گفتوگویی با بهرام فرهودی
مولینِ خیاط و شش داستانِ دیگر
ویراستار: ناصر زراعتی
ماهرخ راد
•
مولینِ خیاط و شش داستانِ دیگر (مجموعهی هفت داستانِ کوتاه) نوشته ی تورگنی لیندگرِن نویسنده ی معاصرِ سوئدی را بهرام فرهودی از زبانِ اصلی به فارسی ترجمه کرده که بهتازگی از سویِ نشرِ سالی، در ایران منتشر شده است.
انتشارِ این کتاب بهانهای شد برای گفتوگویی با مترجم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۱ مرداد ۱٣٨۹ -
۲ اوت ۲۰۱۰
«حقیقت حاصلجمعِ تعدادی کلمه است.»
مولین خیاط
ـ این اولین کتابی است که از این نویسندهی سوئدی به فارسی ترجمه و چاپ میشود. لطفاً کمی در موردِ او و آثارش بگویید.
بهرام فرهودی: تورگنی لیندگرِن (Torgny Lindgren) متولدِ ۱۹٣٨ از سرشناسترین نویسندگانِ معاصرِ سوئد است که با انتشارِ مجموعهای از شعرهایش در سالِ ۱۹۶۵، فعالیّتِ ادبی خود را آغاز کرد. کارنامهی ادبی او شاملِ رُمان، داستانِ کوتاه، شعر و نمایشنامه است. آثارش به بیش از سی زبان ترجمه شده و در عرصههایِ ملّی و جهانی، جایزههایِ متعددی دریافت کرده است از جُمله جایزهی Prix Femina در فرانسه. براساسِ آثار او تاکنون دو فیلم ساخته شده است. تورگنی لیندگرن از سالِ ۱۹۹۱ عضوِ «فرهنگستانِ زبان و ادبِ سوئد» است که برندگانِ جایزهی ادبیِ نوبل را تعیین میکند.
ـ چه شد که رفتید سراغِ ترجمهی داستانهایِ کوتاه این نویسنده؟
ـ سابقهی آشناییِ من با آثارِ لیندگرن به سال ۱۹۹۰ میلادی برمیگردد. مجموعهداستانِ زیباییِ مِراب (Merabs skönhet) را که سالِ ۱۹٨٣ منتشر شده بود، خواندم و گرفتار شدم. نثرِ غنی و موجزِ او و نیز مفاهیمِ عمیق و لایهلایهی داستانهایش مرا شیفته کرد. آثارِ تورگنی را میتوان بارها و بارها خواند. با چند بار خواندنِ نوشتههایِ او، بر شیفتگیام افزوده میشد و هرچه بیشتر درگیر و گرفتارِ متن میشدم. تا اینکه عاقبت احساس کردم برایِ رهایی از این «گرفتاری»، راهی ندارم جُز از آنِ خود کردنِ این متنها. امیدوار بودم با دست و پنجه نرم کردن با متنهایِ او و ریختنِ آنها در قالبِ زبانِ فارسی بتوانم خود را برهانم... زهی خیال باطل! اینگونه است که با آثارِ این نویسنده اُلفتِ بسیار دارم و مانندِ سایرِ دوستدارانش، همیشه منتظرِ انتشارِ کارهایِ جدیدِ او هستم.
ـ دلیلِ انتخابِ این داستانها از میانِ دیگر داستانهایِ کوتاهِ این نویسنده چه بوده است؟
ـ لیندگرن در آثارش، با دقّت و وَسواسِ فراوان، دنیایی آفریده که نمونهای است از منطقهی وِستِربوتن در شمالِ سوئد. او در این دنیا، انسانهایی را سُکنا داده و آنها را با پُرسشهایِ همیشگیِ بشر درگیر کرده است. شخصیّتها و مکانها در داستانهایش تکرار میشوند و اینگونه است که خواننده با درکِ اشارهها و نشانههایِ مُستتر در داستانها (که کم هم نیستند)، اندکاندک با دنیایِ او آشنا میشود. کوشیدهام داستانهایِ منتخبِ این مجموعه (مولینِ خیاط) طوری باشند که بتوانند مینیاتوری از این دنیا را به خوانندهی فارسیزبان عرضه کنند.
ـ آیا قصد دارید کار یا کارهایِ دیگرِ این نویسنده را هم به فارسی برگردانید؟
ـ فعلاً کتابِ دیگری از لیندگرن در دستِ ترجمه دارم بهنامِ پُلسا که نامِ خوراکی ویژهی در شمالِ سوئد است؛ داستانِ بلندیست که بازهم ماجراهایش در همان منطقهی وستربوتن روی میدهد. دربارهی خبرنگاری محلیست که سالها، تخیّلاتِ خود را بهجایِ رویدادهایِ واقعیِ منطقه گزارش میکرده است. سردبیرِ روزنامه او را اخراج میکند و از نوشتن بازمیدارد. پس از فوتِ سردبیر، خبرنگار بعد از پنجاه و سه سال، نوشتنِ یادداشتهایِ ناتمامش را از سر میگیرد. داستان در واقع یادداشتهایِ مُعطلماندهی این خبرنگار است که در ظاهر، حوادثِ دههی چهل میلادی، یعنی دورانِ پس از جنگِ جهانیِ دوم، را در شمالِ سوئد بهتصویر میکشد، اما مثلِ همیشه، این فقط لایهایست از لایههایِ تو در تویِ ذهن و روحِ نویسنده که با خواننده تقسیم میشود. این خبرنگار در یکی از داستانهایِ مجموعهی مولینِ خیاط (داستانِ اِلِیس در لیلوبَری ) نیز حضور دارد.
ـ کمی در موردِ سبکِ کارِ این نویسنده و ویژگیهایِ آثارِ او بگویید.
ـ تورگنی لیندگرن در آثارش، مسائلِ هستی، فلسفی، نقدِ اجتماعی و باورهایِ مذهبیِ خود را در آمیزهای از استعاره، کنایه و بذله، به متنیِ چندلایه و رندانه بدل کرده است. او حکایتهایِ اغراقآمیز، روایتهایِ شفاهیِ مردمِ منطقهی زادگاهش، خاطرات، تجربهها، باورها و تخیلاتِ خود را با پُرسشهایِ ابدیِ بشر درهم میآمیزد و در ظرفی از زبانی موجز، دقیق، چندپهلو، کنایهآمیز و متأثر از کتاب مقدس، به داستانهایی با اعتباری جهانشمول بدل میکند. آثارِ لیندگرن بسیار مُتاثر است از دورانِ رشد و نموِ او طیِ سالهایِ پس از جنگِ جهانیِ دوم، در شمال سوئد. فُرم و مُحتوا در آثارِ لیندگرن به هنرمندانهترین شکل درهم تنیده میشوند. از جمله جذابیّتهایِ کارِ او این است که گفتمانِ نوین ادبی (نقشِ نویسنده، اصالتِ متن، قرائتِ بینامتنی) را نه بهشکلِ تحمیلی، بل همچون جُزئی جداییناپذیر که از درونِ متن میجوشد، در آثار خود بهکار میبندد.
|