پیرامون متن آقای همن سیدی
در تبرئه تدریجی آقای مهندس موسوی!
نامی شاکری
•
جای نومیدی نیست و نه جای اینگونه خطاب و عتاب! بشارتتان می دهم به شادابی، هوش و ذکاوت نسل جوانی که در آن روزهای نومیدی رفتن خاتمی، موسوی را در میان همان معدود مدعیان آزادی و عدالت دریافت و به او اعتماد کرد و با او راه افتاد... این ها، حالا هم راه را دریافته اند و هم مقصد را و هم این حقیقت شیرین را که "پیمودن" کم لذت تر از رسیدن نیست . آن جا که راه و مقصد یکی ست: آزادی!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲ مرداد ۱٣٨۹ -
۲۴ ژوئيه ۲۰۱۰
خانم طبری عزیز!
متن آقای همن سیدی، متنی درخور "گفت و گو" ست. من آنرا متنی واقع بینانه، منصفانه و باوقار یافتم. در مخاطبینی از هر دست که موفق به انتشار آن متن در میانشان شدم نیز، این داوری را دیدم. بی آنکه هیچیک آقای همن سیدی را بشناسیم. خوشحال باید بود از رواج این انصاف در اهالی جنبش سبز در هر کجای جهان! حالا هر روز بیشتر امیدوار و خوشبین می شوم که در فصل بعد پیروزی، پیروز هر که باشد، این خوشبختی را خواهد داشت که در کوران نقد و گفت و گویی مستمر، با چشم و گوشی باز، پیروزی اش را جشن بگیرد. خواه آقای مهندس موسوی یا همین خانم طبری عزیز! اما آن پیروزی هنوز در دور دست است... چه خوب که در دور دست است!
خانم طبری عزیز!
این "سبزهای موسوی"، "موسوی چی ها"... یا هر عنوان و لقب سبک دیگری که بهشان نسبت بدهید در یک سال اخیر به اندازه یک تاریخ، تاریخ ایران را تکان داده اند و همینقدر هم از تاریخ آموخته و آموزانده اند... همان تاریخ که اصلا هم "بی صاحب" نیست، اگر که ما چند صباح جوانی و میانسالی مان را معادل تاریخ ندانیم! گاه به شوخی و گاه به اغراق در این یک ساله به دوستان گفته ام که مهندس موسوی، اگر اهل جایی مثل لهستان یا چک بود چقدر حلوا حلوایش می کردیم ما... "لخ والسا... واتسلاو هاول... اما اینجا... بس که... "از جام می مستم... دشمن می پرستم... تا هستم..." (شد خزان / بدیع زاده).
حالا این متن شما در نکوهش آقای همن سیدی و مهندس موسوی و همراهانش، وامیداردم تا که بگویم خدا را شکر که مهندس موسوی رئیس جمهور نشد... خدا را شکرکه ج اا. سرنگون نشده! با اینهه سوء تفاهم، کمال گرایی و رمانتیزم در بین مان، بار دیگر با هم و با رقبا و با دشمنان چه می کردیم ما؟
خانم طبری عزیز!
می نویسید که "...از اصلاح طلب ها چیزهای زیادی آموخته ایم..." به جای آنهمه چیزهای نابجا که در همین متن به اصلاح طلبان نسبت داده اید کاش "تغییر پذیری" را از آنها آموخته بودیم. از شما می پرسم در تاریخ سی سال گذشته، "دگر اندیشان"، بیشتر تغییر کرده اند یا "آنها"؟ "براندازان" بیشتر تغییر کرده اند یا آنها؟ "تروریست ها و ضدانقلابی ها" بیشتر تغییر کرده اند یا آنها؟ آنهایی که بر اریکه قدرت و جادوی آن می توانستند همان باشند که دوستان دیروزشان! من شخصا آدم هایی مثل آقای خاتمی و مهندس موسوی را که درعین پایبندی به "اصول" شان، مفاهیم دمکراتیک را دریافته اند، ترویج می کنند و از آرمان های انقلابی "امام خمینی" شان دفاع می کنند، به "چپ" هایی که هماوا با مک کارتی و گوبلز، "رفیق استالین" سابق را به خوشایند اربابان گفتمان لیبرال، جنایتکار و آدمکش می خوانند و از او تبری می جویند ترجیح می دهم.(این متن را در روزی می نویسم که اتفاقا مهندس موسوی گریزی زده است به توتالیتریزم دوران شوروی، استالین و رویکرد آنها به علوم انسانی! متن و لحن نجیبانه او را مقایسه کنید با متن و لحن "چپ" مقهور سال های اخیر در ایران و جهان!)
می نویسید: ...آقای سیدی عزیز در مقاله شان، کلا روایت جنگ را تقلیل داده به موسوی و رفیق دوست و رضایی و رفسنجانی. هی وزنه از کفه این یکی بر می دارد و در کفه آن یکی می گذارد تا هر جور شده چهره موسوی را مبرا کند از مسئولیت هایش در مقام نخست وزیر و هیچ هم یادش نمی آید که این وزنه اصلا از بن کارش خراب تر از این حرف هاست..." و غافل می شوید از این که متن آقای همن سیدی اصلا در پی روایت جنگ نیست! جنگی که روایت آن به قول درست شما قابل تقلیل به موسوی و رفیق دوست و رضایی نیست. آقای سیدی فقط می نویسد: "از یک سال پیش تاکنون با ایستادگی که مهندس موسوی بر سر خواسته هایش از خود نشان داد و مهمتر از ان، با تعمیق و توسعه خواستهها، مرتب از شمار منتقدان سختگیر خود در میان اپوزسیون کاسته است.افکار عمومی نیز نشان داده است که متاثر ازاین ایستادگی، شعار "رای من کجاست" به خواسته "حق من کجاست" تغییر کرده و اکنون، هم رهبران جنبش سبز و هم حامیان اقشار جامعه که قبلا در خارج از حلقه تنگ سبزها قرار داشتند، روز به روز صریحتر و شفافتر درکنار هم، علیه دولت کودتا مقاومت میکنند..." دقت نمی کنید که متن بر چند نکته تاکید می کند: 1) کاهش منتقدان سختگیر مهندس موسوی در میان اوپوزیسیون و 2) اعتلای مطالبه اصلی جنبش از "رای من کجاست " تا "حق من کجاست" نزد افکار عمومی و 3) "ایستادگی مهندس موسوی بر خواسته هایش" به استناد واقعیت های عینی (ازجمله اطلاعات و مواضع اخیر دو تن از فرماندهان سابق جنگ) همین! نه مهندس موسوی عنصری "ضد جنگ" در میان هیئت حاکمه آنروز ایران بوده و نه متن آقای سیدی چنین چهره ای از او می نگارد! متن فقط می خواهد بگوید که "... خوب واقعیتی است که میرحسین میبایست به فکر نان مردم باشد تا فتح بغداد، بغداد را فتح میکردند که چی؟ تازه این بار میبایست به فکر نان مردم عراق هم باشد! اقای رفیقدوست بسیار طلبکارانه مردمی را که غم نان داشتند و از رویاهای جنگی او حمایت نمیکردند به باد انتقاد میگیرد..." و از این "سوءتفاهم" ها در متنی به این روشنی، چه زیاد!
خانم طبری عزیز!
می نویسید "...آیا واقعا قرار است همینطور به بت ساختن از این آدم ادامه بدهیم؟ قرار است کلا فراموش کنیم این آدم کی بوده؟ کجا بوده؟ چه نقشی در صحنه سیاست ایران داشته؟ برای من تبدیل به سوالی بی جواب شده است که چرا ما برای تطهیر موسوی تحلیل هایمان را تا سطح کودکانه ای پائین می آوریم. به انسان بودنمان پشت می کنیم و چشمهایمان را به روی تاریخ و تمام خون های ریخته شده در دوران موسوی می بندیم. توی همه جا جلادها محاکمه می شوند. توی سرزمین من نه... بهشان مدال می دهیم. ازشان قدردانی میکنیم و هر کس مخالفت کرد دهانش را می بندیم تا بازی کودکانه مان را خراب نکند. تا چشمهایمان را باز نکند که ببینیم کجا ایستاده ایم و با آرمانهایمان چه کرده ایم..."
می پرسم چه کسی دارد ازموسوی "بت" می سازد؟ شما و امثال شما که اینهمه "شر" به او نسبت می دهید تا با ویران کردنش، بزرگ جلوه کنید، یا خودش که خود را چیزی بیش از یک "همراه" در راه سبز امید نمی شمارد؟ شما که از "دوران موسوی" سخن می گویید تا فراموش کنید و فراموش کنیم که آن دوران نه "دوران موسوی" که "دوران جنگ و ترور" بوده با آنهمه تلخی و مصیبت. "دوران جا به جایی قدرت" میان نیروهای ترقیخواه، انقلابی، محافظه کار، واپسگرا و ضدانقلابی... و در میان آنهمه "قوای متخالف و متخاصم"، مهندس موسوی فقط یکی ازهمان آرمان گراهای انقلابی بود که در میان آنهمه رانت و فساد که جنگ ها می زایند به درستی و امانت، در کنار مردم ماند! "ضد جنگ" فقط آن نیست که پلاکارد به دست در کمپین ها عرق می ریزد و خون دل می خورد! احتمالا آن هم هست که درست وسط معرکه، از فرمانده سپاه می خواهد کامیون های سپاه را برای حمل گندم از بندرعباس به سیلوها اعزام کند! "...اواسط جنگ اقای موسوی از من خواست کامیونهای سپاه را برای حمل گندم از بندرعباس به سیلوها اعزام کنم تا نان مردم داده شود، در واقع خیلی از وزرا هم روحیه جنگ نداشتند و مملکت هم امکانات آنچنانی نداشت، یکی از دلایل عدم وجود این روحیه در دولت آن وقت این بود که آنها واقعا می خواستند مملکت را اداره کنند" تاسف بار است که در این روزها، روزهای ارجمندی گفت و گو، عدم خشونت، مدارا و عدالت به آدمی همچو مهندس موسوی، صفت "جلاد" می دهیم تا از "تمام خون های ریخته شده در دوران موسوی" نقابی برای توجیه خویش بسازیم! راستی هنوز "خون" های ریخته، معیار درستی و حقیقت و حقانیت نزد ماست؟
خانم طبری عزیز!
می نویسید: ...جالب است و دردناک هر کجا دهنت را که باز می کنی تا بگویی چپ هستی، باید جواب جنایت های استالین را بدهی. مهم نیست کجای دنیایی. به چی باور داری... دوستان طرفدار موسوی قبل از اینکه اجازه بدهند نظرت را بگویی یکبار به خاطر جنایات استالین (که هیچکدام نخوانده اند و از روی مقاله های همدیگر اطلاعاتش را کپی می کنند)، محاکمه ات می کنند. انوقت همین دوستان سبز موسوی پرست یکبار هم از این آدم نخواسته اند توضیح بدهد چطور وقتی در مقام نخست وزیری بوده آنهمه آدم کشته شده اند و او سکوت کرده..."
اگر در مخمصه ای گیر کرده اید که در انتقاد از سبزها و مهندس موسوی (بخوان راهیان راه سبز امید) باید جوابگوی شاهکارهای "رفیق استالین" باشید بدا به حالتان! راستش اینجا از این خبرها نیست. واقعا نیست. اگر هم بود، "راست و حسینی" جواب ساده و صریحی می داشتیم: دست آن یکی که از دنیا کوتاه هست و نمی شود یقه اش را گرفت و به خاطر آن "جنایات" بازخواستش کرد؟ راه در رو را هم به رویش بست که تو یگانه رهبر نه تنها میلیون ها مردم درون شوروی که دوست و رفیق مردمانی در بیرون شوروی نیز می نمودی، چرا از آنهمه قدرت سوءاستفاده کردی؟ اما با مهندس موسوی چه کنیم که نه رهبر یگانه آن سال های نظام حاکم ایران بوده و نه رهبر یگانه این روزهای جنبش مردم ایران؟ تازه عمر این یکی به دنیا است و اهل گفت و گو و توضیح و مدارا و همدلی و همراهی با مردم که "... احساس من نسبت به آینده این است که حرکتی که آغاز شده برگشت ناپذیر است، ما هیچ وقت به یک سال گذشته بر نخواهیم گشت. این تغییر ایده ها را باید به غنیمت شمرد. من به آینده بسیار امیدوارم، باید به مردم صبر و امید را منتقل کرد... این جنبش چیزی برای خود نمی خواهد. آزادی و بهروزی و سعادت و پیشرفت مردم را می خواهد و قطعا به آن دست خواهد یافت..." (مهندس موسوی در دیدار با فعالان جبهه مشارکت).
در پایان هم، نومید و بی قرار حکم می رانید که "... سبزهای موسوی، اگر می خواهند درون جنبش آزادی خواهی مردم ایران قرار بگیرند باید از نقد موسوی بگذرند... باید یکبار برای همیشه بپذیرند که موسوی برای تبدیل شدن به رهبریک جنبش دموکراتیک، نخست باید مسئولیت تمامی اعمالش را بپذیرد و بابتشان به ملت خیانت دیده ایران توضیح بدهد. موسوی چی ها باید یاد بگیرند دست از نیاز به ناجی سبز بی خدشه بردارند..."
خانم طبری عزیز!
جای نومیدی نیست و نه جای اینگونه خطاب و عتاب! بشارتتان می دهم به شادابی، هوش و ذکاوت نسل جوانی که در آن روزهای نومیدی رفتن خاتمی، موسوی را در میان همان معدود مدعیان آزادی و عدالت دریافت و به او اعتماد کرد و با او راه افتاد... این ها، حالا هم راه را دریافته اند و هم مقصد را و هم این حقیقت شیرین را که "پیمودن" کم لذت تر از رسیدن نیست . آن جا که راه و مقصد یکی ست: آزادی!
آنها در جنبش آزادی خواهی مردم ایران قراردارند و چه جانانه هم بی اذن این و آن! موسوی پرست هم نیستند. با نقد موسوی در راه سبز امید همراهند با تحمل چه مرارت ها! شهادت می دهم به:
عصر 30 خرداد 88، یکی از بازداشتگاه های سپاه:
"...همه تون گه خوردین... مگه آقا نگفت نیایین توخیابون... مگه آقا نگفت تقلب بی تقلب... مگه آقا نگفت آدم شین و اغتشاش نکنین... گه خوردین اومدین تو خیابون... حالا اینو دسته جمعی بگین... حالا دسته جمعی... سرا پایین... بگو... گه خوردم... بگو...غلط کردم... سر تو بنداز پایین... بگو...گه خوردم... غلط کردم... بگو.... مرگ بر موسوی... بگو... مرگ بر کروبی... بگو... مادر من خرابه... بگو... خواهر من خرابه... آزادی می خواین... ای به چشم... آزادی می خوایین بی ناموسا... که خواهر و مادرتونو حراج کنین... که زنتونو حراج کنین... این موسوی زن جنده که عددی نیست... ما گنده نر از اوناشونو کردیم تو گه و در آوردیم... بگو... مادر من خرابه.. بگو.... خواهر من خرابه... حسن... عباس... یه گاز بنداز این تو ببینم... تا از نماز می گردم... فرستاده باشیشون به درک این مادرقحبه ها رو..."
نامی شاکری – تهران – 2/5/89
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
|