•
موضوع "تراختور" و آمیختگی آن با نماد "آذربایجان"، ایجاب می کند که روشنفکران آزادی خواه و میهن دوست، پا به عرصه بگذارند و با کار توضیحی و ترویجی به روشنگری بپردازند و مجال فرصت سوزی را از طرفین "فتنه" بگیرند. "گفت و گو" با آن دانش آموز، کارگر، دانشجو، سرباز، کاسب و کارمند شهری و روستایی، چندان دشوار نیست و فقط کمی حوصله و احساس مسئولیت می طلبد. اگر امروز این حوصله و مسئولیت را از یاد ببریم، فردا باید در غم فرزندان دربند یا از دست رفته، ماتم سرایی کنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۰ مرداد ۱٣٨۹ -
۱ اوت ۲۰۱۰
اتفاقات متن و حاشیه بازی اخیر تراکتورسازی و پیروزی تهران، زنگ خطر را بار دیگر به صدا در آورد. به نظرم حتی همین حالا برای شنیدن این زنگ خطر کمی دیر شده و موضوع از چارچوب رقابت ورزشی خارج شده و ابعادی امنیتی یافته است. حل این مشکل قطعا راهکار انضباطی و امنیتی ندارد. محرومیت، جریمه و حتی در اقدام آخر، انحلال تیم تراکتورسازی، مساله را از زمین فوتبال پاک کرده و احتمالا آنرا به شکل یک بحران حادتر به جایی دیگر از جامعه منتقل خواهد کرد. احساسات "جریحه دار" شده هواداران "تراختور" قابل درک است و نیازمند التیام و تسکین. اما نه فقط التیام و تسکین! دوستان را دعوت می کنم به تامل در این نکات:
۱) "تراختور" بیش از یک تیم فوتبال در میان ۱٨ تیم لیگ برتر به یک "نماد"، تبدیل شده است! نماد "آذربایجان"! و برد و باخت آن به "چیز"ی دیگر ترجمه می شود. آن "چیز" دیگر را بسیاری از هواداران "تراختور" نه درک می کنند و نه احتمالا قبول دارند. جریان سیاسی معینی به دنبال اهداف معینی در پس آن "چیز" دیگر است و آنرا سازمان می دهد.
۲) این ادعا که "تراختور" پر طرفدارترین تیم ایران است به نظرمن ادعای گزافی نیست. وقتی تیم "تراختور"، هویت "آذربایجان" را نمایندگی می کند، پشت سر هر هوادار "تراختور" که راه به استادیوم پیدا می کند، خانواده و فامیل بزرگ یا کوچکی در سراسر آذربایجان و ایران حامی است. در مورد پرسپولیس و استقلال و تیم های دیگر چنین نیست. کم و نادر است اهل و عیالی که همراه عضو پرسپولیسی یا استقلالی خانواده، برای تیم محبوب هورا بکشد و بسیار است خانواده ای که عضوی ازآن پرسپولیسی، عضو دیگرش استقلالی و اعضای دیگرش ضدفوتبالی یا غیرفوتبالی است.
٣) هواداران "تراختور" (بخوان دوستداران آذربایجان) با عشق به استادیوم می آیند، غافل از آنکه فوتبال "حرفه ای " ایران (به قول ناصر حجازی بزرگ)، فوتبال پاکی نیست. مثل هر "بیزنس" دیگر در این کشور که آمیخته به پول نفت و روابط بوروکراتیک است. به چنین "بیزنسی" با عشق نمی توان برخورد کرد. با چنین عشقی است که یک "باخت" به یک فاجعه ملی ترجمه می شود.
۴) مشتری اصلی "بیزنس" فوتبال در کشور ما نسل جوان است. گروه اجتماعی بزرگی، متشکل از اقشار و طبقات مختلف که در استادیوم به "وحدت" می رسد و نیرویی غول آسا می یابد. اجزای این گروه اجتماعی بزرگ اعم از دانش آموز، کارگر، دانشجو، سرباز، کاسب و کارمند شهری و روستایی که در هیچ جا، فرصت اعتراض و فریاد ندارد، از سکوهای استادیوم به عنوان فرصتی برای اعتراض و رفع "دق دلی" بهره می جوید. مهار این "توده"، مستلزم دانش، تجربه، صبر و حوصله ای است که به نظر نمی رسد نیروهای انتظامی و امنیتی ما در استادیوم ها، حائز آن باشند.
۵) در مقیاسی بزرگتر، علیرغم تمام قربان صدقه هایی که به خودمان می رویم و ایران و ایرانی را کانون کائنات می شماریم، ما مردمی کم تربیتیم! به تعارفات هنگام ورود و خروج به چلوکبابی نگاه نکنید؛ همین تربیت رانندگی و تربیت فوتبالی مان را ببینید. یاوه گویی های برآمده از سکوی پرسپولیسی ها به هموطنان آذربایجانی شان را هم چندان جدی نگیرید! مگر از آن سکوها خطاب بر سرمربی تیم ملی و دیگر افتخارات ملی مان، کم یاوه گویی شده است؟ ما به غلط و بر اساس آن آموزه "هنر نزد ایرانیان است و بس" همواره و به هر قیمتی خود را لایق "پیروزی" می دانیم و شکست را که در حقیقت "پیروزی" طرف مقابل ماست بر نمی تابیم. فقط هم در حوزه ورزش و فوتبال چنین نیسیتم. در تمام قلمروهای زندگی که محتمل رقابت، برندگی و بازندگی ست، چنینیم و نیازمند تربیت و تمرین و ممارست نفسانی!
۶) به دلایل بسیار، "فوتبال" کمتر موضوع مورد علاقه و توجه روشنفکران و نخبگان ما بوده است. یکی از دلایل رواج "لمپنیزم" (لات و لات بازی) در این عرصه، احتمالا همین دوری روشنفکران و نخبگان از این عرصه است. موضوع "تراختور" و آمیختگی آن با نماد "آذربایجان"، ایجاب می کند که روشنفکران آزادی خواه و میهن دوست، پا به عرصه بگذارند و با کار توضیحی و ترویجی به روشنگری بپردازند و مجال فرصت سوزی را از طرفین "فتنه" بگیرند. "گفت و گو" با آن دانش آموز، کارگر، دانشجو، سرباز، کاسب و کارمند شهری و روستایی، چندان دشوار نیست و فقط کمی حوصله و احساس مسئولیت می طلبد. اگر امروز این حوصله و مسئولیت را از یاد ببریم، فردا باید در غم فرزندان دربند یا از دست رفته، ماتم سرایی کنیم.
نامی شاکری ۹/۵/٨۹ - تهران
|