ ‏ICT‏ را با ‌این موضوع مواجه می‌کند که پیش از انتقاد به وضعیت موجود، شاید بهتر باشد اول مشخص شود که به راستی متولی کیست و پاسخگو کجا نشسته است؟»

مصوبه دشمن‌شکن مجلس
یادداشت اول روزنامه تهران امروز مطلبی است با عنوان مصوبه دشمن‌شکن مجلس به قلم حسام‌الدین کاوه که در آن آمده است: «نمایندگان مجلس شورای اسلامی کلیات طرح مقابله با توطئه‌های آمریکا و انگلیس به‌منظور صیانت از دستاوردهای صلح‌آمیز هسته‌ای را تصویب کردند.
در این طرح که شامل چهار ماده و یک تبصره است، دولت موظف شده تا صنعت هسته‌ای کشور را برای مقاصد صلح‌آمیز به استقلال کامل برساند اما شاید مهم‌ترین بخش این مصوبه چهار ماده‌ای، همان ماده چهارم آن باشد که می‌گوید: «دولت باید نسبت به کشورهایی که به بازرسی کشتی‌های ایرانی یا محموله‌های باری کشورمان مبادرت می‌ورزند، عمل مقابله به‌مثل را به هر صورت ممکن انجام دهد.» درباره این مصوبه مجلس می‌توان چنین گفت که نمایندگان ملت تصمیم گرفته‌اند دوشادوش دولت، نیروهای مسلح و از همه مهم‌تر رهبری امت و ملت شریف ایران، راه هرگونه رفتار ناهنجار علیه ایران را مسدود سازند.
واقعیت ایران اسلامی با آنچه که آمریکایی‌ها در افغانستان یا عراق تجربه کرده‌اند، بسیار متفاوت است. نبرد قطعنامه‌ها و تحریم‌ها در صورتی که پاسخی درخور نیابد، به نبردی تمام عیار علیه ایران تبدیل خواهد شد. آمریکا، انگلیس و همپیمانان آنها می‌باید دریافته باشند که هزینه لجاجت‌های خود را افزایش خواهند داد. بدیهی است نظام جمهوری اسلامی و ملت شریف ایران، دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای را «حق مسلم» خود می‌داند و حاضر نیست در برابر چشمپوشی از این حق مسلم، خواری و خفت تحمیل شده از سوی نظام سلطه را تحمل کند.
کاخ سفید و خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت اندک اندک دریافته‌اند که وارد مسیری بی‌بازگشت شده‌اند. واکنش غیورانه مجلس و مصوبه اخیر آن، بیانگر آن است که نمایندگان ملت، خواست ملی و عمومی را به تصویب رسانده‌اند. ‏
واقعیت این است که نظام سلطه و استکبار، سیری‌ناپذیر و بی‌مرز است، این نظام در تجاوز به حدود و حقوق ملت‌ها و دولت‌ها، حد و مرزی برای خود نمی‌شناسد مگر آنکه با مشت کوبنده‌ای روبه‌رو شود که او را مجبور به عقب‌نشینی سازد. مقاومت و ایستادگی ملت ویتنام در جنگ با نیروهای اشغالگر فرانسوی و آمریکایی که بزرگ‌ترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم توصیف شد، نتیجه‌ای جز شکست افسانه ابرقدرتی فرانسه و سپس آمریکا نداشت، همچنان که مقاومت ٣٣ روزه حزب‌الله لبنان، از ارتش شکست‌ناپذیر اسرائیل، مشتی نیروی پراکنده ساخت که دربه‌در به دنبال سنگرهای امن می‌گشتند. اگر آمریکا، انگلیس و همپیمانان آن درصدد زورآزمایی و زورگویی هستند «این گوی و این میدان»، ملت ایران و فرزندان غیورش در سپاه ، ارتش و بسیج نه تنها هیچ هراسی از رویارویی با ارتش سلطه‌جوی آمریکا ندارند بلکه برای فرا رسیدن این لحظه، روز و لحظه شماری نیز می‌کنند.
دشمنان ایران باید بدانند اکنون اگر درصدد بازرسی کشتی‌ها و محموله‌هایی که مقصد آنها ایران است باشند، کشتی‌ها و محموله‌هایشان در گستره و پهنه آب‌های خلیج‌فارس، دریای مکران (عمان) و اقیانوس هند بازرسی خواهد شد.
اگر قرار است منافع ایران از طریق جنگ قطعنامه‌ها و تحریم‌ها آسیب ببیند، هیچ دلیلی وجود ندارد که ایران از مقابله به مثل خودداری ورزد.
نظام سلطه، نظام توزیع نابرابری‌ها و نظام نابرابری در توزیع است. به غوغا و جنجالی که آمریکا و همپالگی‌هایش در پیرامون بهره‌گیری ایران از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای به وجود آورده است بنگرید تا حقانیت این ادعا اثبات شود. توزیع نابرابری‌ها به معنای پیشگیری از بهره‌گیری از فرصت‌ها و امکانات از سوی کشورهای متخاصم یا کشورهای زیرسلطه است - که درباره ایران عنوان کشور متخاصم صادق است - نظام امپریالیسم چیزی جز فقیرتر ساختن جوامع فقیر و ثروت‌اندوزی در جامعه کاپیتالیستی نیست. اینگونه مناسبات در تمامی زمینه‌ها و عرصه‌ها موجب نابرابری در توزیع نیز می‌شود. در واقع توزیع نابرابری‌ها، نابرابری در توزیع را بازتولید می‌کند و نابرابری در توزیع موجب بازتولید توزیع نابرابری‌ها می‌شود.
در مقطعی بسیار حساس و درست در بزنگاه تاریخ، ملت ایران تصمیم گرفته است از چرخه نظام سلطه و استکبار که چیزی جز توزیع نابرابری و نابرابری در توزیع نیست، خارج شود. انقلاب اسلامی البته، تنها پایانی بر نظام طاغوتی و سلطه‌پذیر پیشین بود و سرآغاز یک دوره تازه نوین را نوید می‌داد. گرچه دشمنان، ایران اسلامی را بارها و بارها با توطئه‌ها، دسیسه‌ها و انواع دشمنی‌ها آزمودند، اما به فضل و لطف خداوند متعال و به مدد الطاف خفیه الهی، ملت شریف ایران و نیز نظام جمهوری اسلامی ایران به مرحله‌ای از رشد، ثبات، اقتدار و پویایی رسیده است که بتواند، غول دائما پیش‌رونده سلطه و استکبار را شکست دهد.
رمز پیروزی نیز وحدت کلمه و اتحاد ذیل سایه مستدام ولایت فقیه است و بس. بر آمادگی‌ها باید افزود و بیش از پیش باید آماده رویارویی با توطئه‌های ریز و درشت دشمن بود.
مجلس شورای اسلامی (شیدالله ارکانه الشریف) با مصوبه خود راه را برای مقابله به‌مثل با دشمنان ایران هموار ساخته است. اینک فضا برای رویارویی آماده است. دشمن اگر می‌خواهد یک بار دیگر نظام و ملت اسلامی ایران را بیازماید، حرفی نیست ما آماده‌ایم.»

بازنشستگی‌های غیرطبیعی
روزنامه شرق در صفحه اول خود یادداشتی دارد با عنوان بازنشستگی‌های غیرطبیعی به قلم جعفر توفیقی وزیر اسبق علوم که متن آن در پی آمده است: «در دنیای امروز به ویژه کشورهای پیشرفته، نیروی انسانی مهمترین سرمایه هر کشور محسوب می‌شود. از این‌رو بیشترین تلاش به سمت آموزش نیروی انسانی است چون مهمترین محرک و پیشرفت توسعه کشور نیروی انسانی با دانش و مهارت است؛ در این میان اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها به واسطه سال‌ها تلاش و تجربیات علمی و عملی فراوان از سرمایه‌های مراکز آموزشی محسوب شده و در رأس این امر هستند به واسطه همین امر، مهمترین سیاست کشور و وزارت علوم و تحقیقات باید حفظ اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها به عنوان سرمایه‌های انسانی و علمی باشد تا حداکثر استفاده را از آنها برای پیشبرد اهداف توسعه علمی و ملی کشور داشته باشند.
دانشگاه‌ها باید محیطی باشند که اعضای هیأت علمی به ویژه افراد برجسته و باتجربه بالا را حفظ کنند. در این میان بازنشستگی یک روال عادی مرسوم در دنیا است که یک عضو هیأت علمی به این نتیجه می‌رسد که به خاطر سن یا هر دلیل دیگری اثربخشی و کارایی ندارد و تقاضای بازنشستگی می‌کند؛ اما بازنشستگی یک روال غیرطبیعی هم دارد که ممکن است تحت تأثیر سایر عوامل باشد مثل برخی عوامل سیاسی که باید از این برخورد گزینشی با هیأت علمی پرهیز کرد. گرایش سیاسی و سلایق مختلف نباید بهانه‌ای برای بازنشستگی افرادی شود که می‌توانند کارایی و اثربخشی علمی زیادی در دانشگا‌ه‌ها داشته باشند. برخورد غیرطبیعی با بازنشستگی می‌تواند فضای دانشگا‌ه‌ها را ناامن و هیأت علمی را نسبت به آینده شغلی و کاری‌شان نگران کند و اجازه ندهد آنها بهره‌وری کافی را در حوزه علم داشته باشند و از سویی دانشجویان را سرخورده و ناامید کند. گاهی عنوان می‌شود بازنشستگی اعضای هیأت علمی دانشگا‌ه‌ها به خاطر جذب نیروهای جوان است که این دلیل قانع‌کننده‌ای نیست چون وجود نیروهای جوان در کنار افراد کارکشته
و آب‌دیده بسیار مفید است و اینکه می‌خواهیم با بازنشسته کردن، فضا برای افراد جوان باز کنیم، تدبیر درستی نیست. باید به گونه‌ای عمل کنیم که ضمن جذب نیروهای جوان، آنها در کنار افراد باتجربه قرار گیرند و اعضای باسابقه تجارب خود را در خدمت دانشگاه و دانشجو قرار دهند. موضوع دیگری که مطرح می‌شود این است که دانشگاه‌ها با محدودیت مجوز استخدام مواجه هستند که به نظر بنده این مسأله راه‌حل دارد؛ دولت باید کمک کند مجوز استخدام و منابع مالی در اختیار دانشگا‌ه‌ها قرار دهد تا مجبور نشوند برای جذب یک نیروی جوان، یک نیروی قدیمی را بازنشسته کنند. دقت کنیم بازنشستگی که یک روال طبیعی در دنیا دارد، به یک مسأله غیرطبیعی تبدیل نشود؛ چه از نظر سیاسی و مقابله با دیدگاه‌های مختلف و چه از حیث محدودیت‌های مالی و اداری به هر دلیلی با بازنشستگی برخورد غیرطبیعی نشود به نفع دانشگا‌ه‌ها نبوده و باعث می‌شود که دانشگاه از کارکرد اصلی آموزش، پژوهش و خدمت به جامعه دور شود امروز دانشگاه باید محلی برای طرح آرا و اندیشه‌های مختلف و سلایق گوناگون باشد؛ نباید دانشگاه‌ها را به سمت تک‌صدایی پیش برد و برخورد سیاسی کرد. دانشگاه‌ها محیط‌های بسیار حساسی هستند برای اینکه بتوانند به حداکثر بهره‌وری برسند باید آزادی بیان و آزادی اندیشه در آن باشد اینکه تصور شود دانشگاه باید یکدست باشد و طرفداران یک تفکر در آن باشند آفت بزرگی برای دانشگاه‌ها خواهد بود و آن را از مسیر علمی خود منحرف می‌کند. آنچه دانشگاه را به حداکثر بهره‌وری و بازده علمی می‌رساند، ایجاد یک فضای چندصدایی با آرا و تفکرات مختلف و حضور افراد با دیدگاه‌های گوناگون است؛ در این بستر است که علم توسعه می‌یابد. دانشگا‌ه‌ها را نباید محلی برای برخوردهای سیاسی کرد. ابزار بازنشستگی را که یک جریان طبیعی در دنیا دارد، نباید به منظورهای مختلف استفاده کرد باید در حفظ نیروها دقت کنیم. به ویژه آنکه در سال‌های اخیر توسعه سیاست‌های کمی در دانشگاه‌ها را اعلام کردیم که این به معنای آن است که با پذیرش حجم بالای دانشجویان، باید اعضای هیأت علمی دانشگا‌ه‌ها را حفظ کنیم و ضمن افزایش تعداد آنها، کیفیت علمی را هم افزایش دهیم. قدر هیأت علمی دانشگاه‌ها، به خصوص افراد باتجربه را بدانیم. اجازه دهیم نظام آموزشی علمی کشور و دانشگا‌ه‌ها حداکثر استفاده را از افراد باتجربه داشته باشند و بازنشستگی را محدود کنیم به مواردی که شخص، خود احساس می‌کند بازدهی ندارد و نمی‌تواند منشأ اثر باشد. مادامی‌که دانشگاه احساس می‌کند اعضای هیأت علمی منشأ اثر است و جدا از سلایق سیاسی و در چارچوب منافع ملی و ارزش‌های اسلامی، باید اجازه دهد خدمات خودرا ادامه دهد.»

مصرف انرژی و هدفمندکردن یارانه‌ها
روزنامه آرمان یادداشتی دارد از مجید ناصری‌نژاد عضو کمیسیون انرژی مجلس با عنوان مصرف انرژی و هدفمندکردن یارانه‌ها که متن آن در پی آمده است: «یکی از اهداف هدفمند کردن یارانه‌ها این است که با ارائه قیمت واقعی انرژی، میزان مصرف آن نیز کنترل شده و متعادل شود. کسانی که از دهک‌های پایین جامعه هستند به واسطه یارانه نقدی و مستقیم کمک می‌شوند و دهک‌های بالا نیز مبلغ واقعی انرژی مصرفی را می‌پردازند.مراکز مختلف ارائه‌دهنده آمار در حوزه انرژی چند سالی است که نسبت به بالا رفتن میزان مصرف انرژی در کشور در مقایسه با استانداردهای جهانی هشدار می‌دهند.‏
گزارش‌ها نشان می‌دهد میزان مصرف انرژی در ایران حتی از کشور چین بالاتر است و این امر مایه تاسف و نگرانی است، مسئولان به طور مستمر به مردم هشدار می‌دهند و مقام معظم رهبری نیز با نامگذاری سال ۱٣٨٨ به عنوان سال اصلاح الگوی مصرف بر این امر تاکید کردند.دولت باید تمهیداتی را در دو حوزه مصرف خانگی و صنعتی پیش بینی می‌کرد و یکی از کارهای مد نظر کمیسیون انرژِی این بود که وسایل انرژی بر از جمله بنزین، گاز، برق، گازوئیل و حامل‌های انرژی را باید طوری وارد کنیم که از میانگین مصرف پایینی بـرخوردار باشند.
متأسفانه عمده ماشین‌آلات صنعتی کشور قدیمی است و به صورت سنتی کار کرده و انرژی بالایی را صرف می‌کنند و این در حالی است که در بسیاری از کشورهای جهان استفاده کارخانجات از ماشین آلاتی که انرژی زیادی به کار می‌برند ممنوع شده است.
مجلس شورای اسلامی با تصویب قوانین کارآمد می‌تواند در راستای تعدیل مصرف عمومی اقدام نماید، در ضمن با برگزاری جلسات مختلف با کارشناسان و اخذ نظرات آنها و ارائه این دیدگاه‌ها به وزارتخانه‌های نفت، نیرووسازمان انرژی اتمی، دولت را تا به سمت استفاده از انرژی‌های نو مثل انرژی بادی و خورشیدی حرکت دارد.»

سیاسی شدن مردم و لوازم آن
روزنامه جام جم یادداشت صفحه اول خود را اختصاص به مطلبی داده است با عنوان سیاسی‌شدن مردم و لوازم آن به قلم دکتر علی دارابی که متن آن بشرح زیر است: «رهبر معظم انقلاب اسلامی که در گفتمان‌سازی، فرهنگ‌سازی و اهتمام بر نهادینه کردن آنها حقیقتاً بی‌نظیر است، از «سیاسی‌شدن مردم» سخن گفته‌اند و بر فراگیر شدن آن تأکید نموده‌اند؛ تأکید بایسته‌ای که اگر از سوی برخی احزاب، تشکل‌های سیاسی، سایت‌های خبری، رسانه‌ها، خطبا و نویسندگان با شعار روبه‌رو شود، بزرگترین جفا به ادبیات‌سازی رهبری است.‏
با درک این دغدغه مهم از سوی رهبری و به منظور تبیین برخی از با‌ اهمیت‌‌ترین مولفه‌های سیاسی شدن مردم، به موارد زیر به عنوان مهم‌ترین لوازم آن تأکید می‌شود: ‏
یکم - اعتماد میان مردم و مسئولان: بی‌تردید یکی از مهمترین لوازم سیاسی‌شدن مردم حفظ، افزایش و استمرار اعتماد میان مردم و مسئولان کشور است. اعتماد ملی بزرگ‌ترین سرمایه یک کشور در حوزه مشارکت سیاسی محسوب می‌شود. این اعتماد صرفاً در حوزه انتخابات و رأی‌دهی نیست. اعتماد مردم از سلامت و پاکدستی مسئولان، پاسداری آنان از بیت‌المال، سختکوشی و تلاششان برای اعتلای دین و پیشرفت و آبادانی کشور و نبود جنگ قدرت در میان مقامات، از جمله مهمترین مولفه‌های این اعتماد را در برمی‌گیرد. اگر این اعتماد حاصل شد، مردم با اطمینان خاطر در امور مداخله می‌کنند و به این طریق، به‌گسترش فرهنگ سیاسی کشور کمک می‌شود.‏
دوم- حاکمیت عقلانیت در اداره امور: اگر اداره امور کشور بر پایه عقلانیت و خرد جمعی استوار باشد فردگرایی، استبداد رأی و یکه‌سالاری به حاشیه رانده می‌شود و حضور نخبگان و دلسوزان کشور در اداره امور ملموس می‌گردد. اگر شعارگرایی و عوام گرایی (پوپولیسم) طرد و هزینه اداره کشور به طور دقیق محاسبه شود و عقلانیت و خرد جمعی در کاهش دشمنان و افزایش دوستان نقش‌آفرینی کند، این رویکرد ـ که از بالا به پایین (از رأس هرم حاکمیت به مردم) دنبال می‌شودـ بی‌گمان در سیاسی شدن مردم نقش بسزایی خواهد داشت.‏
سوم- اهمیت یافتن کار جمعی: متأسفانه در فرهنگ سیاسی ما فردگرایی همواره مقدم بر کار جمعی است بر همین اساس است که احزاب و تشکل‌های سیاسی که به مثابه چرخ‌دنده در دموکراسی‌های امروزی هستند و در برقراری ارتباط میان مردم و حاکمیت نقش بایسته‌ای دارند و با تجمیع تقاضاها و فرموله کردن آنها به عنوان یک کاتالیزور عمل می‌کنند، در ادبیات سیاسی دنیا اینقدر ارج و مرتبت دارند. در جامعه ما کار جمعی مورد احترام و تکریم نیست، فرهنگ کار حزبی وجود ندارد، غالباً نگاه به تحزب منفی است و حتی کاندیداهای ریاست جمهوری در سالیان اخیر به رغم آن که عضو رسمی تشکل‌های سیاسی هستند، در شعارهای تبلیغاتی از «مستقل بودن» می‌گویند و این خود بزرگ‌ترین جفا به کار جمعی و گرایش مسئولان عالی‌رتبه اجرایی به نوعی پنهانکاری است که این خود عامل منفی در شکل‌گیری فرهنگ سیاسی در جامعه است.‏
احزاب در نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه جایگاه مهمی دارند و از جمله جفاهای برخی ناواردان به عرصه سیاست آن است که همواره از تزاحم احزاب سیاسی با ولایت‌فقیه سخن می‌گویند که این سخن نادرست و ناروایی است.‏
چهارم - فرهنگ‌سازی: بی‌تردید نقش رسانه‌ها، حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و نخبگان در فرهنگ‌سازی مشارکت سیاسی از اهمیت بی‌بدیل برخوردار است.‏
آیا واقعاً میان سیاست‌بازی و سیاسی‌کاری با سیاسی بودن و سیاست‌ورزی به معنای حرفه‌ای و علمی آن تفاوت معناداری وجود ندارد؟ چرا در جامعه ما به جای سیاست‌ورزی، سیاسی‌کاری غالباً حاکم است؟ چرا نهادهای مولد علم و دانش و به‌طور مشخص دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه در زمینه تولید ادبیات سیاسی مطابق با نیاز انقلاب اسلامی گام برنداشته‌اند؟ نقش قوای سه‌گانه از حیث تهیه و تصویب قوانین مورد نیاز، حمایت‌ها و ضمانت‌های قضایی و حقوقی و بالاخره ضمانت‌های اجرایی کارآمد در این زمینه چیست؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی در این ارتباط چه کارنامه‌ای را رقم زده است؟
اگر می‌خواهیم سیاسی شدن آحاد مردم در جامعه تبدیل به فرهنگ و نهادینه شود، اگر می‌خواهیم شایعات به کنار رود و قول درست جایگزین آن شود، اگر می‌خواهیم هزینه اداره کشور را در سطح بین‌المللی کاهش دهیم و اگر می‌خواهیم آینده‌ای امیدبخش همراه با عدالت و پیشرفت را برای ایران اسلامی رقم بزنیم و بالاخره اگر خواهان تداوم بالنده حضور مردم در همه عرصه‌ها هستیم و اگر می‌خواهیم براساس کلام شهید بزرگوار آیت‌الله دکتر بهشتی (ره) راست قامتان جاودانه تاریخ باشیم، راه آن از سیاسی شدن مردم با رعایت لوازم آن می‌گذرد.»

خرافات ما و خرافات آنان
سرمقاله روزنامه شرق مطلبی است با عنوان خرافات ما و خرافات آنان به قلم عباس عبدی که در آن نوشته است: «اقرار می‌کنم که برای نوشتن یادداشت با معضل مهمی مواجه شده‌ام؛ معضلی که در ۲۰ سال گذشته کمتر وجود داشته. از یک سو موضوعات زیادی ذهن نویسنده را به خود مشغول می‌کند و می‌خواهد برای همه آنها مطلبی بنویسد، به طوری که اگر امکان چنین کاری بود، احتمالاً هر روز می‌توانستم یادداشتی درباره این همه موضوع بنویسم. اما از سوی دیگر یک موضوع همیشگی هم ذهن را آزار می‌دهد؛ که کدام موضوع را دستمایه یادداشت‌نویسی کنم که برای روزنامه مشکلی پیش نیاید. البته تجربه این راقم چنان است که مرا قادر سازد مطالب را به گونه‌ای بنویسم که مشکل‌ساز نباشند. اما از آنجا که این «ساز» اضافه شده به «مشکل»، بیش از حد معمول «ناساز» شده است، لذا آن تجربه هم فعلاً کارایی لازم را ندارد. هما‌نطور که گفتم موضوع زیاد است؛ این روزها از انفجار زاهدان و وضعیت بازار گرفته، تا قضیه تحریم، یارانه‌ها و احتمال عدم اجرای آن،‌ تعطیلی‌های موردی، سالگرد سقوط هواپیمای کاسپین در قزوین و کشته شدن ده‌ها تن از هموطنان ارمنی و مسائلی چون چرایی رشد شاخص فساد، بی‌اعتنایی به مصوبات مجلس و نیز سهم خوشحال‌کننده و افتخارآمیز ما در کمک داوری دو مسابقه جام جهانی و همزمان در اختیار داشتن برنامه‌ای برای مدیریت جهانی و... همه و همه می‌توانند موضوعات یادداشت‌های متعدد باشند. اما همان‌طور که گفته شد ورود به این مقولات خیلی سخت اگر نگویم ناممکن است و لذا پیشاپیش از خوانندگان یا افرادی که بحق انتظار دارند که به موضوعات مهمتری بپردازم، عذر خواسته و به موضوع کم‌اهمیت‌تری می‌پردازم و آن هم موضوع هشت‌پا یا اختاپوس مشهور آلمانی است که پیشگویی‌هایش در هشت مورد درست از آب درآمد و اگر برپایه تئوری احتمال بخواهیم بگوییم، این پیش‌بینی‌ها فقط یک بر روی ۲ به توان ٨ یا یک مورد از ۲۵۶ مورد می‌تواند شانسی و برحسب تصادف درست گفته شود و ظاهراً منطق حکم می‌کند که فکر کنیم به احتمال قوی علت یا دلیلی بر درستی این پیش‌بینی‌ها وجود داشته است. اما در این میان فراموش کرده‌ایم که کل قضیه برای جوامع آن‌طرف آب یک سرگرمی است تا لذت گذران فراغت از تماشای فوتبال را برای آنان بیشتر کند، اما در عین حال ممکن است برای ما نوعی سر کار گذاشتن محسوب شود. چند روز پیش خبرنگاری تماس گرفت تا نظر مرا درباره گرایش به خرافات با ارجاع به توجه عمومی به پیش‌بینی‌های هشت‌پا بپرسد. احتمالاً جا خورد وقتی گفتم هیچ خرافه‌ای در این مورد وجود ندارد و قضیه کاملاً علمی است زیرا براساس منطق آمار احتمال اینکه پیش‌بینی‌های هشت‌پا ناشی از تصادف باشد فقط یک از ۲۵۶ است و چون وقوع چنین احتمالی به صورت تصادفی کم است، لذا منطقاً باید فکر کنیم علتی بر این پیش‌بینی‌ها وجود دارد. حتی اگر ما آن علت را ندانیم، معقولانه‌تر است که به پیش‌بینی‌های آن هشت پا اعتماد کنیم و اگر کسی بخواهد شرط‌بندی کند، آمار و احتمال حکم می‌کند که پیش‌بینی هشت‌پا را ترجیح دهد. اما این کار در نهایت نوعی سرگرمی است. اگر فرض کنیم جای تیم برنده با بازنده عوض شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ عملاً هیچ. نه مردم اسپانیا بدبخت می‌شوند و نه مردم هلند سر به آسمان خواهند ساییدونه دنیا دچار تحولی
می‌شود.
ممکن است قهرمانی یا شکست اسپانیا تأثیری در دعوای داخلی آنجا میان ایالت کاتالونیا و اسپانیا داشته باشد، اما در هر حال این نکته فرعی است و هر اتفاق دیگری هم ممکن است آن را تشدید یا تخفیف کند و لذا شرط‌بندی براساس پیش‌بینی هشت‌پا در موضوعی که تفاوت چندانی در طرف موفق یا ناموفق آن وجود ندارد، فقط سرگرمی و شاید اندکی بالاتر از سرگرمی محسوب شود، همچنان که قمار هم نوعی سرگرمی است؛ سرگرمی‌ای که در برخی مواقع حتی ممکن است یک طرف را به روز سیاه بنشاند، اما موضوعی جدی و اساسی برای جامعه محسوب نمی‌شود. همان مردمی که تا این حد هشت‌پا را در بوق کرده و خود را با آن سرگرم کرده‌اند و گاه قصد خوردنش و گاه قصد تهیه بهترین محیط برای زندگی‌اش را دارند، هنگامی که به پرواز هواپیما و ایمنی مردم‌شان می‌رسند، برای چند هفته کل خطوط هوایی اروپا را به دلیل غبارهای آتشفشان ایسلند قطع و زندگی عادی خود را مختل می‌کنند و حاضر نمی‌شوند زندگی و مرگ مردم خود را به احتمال و شانس وابسته کنند. حتی اگر این احتمال یک از میلیون باشد. و چنین نیست که آنان مثل مردم ما وقتی
هواپیمایشان زمین نشست، کف بزنند یا خداوند را هزار بار شاکر باشند که این بار سالم به زمین رسیده‌اند. آن مردمی که مسابقات به این مهمی را به پیش‌بینی یک هشت‌پا مربوط می‌کنند، هنگامی که پای اقتصاد و برنامه‌ریزی پیش می‌آید، فقط از موجودات دو پا، آن هم با ضریب هوشی بالا استفاده می‌کنند و از انواع و اقسام وسایل و روش‌های علمی سود می‌جویند تا تصمیم منطقی‌تری را بگیرند. آن مردم در موضوعی سرگرم‌کننده مثل فوتبال هم تا وقتی که احتمال خطای پیش‌بینی، یک از ۲۵۶ نباشد، آن را جدی نمی‌گیرند. در حالی که ما در این طرف آب حتی در موضوعات مهم هم روی خطای ۵۰ ـ ۵۰ عمل می‌کنیم و آن را جدی می‌گیریم. البته خطای ۵۰ ـ ۵۰ را هم با تسامح نوشتم، در مواردی خطای ۹ از ۱۰ را هم تجـربه می‌کنیم به امید اینکه همان یک شانس از ۱۰ گزینه احتمالی نصیب ما شود و با این کار خود یک سطل ماست را در کنار استخر به امید داشتن یک استخر دوغ استرلیزه گازدار! هدر می‌دهیم. بنابراین به افرادی که خیلی نگران نفوذ خرافه در اروپا هستند، باید متذکر شد که نگرانی آنها بی‌مورد است، حداقل در شرایط کنونی و با توجه به مصداق موجود این نگرانی موردندارد. بهتر است به خودمان توجه کنیم که این نوع خرافات و حتی بسیار عجیب‌تر از آن در جامعه نفوذ کرده است.»

تروریسم یا نسل‌کشی؟
روزنامه آفتاب یزد در صفحه اول خود یادداشتی دارد با عنوان تروریسم یا نسل‌کشی؟ به قلم حسین شیخ‌الاسلام دبیرکل دبیرخانه حمایت از انتفاضه فلسطین که متن آن بشرح زیر است: «واکنش کشورهای غربی به حوادث زاهدان درست بر طبق وظایفی است که بر عهده آنهاست. در زمان‌های دیگر سکوت آنها در نشان دادن واکنش به حوادث تروریستی تعجب برانگیز است. مقایسه این واکنش‌های سریع کشورهای غربی در برابر انفجارهای زاهدان با نوع برخورد غیر منصفانه آنها در مساله هسته‌ای ایران باعث می‌شود که برخورد دوگانه آنها بیشتر مشهود شود. نکته اینجاست که به نظر نمی‌رسد برخورد آقای اوباما و واکنش کشورهای غربی در برابر حوادث زاهدان در حد خود جنایت باشد. این جنایت یک گروه انتخاب شده را هدف قرار داده است. گروهی که قصد ورود به مسجد شیعیان را داشت.
این مشابه همان جنایتی است که در کاظمین، در کربلا، در حرم امام رضا یا حرم عسکرین انجام شد. این جنایت در واقع یک نوع نسل کشی است. نسل کشی با تروریسم کور تفاوت دارد. گرچه هر دو اقدام از سوی ایران محکوم می‌شود اما در نسل‌کشی یک نسل، یک مذهب، یک عقیده یا یک رنگ خاص هدف قرار می‌گیرد که به مراتب عمق جنایت آن بیشتر و جرم آن بیشتر است. در کنوانسیون‌های بین‌المللی نسل‌کشی تعریف خاصی دارد و حتی تعریف دادگاه بین المللی کیفری از نسل کشی موسع‌تری است. محکومت جنایت زاهدان از سوی کشورهای غربی هنوز نیز به اندازه عمق جنایت نیست. بسیاری از کشورها و مقامات غربی به عنوان تروریسم این جنایات را محکوم می‌کنند در حالی که در این جنایات نسل‌کشی رخ داده و به مراتب عمیق‌تر از تروریسم است. واکنش‌های صورت گرفته بسیار طبیعی است و همگان باید نسبت به این جنایات واکنش نشان دهند. اکثر شخصیت‌های سیاسی غربی که جنایات زاهدان را محکوم کرده‌اند درک دقیقی از عمق جنایت نداشته‌اند و آنها تروریسم را در این جنایت دیده‌اند. جا دارد که به صفت نسل کشی در این دست جنایات نیز توجه شود چراکه این وجه از جنایت به لحاظ حقوقی بار خود را دارد و متأسفانه مورد توجه قرار نگرفته است. در مقایسه با بی‌انصافی‌های گذشته غرب در مقابل ایران، واکنش‌های پی‌درپی مقامات غربی نسبت به انفجارهای زاهدان عجیب به نظر می‌رسد در حالیکه تروریسم و نسل‌کشی بلایی همه‌گیر است و تعجب‌برانگیز بودن این واکنش‌ها نشان از بی‌انصافی طرف‌های غربی در دیگر موارد نسبت به جمهوری اسلامی ایران دارد.»

ریشه‌های یک حادثه
ریشه‌های یک حادثه عنوان یادداشت صفحه اول روزنامه جهان صنعت است به قلم روژیا یکتا که در آن نوشته است: «با شنیدن خبر به شهادت رسیدن تعدادی از هموطنان‌مان در استان سیستان ‌و ‌بلوچستان در اثر حمله انتحاری از سوی تروریست‌ها ناخودآگاه به یاد نقل قولی از وزیر کشور افتادم که دقیقاً یک روز قبل از این حادثه گفته بود این استان کاملاً امنیت دارد.‏
حتی وزیر در نقل قول دیگری پیش از این ابراز کرده بود که استان سیستان‌و‌بلوچستان در تعطیلات نوروز سال جاری نسبت به سال‌های پیش مسافرهای بیشتری را در خود جای داده و اینها همه به خاطر امنیت موجود در این استان است.‏
البته می‌دانیم که تمام این سخنان به دلیل اعدام عبدالمالک ریگی که سرکرده گروهک تروریستی جندالله در این منطقه بود، عنوان شد اما امروز این سوال پیش می‌آید حال که یک ماه از مرگ ریگی گذشته است به چه دلیل مجدداً شاهد داغدار شدن مردم این استان در اثر حملات تروریستی‌ می‌شویم؟
استان سیستان ‌و ‌بلوچستان سال‌هاست محرومیت را به عنوان یکی از صفات ویژه برای خود انتخاب کرده است. از زمانی که محمود احمدی‌نژاد فعالیت‌های خود را با شعار محرومیت‌زدایی آغاز کرد تا به امروز در این استان تفاوت زیادی دیده نمی‌شود به طوری که نماینده زابل در جمع خبرنگاران گفته بود که در این استان گاهی مردم در ۲۴ ساعت فقط دو ساعت آب آشامیدنی دارند، به عبارتی دیگر شعارهایی داده شد که به آنها عمل نشد.
از سوی دیگر شکی وجود ندارد که کشورهایی نظیر آمریکا از نا‌امن نشان دادن ایران بهره‌برداری می‌کنند اما هر چه فکر کردم به نتیجه‌ای در این باره که به چه دلیل یک فرد در سن نوجوانی یا اوایل جوانی می‌تواند به خاطر وعده‌های کم اهمیت به راحتی دست به کشتن مردم بزند، نرسیدم.‏
علاوه بر این دستگاه دیپلماسی کشور هم در این مورد ضعیف عمل کرده زیرا از دیپلماسی حسن همجواری کشورهای افغانستان و پاکستان به خوبی بهره گرفته نشده است.
گذشته از این همان‌طور که نماینده مستعفی زابل هم دیروز در حاشیه مجلس اعلام کرد این حملات قابل پیش‌بینی بود و کدهایی داشت که از سوی نمایندگان مجلس اعلام شده بود بنابراین جا دارد تا رئیس‌جمهور علاوه بر وزارت امور خارجه، عملکرد وزارت کشور را هم مورد بازبینی مجدد قرار دهد.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست