علی مهین ترابی آزاد شد
محمد مصطفایی
•
او زندگی اش را مدیون افراد بسیاری است. مدیون دختر خبرنگاری است که چهارسال گذشته موضوع علی مهین ترابی را در مترو به من تعریف کرد. مدیون مادر و پدرش است، مدیون فعالان حقوق اجتماعی، هنرمندان، خبرنگاران، روزنامه نگاران خویشاوندان خود و کسانی که برایش دعا کردند. علی مهین ترابی لازم است تا قدر زنده ماندن خود را بداند و دین خود را برای کسانی که برایش تلاش کرده اند با کردار و اعمال و رفتار نیک ادا کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣۰ تير ۱٣٨۹ -
۲۱ ژوئيه ۲۰۱۰
علی مهین ترابی پس از هفت سال و هفت ماه و یازده روز حبس، آزاد شد و خانواده خود را در آغوش گرفت . علی امروز آسمان آبی شهر را می بیند و در خیابانهای شهر آزادانه قدم می زند. او امروز نفس می کشد. امروز روز علی مهین ترابی است نوجوانی که سالها طناب دار بر زندگی اش سایه افکنده بود و بهترین لحظات زندگی او را تحت اسارت خود در آورده بود. علی مادر و پدر و خواهرانش را به آغوش خواهد کشید.
او زندگی اش را مدیون افراد بسیاری است. مدیون دختر خبرنگاری است که چهارسال گذشته موضوع علی مهین ترابی را در مترو به من تعریف کرد. او می گفت علی مهین ترابی هیچ کس را ندارد و نیاز به کمک دارد. علی زندگی اش را مدیون مادر و پدرش است مادر و پدری که لحظه به لحظه به دنبال آزادی فرزندشان بودند. او مدیون است مدیون فعالان حقوق اجتماعی، هنرمندان، خبرنگاران، روزنامه نگاران خویشاوندان خود و کسانی که برایش دعا کردند. علی مهین ترابی لازم است تا قدر زنده ماندن خود را بداند و دین خود را برای کسانی که برایش تلاش کرده اند با کردار و اعمال و رفتار نیک ادا کند.
چهار سال پیش، هنگامی که از ایستگاه متروی ترمینال جنوب به سمت ایستگاه امام خمینی (ره ) می رفتم. جوان خبرنگاری مرا دید و به سمتم آمد و موضوع درگیری علی مهین ترابی و اینکه حکم قصاصش تایید شده است را به من گفت. نام علی را در کاغذی نوشت و به من داد فکر می کنم خبرنگار روزنامه جام جم بود که در جلسه رسیدگی به دادگاه علی مهین ترابی شرکت کرده بود. بعد از این اتفاق به زندان رجایی شهر رفتم و علی مهین ترابی را دیدم. وکالت او را پذیرفتم و ..... حال علی مهین ترابی آزاد شد.
شاید بی ربط باشد ولی ناخودآگاه آزادی علی مهین ترابی مرا به یاد مرگ بهنود شجاعی انداخت. ای کاش امروز بهنود شجاعی هم در کنار علی آزاد می شد. ای کاش هیچوقت وکالت بهنود شجاعی را نمی گرفتم تا مرگ او را با چشمان خود ببینم. ای کاش نمی دیدم که هزاران نفر در پشت میله های نامرد زندان منتظر شنیدین خبر نجات بهنود هستند و خبر مرگ و به دار آویختن بهنود را می بایست به خانواده اش بدهم. بهنود شجاعی حیف شد او هم نوجوانی بود همچون علی مهین ترابی. علی مهین ترابی پس از آزادی مادرش را در این دیار فانی به آغوش کشید ولی بهنود پس از به دار آویختنش مادر را در دنیای جاویدان به آغوش کشید. بهنود آسمان آبی شهر را ندید او طناب آبی را لمس کرد و همان طناب نامرد جانش را گرفت. مرگ بهنود شجاعی چنان دردآور بود که هرگز نمی توان جایگزینی برای آرامش یافت. فقط بهنود شجاعی نبود که مرگش مرا عذاب داد. همه کسانی که نباید اعدام می شدند وشدند. دل آرام دارابی دختر نقاشی که گناهش زنده ماندن بود. دختری که با دست های نحیف و رنج دیده اش پیرمرد هنرمندی را که ویالون می زد به تصویر می کشد و به من هدیه می دهد. بی گناهی از نقاشی این دختر جوان که آرزوی زنده ماندن داشت هویدا بود. دل آرام ساعت هفت صبح جمعه روزی به دار آویخته شد. محمد رضا حجازی پسر اصفهانی که گناهش نادانی و بی عقلی بود در اصفهان به دار آویخته می شود بهنام زارع که هنوز هم صدایش در گوشم است صدای داد و مظلومیتش را هرگز نمی توانم فراموش کنم. او هم در زندان عادل آباد شیراز به دار آویخته شد.
طناب دار جان نوجوانان و جوانان زیادی را گرفت و بی رحمانه گلویشان را فشرد و فشرد و فشرد تا عزیزانی که به ایران تعلق دارند را بگیرد. ولی این طناب بی رحم نتوانست گلوی علی مهین ترابی را بفشارد و جانش را بگیرد. در این معرکه حق پیروز شد و علی مهین ترابی آزادش .
علی مهین ترابی آزاد شد و من از این آزادی خوشحالم.
به همه این آزادی را تبریک می گویم.
www.modafe.com
محمد مصطفایی
|