یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بر سر ایران چه خواهد آمد؟
تأملی بر سناریوهای احتمالی در پیآمد تحریمهای ایران


م. چشمه


• در درون هیئت حاکمه آمریکا و دست اندرکاران و نظریه پردازان سیاست خارجی آن در مورد بحران هسته ای ایران در حال حاضر کم و بیش چهار سیاست و یا استراتژی مختلف بچشم میخورند، که هر یک میتواند بسته به شرایط، یعنی غلبه کدامین سیاست در آمریکا و اسرائیل و یا چگونگی عکس العمل رژیم ایران، بصورت یک سناریوی مشخص تحقق پذیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ مرداد ۱٣٨۹ -  ۵ اوت ۲۰۱۰


اینروزها در پیآمد تصویب تحریمهای سازمان ملل، کنگره آمریکا، اتحادیه اروپا، استرالیا، کانادا و ژاپن و ارتعاشهای بیش از انتظار آن در جامعه ایران، مردم ایران با نگرانی مایلند بدانند سرنوشت ایران در آینده ای نه چندان دور چگونه رقم خواهد خورد. سخنان متناقض و هذیان گونه سران و کارگزاران رژیم و طرح مجدد جدی بودن "گزینه نظامی" توسط سرکردگان امنیتی و نظامی آمریکا این نگرانی را دو چندان کرده است.
رویهمرفته دورنمای تحولات مرتبط با مسأله هسته ای ایران که با وضع تحریمهای جدید با تشدید بحران اقتصادی- اجتماعی ایران نیز گره خورده است را میتوان به چند سناریوی احتمالی تقسیم نمود. برای درک بهتر از این سناریوها بد نیست به نظرگاه ها و سیاست های گوناگون درون هیئت حاکمه آمریکا و همچنین رژیم حاکم بر ایران بطور اجمالی نظر افکنیم.
در درون هیئت حاکمه آمریکا و دست اندرکاران و نظریه پردازان سیاست خارجی آن در مورد بحران هسته ای ایران در حال حاضر کم و بیش چهار سیاست و یا استراتژی مختلف بچشم میخورند، که هر یک میتواند بسته به شرایط، یعنی غلبه کدامین سیاست در آمریکا و اسرائیل و یا چگونگی عکس العمل رژیم ایران، بصورت یک سناریوی مشخص تحقق پذیرد. این چهار سیاست یا گزینه عبارتند از:
یکم، گزینه حمله نظامی به ایران
دوم، گزینه مهار، محاصره، تحریم و منزوی کردن ایران
سوم، گزینه سازش با رژیم
چهارم، گزینه کمک به جنبش سبز برای تغییر رژیم.

۱. سناریوی جنگ
چه شرایط و عواملی میتوانند موجب حمله نظامی آمریکا و یا اسرائیل به ایران شوند؟ ناکامی و یا بلااثر شدن تحریمهای بین المللی، ادامه فرایند غنی سازی اورانیوم و پیشرفتهای تکنیکی در زمینه سلاح هسته ای و موشکی توسط رژیم، زمینه یا عامل اصلی انگیزه حمله نظامی به ایران است. اما میتوان سناریوهائی را نیز در نظر گرفت که فرضاً علیرغم عدم تمایل دولت اوباما به درگیری نظامی با ایران، این کشور تحت فشار عوامل ناخواسته باین درگیری کشانده شود. از آنجا که از نظر اسرائیل کسب سلاح هسته ای توسط حکومت اسلامی در ایران بنوعی مسأله مرگ و زندگی تلقی میشود، هیچ خارج از تصور نیست که اسرائیل حتی بدون تمایل دولت آمریکا و با شناخت از حمایت گسترده ای که در جامعه آمریکا، چه در میان محافل محافظه کار مذهبی و چه لایه هائی از لیبرال - دمکراتها دارد، سناریوئی را طراحی کند که در مرحله ای خواه ناخواه درگیری نظامی با ایران را به دولت آمریکا تحمیل کند. در طرف مقابل در درون حاکمیت ایران، وجود رگه های بسیار قوی روان پریشی (احمدی نژاد) و پارانویا (احمدی نژاد، خامنه ای) همراه با ایدئولوژی "امام زمانی" که خواستار ظهور هر چه زود تر "امام غایب" است نیز در شرایط تعمیق بحرانهای اقتصادی - اجتماعی و استیصال سران رژیم و ترس آنان از فروپاشی و یا سرنگونی، میتواند آنانرا به سیاست جنون آمیز شعله ور کردن آتش جنگ بطور مستقیم و یا تحریک اسرائیل و غرب ترغیب کند. به باور نگارنده اما مهمترین عاملی که میتواند به آتش جنگ دامن زند ادامه و اصرار بر سیاست دیرپای آمریکا ستیزی و مقابله با نظم جهانی و اصرار بر ساختن سلاح هسته ای است که کماکان پرچم آن توسط ولی فقیه علی خامنه ای و حواریون او حمل میشود.

۲. حاکمیت ایران، بحران هسته ای و خطر جنگ
پس از اخراج اصلاح طلبان حکومتی از هیئت حاکمه ایران، ما امروز شاهد صف آرائیها و شکافهای جدیدی در حاکمیت ایران هستیم که بویژه در یکسالگی جنبش سبز خود را بوضوح نشان میدهند. بنظر میرسد هم اکنون سه جریان و یا کانون مهم قدرت در ایران وجود دارند که شواهد نشان میدهد در مورد مسأله هسته ای سیاست واحدی را دنبال نمیکنند. در کانون اصلی قدرت "بیت رهبری" و در رأس آن شخص خامنه ای است که در ظاهر کماکان از حمایت سرکردگان سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی برخوردار است. در رده دوم ، باند احمدی نژاد شامل حلقه های اطراف او که بزعم گزارشگر بی بی سی شامل "حلقه ارومیه"، "حلقه علم و صنعت" و محافل امنیتی- نظامی اند، میباشد. و بالاخره جریان پراکنده و کمتر منسجم ولی نسبتاً گسترده "اصول گرایان سنتی" اند که در برگیرنده تعداد زیادی از روحانیون و بازاریان محافظه کار، و افراد سرشناسی مانند هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، علی اکبر ولایتی و افراد دیگری مانند مرتضی نبوی، علی لاریجانی، محمد باقر قالیباف، احمد توکلی، علی مطهری و محسن رضائی... میباشند. لازم به توضیح نیست که کلیه این جناحها در ظاهر سرسپردگی خود را به ولایت فقیه اعلام میکنند، اما لزوماً در باطن از وی دل خوشی ندارند و در عمل از یک خط مشی سیاسی واحد پیروی نمیکنند. بسیاری از تحلیلگران اصلاح طلب معتقدند که احمدی نژاد ابزار بی اختیار بیت رهبری است. به باور نگارنده پاره ای از شواهد این نظریه را تأیید نمیکنند، و یا حد اقل در صحت این نظریه جای تردید وجود دارد. بعنوان مثال یک مورد مذاکرات هسته ای سال گذشته (ماه اکتبر) است که باند احمدی نژاد توانست با گروه وین در مورد تبادل اورانیوم غنی شده به توافق برسد، ولی پس از بازگشت به ایران با مخالفت بیت رهبری مواجه شد. مورد دیگر عدم اطاعت احمدی نژاد (حد اقل بمدت یک هفته) از ولی فقیه در مورد حکم برکناری مشاور خود اسفندیار رحیم مشایی در سال گذشته بود. و یا میتوان به اظهار نظر اخیر مرتضی نبوی یکی از "اصول گرایان" با نفوذ هیئت حاکمه استناد کرد که میگوید باند احمدی نژاد در صدد کنار گذاشتن ولایت فقیه و روحانیت است. شواهد چند سال گذشته نشان میدهند که هر دو جناح احمدی نژاد و "اصولگرایان سنتی" علیرغم خصومت متقابل آشکار، خواهان کنار آمدن با غرب بر سر مسأله هسته ای و سایر مسائل مورد مناقشه، اما بشرط گرفتن امتیازات مهم از غرب برای مقاصد سیاسی باند خود بوده اند. علیرغم پرخاشهای یکی دو روز گذشته احمدی نژاد به رقیبان سنتی که آنانرا "یک مشت نادان"(۱) نامیده که ظاهراً سیاست "نوشیدن جام زهر دیگری" را تجویز میکنند، در واقع هر دو جناح در سیاست رسیدن به سازش با غرب همواره با یکدیگر رقابت داشته اند. اظهارات مقامات دولت احمدی نژاد در چند سال گذشته و از جمله اظهارات منوچهر متکی که بنا به گزارش بی بی سی (۲ اوت) آمادگی ایران را یه گفتگو با گروه وین در باره جزئیات تبادل سوخت رآکتور اتمی تهران را اعلام کرده، و یا اظهارات شخص احمدی نژاد (رادیو فرانسه، ۲ اوت) که مجدداً خواهان مناظره و گفتگو با باراک اوباما شده است حاکی از آنست که اکنون که تحریمهای بین المللی تصویب شده اند در واقع توپ در میدان جمهوری اسلامی است و سیاست اتلاف وقت دیگر به صلاح باند احمدی نژاد نیست.
واقعیت اینستکه این جناح اصلی رژیم برهبری شخص خامنه ای است که پس از ٣۰ سال کماکان آمریکا ستیزی را راز بقاء و محور اصلی سیاست خارجی و داخلی خود دانسته، خواهان ساختن بمب هسته ایست، و تا کنون جلوی هرگونه سازشی را با غرب بر سر مسأله هسته ای گرفته است. تجربه پایان جنگ عراق نشان داده است که این جناح تنها زبان زور را درک میکند و تنها در صورت رسیدن کارد به استخوان و از جمله احساس خطر از تهدید جنگ و یا تهدید حاکمیت آن در نتیجه تعمیق بحران اقتصادی – اجتماعی و جنبش مردم است که حاضر است با نوشیدن جام زهر در زمینه هسته ای عقب نشینی کرده و در مقابل غرب کرنش کند.

٣. گرایشات متنوع سیاسی در آمریکا در مورد بحران هسته ای ایران
در حال حاضر علیرغم اظهارات تعدادی از مقامات آمریکا که نشان از تقویت گفتمان حمله نظامی به ایران است، اما تا این زمان سیاست دولت اوباما درگیری نظامی با رژیم ایران نبوده است. در مقاله جامعی توسط استیون سیمون و ری تکیه در روزنامه واشنگتن پست تحت عنوان "اگر ایران به بمب اتمی نزدیک شود، آیا اوباما متوسل به زور خواهد شد؟" بخوبی این مسأله شکافته شده است. در این مورد میخوانیم: "البته تصمیم اوباما برای استفاده از زور، به لحاظ عملی به عواملی فراتر از برنامه ریزی تهران برای کسب یک بمب هسته ای ربط پیدا می کند. در واقع صرفنظر از آنکه ایران تا چه حد به عضویت در باشگاه هسته ای نزدیک شود، تنگناهای سیاسی و نظامی پیش روی اوباما می تواند دولت او را مجبور به صرفنظر کردن در استفاده از این گزینه کند."(۲)
در عین حال نباید فراموش کرد که پاره ای از اظهارات مقامات آمریکا از جمله مایکل هایدن رئیس اسبق سازمان سیا در مصاحبه با شبکه سی ان ان در مورد لزوم حمله نظامی به ایران و یا اظهار نظر نیوت گینگریچ رئیس اسبق مجلس نمایندگان آمریکا در مورد لزوم حمله به ایران و کره شمالی (دو عضو محور شرارت) و یا حمایت ۴۷ تن از اعضاء جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا در حمایت از اقدامات احتمالی اسرائیل در مورد ایران گرچه نشان دهنده تقویت بیشتر جناح طرفدار حمله نظامی به ایران در هیئت حاکمه آمریکا است، لیکن اظهارات مقامات دست اول آمریکا مانند دریادار مایک مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در گفتگو با شبکه ان بی سی که اظهار داشت آمریکا طرح حمله نظامی به ایران را آماده کرده(٣) و یا اظهارات رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا مبنی بر اینکه "بلند پروازیهای هسته ای ایران بزرگترین خطر برای امنیت جهان است"(۴) را میبایست بیشتر در چارچوب سیاست تهدید و جنگ روانی با رژیم ایران و گوشزد کردن اهمیت حیاتی بحران هسته ای ایران به کشورهائی مانند چین، هند و ترکیه دانست.
در میان برنامه ریزان سیاست خارجی آمریکا نظریه دیگری وجود دارد که معتقد است حتی در صورت دستیابی ایران به سلاح اتمی حمله نظامی به ایران عواقب حساب نشده و خطرناکی برای منطقه و جهان خواهد داشت، و در نتیجه سیاست مهار و ادامه تحریمهای اقتصادی – سیاسی ایران و تضمین پوشش دفاعی (از جمله اتمی) را برای همسایگان ایران تجویز میکند. این سناریو چیزی شبیه به جنگ سرد اما اینبار با ایران است، و هدف آن مسدود کردن شریانهای حیاتی اقتصاد ایران از جمله نفت و گاز بمنظور تضعیف و خفه کردن تدریجی ایران است. آقای فرید زکریا ژورنالیست و نظریه پرداز معروف آمریکائی یکی ازطرفداران این سیاست است.
در آمریکا کماکان محافل دیگری وجود دارند (طرفداران رآل پولیتیک) که معتقدند آمریکا مجبور است واقعیت رژیم جمهوری اسلامی ایران را علیرغم کلیه نابکاریها و زشتی هایش قبول کند. چرا که بزعم اینان بدیل سیاسی دیگری وجود ندارد. اینان البته از اینکه رژیم در زمینه هسته ای و سیاست خارجی از خود انعطاف نشان دهد بسیار خرسند میشوند، اما در تحلیل نهائی سیاست مذاکره و معامله برای رسیدن به سازش با رژیم را تجویز میکنند. شخصیتهائی مانند آقای گری سیک، هوشنگ امیر احمدی، تریتا پارسی و خانم و آقای فلینت و هیلاری مان لورت و محافل سرشناسی در حزب دمکرات کماکان طرفدار این نظریه اند. پاره ای از این افراد بویژه خانم و آقای لورت برای توجیه نظر خود به جنبش سبز بسیار کم بها داده و حتی با آن خصومت میکنند. همین یکشنبه گذشته (اول اوت) آقای جان کری عضو ارشد کمیته روابط سنای آمریکا در مصاحبه با سی ان ان (برنامه آقای زکریا) پیشنهاد مذاکره با رژیم ایران بر سر بحران افغانستان، به امید رسیدن به توافقی بر سر سایر مسائل را مطرح کرد.

اما نظریه دیگری نیز در آمریکا قوت گرفته که حل گرفتاریهای ناشی از بحران هسته ای ایران را با استقرار آزادی و دمکراسی در ایران عجین میداند. با آغاز جنبش سبز در سال گذشته که منجر به عدم مشروعیت کامل حاکمیت اسلامی و ایجاد شکافهای عمیق درونی در آن گردید، توجه بسیاری از محافل سیاسی آمریکا و جهان و ناظرین امور ایران متوجه جنبش سبز بعنوان بدیلی در مقابل رژیم که در نهایت قادر خواهد شد معضل هسته ای را نیز حل کند معطوف شد. از جمله شخصیتهای معروف سیاسی در زمینه سیاست خارجی آمریکا آقای ریچارد هاوس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در جناح لیبرال و پاره ای از شخصیتهای جمهوریخواه از جمله سناتور مک کین، ادامه مذاکره با رژیم ایران را بر سر مسأله هسته ای بدون نتیجه دانسته و کمک به جنبش سبز را راهگشا میدانند. با فروکش موقتی جنبش سبز و خارج شدن از خیابانها شاید طرفداران این نظریه تا حدی دچار تردید شده باشند، اما بدون شک این نظریه کماکان طرفداران بسیاری دارد.
بن بست هسته ای، بحرانهای همه جانبه و پیش رو در ایران و شکنندگی رژیم اکنون یک موقعیت تاریخی بوجود آورده است تا ایرانیان داخل و خارج با تمام توان کوشش کنند صفوف خود را انسجام بخشیده و به محافل و دولتهای غربی گوشزد کنند که حمله نظامی به ایران و یا بعکس، سازش با رژیم جمهوری اسلامی با پشت پا زدن به حقوق دمکراتیک مردم ایران، مسائل بیشمار آنان را نه تنها حل نکرده بلکه بر ابعاد مشگلات آنها خواهد افزود. تنها کمک آنان به جنبش دمکراتیک مردم ایران بخاطر کسب آزادی است که میتواند راهگشای مسأله هسته ای آنان با ایران و حتی مشگل گشای مسأله تروریسم اسلامی در سطح جهان باشد. فراموش نکنیم تروریسم اسلامی با انقلاب اسلامی ایران شروع شد و با سقوط رژیم جمهوری اسلامی نیز محتملاً رو به زوال خواهد رفت.

م. چشمه، ۱٣ مرداد ٨۹

زیرنویس:
۱. "احمدی نژاد مخالفان سیاسی خود را «یک مشت نادان» نامید"، بیژن برهمندی، رادیو فرانسه، ٣ اوت ۲۰۱۰
۲. "اگر ایران به بمب اتمی نزدیک شود، آیا اوباما متوسل به زور خواهد شد؟" واشنگتن پست، یکم اوت ۲۰۱۰.
٣. "ایران در وضعیتی نیست که شروع کننده جنگ باشد." علیرضا کرمانی، رادیو فردا، ۲ اوت ۲۰۱۰.
۴. "گیتس: سناریوهای موجود در باره ایران یکی بد تر از دیگری است."، میترا فرهمند، رادیو فردا. ۲۷ مرداد ٨۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست